موحد منتقم
درخت زندگی- Tree Of Life ****
فیلم سینمایی درخت زندگی ساخته ترنس مالیک از آن دسته فیلم هایی است که با هر سلیقه ای جور در نمی آید و ممکن است تقریباً یک سوم تماشاگران فیلم با آن ارتباط اساسی برقرار کنند و دو سوم بقیه به خاطر شکل ظاهری که مدام از شهر به روستا و از جدید به قدیم انتقال پیدا می کند، از نوع روایت داستان خوششان نیاید و با آن ارتباط برقرار نکنند. خوشبختانه من جزو آن یک سوم اولی بودم!
درخت زندگی از نظر محتوا یک فیلم عظیم و از نظر درک مفهومی زندگی بی انتهاست. فیلمبرداری شاهکارش که از الان باید آن را جزو نامزد های اسکار سال بعد دانست فوق العاده است. در فیلم شاهد بازی خارق العاده براد پیت و شون پن که قدرت ستاره ای خودشان را به تمام و کمال در فیلم به نمایش می گذارند هستیم. شاید اینگونه به نظر برسد که فیلم داستان ندارد و فبدون طرح داستانی پیش می رود؛ ولی در پایان متوجه می شوید عجب داستان خوبی را تماشا کرده اید!
ترنس مالیک این فیلم را با وسواس بسیار ساخته و به قول براد پیت در هر روز بیش از دو نما نمی گرفت. او در عرض 38 سال فقط پنج فیلم ساخته است. بیشتر برای زمین های لم یزرع و روزهای بهشت معروف است.
درخت زندگی داستان خانواده ای (براد پیت و جسیکا چاستین) در حومه شهر تگزاس در دهه 1950 را روایت می کند که سه پسر دارند. براد پیت نقش یک پدر بسیار سخت گیر را بازی می کند و برعکس مادرشان جسیکا خیلی سرخوش و مهربان است. پدر، که در فیلم آدمی افسرده است سعی می کند در باره بدی های دنیا و ناملایمات و بی عدالتی آن با پسرانش صحبت کند، ولی مادرشان با آنها درباره عشق ورزیدن و محبت به دیگران حرف می زند. جک یکی از سه پسر این خانواده است که بیماری دوران کودکی اش مشکلات مختلفی برایش به بار میآورد. گرچه خانواده سعی دارند به او بفهمانند که اهمیت زیادی برایش قائل هستند، اما او در رابطه با خانوادهاش دچار چالش میشود. پس از چند دهه جک در میانسالی (شون پن) در دنیایی مدرن قرار دارد و حس میکند با این دنیا کاملاً بیگانه است. او حس میکند گذشتهاش در همان سالها جا مانده است و به نوعی از سرگشتگیاش رنج میبرد و در این حال سعی میکند با زندگیش کنار بیاید و پدرش را که مسبب رنجش کودکیش میدانسته ببخشد و...
دوسال پیش کتابی بسیار زیبا از فیروز زنوزی جلالی خواندم به اسم «قاعده بازی» که جمله ای داشت که می گفت: بعضی وقتی ها آدم ها چیز هایی را جاهایی در گذشته جا می گذارند. هرچه هم بزرگتر می شوند باز جای خالی آن چیز را که در گذشته جا گذاشته اند احساس می کنند و هیچ وقت جای آن چیز جا مانده پر نمی شود. درخت زندگی هم این گونه است. درباره پسری سرخورده در قرن حاضر است که چیزهایی را در گذشته جا گذاشته. فیلم مدام بین حال و گذشته در حرکت است. درخت زندگی به ما می گوید که انسانیت می تواند به خاطر مخاطرات دنیا و گذشت زمان از بین برود یا تعریف های جدیدی پیدا کند. جک هیچوقت حرف های پدرش مانند اینکه «دنیا پر از حیله گری است» یا «برای اینکه اینکه موفق بشی، نمی تونی آدم خوبی باشی» را فراموش نمی کند و این حرف ها مبنای برخورد او با جهان اطرافش می شود و...
ممکن است فیلم را بر اساس ظاهر آن را یک معما تلقی کنید؛ ولی اینطور نیست. شاید در اصل در آن جمله ای که براد پیت دنیا را برای پسرش توصیف می کند و می گوید دنیا «درونی است» subjectivity)) همان جمله ای است که کارگردان فیلم می خواهد نشانی مفهوم دنیا را به بینندگانش منتقل کند و این دقیقاً همان جمله ایست که میگوید: «اون چیزی که میخواهیش، یا می سازیش یا نه...!»
سگ آبی- The Beaver **
مل گیبسون مرد جنجالی هالیوود پس از مدت ها در فیلم جدیدی به نام سگ آبی به کارگردانی جودی فاستر را بازی کرده است. فیلم داستان والتر بلک (مل گیبسون) رییس یک کمپانی عروسک سازی است که تازگی ها دچار افسردگی حادی شده. پسر و همسرش مردیس (جودی فاستر) که از دست بی حوصلگی های او خسته شده اند او را از خانه بیرون می کنند و بهش می گویند: «هر وقت اخلاقتو خوب کردی برگرد!» اما او وضع اش از اول هم بدتر می شود و تصمیم می گیرد خودکشی کند. ولی در این کار موفق نمی شود. ناگهان به هوش می آید و می بیند یک عروسک دستی سگ آبی، دارد با او حرف می زند و به او کمک می کند از این حالت افسردگی بیرون بیاید و به خانه برگردد و ...!
