پرده سینما

حقیقت پیرامونتان را بشناسید! نقد و بررسی فیلم «بارتون فینک» ساخته برادران کوئن

کاوه قادری

 







 

 

 

هر پنج‌شنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!

 

با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!

 

 

شماره بعدی طعم سینما طبق روال سال گذشته پس از جشنوارف فیلم فجر، ۲۹ بهمن منتشر خواهد شد.

 

 

 

 Barton Fink

 

بارتون فینک

 

کارگردان: جوئل کوئن و اتان کوئن

فیلمنامه: اتان کوئن و جوئل کوئن

مدیر فیلمبرداری: راجر دیکینس

تدوین: جوئل کوئن، اتان کوئن

موسیقی متن: کارتر بورول

تهیه کننده: جوئل کوئن، اتان کوئن و دیگران (سیرکل فیلمز)

بازیگران: جان توتورو، جان گودمن، جودی دیویس

تاریخ نخستین نمایش: فستیوال کن، می ۱۹۹۱

هزینه تولید: ۹ میلیون دلار

فروش در اکران نخست: ۶.۱ میلیون دلار

محصول: ایالت متحده آمریکا،

سال تولید: ۱۹۹۱

زبان فیلم: انگلیسی

رنگی

مدت زمان فیلم: ۱۱۷ دقیقه

خلاصه داستان: سال ۱۹۴۱. بارتون فینک (تورتورو)، نمایش نامه نویس روشنفکر نیویورکی به هالیوود می رود تا یک فیلمنامه ی «کشتی گیری» برای والاس بیری، بازیگر معروف آن دوران بنویسد. او که در هتل خوفناکی اقامت گزیده، به شدت دچار «مشکل» نویسندگی می شود...

 

 

طعم سینما شماره ی ۱۵۲ : بارتون فینک (Barton Fink)

 

 

 

بارتون فینک از دریچه ی کالت

 

پوستر غیررسمی فیلم بارتون فینک ساخته برادران کوئنبارتون فینک کوئن ها را می توان اثری کالت دانست؛ هم از حیث ساخته شدن اش خارج از مدار جریان اصلی سینما، هم از جهت «فیلم آیین» بودن و برخورداری از حمایت گروه و طیف خاصی از طرفداران و تماشاگران خود، هم از منظر ماندگاری و فقدان تاریخ مصرف درونمایه و حدیث نفس بدبینانه و شبه نیست انگارانه ای که در قالب تم تضاد و بیگانگی قهرمان با جهان پیرامونی اش، با موضوعیت لزوم شناخت دقیق حقیقت پیرامونی ارائه می کند و هم به سبب شکل دهی اسکلت بندی محتوایی و تألیفی سینمای برادران کوئن و دارا بودن جهان خودساخته و خودانگیخته و محفلی و فرقه ای اش و کاراکترها و رویدادهای تابع آن که از دل جملگی شان بتوان خود و اندیشگی و نگاه و نگره و نظریه و جهان بینی سینمای خالقان مؤلف اش، به انضمام نحوه ی فیلمسازی شان را شناخت.

 

 

بارتون فینک چگونه فیلمی است؟

 

 

در رثای موجز بارتون فینک برادران کوئن از منظر نگاه و نگره و جهان بینی آنان، ذکر همین نکته بس که باز هم با فیلمی از این دو برادر مواجهیم که در راستای نظریه شان، پرده از اسرار این دنیای مخوف و جهنم گونه برداشته و لایه های این جهنم را تک تک برایمان می شکافد اما با ایده ی ناظر و تمی نسبتا متفاوت که ناظر بر بلاهت زدایی و شناخت صحیح و موشکافانه از دنیای پیرامونی با ته مایه ای بدبینانه و حتی تا حدی نیست انگارانه است؛ حقیقت پیرامونتان را بشناسید بارتون فینک ها؛ همانگونه که بعدها قهرمانان یک مرد جدی و درون لوین دیویس نیز شناختند؛ شناختی که البته از عیان و بیان شدن تضاد برجسته ی میان دنیای ذهنی مطبوع و دنیای حقیقی متبوع صورت می گیرد. بارتون فینک، داستان نویسنده ای موفق به همین نام است که نمایشنامه های موفقی در نیویورک نوشته و نقدهای مثبت منتقدین، این شانس را به وی داده که در هالیوود مشغول به کار شود.

