فهیمه غنی نژاد
در آغاز این سال یعنی نوروز امسال می خواهم اوّل، آنچه می خواهد دلِ تنگم بگویم و بعد هم برای رفع دلتنگی دعا کنم. می خواهم اوّل، از درد بگویم و بعد هم برای درمان دعا کنم. می خواهم امسال، «بهاریه»ام دعایی باشد و دعاهایی دارم که با پیش متفاوت است. دعاهای همیشگی بر ای طول عمرِ با عزّت و تندرستی و برکت و نیکبختیِ خود و خانواده و نظایر آن را فعلاً کنار می گذارم چون می دانم که اوّلاً رادیو و تلویزیون و مطبوعات مان و همین طور آشنایان و اطرافیان، مثل همه ساله سنگ تمام می گذارند و ثانیاً عمر دراز و خوشبختی و خوشحالی هریک از ما و خانواده مان نه تنها به درد کمتر کسی جز خودمان و خانواده مان می خورد که حتی ممکن است گاه باعث بدحالی کسانی دیگر و خانواده هایشان هم باشد! پس، می خواهم امسال فقط برای شفای فرهنگ مان و به خصوص آن تکّه اش که مربوط به مصائب مطبوعاتی مان است دعا کنم. از ذکر مصیبت شروع می کنم تا به دعای سلامت برسم...
تا کنون و در همه جای دنیا قاعده این بوده است که نویسندگان با بیشتر نوشتن و نشر بیشتر نوشته هایشان، به اصطلاح «جاافتاده تر» می شدند و دیگر مشکلات یک نویسنده ی تازه کار را برای چاپ کارهایشان به خصوص در مطبوعات نداشتند. امّا من خود بعد از دو دهه نوشتن برای نشریات کشورمان بی هیچ مشکلی و با برخورداری از شناخت و قدردانی آنها، در این چهار- پنج ساله ی اخیر با استثنایی رو به گسترش و قابل پژوهش مواجه بوده ام که این قاعده را دست کم در مملکت ما زیر سوال برده و آن، مشکلات فراوان و فرامتنی(!) بوده است که پس از نوشتن یک متن و در اختیار مطبوعات قرار دادن اش، در مقابلم قد علم کرده اند. در این چهار- پنج ساله ی اخیر، گرچه هرچه نوشته ام به چاپ رسیده است امّا پیوسته با نوعی رسانه سالاریِ بیمار در ساختاری سطحی و سست، سلیقه ای و تعریف نشده، مستبدانه و گروه گرایانه، غیرقابل اعتماد و دور از هر قاعده و حتی قراردادی رو به رو بوده ام که اینها همه از زاویه ی مورد نظرم هیچ ارتباطی با تنگی ها و فشارهایی که برای مطبوعات هست و آنها را می دانیم ندارد. آنچه به عنوان نمونه در زیر می آورم، به¬ هیچ وجه زاییده ی ذهن نیست و دخل و تصرّفی نیز در واقعیّات شان صورت نگرفته است. عناوین تمامی نشریّات و اسامی تمامی افرادی را که مورد اشاره قرار گرفته اند هنوز در حافظه دارم و تعدادی از پاسخ های کتبی را هنوز در جعبه ی نامه های کامپیوتر حفظ کرده ام.
1-سردبیر ماهنامه ای تا از مریدان اش نباشی، مطلب ات را چاپ نمی کند.
2-سردبیری دیگر با تقسیم بندی مختصّ به خود، اذعان دارد که اگر نوشته ای را از نویسنده ای خارج از مجلّه اش بپذیرد، فقط نقد ساختاری است. او برای انواع نقدها و مطالب دیگر، تنها از تولیدات داخلی استفاده می کند!
3-آن دیگری آنقدر چیزهای ریز و درشت، از گزارش و گفتگو و حواشی تا اخبار و نظرپُرسی و تصویر سینمایی و عکس سینمایی نویس و نظایر آن در مجلّه اش جمع می کند که برای جادادن مقاله ای که از تو پسندیده است، در حدود سه-چهار ماه وقت می خواهد.
