پرده سینما

بهار و مضرات دخانیات!

مهدی فخیم زاده

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مهدی فخیم زاده. عکس از الهام عبدلیالان 10 ساله که من سیگارمو ترک کرده ام. یعنی عید امسال می شه 10سال. بعله من سیگاری بودم. اونم از اون سیگاری های دبش دبش. تاده سال پیش روزی دو پاکت سیگار می کشیدم، چهل تا، شایدم پنجاه تا. آخه هفت هشت ده تام سرصحنه بچه ها بهم تعارف می کردن، که سرجمع تا شب همچین شیرین می شد پنجاه تا. آخرشب هم چشمتون روز بد نبینه، هم گلوم می سوخت، هم سرفه می کردم. اون هم چه سرفه ای! دل وروده ام می خواست بیاد تو دهنم. تازه خیر سرم ورزشکار هم بودم. نه از نوع صبحگاهی و دولا راست شدن های الکی که تو تلویزیون نشون میدن، ورزشکارحسابی. هفته ای چهار پنج روز می رفتم باشگاه و لنگ و لگد می انداختم. یعنی هم سیگار می کشیدم هم لند و لگد می انداختم.  بچه ها به شوخی اسمم رو گذاشته بودن «دودی کاراته باز» یا «کاراته باز دودی». درست یادم نیست کدوم یکیش بود. یعنی فرقی هم نمی کنه، به قول معروف چه خواجه علی، چه علی خواجه! همچین که از در باشگاه می اومدم بیرون، سیگار رو لبم بود و آتیش فندک بغلش. یک پک هایی می زدم که دود ش  تا فی خالدون م رو می سوزوند. حالاکه گذشته و ما دیگه ترک کردیم، ولی خدا وکیلی خیلی حال می داد! هنوزم که هنوزه وقتی یادم می افته، بوی توتون می پیچه تو دماغم و حسابی خوش خوشان ام می شه. به خودم می گم مرد حسابی! بیکار بودی ترک کردی؟! مثلاً این سیگار بیچاره به تو چیکارداشت؟! حالا که ترک کردی چیکار می کنی که آن موقع نمی کردی؟! تازه یه حسن هایی هم داشت! یکی اش این بود که اعصابتو آروم می کرد و نمی گذاشت عصبانی بشی و بیخودی به پر و پای مردم بپیچی. خلاصه کلی دلیل و مدرک در منقبت دخانیات ردیف می کنم، حتی یه دفعه تو همین عوالم بودم که  یهو دیدم جلوی دکه روزنامه فروشی وایسادم و ودارم سیگار می خرم. یه دفعه  به خودم نهیت زدم: هی بچه! مواظب باش! چیکار داری می کنی؟!  پشت صحنه ات چی می شه؟! آخه من فقط و فقط به خاطر پشت صحنه سریالهایی که می ساختم سیگارمو ترک کردم و لا غیر. یعنی چی؟

یعنی اینکه تلویزیون سیگار کشیدن رو نشون نمی ده، ممنوعه، قدغنه،  یعنی اینکه اگه سیگار دست کسی باشه پخش نمی کن، درمیارن. من هم که تو تمام صحنه ها سیگار دست ام بود. در نتیجه همه پلانهام رو درمی آوردن، آن وقت چی می شد؟ پشت صحنه پخش می شد ولی کارگردان نبود! خدایی اش خیلی سخت بود! این همه زحمت بکش و سریال بساز ولی تو پشت صحنه اش نباشی. سخت نیست؟ پس سریال رو کی ساخته حسن علی جعفر؟ سریال به این گندگی کارگردان نداره؟ یکی دو دفعه که خیلی بهم برخورده بود دورخیز کردم که ترک اش کنم، ولی بین راه پشیمون شدم و گفتم ولش کن بابا! پشت صحنه می خوای چیکار؟ مگه  عشق فیلمی؟ اسمت هست بسه دیگه . حالا سیگارتو بزاری کنار که چی بشه؟ به خودم گفتم نخواستیم بابا! پشت صحنه مال خودتون.

