پرده سینما

بهار و سینما آلتونا

نسترن مولوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ماکسیمیلیان شل در گوشه نشینان آلتوناتأثیرگذاری یک فیلم یا یک کتاب توان این را دارد که مسیر زندگی ما را عوض کند. از زمانی که به خاطر می آورم فیلم و سینما بخشی جدا نشدنی از منزل ما بوده؛  هیچ کس در زمینه اطلاعات سینمایی در مقابل هم کم نمی آورد، و فیلم دبدن  یک امر واجب در منزل ما بود. در عالم بچه گی، طبعاً من هم علاقه مند به این مقوله شدم و هرگاه توسط بزرگترها اجازه دیدن فیلمی داده می شد با برادر بزرگترم با ذوق می پذیرفتیم و در پای تلویزیون که آن را پخش می کرد می نشستیم یا به سینمای نمایش دهنده می رفتیم.... شاید کمی عجیب باشد که در سن هشت – نه ساله گی شیفته فیلمی شدم که تا سالها بعد هم تنها نام  فیلم و نام بازیگران آنرا می دانستم و از اثری متعالی که فیلم از روی آن اقتباس شده بود بی خبر بودم و نام کارگردان بزرگ آن را تنها در خانه شنیده بود ... عنوان فیلم بود: گوشه نشینان آلتونا

قادر نیستم تأثیر این فیلم را روی روح وروانم تشریح کنم؛ فقط می توانم این را بیان کنم که تمامی لحظات فیلم روی حافظه ام ثبت شده بود تا وقتی هفده سال بعد که  دوباره آن تصاویر را با همان گفتار دوبله فارسی زیبای آن دیدم؛ نمایی از قلم نیفتاده بود و خوب که نگاه کردم تنها دیدگاه یک دختر دبستانی بود که عوض شده بود؛ ذره ای از عشق من به این فیلم عوض نشده بود... تأثیر گذاری این اثر تا به این حد بود که مکسیمیلین شل را با این اثر می شناختم و یک سال بعد که در سینما  آزادی فیلمی را با عنوان گلوله ای برای امپراطور دیدم، اول به عشق دیدن «فرانتس» گوشه نشینان راهی سینما شدم... به نوجوانی که رسیدم، برادر بزرگترم کتابهای متعددی از کتابخانه به منزل می آورد... من هم خوره کتاب شده بودم. یک روز چشمم به کتابی با همین عنوان افتاد نوشته ژان پل سارتر. کتاب را برداشتم و بارها و بارها آن را خواندم.....نه، این نمایشنامه از من جدا نمی شد... «فرانتس»، گناهکار زمانه خویش، اسیر در بالا خانه منزل پدری و ذهنیات پوسیده خودش که توسط خواهر و پدرش تشدید می شد... تنها همدم وفادار او در طی این سالها، و به روایت خود او قرن ها، خرچنگها  یا ساکنان نقابدار سقف ها بودند.

 

**********

ماکسیمیلیان شل در گوشه نشینان آلتوناتصمیمم شرکت در کنکور هنر و قبولی در رشته تئاتر بود .... در طی این سالها به وفور فیلم دیدم و  کتاب خواندم، اما تأثیر این اثر همچنان پا بر جا بود... مرحله اول کنکور هنر نامم را دیدم برای آزمون مرحله دوم؛ دو رشته در پایین صفحه بود که می شد انتخاب کرد: یکی دانشکده  صدا و سیما و دیگری آموزشکده هنر که تحت نظر دو وزارتخانه اداره می شد (آموزش عالی و ارشاد اسلامی)... نامم برای رشته نمایش آموزشکده هنر در روزنامه در آمد و برای گزینش هنری راهی  فرهنگسرای نیاوران شدم ...از آنجا که اصولاً خیلی در امتحانات شفاهی خوب نبودم، مرتب دلهره ام بیشتر می شد، چون  سؤالاتی که از بچه های شرکت کننده می شد، با هم کاملاً متفاوت بود و عده ای از بچه ها سالها بود کار نمایش می کردند. تا بالاخره نوبت به من رسید و دو تن از اساتید شروع کردند به پرسیدن. مرتباً سئوال پیچم می کردند تا به این سئوال رسیدند که آیا نمایشنامه ای بوده که روی تو تأثیر گذاشته باشد؟ و من گفتم هرچند ابتدا فیلم بود، اما تاثیر نمایشنامه را انکار  نمی کنم. نام آن را که گفتم، یکی از اساتید گل از گلش شکفت و  شروع کرد به سؤالات متعدد از اثر و فیلم، شباهت این دو و تفاوتهایشان (بعدها  فهمیدم آن استاد  قبلا  این نمایش را روی صحنه برده؛ بعدها بسیار از آن اجرا تعریف و تمجید شنیدم).