4-روزنامه ای سینمایی صراحتاً اعلام می کند که از چاپ نوشته های منفی در مورد فیلم ها معذور است. امّا وقتی یادداشتی مثبت در مورد فیلمی را برای چاپ در اختیارش می گذاری، با این استدلال که ممکن است خوانندگان خیال کنند ما از نزدیکان فیلمساز هستیم، می خواهد در متن تو دست ببرد و جاهایی را که فیلم را درخشان دیده ای، حذف نماید.
5-هفته نامه ای سینمایی یادداشتی را که در آن به نقاط قوّت و ضعف یکی از جشنواره های داخلی اشاره کرده ای، تنها به شرط حذف نقاط ضعف، برای چاپ می پذیرد.
6-بعضی روزنامه های صبح و عصر اصلاً صفحه ی ادب و هنر ندارند.
7-بعضی دیگر از روزنامه های صبح و عصر بخش ادب و هنرشان را به کلّی حذف، و یا به درج برخی اخبار و گزارش های کوتاه ادبی و هنری محدود کرده اند.
8-دبیر گروه ادب و هنر روزنامه ای از آنجا که مشاور رسانه ایِ یکی از کارگردان های صاحب قدرت هم هست، تا آنجا که می تواند، صفحات تحت اختیارش را در اختیار فیلم ها و دوستان و دوستداران این کارگردان قرار می دهد. از ویژگی های این دبیر گروه، تصمیم گیری های انفرادی و شخصی او، و ندادن اختیار به مسئولانِ بخش های زیر مجموعه اش (جز تحویل گرفتن مطالب از نویسندگان و تحویل دادن آنها به وی) است.
9-دبیر گروه ادب و هنر روزنامه ای دیگر یادداشت ساده ای را که بر فیلمی سالم نوشته ای «در چارچوب سیاست های روزنامه ی خودشان(!) نمی داند».
10-دبیر گروه ادب و هنر یکی دیگر از روزنامه ها مسئولیّت قسمت «نقد کتاب» را به طور کامل به یک «گزارشگر کتاب» سپرده است و خود کوچک ترین نظارتی بر آن ندارد. از همین روست که وقتی نویسنده ای، نقدش بر کتابی ادبی را جهت چاپ به آنجا می فرستد، با امتناعی بدون استدلال از جانب گزارشگرِ کتاب رو به رو می شود که «نقد شما شاید برای مجلّه مناسب تر باشد!»
11-مسئول نسبتاً با سابقه ی صفحات سینماییِ چند نشریّه وقتی درارتباط با ارسال مقاله، نامه ای برایش می فرستی، اصلاً جوابت را نمی دهد.
12-مسئول قسمت سینمایی روزنامه ای پافشاری خاصّی بر رعایت نوبت در چاپ مطالب بر حسب تاریخ دریافت شان دارد. این پافشاری به گونه ای است که اولویّت بندیِ زمانیِ مطالب و تطبیق تقویم با محتوای آنها را تحت الشعاع قرار می دهد.
13-مسئول بخش ادبی روزنامه ای طبق گفته ی خود «کاره ای» نیست و تصمیمات را دیگری می گیرد.
14-یکی از دست اندرکاران بخش ادبی روزنامه ای شماره ات را پیدا و به تو تلفن می کند. با قید فوری بودن، قراری می گذارد و گفتگویی به منظور چاپ در روزنامه در مورد آخرین کتاب ات که تا حدودی مطرح بوده است و او خود تصریح می کند آن را بسیار پسندیده است انجام می گیرد. این گفتگو بی آنکه دلیل اش را بدانی، در آن روزنامه هرگز چاپ نمی شود!
15-مسئول «نقد کتاب» روزنامه ای اصرار دارد که نویسندگان، پیش از نوشتن نقد کتاب برای چاپ در آن روزنامه با وی هماهنگی کنند تا بداند چه کتابی است و بگوید که در مورد آن، نقد مثبت می خواهد یا منفی.
