علیرضا انتظاری
بهار نزدیک است...
زمان شادی ها و شادباش گفتن ها...
زمان آرزوهای خوب...
زمانی که از کودکی تا کنون همیشه ماه های منتهی به فروردین را به انتظارش می نشستم...
طی سال های گذشته هیچوقت یادم نمی آید که در ماه اسفند این چنین مغشوش و درمانده شده باشم...
در آستانه ورود به دهه چهارم زندگی ام...
بهار نزدیک است...
حالم خوش نیست!
ایضاً حال سینما هم این روزها خوب نیست؛ هرچند که مدتی است ناخودآگاهانه بسیار از سینما غافل مانده ام و دیگر هنر هفتم هم نمی تواند آرامش را برایم به ارمغان بیاورد...
می دانم بهاریه اصولاً باید رنگ و لعاب شادی داشته باشد، باید امید داشته باشد... اما خوب هرچه کردم نتوانستم بهاریه ای «دروغین» بنویسم... همیشه سعی کرده ام دروغ نگویم؛ حداقل به خودم!
درست بر خلاف بسیاری از اهالی سینما که احساس می کنم این روزها با تلقین اجباری امیدی واهی دارند به خودشان دروغ می گویند!
پس باید بهاریه ام را می نوشتم!
تا همین جای کار هم خیلی دیر شده!
این روزها خیلی بد شده ام...
دست و دلم به کاری نمی رود...
«حول حالنا الی احسن الحال»
خداوندا حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما!
بهار نزدیک است...
فیلمی به زور دست و پا زدن و لابی کردن با نهادهای گوناگون و به صف کردن گروه گروه دانش آموزان دبستانی به فروشی میلیاردی دست پیدا می کند!
مردم در کوچه و خیابان با همه نداری، فقر، مشکلات کمر شکن زندگی، در حال جنب و جوش هستند...
دلم آرام نیست...
کسی «دروغ» نمی گوید!
بهار نزدیک است...
عده ای بدون کمترین دانش، تجربه و سواد سینمایی همه کاره سینما شده اند... میان تهیه کنندگان و کارگردانان سوکسه پیدا کرده اند... چون من باب میل آن ها رفتار می کنند... کار خبری و خبرنگاری و نقد و نقد نویسی، مدیریت و امثالهم در سینما مانند اغلب کارهای دیگر دارای لابی های متعددی شده است! حالم از این همه تزویر و ریا به هم می خورد...
قیمت های پسته و بادام شصت و هفتاد هزار تومانی برای کارگری با دست رنج ماهانه نهایتاً پانصد هزار تومانی برق را از سر او می پراند!
دلم دوستی صادق می خواهد...
بهار نزدیک است...
صداقت، مردانگی، مرام، معرفت و انسانیت در فیلم های تولیدی این سال ها هم بسیار کمرنگ شده و بهتر است بگویم رسماً دیگر وجود ندارد... قربان همان مرام و معرفت های فیلمفارسی ها! قربان قیصر و داش آکل... چه خوب گفت سعید راد در افتتاحیه جشنواره فیلم فجر چقدر جای بهروز وثوقی این ابرمرد سینمای ایران خالی است!
فیلم های جشنواره سی و دوم رسماً آموزش بزهکاری می دانند... کثیف ترین فیلم جشنواره را با عنوان نحس سیزده هرگز از یاد نمی برم... فیلمی که تنها ترویج کثافت بود و بس!
نیست که کم غرق در آلودگی های روحی و جسمی هستیم هنر هفتممان هم باید به ترویج آن بپردازد!
به کسی نمی شود اعتماد کرد...
دلتنگ عزیزانم هستم که آن ها را به هر نحوی از دست داده ام... از دست دادن عزیزان تنها به از دست دادن جسمانی شان نیست... گاه می شود یک دوست صمیمی را هم از دست داد... چقدر بد است این حس تنهایی، این حس پوچی... این روزها یکی دو بار سعی کرده ام دیداری با برخی از عزیزانم داشته باشم... از دوستان و همکاران، اما عجیب است که حتی یک بار هم مقدور نشده است!
بهار نزدیک است...
سالی که گذشت سالی پر از اتفاقات مهم برای سینمای ایران بود... خانه سینما پس از چند سال بازگشایی شد... برخی از فیلمسازان که سال ها گوشه نشینی اختیار کرده بودند این روزها مشغول فیلمسازی اند... بسیاری از فیلم های توقیف شده رفع توقیف شدند...
پس چرا حالم بد است؟
بهار، دروغگویی، راستگویی، سینما، خبرنگاری، جشنواره، عیدی، این ها از جمله کلماتی است که دارم رویشان فکر می کنم!
راستی همه این ها را گفتم نمی توانم این نکته را هم ناگفته بگذارم که بدترین جشنواره فیلم فجر عمرم را هم در سالی که گذشت شاهد بودم...
جشنواره ای بی رمق و کسل کننده، با تیمی ناکارآمد به خصوص در قسمت روابط عمومی همراه با همان اجحاف های همیشگی...
برخی افراد چند رنگ و چند رو دارند... به خدا قسم فکر نمی کردم بازیگری آنقدر آسان باشد...
طی سال های گذشته همواره به خاطر رک گویی و صداقتی که سعی کرده ام داشته باشم (هرچند که نمی دانم موفق بوده ام یا نه؟) مورد مواخذه این و آن قرار گرفته ام و برای خودم دشمن تراشی کرده ام...
اما چه جالب برخی هزار رو دارند و به راحتی سر همه را شیره می مالند و بدتر از آن هم اینکه کسانی که ادعا دارند خیلی زرنگ هستند و متوجه اطرافشان... هیچگاه نمی فهمند که مشغول چه رودست خوردن هایی هستند...
آه...
می دانم بهاریه امسالم کمترین رنگ و بویی از «بهار» ندارد!
اما هرچه هست آینه تمام نمای این روزهای من است...
خدایا کی این سینما سامان خواهد گرفت... خداوندا در سال پیش رو کار را به دست کاردان بسپار... خدایا حالم را بهتر کن!
آمین...
در همین رابطه بهاریه های نویسندگان سایت پرده سینما در نوروز 1393 را بخوانید
از خود می سازم- مهدی فخیم زاده
رونمایی از یک عکس چهل ساله- محمد جعفری
«بهاریه»ای بیشتر مطبوعاتی و کمتر سینمایی! حوّل حالنا.....- فهیمه غنی نژاد
روزی که رفت بر باد، روی که ماند در یاد- سعید توجهی
عاشقی اعتباری است که نصیب هرکس نمی شود- امید فاضلی
غنچه رز من کدام است؟- نغمه رضایی
پرواز در این حوالی- آذر مهرابی
شاید بهار که بیاید، معجزه هم بیاید- محمود توسلیان
بو کنیم اطلسی تازه بیمارستان را- علی ناصری
امسال هیچ منتظر بهار نیستم- محمدمعین موسوی
بهار نزدیک است... حالم خوش نیست!-رضا منتظری
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی- الهام عبدلی
آواهایی که از دوردست ها می آیند- مرتضی شمیسا
در یک بعد از ظهر گرم تابستان «او» آمد- غلامعباس فاضلی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|