 

 

بارتون چگونه شخصیتی است؟

 

 

آقای نویسنده، موفقیت های حاصل از نقدهای منتقدین را نه تنها کافی بلکه حقیقی نیز نمی داند. بارتون به دنبال موفقیتی حقیقی است؛ موفقیتی جاودان و همیشگی که از یک تئاتر جاودان ناشی شود؛ یک تئاتر حقیقی. تعریف او از یک تئاتر حقیقی، تئاتری است که به زندگی یک انسان نزدیک باشد؛ انسانی معمولی (بخوانید انسانی حقیقی). او که می خواهد خود را به موفقیتی حقیقی نزدیک و نزدیک تر کند، به رغم میل باطنی اش به لس آنجلس رفته و در هتلی عجیب و غریب و مخوف اقامت می کند. مشکل آقای نویسنده اما از آن هنگامی آغاز می شود که نمی تواند بنویسد. ظاهراً مشکل بارتون آنجاست که نمیداند چگونه فیلمنامه ای درباره ی کُشتی بنویسد. اما کُشتی فقط ظاهر ماجرا است. در واقع اینکه بارتون اصلاً نمیداند چگونه درباره ی کُشتی فیلمنامه بنویسد، تنها وجه قصه ای است که به نحوی هوشمندانه در خدمت قصه ی اصلی و درونمایه ی اثر قرار گرفته است. بارتون برای نوشتن فیلمنامه ای حقیقی و بدست آوردن موفقیتی حقیقی در خلق زندگی انسانی معمولی (حقیقی) نیازمند درک زندگی حقیقی است و برای درک زندگی حقیقی نیازمند درک دنیای حقیقی است. اما مگر بارتون با دنیای حقیقی سر و کار ندارد؟ پاسخ الزاماً منفی نیست اما فراموش نکنید که بارتون یک نویسنده است و مانند سایر همقطارانش، از درون و دنیای ذهنی خودش می نویسد. بنابراین با دنیای ذهنی خودش بیشتر مرتبط است تا با دنیای حقیقی (و این در واقع مؤید همان هوشمندی برادران کوئن در انتخاب کاراکتری است که قرار است مخاطب از طریق آن کاراکتر و همزمان با او، جهان مخوف و بی رحم کوئن ها را بی پرده پوشی و بی کم و کاست و متناسب با آنچه کوئن ها حقیقت می دانند رصد کند). از این روی می توان نتیجه گرفت که مشکل بارتون به مراتب فراتر از عدم درک کُشتی است. در واقع مشکل او عدم درک دنیای حقیقی است و کُشتی، گاه به عنوان وجه قصه و گاه به عنوان نمادی برآمده از دل سوژه، در خدمت قصه ی اصلی قرار گرفته است.

 

 

به اجرا درآمدن «ایده ی ناظر» در شش ملاقات + مشاهدات پیرامونی

 

پوستری طراحی شده فیلم بارتون فینکاین آشنایی قهرمان با حقیقت پیرامونی اما چه از منظر داستانی و فراز و فرودسازی، چه از منظر وقایع، چه از منظر خلق جهان بایسته و چه از منظر جهان بینی، تابع یک فرآیند است و در همین راستا، آشنایی بارتون با چارلی سرآغازی بر آشنایی بارتون با دنیای حقیقی است؛ الزاماً نه به این معنا که چارلی خلاصه یا نمادی از دنیای حقیقی باشد، بلکه چارلی وسیله ای می شود برای آشنایی بارتون با دنیای حقیقی و بیدار کردن آقای نویسنده از خواب. به این ترتیب که پس از اینکه بارتون از اتاق بغلی خود بخاطر سر و صدای بیش از حد شکایت می کند، چارلی (ساکن اتاق بغلی) نزد بارتون آمده و پس از نگاهی دقیق به بارتون و آشنایی تدریجی با او، به سادگی او پی می برد و به تدریج و ملاقات به ملاقات می کوشد به شیوه خودش، بارتون را از دنیای ذهنی به سمت دنیای حقیقی سوق دهد. ملاقات اول جنبه ی آشنایی مقدماتی دارد و از ملاقات های بعدی، هر مرتبه، بارتون بیش از پیش دنیای حقیقی را می شناسد. در ملاقات دوم، چارلی می خواهد کُشتی حقیقی را به بارتون نشان دهد (نمادی از زندگی حقیقی نشأت گرفته از دنیای حقیقی). در ملاقات سوم، چارلی جملات معنی داری به بارتون می گوید که البته بارتون معنی هیچکدام از آنها را نمی فهمد و علاوه بر اینها مرتباً نیز به سر اشاره می کند: «جایی که سر هست امید نیز هست»؛ که البته باز هم بارتون منظور چارلی را نمی فهمد. در ملاقات چهارم که آدری به قتل رسیده، بارتون با نمایی کلی از آنچه که می بایست آشنایی پیدا می کرده، آشنا شده است. او حالا در شوک شدید قرار گرفته و تمام عمل ها و عکس العملهایش ناشی از این شوک بزرگ است. در ملاقات پنجم، چارلی از بارتون می خواهد جعبه ای را برایش به امانت نگه دارد؛ جعبه ای که بعد از بازجویی پلیس از بارتون محتوایش معلوم می شود (سر آدری). جعبه ای که چارلی در وصفش می گوید: «وقتی همه چیزی که برای یه آدم مهمه، همه چیزی که میخواد برای تمام زندگیش نگه داره، میتونه توی یه جعبه کوچیک مثل اون جاش بده».

