پرده سینما

مثل بارانی که می‌بارد و نمی‌بارد

فهیمه غنی نژاد

 

 

 

 

 

برف

نه به کفش­های کتانی تو می ­آید

نه به رنگ موهای من­.

فصل را پس

 بیا عوض کنیم

با یک پرده­ ی نقره­ ای

که روی آن

تصویری از بهار باشد

 

 

از پنجره، پشت­ بام همسایه پیداست­. پیداست که خیسِ خیس است­. پیداست که بارانی بی ­وقفه چند ساعت باریده­ است­. آنتن­ ها، کولرها و دودکش ­ها، سایه ­شان روی خیسی پیداست­. پیداست که دستی ناپیدا، تکّه های ریز و درشت نان و خرده ­های خمیر را روی پشت­ بام پاشیده است که لابد زیر باران نرم ­شوند­. حالا این کلاغ بازیگوش با بال­ های سیاهِ خیس، بی­ خیال لابه­ لای آنها می­ جهد و چند در میان، نوکی به یکی می­ زند­. گاهی هم با منقار، تکّه ­ای از جایی برمی­ دارد و با شیطنت، به جایی دیگر پرت ­می­ کند­. جهیدن ­های کلاغ و بازیگوشی­ هایش، نمی­ دانم چرا یاد «جلسومینا» و سربه هوایی­ هایش می­ اندازدم. همان دخترک ساده­ لوح و به­ ظاهر خُل­ وضعی که بارها در جادّه دیده­ امش و این­همه دوستش دارم­ و اصلاً به­ خاطر حضور دلنشین ا­و در کنار «زامپانو» ست که آن غول بیابانیِ بی شاخ و دُم برایم معنا می­ شود­. آن­قدر قابل­ فهم می­ شود که دست ­آخر، مِهر او را هم به ­دل ­می­گیرم­.

مرزهای نازک­ تر از مو را که از همنشینی چیزهای متناقض و متفاوت در کنار هم، به­ طور طبیعی ساخته ­می ­شوند، خیلی دوست دارم­. آن خط­ های باریک و حتی ناپیدایی را که برای دیدن­شان، هیچ ذرّه ­بین و عینکی کافی ­نیست­. خط­ هایی که اگر تمام نگاهت را بر آنها بدوزی و همه­ ی هوش و حواسّت را هم روی­شان بگذاری،  تا می ­آیی نفسی بکشی و مژه­­ برهم ­بزنی، می ­بینی از­دست­ رفته­ اند و تو افتاده ­ای این طرف یا آن طرف خط­. مرز میان «سختی و زمختیِ» زامپانو و «سستی و ضعیفیِ» جلسومینا، و مرز میان «شکستن» و «شکسته­ شدن» در زامپانو، از همان خط­ های پیدا و ناپیدایی هستند که همواره مرا بی­ اختیار درپی خود می­ کشانند­.

روزهای آخر اسفند که ­دنبال به­ دست­ آوردن  این خط، میان دو فصل زمستان و بهار  هستم، از همیشه سرگشته تر­م­. با سماجت و لجاجتی کودکانه، به هرسو سرک­ می­ کشم­. توی فضای بسته هم اگر با­شم، تا می­ توانم، وقتم کنار پنجره می ­گذرد­. هرلحظه ­ی هوا را بو می ­کشم، مستی طبیعت را وزن می­ کنم­، فشار سرما را روی تنم اندازه­ می­ گیرم، جوا­نه ­ها را می ­پایم، شکوفه­ ها را می­ شمارم و بنفشه­ ها را رنگ­ به­ رنگ دنبا­ل­ می­ کنم­. حتی به بارش  باران­ های خیلی ریز، ریز­می­ شوم تا بفهمم از جنس زمستانی هستند یا بهاری­ اند­... با آنکه هنوز این مرز را مثل سایر مرزها و خیلی چیزهای دیگر نیا­فته­ ام و هنوز هم درنیافته­ ام که رسیدن به این ناپید­ا آیا شد­نی است یا نه، امّا  طلب­ ها و جستجوهایم، مرا صاحب یک تقویم حسّی و بسیار حسّاس کرده­ است که با تقویم رسمی  اساساً تفاوت دارد­. در تقویم من، هیچ روز و هفته و ماه و فصل و سالی، از پیش ننشسته است و هریک با تعریفی که از آن می­ شود و توقّعی که از آن می­ رود، نمود­ می­ یابد­. در تقویم من، چیزی  برتر و هوشمندتر و توانا­تر­ از «زمانِ عددی» جریان ­دارد که پدیده ­هایی را پیوسته از پیری و کهنگی مصون­ می­ دارد­  و از روی­شان پی­ درپی، جای پای  روزها و غبار سال ها را  می­ زداید­­. ­با تقویم من،  جوا­نیِ جاودان و تازگیِ دائمی  و بهارِ نامیرا­، نا­ممکن نیست­­؛ و از همین روست که  آن را دوست­ ­دارم­. جادّه را هم خیلی دوست دارم­...

 

فهیمه غنی نژاد

نوروز 1394

 

 

در همین رابطه، بهاریه‌های دیگر نویسندگان سایت پرده سینما را در نوروز ۱۳۹۴ بخوانید:
     با شماست که جهان پرتصویر می‌شود - محمد آقازاده
     امان از لحظه‌ی تحویل سال! - پیمان عباسی نیا
     نامه در مه - سعید توجهی
     من و شلاق‌های پنبه‌ای عمو - محمد جعفری
     درختان بهار دارند، من هم - سیدهادی جلالی
     مگر می‌شود زیبایی را اشتباه گرفت؟ - نغمه رضایی
     چشم‌اندازی روشن - مرتضی شمیسا
     مثل بارانی که می‌بارد و نمی‌بارد - فهیمه غنی‌نژاد
     مالیخولیای سنجد - امید فاضلی
     بهار مطلوب‌ام چه روزی است وقتی جای تو خالی است؟ - کاوه قادری
     ثانیه‌شماری برای حال خوب بهار - زینب کریمی (اَور)
     روزهای خوشی در راه است... - رضا منتظری
     بیا و روشن کن! - محمدمعین موسوی
     گوشواره‌های نخی - آذر مهرابی


 تاريخ ارسال: 1393/12/28
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>زینب کریمی:

سلام. سرکار خانم غنی نژاد، یادداشت بسیار زیبایی بود. برای زنده کردن خاطره ی خوب دیدن فیلم «جاده» از شما بسیار متشکرم... نوروز مبارک و موفق باشید.

5+0-

پنجشنبه 28 اسفند 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.