موحد منتقم
نقد فیلم لینکلن Lincoln (2012)
فیلم لینکلن سرگذست آخرین ماههای زندگی آبراهام لینکلن و تلاش های او برای تصویب اصلاحیه سیزدهم در قانون اساسی آمریکا (لغو برده داری) و (برنده شدن در جنگ داخلی) ماه هایی از زندگی او که در واقع پر از حادثه و اتفاق بودند را به تصویر می کشد. فیلم، بر اساس كتابی است از نویسنده محقّق، دوریس كرنس گودوین كه بیش از 10 سال درباره چهار ماه آخر زندگی شانزدهمین رئیس جمهوری آمریكا به پژوهش پرداخته است.
انسان در این دنیا چیزهایی را می بیند که پاداش قرار داده شده برای آن، خیلی کمتر از ارزش واقعی آن است. یکی از آن چیز ها بازی دنیل دی لوییس در فیلم لینکلن است که نهایت جایزه ای که می تواند بگیرد اسکار است! در حالی که به نظرم اسکار برای این بازی خیلی کم است! بازی شاهکار دنیل دی لوییس به راحتی 90% بار فیلم را بر دوش می کشد.
لینکلن یک درام قدرتمند درباره آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا است که به راحتی ما را با شخصیت تاریخی او آشنا می کند. به نظرم ابتدای فیلم با دیالوگ های زیادی که دارد واقعا گیج کننده است و بیننده را زیر رگباری از روابط شخصیت های سیاسی امریکا قرار می دهد که بعضی شان اتفاقاً در فیلم به کار نمی آیند. ولی پس از نیم ساعت فیلم روی غلتک می افتد.
استیون اسپیلبرگ بعد از انیمیشن خوش رنگ و لعاب ولی تو خالی تن تن و فیلم بیش از اندازه حماسی اسب جنگ که از فرط حماسی بودن در انتهای فیلم تبدیل به اثری هندی /تخیلی تبدیل شد، به کمک دنیل دی لوییس با آن گریم شاهکارش بالاخره توانست یک فیلم عالی بسازد. هرچند فیلم به نظرم اشکالات خیلی کوچکی دارد. مثلاً فیلمنامه آن خیلی عجله دارد به یک ریتم آرام برسد و عجله دارد تمام شخصیت ها و روابط بین نمایندگان را در همان نیم ساعت اول جمع کند. حجم انبوه دیالوگ ها در نیم ساعت ابتدایی واقعاً آزار دهنده است. ولی فیلمنامه شاهکار لینکلن طوری پیش می رود که جای هیچ حفره ای را باز نمی گذارد. تامی لی جونز هم از همین الان در کنار دنیل دی لوییس یک نامزدی اسکار را باید برای خودش کنار بگذارند.
فیلم لینکلن از همان سکانس اول عظمت خودش را با نبرد بین سیاه پوستان وهم پیمانان در گل و لای و لانگ شات های خیره کننده به بیننده نشان می دهد. لینکلن برداشتی واقعگرایانه از شخصیت آبراهام لینکلن ارائه میدهد. در بیشتر فیلم، ما با شانزدهمین رییسجمهور ایالات متحده (با بازی دنیل دی لوییس) در اوایل سال 1865 که او تلاش دارد تا لایحه سیزدهم را به قانون اساسی اضافه کند، همراه هستیم.
جانوس کامینسکی فیلمبردار اثر کار خودش را خیلی درخشان انجام داده است. نماهایی که از چهره دنیل دی لوییس می گیرد بیننده را یاد پرتره های آبراهای لینکلن می اندازد و فضا و نوری که می سازد عجیب افسانه ای است. فیلم لینکلن از نظر فنی/ گریم /فیلمبرداری/ موسیقی و .. در اوج است. هر سال یک فیلمی اینگونه ساخته می شود که از نظر فنی از هر لحاظ در اوج است. امسال لینکلن و رقیب اش زندگی پای اینگونه هستند. سال قبل هوگو از نظر فنی خیلی خیره کننده بود. چیزی که ما از دی لوییس میبینیم همان حس عجیب و رمزآلود و در عین حال دقیق مردی است که با تکیه بر تجربه و غریزه به مردمی که رهبری شان را بر عهده دارد کمک می کند و این در حالی است که خود او از درون گم شده به نظر می رسد. آیا این می تواند دلیلی باشد که خودش حتی وقتی خدمتکارش در کنارش ایستاده، کفشهایش را واکس بزند؟
موسیقی جان ویلیامز هم کار خودش را بی سرو صدا و بدون اینکه بخواهد احساسی را به بیننده با زور منتقل کند انجام می دهد. دو تم موسیقی اصلی فیلم با نام های «خانه مردم» و زیبایی حقیقی آهنگ «هدف اصلاحیه» به خوبی حس می شود.