اگرچه فیلم در مجموع فیلم خوبی است، اما یک ایراد اساسی دارد وآن این است که به این پرسش پاسخ نمی دهد که اصلاً دلیل افسردگی والتر بلک چیست؟ همه چیز او رو به راه است و خانواده ی خوبی هم دارد ولی افسرده می شود. چرا؟ مشکل دیگری که فیلم دارد از سویی نداشتن یک فیلمنامه درست و از سوی دیگر شخصیت پردازی یکنواخت است. گویی سکانس های حرف زدن والتر با عروسک برای کارگردان جالب تر بوده تا سکانس هایی که در خانواده اش می گذرد. مشکل دیگر هم خود مل گیبسون است. با اینکه هنرپیشه ی خیلی خوبی است ولی از بس در این سال ها حاشیه پررنگی برای خودش درست کرده، مدام تمرکز تماشاگر را در حین تماشای فیلم به سمت جنجال هایش سوق می دهد و نقش آدم افسرده اصلاً به او نمی آید! ولی جودی فاستر همچنان بازیگر خوبی است و کارش را خوب بلد است. فیلم خواسته نظریه هایی درباره پرداخت شخصیت و افسردگی آدم ها بدهد و شخصیت های داستانش را واکاوی کند، ولی من که به خاطر حضور مل گیبسون اصلاً رغبت نکردم به آن ها توجهی نشان دهم. فیلم از هر نظر ساده است؛ چه از نظر بصری و چه از نظر هنری! یک فیلم عادی که شما از اول تا آخر همراه خود می کند و شما را در انتها با هیچ از سالن سینما بدرقه می کند.
هنرمند- The Artist ****
بالاخره جشنواره فیلم کن برگ برنده خود را رو کرد. فیلم هنرمند ساخته میشل هازاناویسویس که درباره یک بازیگر دوره صامت هالیوود است. انصافاً فیلم هنرمندانه ایست! فیلم هنرمند واقعاً تجلی یک هنر ناب است. هیچ دیالوگی ندارد ولی شما کاملاً مفهوم فیلم را می فهمید. هنر و شاهکاری از این بالاتر می خواهید؟ بازیگران فیلم ژان دوژاردن و بره نیس بژو و جان گودمن چنان بازی قدرتمندی ارائه کرده اند که شما فیلم را بدون داشتن یک دیالوگ درک می کنید و با نقش های فیلم همراه می شوید. در بعضی از صحنه ها با صدای بلند و از ته دل می خندید. فیلم برای اینکه مانند فیلم های دوره صامت از آب دربیاید به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری شده اسب.
هنرمند داستان یک ستاره سینما دوران سینمای صامت به نام جرج والنتین (ژان دوژاردن) در سال 1927است که با پایان یافتن دوران صامت در سیما و آغاز دوران ناطق حاضر نیست به این گونه فیلم ها وارد شود و همچنان علاقه مند است به صورت صامت کار کند. ولی روز به روز از قدرت ستاره ای او کاسته می شود و بر محبوبیت پپی میلر (برهنیس بژو) ستاره دوران ناطق افزوده می گردد در حالی خود او بازیگری را از جرج یاد گرفته است. فیلم برای شما تجربه سکوت را به ارمغان می آورد. هنرمند به قدری طنز حرفه ای دارد که باورتان نمی شود. در حالی که هالیوود روز به روز دنبال پیشرفت سینماهای سه بعدی و تکنولوژی های صوتی و تصویری روز است ناگهان فیلمی از راه می رسد که هم صامت است و هم سیاه و سفید! ولی چنان سرگرمی درجه یکی است که فیلم های سه بعدی هالیوود به گرد پایش هم نمی رسند، و چنان طنز اصیل و نجیبی دارد که بهترین طنز های آمریکا در مقابلش لوده بازی و سبکسری جلوه می کنند. فیلم سعی کرده با فیلمبرداری و موسیقی خلاء استفاده نکردن از دیالوگ را پر کند. فیلم هنرمند برخلاف اظهار نظر کارگردان اش که گفته بود فیلم اش فیلمی هنری و پیچیده نیست، هم هنری و هم پیچیده. مگر می شود کشف زوایای پنهان شخصیت های فیلم و تحولی که سینما بر شخصیت شان می گذارد پیچیده نباشد؟ البته اگر بخواهید کرکره ی مغزتان را پایین بکشید و همینجوری هم به تماشای فیلم بنشینیدف باز هم کلی اتفاق جالب در فیلم رخ می دهد. کمتر فیلمی را دیده ام که هم برای مخاطب عام جذابیت داشته باشد و هم مخاطبان سرسخت و خاص را راضی کند. ولی فیلم هنرمندانه ی هنرمند هر دو گروه را راضی می کند. برای فیلم هایی مثل هنرمند که پر از حرف هستند، سکوت تجربه ی شگفت انگیزی است!
توضیح: قرار بود که این هفته فیلم دزدان دریایی کارائیب: برموج های غریبه را نقد کنم. اما به خاطر استقبالی که شما دوستان از این بخش کرده اید، تصمیم گرفتم این هفته هم فیلم های فستیوال کن را بررسی کنم. برای خواندن نقدی کوتاه بر فیلم دزدان دریایی کارئیب:بر موج های غریبه اینجا کلیک کنید.
در همین رابطه بخوانید
همه چیزهایی که مایل هستید درباره فستیوال کن بدانید!
با وودی آلن در افتتاحیه؛ سفر به کن –قسمت دوم
بر موج های غریبه در ساحل کن؛ سفر به کن-قسمت سوم
از واتیکان تا تهران؛ سفر به کن-قسمت چهارم
عبور از هالیوود با برگ برنده؛ سفر به کن -قسمت پنجم
مالیخولیا در آخرالزمان! سفر به کن-بخش پایانی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|