قبل از پایان این ملاقات، چارلی مجدداً جملات معنی داری می گوید که باز هم بارتون متوجه اش نمی شود: «شاید این جعبه به دردت بخوره. شاید کمک کنه فیلمنامه ات رو تموم کنی» (بخوانید : شاید کمکت کنه تا با جزییات دنیای حقیقی بیشتر آشنا بشی). سرآخر هم ملاقات ششم است که زمانی اتفاق می افتد که چارلی با فاش کردن راز مخوف و پنهانی وجودش، توانسته بارتون را با حقایق دنیای حقیقی آشنا کند. در واقع در این سلسله ملاقات ها چارلی می خواسته علاوه بر شناساندن تضاد دنیای ذهنی با دنیای حقیقی، به بارتون بفهماند که درد و رنج اصلی در دنیای حقیقی نهفته است و اینچنین است که آن دیالوگهای محشر در آخرین رویارویی چارلی و بارتون شکل می گیرند.

البته در مسیری که شناخت بارتون از دنیای واقعی شکل می گیرد، پیشامدهای دیگری نیز برای بارتون به طور موازی با ملاقاتهایش با چارلی اتفاق می افتد که این شناخت را کامل و کامل تر می کند. روشن شدن ماهیت حقیقی ویلیام می هیو (نویسنده مورد علاقه بارتون)، روشن شدن ماهیت واقعی لیپنیک (که در ابتدا لیپنیک را آدمی خونگرم و مهربان می دید اما بعد از آشنایی با حقایق هولناک دنیای حقیقی، در آخرین سکانس ملاقات با لیپنیک، او را بدخو و خشن در لباسی نظامی می بیند)، پی بردن به ماهیت حقیقی چارلی و پی بردن به ماهیت درون جعبه ی چارلی نیز پیشامدهایی هستند که بارتون را با حقایق دیده نشده بیشتر آشنا می کنند و آن هنگام است که بارتون تصمیم می گیرد بنویسد، بدون اینکه ذره ای به کنش و واکنش های اتفاق افتاده در دنیای حقیقی توجهی داشته باشد. سکانسی را به یاد بیاورید که بارتون، جعبه ی کوچک اهدایی توسط چارلی را تکان می داده و وقتی از محتوای درونش مطلع شد، جعبه را به آرامی روی میزش قرار داده و پنبه در درون گوشش گذاشته و شروع به نوشتن می کند. پنبه ای که بارتون در درون گوشش می گذارد، ظاهراً برای نشنیدن صدای زنگ تلفن است (بخوانید که به هر آنچه در دنیای حقیقی اتفاق می افتد بی اعتناست و بس) و آنجاست که همان آقای نویسنده ی خواهان دنیای واقعی تصمیم می گیرد آن دنیا را کنار گذاشته و از دنیای ذهنی اش بنویسد؛ از کسی که با روح خودش کُشتی می گیرد.

 

بارتون و کُشتی

 

 پوستری طراحی شده برای فیلم بارتون فینکدر این میان، به یک سئوال احتمالی نیز پاسخ دهیم: چرا کُشتی در بارتون فینک نمادی از دنیای حقیقی است؟ ارجاعتان می دهم به سکانسی که بارتون، یک فیلم کُشتی واقعی را تماشا می کند؛ فیلمی که خشن و غیرمنطقی و بی رحمانه و در عین حال مسخره به نظر می آید و از آن مهم تر اینکه بارتون با تماشای فیلم کُشتی، کاملاً گیج و مبهوت شده (درست مثل همه ی ما که در اولین مواجهه ی جدی با دنیای حقیقی، گیج و مبهوت می شویم) و البته از یاد نبریم که این خشونت و بی رحمی غیرمنطقی و حتی تمسخرآمیز در جهان تدریجاً رصد شده توسط بارتون که همان جهان برادران کوئن است نیز نمود درونی و بیرونی دارد و بُهت بارتون از تماشای آن کُشتی به همان شدت حیرتی است که از مواجهه با جهان مخوف هتل و بیرون از آن حاصل شده و از آن نیز مهم تر اینکه در سکانس بعد از اتمام فیلمنامه ی بارتون که وی مشغول رقصی دیوانه وار بوده و آن دیالوگهای معنی دار را می گوید «من نویسنده ام هیولاها. من خلق می کنم برای زندگی. من خالقم...» وقتی با مُشتی روی زمین می افتد، تمام اکشن هایی را که در آن فیلم کُشتی تماشا کرده بود، دوباره و به نحوی دیگر مشاهده می کند.

