پرده سینما
نوآ بامباک درست مانند کاراکترهای همه فیلمهایش لبریز از عشق و دانش درباره سینما و موسیقی از گذشته و اکنون است. با این حال، کوچکترین ردی از تظاهر اغراقآمیز بسیاری از کاراکترهایش در او دیده نمیشود و درحقیقت، بامباک برای حرف زدن از هنر و فرهنگ عامه، آدمی خوشمشرب بهنظر میرسد. نویسنده، تهیهکننده و فیلمساز مستقل امریکایی در گفتوگو با خبرنگار سینمایی ایندی وایر به واکاوی تازهترین اثرش، «وقتی که جوان هستیم» (While We're Young)، پرداخته است. «وقتی که جوان هستیم» یک کمدی-درام ۹۷ دقیقهای به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی بامباک است که با حضور ستارههای مطرحی همچون نائومی واتس، بن استیلر، آماندا سایفرید و آدام درایور جلوی دوربین رفته است. این اثر که تازهترین رساله فیلمساز ۴۵ ساله درباره وسواس فکری فراگیر درباره مسأله جوانی است، روایتگر ماجرای زندگی یک زوج پا به سن گذاشته با هنرنمایی استیلر (در نقش جاش، مستندساز نیویورکی) و واتس (در نقش کورنلیا، همسرش) است. آن دو در ماجراهای فیلم شیفته یک زوج جوان هنرمند و پرجنب و جوش میشوند که هنوز در دهه دوم زندگیشان بهسر میبرند و درایور و سیفرید نقششان را ایفا کردهاند. چارلز گرودین و اد راک (نوازنده، آهنگساز، خواننده و بازیگر امریکایی) از دیگر بازیگران این فیلم هستند. «وقتی که جوان هستیم» نگاهی خندهدار و در عین حال طعنهآمیز به مسائلی نظیر جوانی، پا به سن گذاشتن، هنر و... دارد. بامباک در این گفتوگو درباره چگونگی ساخت آخرین و بامزهترین فیلماش حرف زده و به المانهایی از فرهنگ معاصر، تاریخ موسیقی و انگارههای ازلی درباره روح و روان آدمی اشاره کرده که اجازه داده به درون اثرش راه یابند.
● هرکس چند فیلم از شما دیده باشد میتواند به علاقه شما نسبت به جوانی و دوران نوجوانی پی ببرد. این سوژه چه چیزی دارد که شما را تا این حد شیفته و مسحور خود کرده است؟
دغدغهام صرفاً موضوع جوانی نیست و خیلی از این منظر به آن نگاه نکردهام. حدسم این است که بهنوعی به روانشناسی انسان و احساسات و عواطف انسانی مربوط میشود. بهنظرم فیلمهایم عموماً سمت شخصیتمحور بودن متمایل هستند. بنابراین از آن منظر، برای همه ما بهعنوان انسان، مسأله سن و سال تا حدودی ربط و اهمیت پیدا میکند. بهعلاوه، همانطور که میدانیم بین پیرتر شدن و رشد کردن بهمعنای واقعی تفاوتی وجود دارد. بهنظرم وقتی دارم قصهای درباره آدمها در دوران بزرگسالیشان تعریف میکنم، همه اینها به هم ربط پیدا میکنند.
