محمدعلی عرب (صهبا)
نقد فیلم نوجوان* (بزرگسالِ جوان) اثر جیسون ریتمن
کارگردان: جیسون رایتمن
نویسنده فیلمنامه: دیابلو کودی
بازیگران: چارلیز تیرون، پاتریک ویلسون، و پت اوزوالد
ژانر: کمدی- درام
محصول: 2011
خلاصه داستان: میویس گری (چارلیز ترون) نویسنده ی کتابهای عامه پسند نوجوانان و 37 ساله ولی تنها و مطلقه است. وقتی خبر تولد اولین فرزند دوست پسر سابق دوران دبیرستان اش را دریافت می کند تصمیم می گیرد به شهر زادگاه اش سفر کند و با فریب دوست پسر سابق اش زندگی زناشویی او را دچار فروپاشی کرده و مرد را به سوی خود بکشاند. غافل از اینکه مرد ازدواجی توأم با خوشبختی داشته و عاشق همسرش است و هیچ علاقه ای به میویس ندارد. نهایتاً میویس شکست خورده و بدون التیام سرخوردگی های روحی اش به شهر خود باز می گردد.
پیش از اشاره به هرگونه ارزش های ساختاری و جاه طلبی های مضمونی فیلم نوجوان باید به این نکته توجه داشته باشیم که تحلیل این اثر بدون داشتن شناختی قابل استناد از جامعه ی آمریکا و ارزش های دوگانه و متناقض فرهنگی اش بی فایده و سرشار از سو تفاهم خواهد بود. تلخی رعب آور این فیلم در پس ظاهر ساده و داستان پردازی کلاسیک اش تنها با شناخت ارجاع های طبعا فرامتنی اش به موقعیت شخصیت اصلی در دوران دبیرستان قابل درک خواهد بود. در غیر این صورت ممکن است شخصیت اصلی («میویس» با بازی بی نظیر چارلیز ترون) را با یک زن بدذات و قطب منفی داستان اشتباه بگیریم.
جامعه ایالات متحده آمریکا به واسطه ی نیاز سیستم فرهنگی اش جامعه ای رقابتی است و این رقابت نه از کنکور تحصیلی یا مصاحبه ی شغلی، که از همان بدو تولد و از همان مهدکودک و پیش از آن آغاز می شود. دبیرستان ها اصولاً پیش از آن که مکانی برای تحصیل علم و رقابت در این عرصه - مثلاً با مقایسه ی نمرات - باشند بیشتر متمرکز بر ارتقای توانایی های اجتماعی افراد هستند که به واسطه ی اختلاط جنسیتی موجود در دبیرستان های آنجا «ارتباط با جنس مخالف» مهم ترین عرصه کسب موفقیت های اجتماعی و مشق کردن توانایی هاست. مطابق کلیشه های فرهنگ آمریکایی همیشه دختران زیبا و جذاب که ماهر در اغوا کردن مردان به نظر می رسند و معمولاً عضو تیم تشویق کنندگان تیم ورزشی مدرسه اند - و اصلاً لازم نیست باهوش باشند یا درسشان خوب باشد یا هیچ توانایی دیگری داشته باشند - موفق به خلق ارتباطی عاشقانه با پسران خوش تیپ و قوی که معمولا عضو تیم ورزشی دبیرستان اند - و طبعاً چندان باهوش نیستند و درسشان هم خوب نیست - می شوند و...
در این فیلم رمانی که «میویس» در حال نگارش اش بود و نقشی بسیار مهم تر از پاساژهای بین نقاط عطف دراماتیک فیلم ایفا می کرد ارجاعی درست و زیرکانه به همین کلیشه هاست.
