علی افتخاری
«آروارهها» (Jaws) فیلم جریانساز استیون اسپیلبرگ بهزودی چهل ساله میشود. این فیلم تابستان سال 1975 روی پرده سینماها رفت و برخلاف انتظار با یک موفقیت تجاری بزرگ روبهرو شد. مبنای فیلم اسپیلبرگ رمانی نوشته پیتر بنچلی بود. داستان در یک شهرک ساحلی در نیو اینگلند روی میدهد. جایی که یک کوسه سفید بزرگ با حملات خود آبهای ساحل را ناامن کرده است. در این بین سه نفر شامل یک رئیس پلیس (روی شایدر)، یک اقیانوسشناس (ریچارد دریفوس) و یک شکارچی کوسه (رابرت شاو)، مصمم میشوند کوسه را شکار کنند. اخیراً اعلام شد شرکتهای فادوم ایونتس، ترنر کلسیک موویز و یونیورسال پیکچرز قصد دارند بهمناسبت چهلمین سال اکران «آروارهها»، این فیلم را یکشنبه 21 ژوئن (31 خرداد) و چهارشنبه 24 ژوئن (3 تیر) در 500 سینما در سراسر ایالات متحده اکران کنند. اعلام خبر اکران مجدد «آروارهها» بهانهای است تا به یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین فیلمهای تاریخ سینما بپردازیم، فیلمی که اسپیلبرگ را به یکی از چهرههای مهم هالیوود تبدیل کرد. «خیلی خب، یه کوسه تو آبه!» این را مردی بلندگوبهدست میگوید. صدایش غمگین است. «مردم رو میکشه. پاها کنده شده و همهجا پر از خونه».
ژوئن 1974، آب حسابی سرد است. دهها سیاهیلشکر درحالیکه لباسهای شنا به تن دارند در نزدیکی ساحل مارتاز وینیارد در ماساچوست در آب بالا و پایین میروند و سعی میکنند نلرزند. این درست که تابستان است اما محلیها میدانند آب تا اواخر فصل گرم نخواهد شد. مردی که بلندگو در دست دارد، عضو گروه تولید فیلم «آروارهها» است. برای اسپیلبرگ که آن زمان 26 ساله بود، «آروارهها» لحظه سرنوشتساز در دوران کاری اوست. هزینه تولید فیلم از بودجه 3. 5 میلیون دلاری تعیینشده بیشتر شده است. او میداند اگر فیلم غرق شود، آینده او بهعنوان یک فیلمساز نابود خواهد شد.
چیزی که اسپیلبرگ هنگام کار در ساحل نیواینگلند نمیدانست این بود که «آروارهها» یکی از سودآورترین و مهمترین فیلمهای تاریخ هالیوود خواهد شد. این فیلم همچنین فرسایشیترین مرحله فیلمبرداری دوران کاری او را داشت. «آروارهها» ایده برجسته و قابل درک یک فیلم هالیوودی را تعریف کرد و الگوی نخستین یک بلاکباستر تابستانی را شکل داد. فیلم اسپیلبرگ در فصلی به موفقیت فراوان دست پیدا کرد که تا آن زمان هالیوود به رسمی قدیمی، فیلمهای ضعیفتر خود را روانه سینماها میکرد. گذشته از این، فیلم باعث شد نسلی از سینماروها با ترس و بیاعتمادی در آب شنا کنند اما قبل از همه اینها، اسپیلبرگ باید بهخاطر بازیگرانی بداخلاق که با هم دعوا داشتند، وسائل مکانیکی که درست کار نمیکردند، قایقهایی که غرق میشدند و بازنویسیهای جنونآمیز فیلمنامه، فیلم مصیبتبار خود را در قوطی میگذاشت. در کمال تعجب دردسرهای پیدرپی هنگام تولید «آروارهها» بود که آن را به فیلمی چنین کلاسیک تبدیل کرد.
