پرده سینما

خیلی بد، تقریباً خوب! نقد فیلم گرگ و میش

قاسم بدیرخانی

 

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم: گرگ و میش  

 

در روزهای اخیر فروش فوق العاده فیلم گرگ و میش توجه بسیاری از تماشاگران و منتقدان را به آن جلب کرده است. نقدی که پیش روی شماست نگاهی باریک بینانه به فیلم دارد که با امضای Splinter-Spy  در سایت IMDB منتشر شده است. ترجمه آن را تقدیم به شما خوانندگان گرامی می کنم./ قاسم بدیرخانی

عوامل فیلم :

كارگردان: كاترین هاردویك

نویسنده فیلمنامه: ملیسا روزنبرگ

كریستسن استیوارت .................................بلا سوان

رابرت پاتینسون .....................................ادوارد كولن

سارا كلارك  .........................................رنه

بیلی بورك ............................................چارلی سوان

محصول كشور آمریكا

 

خلاصه داستان:

 

گرگ و میشایزابلا –بلا- سوان از فونیكس همیشه آفتابی در آریزونا، به فوركس همیشه بارانی در واشینگتن می رود تا با پدرش چارلی زندگی كند، در حالی كه مادرش رنه با شوهر جدیدش فیل دویر (عضو یك گروه بیسبال پایین رتبه)  به مسافرت می رود. بلا در مدرسه جدید توجه دانش آموزان زیادی را به خود جلب می كند و به سرعت با تعداد زیادی از آنها دوست می شود به علت بی میلی او به پسرها تعداد زیادی از آنها سعی می كنند تا توجه اش را جلب كنند. در روز اول مدرسه وقتی كه او نزد ادوراد كولن می نشیند به نظر می رسد كه ادوارد او را به كلی پس می زند. ادوارد به مدت چند روز به مدرسه نمی آید اما در بازگشت با بلا گرم می گیرد این ارتباط جدید وقتی به بالاترین حد خود می رسد كه بلا نزدیك است توسط ون یكی از همكلاسیهایش در جای پارك مدرسه زیر شود. ظاهرا ادوارد با مقابله با قوانین فیزیك جان او را نجات می دهد وقتی كه او با دستهای خالی سریعاً ظاهر می شود و ون را نگه می دارد.

بلا مصمم می شود كه بداند چطور ادورارد زندگی اش را نجات داد و دایما او را با سوالهایش آزار می دهد. بعد از شوخی یك دوست خانوادگی – جكوب بلك – در مورد افسانه های قومی محلی كه برایش تعریف می كند، بلا نتیجه می گیرد كه ادورارد و خانواده اش وامپیر هستند. كسانی كه نوشیدن خون حیوانات را به خون انسانها ترجیح می دهند. ادورارد اعتراف می كند كه او در ابتدا از بلا دوری میكرده زیرا عطر خونش برای او خوشایند بوده. بعد از مدتی ادوراد و بلا عاشق هم می شوند. روزی كه خانواده ادوارد به همراه بلا برای بازی بیس بال به بیرون می روند، با یك گروه وامپیر (خون آشام ) برخورد می كنند كه یكی از آنها که جیمز نام دارد، متوجه انسان بودن بلا می شود و در صدد كشتن و خوردن خون او بر می آیند. خانواده ادورارد سعی می كنند كه وامپایر ها را به وسیله جدا كردن بلا و ادوراد اغفال كنند. بلا به یك هتل در فونیكس فرستاده می شود تا آنجا مخفی شود. در آنجا یك تلفن از جیمز دریافت می كند كسی كه ادعا می كند مادرش را اسیر كرده است .وقتی كه بلا خودش را تسلیم می كند جیمز به او حمله می كند.  اما ادورارد به كمك بقیه خانواده اش بلا را نجات می دهد و جیمز را نابود می كند. ناگهان آنها متوجه می شوند كه جیمز دست بلا را گاز گرفته است ادوارد قبل از اینكه سم بتواند گسترش پیدا بكند و بلا را تبدیل به یك وامپایر وحشی بكند، سم جیمز را از بدن او می مكد و سپس او را به بیمارستان می فرستند. به محض بازگشت به فورك، ادوارد و بلا در مجلس رقص مدرسه شان حضور پیدا می كنند بلا میلش را به وامپایر شدن اظهار می كند چیزی كه ادوارد آن را رد می كند.