فیلم لینکلن یک فیلم عالی «زندگی نامه ای» از زندگی یک سیاستمدار است که می تواند الگویی برای فلیم های بعد که ساخته خواهد شد باشد. تلاش موشكافانه اسپیلبرگ به عنوان خالق اثر، به دلیل تمركز بر جزئیات تاریخی و همچنین دیالوگ های دقیق فیلم، بسیار آموزنده و قابل احترام است. فیلم در واقع یک درس تاریخ، اما با هزینه 50 میلیون دلار است كه عزم اش را جزم کرده مخاطب را به خودش جذب کند. هرچند تا الان که این مقاله را می نویسم لینکلن موفق شده 3 برابر این هزینه را به تهیه کنندگانش برگرداند!
باراک اوباما رئیس جمهور حال حاضر امریکا در باره درس هایی که از فیلم لینکلن گرفته است می گوید: «یکی از نکاتی که بخشی از فیلم لینکلن به ما میآموزد؛ به دنبال بالاترین آرمانها بودن است و اینکه برای یک هدف و انگیزهی عمیقاً اخلاقی، نیاز است که خودت هم وارد عمل شده و دست به کار شوی. و در این مسیر همواره سازشها و سبک سنگین کردنهایی وجود دارد. و چیزی که او را تبدیل به شخصیت و رییس جمهوری متمایز میکند؛ توانایی او در ایجاد توازن بین ایده وجود داشتن حقایقی ابدی و جاودانه، در کنار واقعیتهای وضعیت موجود است و [این که] وضعیت موجود، آشفته و سخت است. در نتیجه هر حرکتی که انجام میدهیم دارای ایراداتی است. و ما فقط سعی میکنیم در مسیر درست حرکت کنیم.»
فیلم خیلی به اوبامای این دوره ربط دارد. لینکلن در باره تبعیض نژادی و برابری سیاه پوستان و سفید پوستان در قانون اساسی و حق رای و... است. قانونی که 150 سال پس از تصویب آن، اکنون اوباما را بر صندلی کاخ سفید کنار دنیل دی لوییس و اسپیلبرگ فیلم آن رامی بیند. لینکلن از این لحاظ خیلی فیلم زمان حال است. فیلم دارد عملاً در 150 سال پیش سیر می کند، ولی وقتی اکران شده است که اولین رئیس جمهور سیاه پوست آمریکا دارد آن را تماشا می کند! درسکانس تصویب قانون در دادگاه و پس از تصویب آن، دنیل دی لوییس را می بینیم که پسر بچه (نماد نسل های آینده) را در نور (که نماد امید و فردا است) در آغوش می گیرد! در کل سکانس تصویب این قانون لینکلن در کنار این بچه است و برایش داستان می خواند و سرگرم اش می کند! سکانس عالی فیلم جایی است که استیونس به خانهاش برمی گردد و «نسخهی اصل اصلاحیهی قانون13 اساسی» را به همسرش (یک سیاهپوست) می دهد و می گوید: «اینهم اصلاحیهای که «با زد و بند و فساد»؛ اما توسطِ «پاکترین مردِ ایالات متحده» بهدست آمد»! تمام فیلم لینکلن در این سکانس و دیالوگ خلاصه می شود و از آن سکانس هایی که مهر شاهکار بودن را بر فیلم می زند.
فیلم لینکلن از آن فیلم هایی است که تأثیر آن در ذهن بیننده می ماند و اگر آن را ببینید تا سالیان سال همراه شما خواهد ماند، چون موضوع و پیامی دارد که جهان شمول است و تا زمان حاضر نیز ادامه داشته و خواهد داشت. بنابراین موفقیت چین فیلم هایی از بدیهیات است. جمله پایان فیلم به نظرم خیره کننده است. آنجا که آبراهام لینکلن پس از بالا بردن پرچم آمریکا می گوید:
به من محول شده است که این پرچم را بالا ببرم. اگر، نقصی در ماشین بالا برنده نباشد و به درستی کار کند؛ من این کار را خواهم کرد. اما از آن لحظه که در آن بالا به اهتزاز درمیآید؛ دیگر با مردم است که آن را بالا و در اهتزار نگاه دارند!
موحد منتقم
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|