● این مکالمه درباره رسیدن به مراحلی جدید در زندگی که در فیلمهای قبلیتان وجود داشته، در فیلم اخیرتان از منظری متفاوت مطرح میشود. با بالا رفتن سنتان یا دگرگونیهایی که در زمانه و فرهنگ بهوجود آمده، خودتان متوجه این تغییر شدهاید؟
احساس نمیکنم ضرورتاً چنین تغییری رخ داده است. واضح است این فیلم، «وقتی که جوان هستیم»، در زمان حال رخ میدهد، درنتیجه ناچار بودم درگیر اموری بشوم که بهویژه به اکنون تعلق دارند، مثل تکنولوژی و تماشای دوران کودکیام متناسب با شیوههای جوانپسندانه. اما گمان نمیکنم که راستش... این مشخصهها درمورد نسل کنونی مصداق دارند، اما گمان نمیکنم ایجاد چنین تناسبی اتفاق تازهای باشد. وقتی بچه بودم همیشه به عقب نگاه میکردم. بیشتر علاقهمند بودم بدانم قبل از من سبکها و موسیقی و فیلمها به چه صورت بودند تا اینکه در زمانه خودم، اینجا و آنجا، چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
● این موضوع از کجا ناشی میشود؟
این نکته دیگری است که فیلم به آن میپردازد؛ یکجورهایی درباره هویت است. بهنظرم اینکه بتوانی خودت باشی و همانجایی باشی که هستی یکجورهایی سخت است؛ بهویژه تا وقتی جوان هستی. خصوصاً در دروان نوجوانی و در «ماهی مرکب و نهنگ» (۲۰۰۵) [۱] مفصل به این موضوع پرداختهام. اما گمان میکنم در دهه دوم زندگی هم، اینجور احساسات مانند همه اتفاقات دیگر خیلی کند و خیلی سریع رخ میدهند. احساس میکنی پیشاپیش داری زمان را از دست میدهی؛ که احمقانه است. همانطور که در فیلم، وقتی جیمی (آدام درایور) میگوید: «فکر نمیکنم هیچوقت قرار باشد بمیرم»، جاش به او جواب میدهد: «احمقانه است». اما فکر میکنم حقیقت داشته باشد؛ اینکه آن احساس زوالناپذیری را در خود داری، اما بهسرعت در حال پیر شدن هستی. دستکم من تجربهاش کردهام.
● گفتید دلتان نمیخواست روی بخش خاص و ملموسی از خردهفرهنگهای جوانان معاصر تمرکز کنید، اما هیچ بخشی از آن دنیا بود که حین ساخت این فیلم یا «فرانسیس ها» (۲۰۱۲) کشف کرده باشید یا بهنظرتان بهطرز خاصی جالب آمده باشد؟
بهنظرم با جدا کردن خود از جریان خاص رویدادهای فرهنگی -هرچه میخواهد باشد: موسیقی، فیلم، کتاب- اگر بعد از فرو نشستن همه گرد و غبارها و جنجالهای مقطعی به کشف خاصی برسید، این یعنی توانستهاید آزادانه و فارغ از جو ایجاد شده، دقیقاً همان چیزی را دوست بدارید که واقعاً دوست دارید. وقتی بچه بودم، از گوش دادن به ۴۰ آهنگ برتر خودداری میکردم، چون مدلم این شکلی بود. اما حالا به تمام آهنگهایی که رادیوی آن زمان پخش میکرد گوش میکنم و باعث میشود دلم بخواهد گریه کنم، واقعاً زیباست. (میخندد) و فکر میکنم این اتفاق برای هر نسل تکرار میشود؛ ناگهان چیزهایی کشف میکنید. یادم میآید از موسیقی خوشم میآمد و دربارهاش با آدمهای بزرگتر، آدمهایی که دهه دوم زندگیشان را سپری میکردند، حرف میزدم و واکنششان این شکلی بود: «وای، وحشتناک است». برادر بزرگم خاطرهای برایم تعریف کرد درباره اولینباری که آهنگ «هی جود» را شنیدند. فکر کنم بهصورت زنده از «ایبیسی» یا همچون چیزی پخش شد، تحت عنوان «آهنگ جدیدی از بیتلز!» و همگی دور تلویزیون جمع شده بودند تا آن را تماشا کنند و آنطور که برادرم تعریف میکرد او و دوستاناش بعد از تماشای آن گفته بودند: «عجب مزخرفی!» (میخندد) فکر میکنم این خاطره گویای همه چیز است.
● با آدام (درایور) که صحبت میکردم میگفت حتی یک دلیل منطقی هم به ذهناش نمیرسد که چرا برای بازی در چنین نقشی انتخابش کردهاید!
(میخندد) صدابردارمان بارها آمد و گفت: «میشه ازش بخواهید بلندتر حرف بزنه؟» صدالبته که این بدترین چیزی است که میشود به یک بازیگر گفت، درنتیجه نگفتم. اما او بسیار آرام صحبت میکند. باید حضورش در بیستی بویز (یکی از پرسابقهترین گروههای هیپهاپ جهان در نیویورک دهه ۸۰) را به خودم یادآوری میکردم، جایی که او اغلب پرسروصداترین فرد گروه بود.
