علی ناصری
نقد فیلم پی یتا ساخته کیم کی دوک Pieta (2012)
گاه در سینما اتفاقاتی می افتد که به اندازه ی مرگ مریلین مونرو عجیب، مرموز و مشکوک به نظر می رسد. اما با این همه کمتر کسی نکته جالب توجه این است که کسی به این غرابت شک می کند!
یکی از این اتفاقات که در سال گذشته رخ داد جایزه گرفتن فیلم پی یتا در جشنواره ونیز بود که اگرچه فیلم با انتقادات مختلفی از سوی منتقدان روبرو شد، اما کسی دلیل جایزه بزرگی که به این فیلم تعلق گرفت را نفهمید!
پی یتا به جرأت ضعیف ترین فیلمی است که تا به حال در تاریخ سینما چنین جایزه ای را توانسته از آنِ خود کند. فیلمی به شدت ضعیف، و در عین حال پر ادعا!
کیم کی دوک بیماری روانی وحشتناک و خطرناک اش را در این فیلم به شدت نمایان کرده و جدید ترین اثرش تنها یک بیماری است نه یک فیلم.
جدیدترین اثر کیم کی دوک همانند سایر آثار او در دنیایی روایت می شود که همه چیز در آن به غلو شده ترین شکل ممکن وجود دارد و بزرگترین مشکلی که در فیلم های این کارگردان به چشم می خورد در این فیلم نیز وجود دارد که آن فضاسازی غلط و نامناسب برای اتفاقات رخ داده در فیلم است.
تعریف هر مسئله ای در فیلم با اغراق بسیار، به خودی خود نمی تواند ایرادی برای فیلم محسوب شود، اما فیلمسازی که دست به چنین کاری می زند باید قدرت ساخت فضای مناسب با چنین اتفاقات غلو آمیز را داشته باشد، چیزی که کیم کی دوک نه تنها قدرت ساخت آن را ندارد بلکه اصلاً نمی داند که باید اتفاقات فیلمش با فضای آن همخوانی داشته باشد.
به طور مثال در فیلمی جنایی وقتی قاتل از دست مأموران فرار کرده و در یک کوچه بن بست به دام می افتد فیلمساز نمی تواند همان جا کاری کند که قاتل غیب شود! و از دست مأمورین فرار کند، اما این اتفاق در فیلمی چون مرد نامرئی امکان پذیر است چرا که فیلمساز از قبل فضای فیلم را بر این پایه و اساس ساخته است و این مسئله ای است که در فیلمی ضعیف چون مرد نامرئی نیز رعایت شده است.
کاری که کیم کی دوک در فیلم جدیدش کرده همین است که فضاسازی را فراموش کرده و فقط به ساختن قصه ای در ذهن بیمارش پرداخته است.
کدام مخاطب فهیمی می تواند دنیای پی یتا را بپذیرد، چگونه امکان دارد همه آدم های فیلم در قبال پولی که بدهکارند حاضر شوند دست و پاهایشان را بدهند تا بیمه آن پول را پرداخت کند؟ مخالفت های برخی از کاراکتر ها نیز خیلی باسمه ای است و آن ها خیلی راحت در قبال خواسته فرد طلبکار تسلیم می شوند و دست یا پایشان را که به اندازه همه ثروتشان می ارزد به او تقدیم می کنند! در واقع همه بدهکار ها در فیلم یک شخصیت هستند و فقط بازی و حرف های شان در سکانس های مختلف تغییر کرده وگرنه از نظر خلق و خو و عاقبتی که دارند همه یکسان هستند و سطح ساده انگاری فیلمساز زمانی بالا می رود که از این بازی های مسخره هم دست می کشد و به سمت یک اتفاق احمقانه تر می رود و آن رضایت برخی بدهکار ها در برابر خواسته طلبکار است.
اگر این مسائل احمقانه را بپذیریم باز هم سؤالات بسیاری پیش می آید که پاسخی برای آن ها جز ناتوانی فیلمساز وجود ندارد. هیچ چیزی از زندگی شخصیت اصلی فیلم مشخص نیست. نمی توان فهمید که او چه شغلی دارد، چرا تنها زندگی می کند، چرا در قبال پولی که می خواهد حاضر است چنین بلاهایی بر سر مردم بیاورد؟
هیچ کدام از این سؤالات در فیلم پاسخی ندارند و از آن جا که از درون خود فیلمساز نشأت گرفته اند فیلمساز ناخودآگاه پاسخی برای این سؤالات مطرح نکرده و تنها به خلق و خوی خود فکر کرده و این شخصیت را ساخته است و به هیچ وجه نمی توان نشان دادن یک شرکت و یک نفر که گویا رئیس شرکت است را پاسخ این سؤالات دانست و این تصاویر بیشتر برای فرار از پاسخ انتخاب شده اند نه برای پاسخ دادن به سؤالات.