مضرات دخانیات!گذشت تا رسیدیم به آماده سازی پشت صحنه سریال ولایت عشق. اینجا بود که آه از نهادم براومد. برای ساختن و نوشتن این سریال پنج سال زحمت کشیده بودم، ولی حالا هر پلانی که از من می خواستن تو پشت صحنه بزارن سیگار دستم بود، در نتیجه درمی آوردن! خلاصه پشت صحنه آماده شد. دست آخر هم جز چند پلان لانگ شات از من چیزی توش نبود. خیلی سوختم! ولی چاره ای نبود. تو همین وقت ها بود که رسیدیم به  اول فروردین 80. یکی از کارگردان ها یه سالی بود رفته بود اروپا. زنگ زد، گفتم «کجایی؟» گفت «همین جا،  تو کجائی؟» گفتم «منم همین جا.» گفت «تنهائی؟» گفتم «آره پاشو بیا پیش من.» گفت «نه تو بیا.» رفتم. چاق سلامتی کردیم و  نشستیم. دیدم یه چیزی چسبونده به بازوش. گفتم «این چیه؟» گفت «ترک سیگار.» گفتم "ترک سیگار" یعنی چی؟» گفت «از خارج آورده ام. روزی یه دونه از اینها رو می چسبونی به بازوت، دیگه هوس سیگار نمیکنی.» گفتم «نه  بابا!» گفت «جون خودم والله.»

 

گفتم: حالا واسه چی می خوای ترک کنی؟

 

گفت: به خاطر پشت صحنه ها. هرچی پشت صحنه از من می گیرن سیگار دستمه و نمیشه پخش کرد.

 

گفتم: آخ گفتی! منم همین گرفتاری رو دارم.  تاحالاچند تا چسبوندی؟

 

گفت: ده پونزده تا.

 

گفتم: چن تا باید بچسبونی؟

 

گفت: سی چهل تا.

 

گفتم: یعنی بعد از سی چهل تا، دیگه سیگار مالیده؟

 

گفت: آره بابا! شایدم زودتر. از بیست تا که بگذره دیگه هوسش می افته و سیگار یادت می ره.

 

گفتم: به همین راحتی؟

 

گفت: از این هم راحت تره.

 

گفتم: کاشگی یه خورده بیشتر می آوردی ما هم ترک می کردیم.

 

گفت: من یه صد تایی آوردم. ولی معذرت می خوام، نمی تونم بهت بدم. چون ممکنه خودم کم بیارم.

 

گفتم: اه ... صد تا... حالا یه ده تاشو بده به من.

 

گفت: با ده تا که  نمی تونی ترک کنی،حداقل باید هفتاد هشتاد تا بچسبونی.

 

گفتم: حالا تو بده یه کاری ش می کنم.

 

با اکراه بلند شد و ده تا آورد و گذاشت کف دست من و با تأسف گفت «داری حروم میکنی. باده تا نمی شه.»

گرفتم و اومدم خونه و از فردا شروع کردم به جسبوندن و سر ده روز ترک کردم و دیگه هم لب به سیگار نزدم. بعد از یه مدتی هم رفتم سر فیلمبرداری و از ذوقم مدام جلوی دوربین پشت صحنه مانور میدادم و عین ندید بدیدها به فیلمبردار اشاره می کردم که «از من بگیر.»