● شروع تولید پیش از کامل شدن فیلمنامه
ریچارد دیزانوک و دیوید براون تهیهکنندگان فیلم رمان «آروارهها» نوشته پیتر بنچلی را پیش از انتشار خوانده بودند. آنها خیلی زود به این نتیجه رسیدند که از روی این داستان میتوان فیلمی پرفروش ساخت. پس از آنکه کتاب «آروارهها» در 1973 منتشر شد و در فهرست پرفروشها قرار گرفت، شرکت یونیورسال مشتاق شد بهسرعت فیلمی سینمایی با اقتباس از آن بسازد. یونیورسال بعد از آنکه برای مدتی کوتاه کارگردانهای دیگر را در نظر گرفت با استیون اسپیلبرگ قرارداد بست. برای مدتی بهنظر میرسید همهچیز خیلی خوب پیش میرود. بنچلی فیلمنامهای را که از روی رمان خود نوشته بود تحویل داد و قرار شد فیلمبرداری از مه 1974 شروع شود. بااینحال اسپیلبرگ میخواست از رمان بنچلی -که چند داستان فرعی دارد از قبیل بیوفایی و شهردار یک شهر که خلافکارها او را تهدید میکنند- فاصله بگیرد و مسیر داستان را به هسته آن یعنی «انسان در برابر کوسه» برگرداند. ضمناً از نظر او سه شخصیت اصلی -مارتین برودی رئیس پلیس، مت هوپر اقیانوسشناس متواضع و کوئینت شکارچی کوسه- ناخوشایند بودند و حس کرد کل داستان باید حال و هوایی سبکتر داشته باشد.
بنچلی با پایان سومین نسخه فیلمنامه از کار کنار کشید. سپس چند فیلمنامهنویس فیلمنامه «آروارهها» را چندبار بازنویسی کردند. کارل گوتلیب نویسنده کمدیهای تلویزیونی وارد پروژه شد تا دیالوگها را آنطور که اسپیلبرگ در نظر داشت بانشاطتر کند و خودش بهعنوان دبیر یک روزنامه محلی نقشی کوتاه در فیلم بازی کرد. با شروع فیلمبرداری، گوتلیب همچنان در حال بازنویسی فیلمنامه بود و اغلب صحنهها را هر روز غروب پیش از فیلمبرداری در روز بعد آماده میکرد. نویسندگان دیگری، از همه معروفتر، جان میلیوس برای کمک بهکار گرفته شدند. خود بازیگران نیز پیشنهادهای خود را مطرح میکردند و گاهی اوقات بداههوار دیالوگهای مهمی میگفتند. «یه قایق بزرگتر لازم داریم.» که بهجرئت معروفترین دیالوگ «آروارهها» است توسط روی شایدر سر صحنه بیان شد.
از این سوپ داغ دستپخت فیلمنامهنویسهای مختلف و بداههگوییها، فیلمی با یک فیلمنامه خیلی خوب بهدست آمد. دقیقاً مشخص نیست برای تکگویی فوقالعاده کوئینت درباره غرق شدن ناو یواساس ایندیاناپلیس باید از چه کسی تشکر کنیم. گفته میشود این تکگویی، حاصل کار مشترک میلیوس و رابرت شاو بازیگر نقش کوئینت بود. هرچه بود حرفهای کوئینت در این سکانس یک آرامش کامل و البته ترسناک پیش از توفان پرده آخر است که با نبرد این سه با کوسه به اوج میرسد.
● بازیگران بزرگی که حاضر نشدند در «آروارهها» بازی کنند
همان موقع که «آروارهها» هنوز در مرحله برنامهریزی بود، اسپیلبرگ به نتیجه رسید که ستاره فیلم باید خود کوسه سفید بزرگ باشد. گذشته از این، تعدادی از محترمترین چهرههای هالیوود نمیخواستند در فیلمی درباره یک کوسه عظیمالجثه بازی کنند. انتخاب بازیگر نقش برودی خیلی سخت نبود. وقتی رابرت دووال بازی در این نقش را رد کرد، اسپیلبرگ پس از دیدن روی شایدر در یک مهمانی، او را برای بازی در این نقش انتخاب کرد اما پیدا کردن بازیگران نقشهای کوئینت و هوپر مشکلساز شد. لی ماروین و استرلینگ هیدن هیچیک حاضر نشدند نقش کوئینت را بازی کنند و جان وویت هم حاضر نشد در نقش هوپر ظاهر شود. اسپیلبرگ 9 روز مانده به آغاز فیلمبرداری «آروارهها»، هنوز بازیگران نقشهای کوئینت و هوپر را پیدا نکرده بود. او به پیشنهاد دوستاش جرج لوکاس نقش هوپر را به ریچارد دریفوس پیشنهاد داد که البته رد کرد. به رابرت شاو هم پیشنهاد شد نقش کوئینت را بازی کند اما او از رمان بنچلی متنفر بود و پاسخ منفی داد. خوشبختانه هر دو بازیگر بعداً تصمیمشان عوض شد. شاو به تشویق منشی و همسرش به فیلم اضافه شد. دریفوس با این تصور که فیلم جدیدش، «شاگردی ددی کراویتس» شکست خواهد خورد، تصمیم گرفت با اسپیلبرگ تماس بگیرد. او گفت: «اگه هنوز میخوای اون نقش رو بهم پیشنهاد بدی، قبول میکنم. در اصل برای اون نقش اومدم مارتاز وینیارد تا شنا کنم.» درست در بهترین موقع برای اسپیلبرگ همه قطعات بهدرستی کنار هم قرار گرفت. اکنون سخت میشود تصور کرد که سه بازیگر بهتر از شایدر، دریفوس و شاو میتوانستند چنین نقشهایی را بازی کنند. متأسفانه مشکلات اسپیلبرگ تازه شروع شده بود.