16-مسئول صفحه ی«ادبیّات جهانِ» روزنامه ای که پیش از ارتقا به این مسئولیّت، مسئول صفحه ی «ادبیّات ایران» در همان روزنامه بوده، از آنچه روز پیش در صفحه اش چاپ شده است معمولاً خبر ندارد.
17-یکی از مسئولان مجلّه ای تخصّصی در زمینه ی نقد و معرّفی کتاب وقتی نقدت را بر کتابی برایش می فرستی، تکّه ها و سطرهایی از کتاب را که برای مستدل کردن نوشته ات آورده ای، معلوم نیست با چه متر و میزانی اندازه می گیرد که زیاد می داند و از چاپ نقد خودداری می کند.
18-مسئول یک ویژه نامه ی شعری پس از دریافت مقاله ای که درباره ی کارنامه ی یک شاعرِ مطرح و با سابقه از تو خواسته است، بسیاری سطرها و نمونه هایی را که برای مستند کردنِ نوشته و تبیین شعرِ شاعر آورده ای حذف و آن را منتشر می کند (بی آنکه از پیش، در جریان ات گذاشته باشد). پاسخ ساده ی او در برابر حیرت تو این است که «چون مطلب شما خیلی خوب بود و فضای خالی کم، و می خواستم حتماً آن را چاپ کنم، قسمت هایی را حذف کردم تا در ویژه نامه جا بگیرد!» و تو می مانی با حیرت بیشتر و زحمت انتشارِ دوباره و کامل مطلب در نشریّه ای دیگر.
19-یک نشریّه ی الکترونیکی در بخش سینمایی خود، پرسنل ثابت دارد و برای تمامی مطالب، از همان ها استفاده می کند.
و...
در آشفته بازار مطبوعات، بی شک این فهرست به طور بالفعل یا بالقوّه امکان درازتر شدن را دارد امّا درازگویی را بس می کنم.
یامقلّب القلوب والابصار حول حالنا
آنچنانکه اگر شرایطی شکل گرفت و مسئولیّتی فرهنگی با ما شد:
1-آن را اساسِ ساختن بدانیم، نه وسیله ی سیادت.
2-منصف ترین فرد برای سنجش صلاحیّتِ خودمان باشیم.
3-خطّی نکشیم که بر اساس اش، آدمیان را داخلی و خارجی یا خودی و بیخودی کنیم.
4-فضا را آنقدر باز بگذاریم که هرکس به اندازه ی شایستگی و توان اش به پرواز آید.
5-شهامت داشته باشیم تا بود و نبودمان یکسان نباشد.
6-صداقت داشته باشیم تا بود و نمودمان یکسان باشد.
7-آزاده باشیم و آزادی را پاس داریم.
8-فرزانه باشیم و بیش از پیش بیاموزیم.
9-فرهنگ سازی را فدای سیاست بازی نکنیم.
10-تعاملات را با معاملات اشتباه نگیریم.
11-معیار انتخاب همکاران را مناسب بودنشان برای کار بدانیم، نه مناسبات شان با خودمان.
12-خِرد جمعی را خُرد نپنداریم.
فهیمه غنی نژاد- بهار 1393
در همین رابطه بهاریه های نویسندگان سایت پرده سینما در نوروز 1393 را بخوانید
از خود می سازم- مهدی فخیم زاده
رونمایی از یک عکس چهل ساله- محمد جعفری
«بهاریه»ای بیشتر مطبوعاتی و کمتر سینمایی! حوّل حالنا.....- فهیمه غنی نژاد
روزی که رفت بر باد، روی که ماند در یاد- سعید توجهی
عاشقی اعتباری است که نصیب هرکس نمی شود- امید فاضلی
غنچه رز من کدام است؟- نغمه رضایی
پرواز در این حوالی- آذر مهرابی
شاید بهار که بیاید، معجزه هم بیاید- محمود توسلیان
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را- علی ناصری
امسال هیچ منتظر بهار نیستم- محمدمعین موسوی
بهار نزدیک است... حالم خوش نیست!-رضا منتظری
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی- الهام عبدلی
آواهایی که از دوردست ها می آیند- مرتضی شمیسا
در یک بعد از ظهر گرم تابستان «او» آمد- غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|