از شخصیت محبوب زنم در گوشه نشینان پرسید وخواست بخشی از نمایش را بازی کنم... پس از پنجاه دقیقه از خدمت اساتید مرخص شدم و چندی بعد، رفتم به همان دانشکده و دست آخر هم، زیر نظر همان استاد، دفترچه کارگردانی ام را با همین نمایشنامه ارائه دادم.

چندی پیش درپی  این بودم که ترجمه ابوالحسن خان نجفی از بخشی از گفتار فیلم را در جایی با عکس فیلم قرار دهم. به تماشای فیلم با همان دوبله نازنین نشستم تا ببینم چه تفاوت هایی در دو ترجمه هست... باز هم مدهوش فیلم شدم؛ رهایش نمی کردم؛ بازی غریب بازیگران خصوصا خود شل، سوفیا لورن، فردریک مارچ، فرانسواز پره وو، موسیقی فوق العاده شوستا کوویچ، کارگردانی بی نظیر ویتوریو دسیکا، طراحی های داخل اتاق فرانتس توسط رناتو گتوسو - نقاش نامی ایتالیایی، دوبله زیبای فیلم با حضور بزرگانی چون چنگیز جلیلوند، ژاله کاظمی و فهیمه راستکار و بسیاری عوامل دیگر و از همه مهم تر، متن جاودانی سارتر، باعث شد تا پایان فیلم، باز چشم از آن بر ندارم و انگار که بار اول فیلم را می بینم، در لذت تماشای آن غرق شوم.

 

نسترن مولوی

 

در همین رابطه سایر بهاریه ها را بخوانید

بهار و رویای شهرفرنگ: نمی خواهم پیر شوم- سعید توجهی

برای بهار بخند، به خاک خالی نگاه نکن. نپرس این بار منتظر کیست- نغمه رضایی

بهار و سینما آلتونا -نسترن مولوی

بهار و خاطرات برای آنهایی که دوستشان دارم- کامیار محسنین

بهار از لجاجت کودکانه تا یک اتفاق ساده- محمد جعفری

اولین بهاریه رسمی یا یه همچین چیزی -رضا منتظری

بهار و مضرات دخانیات!- مهدی فخیم زاده

بهار و شکار آهو در شبی بهاری -نیروان غنی پور

بهار و دسته سیسیلی ها -غلامعباس فاضلی

 بهار و غزال عاشقانه -بهاره رهنما

 


 تاريخ ارسال: 1389/12/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>پژمان:

فیلمی که شما می گویید با دو اسم در ایران اکران شده. در سینما با نام "سگ" نمایش پیدا کرد و در تلویزیون به نام "گلوله ای برای امپراطور" یه فیلم آمریکای لاتینی بود به نظرم. ولی اسم کارگردان و عواملش رو نمی دونم. شاید بقیه بدونند.

0+0-

دوشنبه 16 خرداد 1390



>>>سارا:

سلام می خواستم بیبنم عنوان اصلی فیلمی با این داستان چیست؟؟؟و همین طور نام کارگردان یک دانشمند که زندانی است از زندانی می گریزد او در چندین کشور توسط یک سگ تعقیب می شود سر انجام تک تیر اندازی سگ را از پای در می آورد.نام کارگردان را لطفا ذکر کنید. نام کارگردان فیلم سگ چیست.

0+0-

دوشنبه 16 خرداد 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.