 

 

نقد فیلم:

 

گرگ و میشاین نقد، نظر منصفانه و بی غرضانه كسی است كه دانش كمتری در مورد سری  گرگ و میش  دارد. من فیلم را با تعدادی از تماشاگران سرسخت این سری فیلم دیدم  و بعد ازاتمام  فیلم ضمن صحبت با تعدادی از آنها از نظراتشان در این نقد استفاده كردم.

گرگ و میش از آن مجموعه كتابهای محبوبی است كه به فیلم تبدیل شده اند و البته با وجود نداشتن هیچ وجه مشترك با سری هری پاتر ، بدون شك به خاطر محبوبیت دوره ای با آن مقایسه خواهند شد. تفاوت اصلی بین آنها این است كه درونمایه فیلمهای هری پاتر اصولاً خوب و محكم هستند، اما سری فیلمهای  گرگ و میش با  وجود داشتن برخی عناصر درست این طور نیستند.

می پذیرم  كه گرگ و میش  به عنوان یك داستان خیلی جذاب و دلچسب است. و اکنون درک می کنم همه تبلیغات فیلم در مورد چیست ، اگر من دختر جوانی بودم ، از این هم بیشتر به سمت دیوانگی می رفتم. او فقط یك وامپیر و یك انسان كه عاشق می شود نیست. اما همین دو عامل باعث شده كه گرگ و میش یكی از بهترین فیلمهای این دهه بشود. اما از سوی دیگرفیلمنامه و تدوین (كه بدترین فیلمنامه و تدوینی بوده اند که تا به حال در نوع خودشان دیدده ام) به شدت به فیلم ضربه می زنند. اجازه ندهید جلوه ها تصویری فیلم و گریم مات آن را فراموش كنیم. این فیلم را می توانیم در رده فیلمهای ضعیف سال قرار دهیم و قطعا می توانیم آن را جزو گروه "خیلی بد ،تقریبا خوب" بگنجانیم. بله این طبقه بندی من درآوردی است.

جذابیت فیلم بر می گردد به شخصیت ادوارد كه توسط رابرت پاتینسون بازی می شود. كه به كنایه می توان گفت او قبلا در نقش هری پاتر شناخته شده است. پاتینسون در فیلم موفق است و موفقیت او بر می گردد به توانایی او در فرو رفتن در قلب چیزی كه نقش به آن نیاز دارد. بیشتر هنرپیشه ها فكر می كنند كه نقش نیازمند آن است كه خوب  به نظر برسد اما پاتینسون فراتر از آن رفت و توانست آن نقش را خیلی جذاب، دوست داشتنی، قابل اعتماد، و برای بیننده یك قهرمان خوب در پایان تبدیل كند. كریستن استوارت نیز نوعی ملكه است كه در ظاهر  آن را نشان نمی دهد. بنابر این  او برای نقش "بلای " غمگین بهترین است. اما در جاهایی از فیلم كمبود احساسات او باعث رنجش من می شد.

بازیگران مكمل خوب دیگر هیچكدام به خوبی پاتینسون  نبودند. آدم منفی فیلم شل و ول است و توسط هنرپیشه ای بازی می شود كه من نمی توانم آن را جدی بگیرم. "نیكی رید " - خواهر ادوارد-  شاید به عنوان نقش رزالی بهترین است و گروه مخالفان كه به عنوان طرف دوم فیلم اضافه می شوند.

 

خوب ، من واقعا نمی دانم چه چیزی نویسنده فیلمنامه را تحت تاثیر قرار داده كه آن را خیلی ترسناك بسازد –آیا آن منبع مادی داشته است ؟ - به خاطر اینكه گفتگو ها خیلی بد ادا شده بودند .من حتی در لحظه های جدی اش می خندیدم زیرا  مقدار زیادی شوخی عمدی وجود داشت.  اساسا در شروع فیلم وقتی بلا و ادوارد تازه كم كم  احساس عاشقی پدا می كنند  من حدس میزدم فیلم خوب حركت خواهد كرد زیرا من ابدا هیچ جبهه گیری نداشتم . من همچنین به اینكه چقدر گفتگو ها احمقانه بودند و به جوكهای مسخره آنها یا روابط درونی بین استوارت و پاتینسون نیز می خندیدم.

یكی از دلایلی كه مردم در طول این فیلم  روی صندلی می نشینند به خاطر روابط درونی ، عاشقانه و جنسیت  شگفت انگیز آن است. در این رابطه پاتینسون و استوارت آنقدر خوب بازی می كردند كه اگر روزی در زندگی واقعی به هم برسند من شگفت زده نمی شوم.