● فراتر از انتخاب نوازندگان و آهنگسازانی نظیر آدام و دین، موسیقی نقش بسیار مهمی در هریک از فیلمهای شما ایفا میکند. با اینهمه، تا به حال ندیدم مردم اینقدر که راجع به موسیقی در فیلمهای کسی مانند وس اندرسن حرف میزنند، درباره نقش موسیقی در فیلمهای شما صحبت کنند.
شاید در بعضی فیلمها، موسیقی بهنحوی در دل اثر گنجانده میشود که توی چشم نباشد و نمایشی بهنظر نرسد. وس مثل همه از موسیقی استفاده میکند. احساس میکنم او این کار را به شیوه اسکورسیزی انجام میدهد، جایی که موسیقی و دوربین و لحظه همگی بهطرزی بسیار زیبا با یکدیگر هماهنگ هستند. ممکن است آهنگی باشد که قبلاً شنیدهاید و ناگهان بهنظر میرسد انگار اولینباری است که آن را میشنوید. او بارها و بارها این کار را انجام داده، اما در «دارجیلینگ محدود»، استفاده از آهنگهای کینکس (گروه راک انگلیسی دهه ۶۰) چیز دیگری است. آنها آهنگهایی بودند که عاشقشان بودم و بعد از تماشای این فیلم گفتم: «وای خدای من. حالا دیگر نمیتوانم از آنها استفاده کنم.» (میخندد) اما از طرفی به آن شکل هم نمیتوانستم چنین کاری انجام دهم. شخصاً حرفهای کسانی که درباره موسیقی فیلمهایم صحبت میکنند شنیدهام، اما آدم هیچوقت نمیداند مردم قرار است بهطور ویژه چه واکنشی نشان بدهند.
● فیلم اخیرتان درباره فیلمسازی مستند است و خبر دارم با جیک پالترو در یک پروژه مستند همکاری داشتهاید. آیا تجربه کار کردن در آن پروژه تأثیری روی «وقتی که جوان هستیم» داشته؟ و آیا علاقهمند هستید آن پروژه را به پایان برسانید یا نه؟
بله، در حال حاضر مشغول کار روی آن هستیم. اما نه، ساخت این دو فیلم هیچ ربطی به یکدیگر نداشته. دنبال این بودم که شغلی در عالم تصویر برای این آدمها پیدا کنم و پیشهای که مشترک باشد. یکجورهایی با داستان فیلم و شیوه روایتم متناسب بود. اما هیچ ربطی به تجربه شخصی خودم نداشت.
● اگر اشکال نداشته باشد میخواهم بپرسم بعد از ۱۹۹۷ دوره زمانی خوبی وجود داشت که در آن شما هیچ فیلمی کارگردانی نکردید. اما حالا با فواصل بسیاری کوتاهی فیلم میسازید. آیا دلیل خاصی برای این تغییر ناگهانی وجود داشت که بتوانید توضیحش دهید؟
خیلی جوان بودم که کارم را شروع کردم. از بعضی جهات، احساسم این است که در آن زمان بلندپروازیها و جاهطلبیهایم از تواناییهایم پیشی گرفته بود. نهتنها [اولین] فیلمهایم را دوست نداشتم، بلکه دو تا فیلم ساختم و زمان ساخت سومین فیلم به مشکل برخوردم. بنابراین، یک موضوع از پیش طراحی شده نبود. در دورهای که برای ساخت فیلم به مشکل برخوردم، یکجورهایی مجبور شدم، بهنظرم از بعضی جهات، در شیوه فیلمسازیام تجدیدنظر کنم و مشخص کنم دلم میخواهد دقیقاً چهجور فیلمی بسازم. بعد از آن دوران، «ماهی مرکب و نهنگ» را ساختم؛ برایم مثل شغل دوم بود. (میخندد) دوران سختی بود. آن زمان خیلی ناامید و سرگردان بودم و کاری را که دلم میخواست مشغول انجام دادناش باشم انجام نمیدادم. اما حالا که به عقب نگاه میکنم، بهنظرم باعث شد رشد کنم و بهتر بشوم.
● پرده سینما، این گفتگو را که آیدا تدین ترجمه کرده است، برای انتشار از روزنامه صبا برگزید.
[۱]: برای مطالعه نقد فیلم ماهی مرکب و نهنگ به کارگردانی نوآ بامباک در پرده سینما، کلیک کنید بر «یک کمدی-درام تمامعیار».
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|