 

چرایی ماندگاری

 

 

این مضمون و درونمایه ی شرح داده شده و حدیث نفس برخاسته از آن اما سوای جهان شمولی محتوایی و پرداخت داستانی و شخصیتی دقیق و مرحله بندی شده و گام به گام تک تک عناصر آن، به سبب برخورداری از دو ویژگی مکمل یکدیگر، فاقد تاریخ مصرف می شود؛ نخست آنکه در ظرف زمانی مدونی محصور و محبوس نمی شود و دوم آنکه ذیل همان جهان مستقل و خودخوانده و خودپسندیده و خودانگیخته و فرقه ای و محفلی خالقان اثر و داستان و قهرمان و شخصیت ها و رویدادها و عناصر و موتیف ها و نمادها و شناسه های خاص و منحصر به فرد تابع آن، موجودیت و موضوعیت می یابد و از این روی، به سان فتورمانی می ماند که چه در سال ۱۹۹۱ و چه در سال ۲۰۱۵ و چه ذیل هر ظرف زمانی دیگری قابل ترجمان است؛ چرا که جهانی عینیت یافته و شناسه دار و خاص با مهر و امضای یکتای خالقان اش دارد که طبعاً گروه و طیف خاص و سرسختی از تماشاگران و هواداران را نیز برای اثر به همراه دارد.

 

 

جهان خاص

 

 

جهان عینیت یافته و شناسه داری که جهت تکمیل شدن و قوام و دوام یافتن، علاوه بر داستان و قهرمان و شخصیت و رویداد، نمادهایی هدفمند دارد که جملگی از دل سوژه برآمده اند، با سوژه مرتبط هستند و در عرض سوژه نمود می یابند و از این رو عینیت یافته و ابژکتیو شده نیز هستند. برای نمونه می توان به گرمای روزافزون اتاق بارتون و کنده شدن پوسته های روی دیوار و وضعیت وخیم چرک گوش چارلی اشاره کرد که هرسه با حضور چارلی، ملموس تر و محسوس تر می شوند و با افشای هرچه بیشتر حقیقت، تشدید؛ به گونه ای که در پایان، اتاق بارتون همچون سایر اتاق های هتل به آتش کشیده می شود و پوسته های روی دیوار تماماً کنده می شوند و از گوش چارلی حتی با وجود تعبیه شدن پنبه درون آن نیز شدیدا چرک بیرون می زند.

 

 

تضاد تصویری

 

 

پوستر فیلم بارتون فینکیکی از نکات قابل توجه در این نمادسازی ها و استعاره گویی ها که بارتون فینک را عملاً به لحاظ لحن و بیان و خلق جهان و حتی روایت، اثری خارج از جریان اصلی سینما جلوه می دهد، تضاد تصویری است که الزاماً منحصر در تضاد رنگی تصاویر نیست و می تواند از تضاد ماهیت تصاویر نیز بهره بگیرد (کما اینکه در بارتون فینک نیز از تضاد ماهیت تصاویر بهره گرفته شده است). به گونه ای که هر کجا لازم بوده، تصاویری درون قاب دوربین برادران کوئن قرار گرفته که همواره در خود تضاد معناداری که نمایان گر جهان مخوف منبعث از جهان بینی بدبینانه ی کوئن ها بوده داشته است. برای مثال:

۱- دیوار سبز رنگ هتل که با کنده شدن تدریجی پوسته ی روی دیوار انگار منظره ای کریه در حال نمایان شدن است (نمادی از تضاد میان ظاهر و باطن دنیای حقیقی).

۲- سینک دستشویی و راه آب کثیف درون اش که درست هنگام معاشقه ی آدری و بارتون به نمایش گذاشته می شود؛ سینکی تمیز که وقتی درون راه آبش می روی منظره ای کثیف و متعفن می بینی (نمادی از آرامش قبل از طوفان؛ آرامش قبل از قتل مخوف آدری).

۳- بدن آدری در تختخواب بارتون که به گونه ای بسیار تمیز و بی نقص قرار داده شده در حالی که آن طرف بدن غرق خون است (نمادی از تضاد میان ظاهر و باطن و همچنین تضاد میان ذهن و حقیقت).