من غافلگیر شدم كه چقدر دوست دارم صحنه به صحنه آن را به عنوان یك فیلم با جلوه های ویژه و تدوین بد دنبال كنم. همچنانچه جلوه های ویژه متحول می شوند  من تعداد كمی از فیلمهای خون آشام ( وامپیر ) را در طول عمرم دیده ام . من دارم فكر می كنم كه كارگردان ( كاترین هاردویك ) هم تعداد كمی از این فیلمها دیده است. او نیاز دارد كه تعداد بیشتری ببیند .صحنه های دعوای او برای بیدار نگه داشتن بیننده نیازمند میزانسن ترسناك ،نماهای مخوف و جدیت كمتر است . من تقریبا می توانم متوجه سیمهای بازیگران بشوم كه با آن پرواز می كنند .من همچنین متوجه  اشتباهات زیادی در مورد تدوین فیلم شدم .نظیر حركات دهانها و بیرون نیامدن كلمات و بیرون آمدن كلمات وقتی كه دهانها حركت نمی كنند. همچنین صحنه دعوا در پایان فیلم تدوین بدی دارد در حالیكه میكس صدا ها هم رنجش آور است.

در كل " گرگ و میش " به اندازه ای  بد است كه می تواند باشد. من نمی توانم كمكی بكنم اما جذابیت آن به خاطر روابط درونی دو شخصیت متفاوت آن  آست كه آن مرا در تمام مدت فیلم روی صندلی نگه داشت ." گرگ و میش " از نظر تكنیكی یكی از بدترین فیلمهای سال است اما فاكتورهای سرگرم كننده اش باعث می شود كه آن در بالاو بیرون فیلمهای حادثه ای و كالج قرار گیرد. در حقیقت من خیلی خوش شانس بودم كه این فیلم را با تعدادی از طرفداران كتاب این فیلم ببینم و همه آنها فیلم را به عنوان یك فیلم نا امید كننده شرح دادند كه نیمه فیلم با تعدادی از طرحهای فرعی پیش می رود . شروع ، افت یا شروع اتفاقی آنها با یك طرح فرعی فردی است.

آنها اصلا با این فیلم شاد نبودند اما روی یك چیز توافق داشتند كه رابرت پاتینسون در نقش ادوراد كولن بهترین بود . من روی این نكته  با آنها موافقم . گفتم كه گرگ و میش دقیقا چیزی است كه من فكر می كردم باید باشد .: " خیلی بد ، تقریبا خوب "

 


 تاريخ ارسال: 1388/9/4
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>ایزابل:

من عاشق این فیلم هستم فیلم خیلی جذاب و رمانتیکیه میشه گفت توش از همه جور بازی ها اومده عاشقانه رمانتیک ترسناک غمگین ممنون از تهیه کننده

0+0-

چهارشنبه 31 خرداد 1396



>>>پانیز:

من عاشق ادورد کالین ( robert patinsoon) شدم شدید کمک کنید دارم دیوونه میشم منم میخوام وامپیر بششششششمT_T

0+1-

دوشنبه 6 مرداد 1393



>>>منا:

من عاشق این فیلمم و تا حالا چن سری نگاهش کردم خیلی قشنگه و بسیار زیباست

2+0-

يكشنبه 21 خرداد 1391



>>>شایسا:

این فیلم فوق العاده ست من با وجود سن کمی که دارم ولی عاشق این فیلمم و البته این نظرو مدیون بازی بی نظیره رابرت پتینسون هستم وقتی برای اولین بار این فیلمو دیدم دیوونش شدم من کسی بودم که تقریبا نصف مردم شهرمون تمشای این فیلمو به من مدیون هستن حتی برای دانلودچهارقسمت این فیلمو توی وبلاگه خودم گذاشتم ولی دوست دارم نظراتمو توی وبلاگ هی دیگه هم بذارم . عاشق همتونم همه ی اونایی که عاشق این فیلمن

1+0-

پنجشنبه 28 ارديبهž



>>>آتوسا :

ادوارد زیباترین عشق رو به بلا داد چیزی که همه زنها آرزوی اون رو دارند خیلی وقتها به بلا حسودیم میشد حرکات آرام ،نگاه هایی که لبریز محبت بود ،آغوشی که همیشه برایش باز بود فشارهای آرامش تپش قلبو بالا می بره فشا رخون رو پایین .دوست داشتنی که در عوض آن چیزی نمی خواد.انگار عاشقی که هیچ وقت بلا رو ندیده اما همیشه عاشقش بود دوست داشتن در میان باران وجنگل سبز در میان احساس های که جان میگرفت ،زنده بود بوسه هایی بی عجله .لب هایی که لرزیدنش هم اشتیاق بود وشور. اخم اش جان می دادو روح می داد حتی درد کشیدن از دوری ادوارد هم زیبا بود به زیبایی عشقش . روزهای زیادی رو باهاش زندگی کردم احساسی رو که فراموشش کرده بودم برام تداعی کرد .روزهای دور .ترکیب باران وسبزی وعشق وپرواز وزیبایی معجونی بود دوایی که عشق های کهنه رو خونی دوباره داده بود . هر زنی لایق عشقه .عشق بی انتها