این کلیشه های فرهنگی طبعا قربانیانی دارد. در نگاه اول شاید تصور شود قربانیان اصلی دختران و پسرانی هستند که از جذابیت های جنسیتی و مهارت های رفتاری کمتری برخوردارند و نمی توانند در دوران دبیرستان شان موفقیتی در این زمینه کسب کنند و چه بسا تحقیر و سرخورده شوند، ولی بسیار بیشتر از اینها قربانیان اصلی همان برندگان ظاهری رقابت هستند که پس از پایان دبیرستان بدون دستاوردی جز روابط عاشقانه وارد عرصه های رقابتی جدی تر می شوند و دیگر آن توانایی ها به کارشان نمی آید و این در کنار نظام ارزشی دوپهلویی که هنوز نسبت به مقوله ی «ازدواج» و تشکیل خانواده نگاهی مثبت دارد باعث آزار روحی این افراد می شود. در واقع این دختران زیبا - مثل «میویس» - تنها تمرینی برای ارتقای توانایی های آن مردان خوش تیپ بوده اند و وقتی که زمان انتخاب همسر آینده فرا می رسد اینها به هیچ وجه در اولویت قرار ندارند و ترجیح با دخترانی کمتر جذاب است که درک شان از زندگی فراتر از لوازم آرایش و عشوه گری باشد.
نمی توان گفت نوجوان فیلمی در ستایش خانواده است - که نیست و این در مکالمه ی سکانس ماقبل آخر فیلم بین «میویس» و آن دختر مجرد تحقیرشده که در واقع دو لبه ی یک قیچی اند و هر دو قربانی آن نظام رقابتی بی رحم اند نمود دارد که برای عده ای این راه حل را باقی می گذارد که اصولاً ارزش های مبتنی بر خانواده ی شهرهای کوچک آمریکا را زیاد جدی نباید گرفت. - ولی با ژست های مدرن پنهان نمی کند که شاید آرزوی هر زنی ایجاد یک خانواده باشد.
در درام های کلیشه ای و نخ نما بیشتر از دو رویکرد وجود ندارد. یا مرکزیت داستان با یک زوج عاشق است که ازدواج کرده اند و زن سومی می خواهد به قصد فروپاشی این ازدواج بیاید - و همیشه پرداخت این فرد سوم با چاشنی هجو و توهین آمیز است - یا اینکه یکی از این زوج عاشق - یا هر دو - درگیر ازدواجی ناموفق شده و حال در فیلم عاشق قدیمی برمی گردد. - این بار پرداخت همسر شخصیت اصلی توهین آمیز خواهد بود -. در نوجوان هیچکدام از این دو رویکرد را شاهد نیستیم. این بار مردی عاشقانه ازدواج کرده ولی پرداخت داستان متمرکز بر زنی است که قصد تخریب این پیوند را دارد. فیلم با یک سفر آغاز می شود و با بازگشت از همان سفر پایان می یابد. زنی که از سفر بر می گردد دچار هیچ تحولی نشده. به قصد بدست آوردن مردش آمده بود ولی متوجه شد مرد متعلق به او نیست. عصبانی شد. افسرده شد. ولی متحول نشد. همان قدر شکست خورده و تنها که در ابتدای فیلم شاهد بودیم از سفر بازگشت. پرداخت فیلمنامه کاملاً کلاسیک و از قرینه سازی هایی در ساختار سود برده است. طرح های فرعی فوق العاده اند و صحنه اضافه ای در مسیر داستانگویی فیلم وجود ندارد. ریتمن کارگردانی جاه طلبانه ای ندارد. فیلم هایش - و از جمله نوجوان - نمونه های بسیار موفق فرم فیلم داستانگوی آمریکایی اند. قائل به مشاهده نشدن فرم و در خدمت داستان بودن همه چیز. با سادگی کمیاب کلاسیک که در سینمای هالیوود این روزها دیده نمی شود.
نوجوان فیلم بسیار تلخ و ارزشمندی است. انتقادی و مسئولانه است و شخصیت هایش را هم - اگرچه بعضی هایشان شرایط اسفناکی دارند. - دوست دارد. بهترین فیلم جیسون ریتمن است تا به حال و برای دیابلو کودی فیلمنامه نویس که با خلق فیلمنامه ی جذاب و خوش بینانه ی جونو انتظارات را از خودش بالا برده گامی رو به جلوست.
* - عنوان فیلم اشاره دارد به گروه سنی حدودا از 14 تا 20 سال که شخصیت اصلی فیلم (میویس گری) برای این گروه سنی داستان های بازاری می نویسد.
محمدعلی عرب (صهبا)
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|