۴- منظره ی زیبای پایان فیلم در روزی زیبا به همراه جعبه ای که بارتون در دست دارد (ماهیت درون جعبه با ماهیت منظره ی بیرون از آن تضاد مطلق دارد که این تضاد می تواند هم تضاد دنیای ذهنی و دنیای حقیقی باشد و هم تضاد ظاهر و باطن دنیای حقیقی). ردپای این نمادسازی البته در نماهای گرفته شده در میزانسن نیز یافت می شود. تقریباً تمام سکانس های درون هتل با نمایی مخوف و مبهم و اندکی دلهره آور از راهروی هتل بسته می شوند که گویی خبر از اتفاقی وحشتناک می دهد و آخرین سکانسی که در هتل گرفته می شود با همان نما آغاز می شود که گویی زمان آن اتفاق وحشتناک فرا رسیده است.

 

 

کالت اجتماعی

 

بارتون فینک را حتی می توان از منظر عنوان «کالت» که خارج از سینما برای توصیف گروه های اجتماعی دارای عقاید و مناسک متضاد و مغایر با هنجارهای متعارف موجود در جریان متداول جامعه بکار می رود نیز «کالت» دانست؛ آن هنگامی که با نگرش چارلی به عنوان بارزترین شناسه ی دنیای حقیقی مورد ادعای کوئن ها و همچنین شاخص ترین شناسه ی جهان خودانگیخته ی کوئن ها در فیلم مواجهیم که ذیل نوعی پوچ گرایی افراطی و رادیکال، قائل به آرامش بخشی به آدم ها از طریق کشتن و خلاص کردنشان از شر آتش گداخته ی دنیای حقیقی سراسر جهنم گونه است و جالب تر آنکه چارلی آرزوی روزی را دارد که کسی برای خودش چنین کاری انجام دهد. نکته ی مهم اما در باب این نگرش، ارائه ی اجباری آن توسط چارلی به بارتون و همچنین توسط کوئن ها به مخاطبانشان است؛ که این خود یکی از جنبه های روانشناسی مفهوم کالت است و مؤیدی دیگر بر کالت بودن بارتون فینک؛ آن هنگامی که چه بارتون باشی و چه مخاطب، به رغم تحیر و ناباوری اما هیچ چاره ای جز پذیرفتن حقیقت شوم و محتوم چارلی و کوئن ها نداری.

 

اساسنامه نویسی یک سینما

 

در این میان، آنچه بیشتر بر اهمیت بارتون فینک به عنوان یک اثر کالت می افزاید، جایگاه اش در کارنامه ی فیلمسازی کوئن هاست. بارتون فینک فقط و فقط محصول فیلمسازی مؤلف نیست، بلکه معرف شاکله های سینمای خالقانش نیز هست؛ به گونه ای که در تمام آثار کوئن ها، هرآنچه از جهان تألیفی مخوف و بی رحم و تا حدی سورئال آنان و قهرمانان نگون بخت و تاثیرپذیر و حتی گاها بی اراده شان در برابر جبر محتوم آن جهان و نگاه و نگره و نظریه و جهان بینی نهیلیستی کوئن ها می شناسیم، در بارتون فینک متجلی است و شاید اغراق نباشد اگر ادعا کنیم که بارتون فینک یکی از آثاری است که حداقل به لحاظ محتوایی، پیکره بندی اصلی سینمای کوئن ها را شکل می دهد و بررسی درونمایه ی سینمای این دو برادر، بدون بارتون فینک عملاً بی معنا است.

 

«کالت» تمام عیار

 

از این همه، درمی یابیم که با اثری مواجهیم که علاوه بر دارا بودن ویژگی های مذکور، حتی سرفصل های لازم برای شکل گرفتن موقعیتی کالت در هر اثر هنری را در قالب سیستم تازه نظریات و عقاید منبعث از همان نگاه و نگره و جهان و جهان بینی مذکور، طیف خاص هواخواهان پر و پا قرص، ویژگی های منحصر به فرد و مخالفت با عقاید و علایق فرهنگ رایج را نیز داراست. و حال یک پرسش ساده : با این اوصاف، چنین اثری اگر کالت نیست، پس چیست؟!