● کوسهای که درست کار نمیکرد
دیوید براون تهیهکننده «آروارهها» در فیلم مستند «ساختن آروارهها» میگوید: «یادم میآد زمانی که کوسه را برای اولینبار تست میکردیم، سر صحنه بودم. کوسه خیلی راحت در آب فرو رفت. فکر کردیم جایگاه کاری ما در سینما هم با او غرق شد. همهچیز اشتباه از کار درآمد.» اسپیلبرگ هم در تائید حرفهای او میگوید: «آن کوسه ناامیدکننده بود.»
بهنظر میرسید همه دستاندرکاران تولید «آروارهها» میدانستند که یک فیلم بزرگ میسازند. متأسفانه آنها هیچ فکری نداشتند که چطور میتوان یک کوسه بزرگ ساخت. جو آلوز، طراح هنری و باب متی، طراح جلوهها حدود شش ماه را صرف ساخت سه کوسه بزرگ مکانیکی کردند که هرکدام برای یک عملکرد خاص طراحی شده بود. یکی برای نماهای روبهرو ساخته شده بود و دو کوسه دیگر برای فیلمبرداری از چپ یا راست. اسپیلبرگ اسم کوسه را بروس گذاشت که اسم وکیل او بود. سالها بعد او از آن کوسه بهعنوان «مدفوع سفید بزرگ» یاد میکند که عمق نفرتاش از آن دشمن مکانیکی را نشان میدهد.
پیش از شروع فیلمبرداری، چیزی نمانده بود بروس، جرج لوکاس را بکشد. یک روز لوکاس -که بعداً فیلم موفق «جنگهای ستارهای» را ساخت- سر صحنه آمده بود. تصمیم گرفت به شوخی سرش را در حلقوم کوسه فرو ببرد. اسپیلبرگ و جان میلیوس از روی شیطنت دکمه دستگاه را زدند که این باعث شد دهان کوسه بسته شود و سر لوکاس داخل آن گیر کند. عوامل فیلم مجبور شدند دهان کوسه را بهزور باز کنند تا سر لوکاس آزاد شود. این در حالی بود که چیزی به شروع فیلمبرداری نمانده بود.
منطقی بود که بروس در خشکی درست کار کند اما کار کردن با اجزای مکانیکی آن در آب مثل کابوس بود. قرار بود پوست او ضدآب باشد اما نمک دریا بهکرات به آن آسیب میزد. به قول دیوید براون، بروس عادت داشت دائم در ته آب فرو برود. رفتار نادرست بروس درنهایت روی فیلم تأثیر مثبت گذاشت. ناتوانی بروس، اسپیلبرگ را مجبور کرد برای نشان دادن حضور او تمهیدات دیگری بهکار ببرد و با استفاده از قابلیت بازیگرها، فیلمبرداری و موسیقی شگفتانگیز جان ویلیامز، حسی از ترس خلق کند. آنچه میتوانست یک فیلم درجه دو دیگر باشد به تجربهای هولناک در خلق حس تعلیق تبدیل شد. به قول اسپیلبرگ، «فیلم از یک اثر ترسناک ژاپنی که در سانس بعدازظهر یک روز شنبه روی پرده رفته به فیلمی بیشتر هیچکاکی تبدیل شد: هر چه کمتر ببینید، بیشتر هیجانزده میشوید.»
● رابرت شاو از ریچارد دریفوس خوشش نمیآمد
انگار کار کردن روی فیلمی با یک فیلمنامه ناتمام و یک کوسه غیرقابل تکیه برای اسپیلبرگ کافی نبود. او باید با بازیگران فیلماش هم سروکله میزد. رابرت شاو و ریچارد دریفوس سر صحنه فیلمبرداری بهدفعات دعوا میکردند که بازتاب دشمنی شخصیتهای آنها در خود فیلم بود. روی شایدر در جایی از شاو که ظاهراً حضور همبازی جوانتر باعث آزارش میشد، نقل کرده است: «شاو به دریفوس میگفت، یه نگاه به خودت بنداز دریفوس، میخوری، مینوشی، چاق و شلخته هم هستی. تو این سن و سال این یه جنایته. چرا؟ حتی نمیتونی ده تا شنا بری!»