مهدی فخیم زاده. عکس از الهام عبدلییه دوسالی گذشت. یه روز رد می شدم، دیدم تو خیابون فیلمبرداریه. نیگاه کردم دیدم  همون  رفیق ام داره کارگرانی می کنه. دقت کردم دیدم تو دستش سیگاره! ماشین رو نگه داشتم و  پیاده شدم و رفتم جلو و حال و احوال کردیم و  به سیگارش اشاره کردم و گفتم «تو که هنوز سیگار میکشی؟» گفت «آره بابا! سگ مصب رو نمیشه گذاشت کنار.» گفتم «مگه تو ترک نکرده بودی؟» گفت «نه.» گفتم  «با اون چسب ها؟» گفت «کدوم چسب ها؟» گفتم «همون ها که از خارج آورده بودی.» گفت «نه بابا! اون ها که خیلی وقت پیش تموم شد.» گفتم صد تا داشتی.» گفت «دکی! سیصد چهارصد تای دیگه هم خریدم و چسبوندم. ولی همچین که تموم شد دوباره سیگار رو شروع کردم.» در این موقع چشم اش افتاد به فیلمبردار پشت صحنه که داشت از من و اون فیلم می گرفت. با ناراحتی سرش رو تکون داد و گفت «نیگاه کن! الکی داره  پشت صحنه می گیره. قابل پخش نیست که! سیگار دستمه.»  بعد با تأسف سرشو تکون داد و گفت «هیچکدوم از پلان های پشت صحنه من رو پخش نمیکنن. همه رو در میارن.» بعد انگار چیزی یادش افتاده باشه یه نیگاهی به من انداخت و پرسید «راستی مث اینکه تو هم می خواستی ترک کنی.» گفتم «آره.» گفت «خب چیکار کردی؟ گفتم «من باهمون ده تاچسبی که تو دادی ترک کردم.» یادش افتاد گفت «دروغ می گی!» گفتم «جون خودم والله.» بربر من رو نیگاه کرد و سرش رو به علامت نفی تکون داد و گفت  «امکان نداره. حتماً سیگاری نبودی. الکی دود رو می گرفتی تو دهنت  و فوت میکردی، خیال می کردی سیگاری هستی.» گفتم «شاید!» در این موقع صداش کردند و واسه تنظیم پلان رفت. نیگاه کردم دیدم فیلمبردار پشت صحنه هنوز دوربین اش طرف منه باخوشحالی دستهام رو از جیبیم درآوردم و جلوی دوربین به هم مالش دادم و با خودم بهش گفتم «هنوز به اندازه من عشق فیلم نیستی، وگرنه تو هم ترک می کردی!»

 

مهدی فخیم زاده


در همین رابطه سایر بهاریه ها را بخوانید

بهار و رویای شهرفرنگ: نمی خواهم پیر شوم- سعید توجهی

برای بهار بخند، به خاک خالی نگاه نکن. نپرس این بار منتظر کیست- نغمه رضایی

بهار و سینما آلتونا -نسترن مولوی

بهار و خاطرات برای آنهایی که دوستشان دارم- کامیار محسنین

بهار از لجاجت کودکانه تا یک اتفاق ساده- محمد جعفری

اولین بهاریه رسمی یا یه همچین چیزی -رضا منتظری

بهار و مضرات دخانیات!- مهدی فخیم زاده

بهار و شکار آهو در شبی بهاری -نیروان غنی پور

بهار و دسته سیسیلی ها -غلامعباس فاضلی

 بهار و غزال عاشقانه -بهاره رهنما


 تاريخ ارسال: 1389/12/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>علی جعفری:

یاشاسین استاد فخیم زاده

0+0-

يكشنبه 9 مهر 1402



>>>هما:

بهاریه جالبی بود و بسیار آموزنده آقای فخیم زاده عزیز برایتان سال خوب و خوشی را آرزومندم

1+0-

يكشنبه 7 فروردين 1390



>>>niki.m:

neveshte va khatere jalebi bod ama be nazaram be dard baharie nemikhord . be aghaye fakhim zade ham pishapish sal no ra tabrik migoyam

1+0-

شنبه 28 اسفند 1389



>>>بهروز میلانی فر:

ایوالله خیلی جنم میخواد که یهو بتونی سیگار رو بزاری کنارا . دمت گرم آقای مهدی فخیم زاده . عیدتونم مبارک

1+0-

شنبه 28 اسفند 1389



>>>شقایق:

خیلی جالب بود و بسیار لذت بردم واقعا این نوع سیگار ترک کردن هم خودش یک هنره . در کل بهاریه جالبی بود و برای آقای فخیم زاده در سال نو آرزوی بهروزی میکنم و از سایت پرده سینما میخوام بازم مثل گذشته با این کارگردان نازنین مصاحبه داشته باشند.

1+0-

شنبه 28 اسفند 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.