1+0-

سه‌شنبه 18 بهمن 1390



>>>سیمرغ:

از تدوین سر در نمیارم... نمیتونم نقد فنی کنم... ولی توی این فیلم فهمیدم فیلمبردار یعنی کی! یعنی چی! فیلم خیلی خوبی بود.. توی سری اولش ادوارد فوق العاده بود توی سری دومش بلا بهترین بود و توی سری سوم و چهارمش جیکوب دیوانه کننده بود برام.. وقتی قسمت چهارم تموم شد.. قلبم به شدت گرفته بود.. حسی داشتم که سالها سراغم نیومده بود.. نمیدونم از نوع مرگ بلا ناراحت بودم یا همذات پنداری با جیکوب عاملش بود.. از این فیلم به بعد حواسم به فیلمبرداری و فیلمبردار هر فیلم هست.. نویسنده کتاب خلاق بود..جلوه های ویژه و اکشن فیلم در سری های بعدی پیشرفت خوبی داشت.. ... با این جملات نویسنده موافقم... 1-كریستن استوارت نیز نوعی ملكه است كه در ظاهر آن را نشان نمی دهد. بنابر این او برای نقش "بلای " غمگین بهترین است. 2-یكی از دلایلی كه مردم در طول این فیلم روی صندلی می نشینند به خاطر روابط درونی ، عاشقانه و جنسیت شگفت انگیز آن است. در این رابطه پاتینسون و استوارت آنقدر خوب بازی می كردند كه اگر روزی در زندگی واقعی به هم برسند من شگفت زده نمی شوم. 3- رابرت پاتینسون در نقش ادوراد كولن بهترین بود (بخصوص در سری اول)

0+1-

يكشنبه 9 بهمن 1390



>>>زهرا:

فكركنم نقدفيلم وبايدبه روز كنين چون كریستسن استیوارت ورابرت پاتینسون درزندگي واقعي هم به هم رسيدن

1+0-

سه‌شنبه 9 آذر 1389



>>>نيلوفر:

ميشه كه درموردزندگي شخصي بازيگرا ي اين فيلم هم مطلب بذارين؟؟؟؟؟؟ممنون

0+1-

سه‌شنبه 9 آذر 1389



>>>مجتبی:

سلام فیلم زیباییه همین!

1+0-

سه‌شنبه 9 آذر 1389



>>>نيلوفر:

فيلم خيلي قشنگيه بايدبگم كه بارها ديدمش صحنه هاي قشنگي داره و رابرت پاتينسون هم خشكله وهم نقشش روخيلي خوب ايفا كرده نمي خوام همچين چيزي بگم اما نقد درستي ازاين فيلم نشده چون هم فضاي فيلم خوبه واصلا هم شل و ول بازي نكردن.

1+0-

يكشنبه 30 آبان 1389



>>>یاس:

این فیلم را وقتی دیدم بی اندازه به ان علاقه مند شدم از نظر من کارگردان و تهیه کننده این فیلم خلاقیت بالایی دارند فیلم خیلی قشنگی بود و همچنین خیلی عبرت آموز من خیلی زیاد اهل فیلم های خارجی نیستم اما این یکی فوق العاده بود.

3+0-

دوشنبه 10 آبان 1389



>>>پرهام پایانی:

خیلی خوب

3+0-

چهارشنبه 20 مرداد 1389



>>>علی:

نمی خوام از منظر نقد به فیلم نگاه کنم نظر خودمو می نویسم با دیدن این فیلم پنجره جدیدی از الهام و زیبایی در ذهن گرفتار من باز شد حرکات سریع و پروازی ادوارد در این فیلم و همچنین فضای مه الود و سبز چنان باعث پرواز درونی روح من شد که تا مدتی الهامات زیادی در ذهن من شکل می گرفت به این نتیجه رسیدم که دو عامل نویسنده (کتاب) و کارکردان شباهت بسیاری از نظر افکار با من دارند

2+1-

سه‌شنبه 8 دي 1388




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.