شخصیت دیگری که در ادامه اضافه می شود کاراکتری است که خود را مادر شخصیت اصلی معرفی می کند و قبل از اینکه بیننده بخواهد با او آشنا بشود از چهره او که به نظر زن جوانی است نمی تواند رابطه مادر و فرزندی آن دو را بپذیرد و مشخص است که کاراکتر اضافه شده به فیلم مادر او نیست.
هر چند که او یکی از زنانی است که قصد انتقام دارد و خود را مادر وی معرفی کرده اما کاراکتر اصلی فیلم چگونه به همین راحتی این مسئله را که در ظاهر نیز به شدت مشخص است می پذیرد؟
هر مخاطبی که حتی فاقد کمترین اطلاع از جامعه کره باشد می تواند به راحتی بفهمد دنیایی که کیم کی دوک در پی یتا به تصویر کشیده است اصلاً وجود ندارد و وجود چنین جامعه ای به کلی امکان پذیر نیست و اگر مبحث باور پذیری جامعه در فیلم مطرح شده است به این دلیل می باشد که کیم کی دوک قصه فیلمش را در دنیایی کاملاً رئالیستی تعریف می کند و بنابراین باید جامعه و همه مسائل آن باورپذیر و واقعی باشند.
کیم کی دوک به قدری با سینما بیگانه است که نمی داند اگر هم می خواهد شعار بدهد چگونه شعار بدهد و در حالیکه سراسر فیلم مملو از شعار است باز هم شعار می دهد و ناخودآگاه خود را در صحنه ای از فیلم که پسر یا همان فیلمساز از مادرش می پرسد که پول چیست؟ مادر نیز در پاسخ پول را عشق، نفرت، افتخار، غرور، خشم، انتقام و غیره می داند بیش از پیش لو می دهد و به نوعی با بیان این جمله مسخره قصد دارد فکر کثیف اش را با جمله ای اضافه نیز ضمیمه فیلم کند.
کیم کی دوک در جدیدترین اثرش همانند فیلم های قبلی اش استفاده بسیاری از دوربین روی دست کرده است به طوری که در واقع برای فیلمبرداری تمامی صحنه های فیلم از دوربین روی دست استفاده کرده که انتخاب چنین روشی برای فیلمبرداری فیلمی با این حال و هوا اشتباه ترین انتخاب است و دنیای غیر واقعی فیلم را نه تنها واقعی تر نکرده بلکه نتیجه ای عکس آن داده و انتخاب چنین روشی برای فیلمبرداری بیش از هر چیز نشان از مضمون زدگی فیلمساز دارد چرا که او با این باور غلط که می تواند با دوربین روی دست مخاطب را از قصه متوجه مضمون کند از آن استفاده کرده و نتیجه کار این شده که مخاطب با دیدن این صحنه ها از آنجا که فیلم فاقد هرگونه جذابیت برای حفظ مخاطب است به کلی فیلم را رها کند.
با توجه به ضعف کارگردان و فیلمنامه نویس در کارشان نمی توان انتظار بازی مناسبی از بازیگران داشت و به غیر از شخصیت مادر سایر بازیگران بازی بسیار غلو شده و ضعیفی را همچون سایر نکات فیلم به نمایش گذاشته اند و مثبت ترین نکته فیلم بازی متوسط لی جونگ جین در نقش مادر است.
پی یتا همانطور که در فرم خامدستانه و سطحی است در مضمون نیز همینطور است.
بیان این مسئله که پول کثیف است و بارها انسانیت را تصاحب کرده است (صرف نظر از درست یا غلط بودن این مسئله) در بسیاری از فیلم های تاریخ سینما به چشم می خورد و حتی در ساده ترین فیلم ها نیز با کمترین ادعا به زیبایی مطرح شده است. فیلم هایی که به قدری تعدادشان بالا است نیازی به مثال زدن ندارند اما متأسفانه کیم کی دوک تصور می کند مسئله جدیدی در ذهن انسان ها کشف کرده و چیزی را مطرح می کند که همانند کشف نیوتون در زمان خود است و به راستی که دشمن انسان امروز ندانستن نیست توهم دانستن است. توهمی که به شدت گریبانگیر فیلمسازی چون کیم کی دوک شده است و متأسفانه از این قبیل فیلمسازان در سینمای امروز جهان کم نیست ولی به جرأت می توان گفت که کیم کی دوک مطرح ترین آن ها است.
علی ناصری
آذر 1392
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|