 

 

 

کاوه قادری

 

بهمن ماه نود و چهار

 

 

برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند می توانید اینجا را کلیک کنید

 


 تاريخ ارسال: 1394/11/8
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>امیر پرتو:

کوئن ها به "برادران تقریباً جدی" سینما معروفند: فیلم‌هایی از برادران تقریبا جدی نگاهی به برترین فیلم‌های برادران كوئن از «خون بیهوده» تا «جایی برای پیرمردها نیست» خون بیهوده ( 1984 ) یك كارآگاه مرموز تگزاسی (ام. امت والش)، توسط مردی برای تعقیب زن خیانتكارش (فرانسیس مك دورمند) استخدام می‌شود، او در این میان از همه باهوش‌تر است اما شانس با او همراه نیست؛ این را وقتی می‌فهمد كه در دقیقه 87 فیلم و در جریان تعقیب و گریز زن خیانتكار در هتلی دستش را از پنجره حمام برای باز كردن پنجره‌ اتاق كناری دراز می‌كند، همزمان در فیلم صدای یك آهنگ اُپرای دراماتیك، روح عجیبی به فیلم تزریق می‌كند، مك دورمند دستش را لابه‌لای پنجره اتاق گیر انداخته و با چاقویی آن را با دیوار یكی می‌كند. كسانی كه برای اولین بار این فیلم را كه اولین اثر برادران كوئن بود می‌دیدند، شاید نمی‌دانستند كه این دو برادر در مسیری قدم گذاشته‌اند كه سینمای معاصر را متحول می‌كند. در حین اكران فیلم بود كه فرانسیس مك دورمند و جوئل كوئن با هم ازدواج كردند. بزرگ كردن آریزونا (1987) فیلم داستان سورئال زندگی پر از پارادوكس یك زوج نیمه خل آمریكایی است. نیكلاس كیج در نقش«های»، دزد ناشی و سابقه‌داری است كه طی تكرار در بازداشت شدنش با خانم پلیسی به نام «اد» با بازی هالی هانتر در بازداشتگاه آشنا شده و در نهایت هم توبه كرده، دزدی را كنار گذاشته و با او ازدواج می‌كند. این دو فقط یك چیز برای ادامه دادن به زندگی عاشقانه شان كم دارند و آن هم یك بچه است. در دقیقه 21 عكس زوج خوشبخت فیلم را در حال بغل كردن بچه‌ای می‌بینیم؛ بچه‌ای كه دزدیده شده است. این فیلم را می‌توان كمدی‌ترین و روشن‌ترین اثر برادران كوئن دانست. در عین حال اثری متوسط می‌باشد. اثری كه برادران كوئن را در مسیر فیلمسازی‌شان نگه داشته تا بعد‌ها تحولات چشمگیر خود را در دنیای سینما اجرا كنند. تقاطع میلر (1990) در شهری بی‌نام در سال 1929 در شرق امریكا، ركود اقتصادی بزرگ شروع شده است و آتش جنگ بر سر قدرت بین دو گانگستر بزرگ شهر روشن است. تام ریگان (گابریل بایرن) به عنوان مشاورِ لئو (آلبرت فینی)، یكی از سران مافیا، سعی در كم كردن كشمكش‌ها و خدمت به رییس‌اش را دارد. اما داستان پیچیده‌تر شده و پای یك زن به میان می‌آید. حالا تام باید وفاداری‌اش را به رییس‌اش ثابت كند. فیلم «تقاطع میلر» اثری نوآر به همراه فیلمنامه‌ای هوشمندانه و بسیار زیبا با رعایت اصول فیلمسازی نوآر و دركنار آن هجو‌های سینمایی مخصوص این دو برادر است. بارتون فینك ( 1991 ) كمدی گیج كننده‌ای كه داستان آن در سال 1941 می‌گذرد. بارتون فینك (جان تورتورو) نمایشنامه‌نویس تئاتر برادوی است. پیشنهاد وسوسه‌انگیزی او را به هالیوود می‌كشاند و در اتاق هتلی شروع به نوشتن فیلمنامه یك فیلم ورزشی می‌كند اما كلمات برای نوشتن این فیلمنامه او را یاری نمی‌كنند. در این میان با همسایه‌اش (جان گودمن) آشنا می‌شود و از آن به بعد فیلم به یك تریلر روان پریشانه تبدیل می‌شود. بردن نخل طلای بهترین فیلم و كارگردانی كن برای جوئل كوئن و بهترین بازیگر مرد برای جان تورتورو فصل جدیدی از زندگی سینمایی برادران كوئِن را رقم زد. این دو برادر مستقل بعد از این فیلم به دنیا معرفی شدند و توانستند هر چه را دوست داشتند، بسازند. بعد از این بود كه سبك فیلمسازی این دو برادر در دانشگاه‌های دنیا تدریس می‌شد. وكیل هاد ساكر (1994) در ابتدای فیلم، نمای زیبای نیویورك را در شب برفی عید و انتظار برای فرا رسیدن سال نو می‌بینیم. دوربین از منهتن می‌گذرد تا به ساعت غول آسایی در نوك آسمانخراشی می‌رسد و در گوشه‌ای نورویل بارنز (تیم رابینز) را می‌بینیم كه با ظاهر انسانی بازنده تصمیم به خودكشی دارد. دوربین به طرز زیبایی با نشان دادن ساعت زمان را به عقب بر گردانده و ادامه پر خرج ترین فیلم برادران كوئن را در فلاش بكی نشان می‌دهد. «وكیل هادساكر» كه از همه فیلم‌های این دو برادر بیشتر رنگ و بوی هالیوودی دارد زیاد مورد توجه منتقدان قرار نگرفت اما برای طرفداران فیلم‌های این دو برادر باز هم اثری زیبا به شمار می‌رود كما اینكه پل نیومن ستاره بزرگ تاریخ سینما بازی خیره كننده‌ای در نقش سیدنی مازبرگ به نمایش گذاشته (خنده‌های شیطانی پل نیومن با سیگار برگی در دهانش از به یاد ماندنی ترین لحظات سینماست). فارگو (1996) یك فروشنده ماشین ناموفق (ویلیام اچ.