دریفوس در مستند «آروارهها: اصل ماجرا» ارتباط کاری عصبی خود با شاو را کماهمیت جلوه میدهد، اما تأیید میکند که اغلب سر صحنه با او شوخی میکرد. «شاو هر وقت هشیار بود کاملاً جنتلمن بود. فقط کافی بود یک نوشیدنی بخورد و آنوقت بود که به یه حرومزاده اهل رقابت تبدیل میشد!» اسپیلبرگ میگوید: «رابرت اساساً از هر فرصت برای تحقیر کردن ریچارد استفاده میکرد. مثلاً به او میگفت: اگه از اون تیر بالا بری و بپری تو آب، صد دلار بهت میدم.» حاصل کار نشان داد به قول اسپیلبرگ «دشمنیها در پشت صحنه» روی فیلم تأثیر مثبت گذاشت و انرژی آنها در نقشآفرینیهای ناتورالیستی و تندوتیزشان منعکس شده است. اسپیلبرگ تایید میکند: «زشت بود اما ارتباط شاو و دریفوس روی ارتباط کوئینت و هوپر تأثیر گذاشت.»
● بالا رفتن بودجه و طولانی شدن مدت فیلمبرداری
کوسهای که درست کار نمیکرد و درگیری بین بازیگران دستبهدست هم داد تا مدت تولید از زمان تعیینشده بیشتر شود. قرار بود فیلمبرداری در 55 روز انجام شود اما درعوض 159 روز طول کشید. اعضای گروه که از این تأخیر عصبانی بودند پیش اسپیلبرگ رفتند و با تندی به او گفتند: «کی قراره این فیلم رو تموم کنیم؟»
اسپیلبرگ مجبور بود بگوید که خودش هم نمیداند. او با اشاره به آن روزهای تاریک که همهچیز اشتباه از کار درمیآمد، میگوید: «فکر میکردم کارم بهعنوان یک فیلمساز تمام شده است.» اوضاع زمانی کاملاً به هم ریخت که هنگام فیلمبرداری صحنه آخر، وقتی سه مرد برای کم کردن سرعت کوسه چند بشکه را به زوبین صید کوسه متصل کردند، بدنه کشتی آنها بهطور تصادفی پاره شد. درحالیکه کشتی بهسرعت غرق میشد، اسپیلبرگ فریاد زد: «بازیگرها رو بیرون بیارید!» از آن طرف، جان کارتر مهندس صدا با دلخوری فریاد زد: «گور بابای بازیگرها. تجهیزات صدا رو بیرون بکشید!»
اسپیلبرگ حتی با پایان فیلمبرداری هر روز چند نما را مجدد فیلمبرداری میکرد. بخشی از مشکلات به خاطر این بود که اسپیلبرگ تمایل داشت همهچیز درست انجام شود و بخشی هم بهخاطر بیتجربگی او در ساخت یک فیلم در آب بود. یک کارگردان باتجربهتر شاید فیلمش را اصلاً در آب نمیساخت. اسپیلبرگ میگوید: «میتوانستم فیلم را در یک مخزن یا حتی جایی در یک دریاچه حفاظتشده فیلمبرداری کنم اما نتیجه کار یکی نبود.»
درعینحال، طولانی شدن مدت فیلمبرداری به اسپیلبرگ فرصت داد برای پوشاندن نواقص کوسه مکانیکی به بهترین شیوه تدوین فکر کند. ششم اکتبر 1974 فیلمبرداری طولانی «آروارهها» بالاخره تمام شد. میگویند اسپیلبرگ از ترس اینکه گروه یاغی، پایان فیلمبرداری را با انداختن او در آب جشن بگیرند، خیلی پیش از آنکه نمای پایانی به پایان برسد، سوار قایق شد و به سمت ساحل رفت. اسپیلبرگ در همان حال که قایق با سرعت او را از یک کابوس 159 روزه دور میکرد، گفت: «من نباید برگردم».
آنچه بعد از نمایشهای آزمایشی و بعدها آغاز اکران عمومی «آروارهها» در 20 ژوئن 1975 روی داد خلاف انتظار اسپیلبرگ و همکاراناش در فیلم بود. هرچند هزینه تولید فیلم رقمی حدود 9 میلیون دلار شد اما فیلم در اولین آخر هفته اکران تقریباً همین اندازه فروخت و بعداً در دنیا حدود 460 میلیون دلار به دست آورد. اسپیلبرگ شاهکاری از تعلیق کاملاً کنترلشده خلق کرد که تماشاگران آن را دوستداشتنی یافتند. او از آروارههای شکست، یک فیلم همیشه کلاسیک بیرون کشید.
● پرده سینما، ترجمه این گزارش را برای انتشار از روزنامه صبا برگزید.
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|