میسی) برای پرداخت قرض‌های خود تصمیم می‌گیرد با دادن پولی به دو گانگستر ناشی زن خود را ربوده و از پدر زن پولدارش اخاذی كند. اما همیشه همه چیز طبق نقشه پیش نمی‌رود. بسیاری «فارگو» را بهترین فیلم برادران كوئن و همچنین یكی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما می‌دانند. تركیبی دوست داشتنی از كمدی، تعلیق، خشونت و هجو از بارزترین خصوصیات «فارگو» به شمار می‌رود. بازی فرانسیس مك دورمند در نقش پلیس محلی در حالی كه باردار است و همیشه یك قدم عقب تر از صحنه جنایت ست ستودنی است. لبووفسكی بزرگ (1998) باز هم كمدی و هجویه‌ای دیگر؛ این بار هم آدم ربایی از هسته‌های كلیدی داستان است. رفیق لبووفسكی (جِف بریجز) ناخواسته درگیر این ماجرای آدم ربایی می‌شود و دوستانش (استیو بوشمی و جان گودمن) كه هم تیمی‌هایش در لیگ محلی بولینگ نیز هستند او را در این درگیری راهنمایی كرده شاید در نهایت برای آن‌ها سودی داشته باشد. «لبووفسكی بزرگ» فیلمی است كه از نظر روایت داستانی با بقیه فیلم‌های این دو برادر متفاوت است. می‌توان گفت جوئل و اتان می‌خواسته‌اند سبك فیلمسازی‌شان را اِرتقا داده و اسلوب تازه‌ای پیدا كنند (كه البته موفق نبودند). اما با تمام آشفتگی درونی فیلم، باز هم فضای ساخته شده در این فیلم دلنشین و زیباست. ‌ای برادر كجایی؟ (2000) سه زندانی عجیب و غریب و كمی احمق (جورج كلونی، جان تورتورو و تیم بلیك نِلسون) در دهه 30 فرار كرده و تحت تعقیب‌اند. در مسیری كه اورت (كلونی) آن‌ها را می‌برد در موقعیت‌های مختلفی قرار می‌گیرند و با انسان‌های مختلف و عجیبی رو به رو می‌شوند. در ریل قطار كوری را دیده كه آن‌ها را از آینده نزدیك شان با خبر می‌كند. این بار كوئن‌ها نه تنها «اودیسه هومر» بلكه به «سفرهای سالیوان» و «جادوگر شهر آز» را نیز مورد استناد خود قرار دادند. «ای برادر كجایی؟» مغالطه‌های روح آدمی و عشق به استهزا و گزافه‌گویی را ستایش می‌كند. چرایش را نمی‌دانیم اما دوستش داریم. مردی كه آن جا نبود (2001) زندگی می‌تواند همچون كارناوالی یك چشم باشد هم چون در «ای برادر كجایی؟» و یا می‌تواند ضجه آور و تلخ باشد هم چون این فیلم. انسان‌های متاهل نیز می‌توانند تنها باشند. داستان فیلم داستان زندگی اد (بیلی باب تورنتون) است. شخصی كه در دنیای خودش زندگی كرده و دنیای اطرافش برایش كشنده است. زنش به او خیانت كرده و سایر اطرافیانش بجز دختر نوحوان همسایه‌شان انسان‌هایی كثیفند. داستان فیلم در سال 1949 می‌گذرد و فیلم سیاه و سفید و به سبك نوآر است. این فیلم را می‌توان زنجیره زیبایی از اشتیاق، جنایت و مجازات دانست. بی‌رحمی تحمل ناپذیر (2003) داستان كمدی - رمانتیكی از مردی (جورج كلونی) كه وكیل طلاق است و زنی (كاترین زیتا جونز) كه با ازدواج و سپس طلاق گرفتن از مرد‌های پولدار دارایی آن‌ها را صاحب می‌شود. اگر چه كمدی فیلم بسیار قوی بوده و امضاهای برادران كوئن در فیلم به چشم می‌آید اما شاید كاهش تمثیل‌ها و مدرن كردن داستان، آن‌ها را از اسلوب دوست داشتنی همیشگی‌شان خارج كرده باشد و «بی رحمی تحمل ناپذیر» را با نام فیلمی كاملا متوسط در كارنامه این دو نابغه سینما بشناسند. قاتلین پیرزن (2004) به نظر می‌رسید قرن 21 برای این دو برادر قرن پرباری نباشد. «قاتلین پیرزن» هم كه بازسازی فیلمی ستایش شده به هم این نام محصول 1955 است، خوب از آب در نیامد. حتی حضور تام هنكس در نقش پروفسور شارلاتانی به اسم جی.اچ.دور، كه گروهی را برای بزرگترین سرقت قرن دور خود جمع می‌كند، نتوانست اعتباری به فیلم بیفزاید و برادران كوئن باز هم اثر متوسطی را در كارنامه خود قرار دادند. جایی برای پیرمرد‌ها نیست (2007 ) آنتوان شیگور (خاویر باردم) قاتلی ست كه از دل جهنم آمده است كه علاقه دارد با بازی‌های ذهنی با قربانیانش بازی كند. چگونه یك مرد تگزاسی به نام لولین ماس (جاش برولین) بعد از پیدا كردن 2 میلیون دلاری را كه چیگور آمده كه پس بگیرد، می‌تواند از دست او فرار كند. می‌توان فیلم را برایند زیبایی از سایر فیلم‌های این دو برادر دانست. به همین دلیل هم هست كه رمان كورمك مك كارتی را كه كسی جرات ساختنش را نداشت این دو به یكی از بهترین فیلم‌های تاریخ سینما تبدیل كنند (شاید كورمك مك كارتی این رمان را از روی فیلم‌های سابق آنها نوشته باشد). وودی هارلسون نقش كاراگاه خصوصی با هوش و كم شانسی است كه در چنگال چیگور گیر می‌افتد (شبیه به كاراگاه فیلم «خون بیهوده») جاش برولین انسانی معمولی است كه چیز با ارزشی را بر می‌دارد (شبیه به «های» در «بزرگ كردن آریزونا»). حتی تامی لی جونز در این فیلم بسیار به فرانسیس مك دورمند در «فارگو» شبیه است با این تفاوت كه در پایان «فارگو» مك دورمند كه پلیسی باردار است به موقع به صحنه جنایت آخر می‌رسد. «جایی برای پیرمرد‌ها نیست» برای آن‌ها كه «فارگو» را بهترین فیلم برادران كوئن نمی‌دانند، بدون شك انتخاب به عنوان بهترین فیلم است. فیلمی كه جایزه اسكار برای بهترین فیلم، كارگردانی و فیلمنامه را برای آن‌ها به ارمغان آورد.

12+1-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>شبنم:

جداً جزو معدود دفعاتیه که در وب از خواندن یک مقاله واقعاً مسرور شدم. بسیار دقیق بود. پاراگرافی که در آن به نمونه های تضاد تصویری اشاره کرده بودین کاملا درست بود.

19+0-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>فریدون عزتی:

این چند شماره طعم سینما واقعا فیلمهای خوبی انتخاب کردین. لایک دارین

15+0-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>اخوان:

کوئن ها نابغن

14+1-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>دانیال-ن:

بارتون فینک!!!!!!! سورپرایز شدم

13+1-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>مرتضی فهیم:

کاش جشنواره فجر هم طعم سینما میزاشتید

13+2-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>بهمن و برو بچه ها:

فیلم عجیبی بود. باید حداقل دو بار دیدش

13+1-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>مهران:

بنظرم بخش "به اجرا درآمدن «ایده ی ناظر» در شش ملاقات + مشاهدات پیرامونی" واقعا تحلیل درستی بود. توصیه میکنم بخونیدش همه

14+0-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>بهاره. ن:

من فک میکردم تا امروز که بارتون فینک رو تیم برتون ساخته بسکه شبیه فیلمای برتونه

7+9-

پنجشنبه 8 بهمن 1394



>>>سامان:

جناب قادری یکی از بهترین طعم سینماها رو بنام خودت ثبت کردی واقعن لذت بردم از خوندنش

16+0-

پنجشنبه 8 بهمن 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.