پرده سینما

دنیایی از احساسات در یک تریلر علمی تخیلی؛ نگاهی به فیلم «جاذبه» ساخته آلفونسو کوآرن

علی ناصری


 









نقد و بررسی فیلم جاذبه ساخته آلفونسو کوارن

Gravity -2013

 

جرج کلونی و ساندرا بولاک در فیلم جاذبهجاذبه از هر لحاظ فیلمی قدرتمند است. شعار نمی دهد، حرف نمی زند، و به زور قصد ارائه مضمونی خاص یا فلسفی را ندارد. مشخص است که قبل از مضمون، به شکل داستان پردازی و فرم آن توجه شده است. به همین دلیل تفکری که در ناخودآگاه صاحب اثر است را به مخاطب منتقل می کند و از این رو، مخاطب می تواند جهان بینی فیلمساز را در کنار سرگرمی، لذت و هیجان تجربه نماید و درک کند.

فیلمسازان برای روایت قصه های شان همواره به مکان ها و زمان های دور از دسترس علاقمند بوده اند. اما از سویی به خاطر ناملموس بودن این فضاها برای بینندگان، تعداد قابل توجهی از این فیلم ها چه در گیشه و چه در مواجهه با منتقدان شکست می خورند.

در سال 2013 فیلم هایی چون فراموشی، سفر ستاره ای به تاریکی، و پس از زمین اکران شدند که بخش عمده داستان آنها در فضا می گذشت و موضوع بیشترشان به فاجعه ی نابودی مربوط می شد. اما این فیلم ها نتوانستند نظر مثبت جمیع منتقدان را به خود جلب کنند و اکثر آن ها در روایت قصه خود ناکام مانده و با وجود هزینه های زیاد جایگاهی در تاریخ سینما نخواهند داشت.

آلفونسو کوآرن فیلمساز خوش قریحه ای است که در فیلم جاذبه نگاهی نو به فضا داشته است. چرا که در این فیلم، مثل بیشتر فیلم های چند دهه اخیر، خبری از موجودات فضایی و جنگ و جدال آن ها با انسان ها و یا نابودی کره زمین نیست. با این همه فیلم دارای جذابیتی بسیار بیشتر از اینگون فیلم ها برخوردار است.

ساندرا بولاک در فیلم جاذبهاگرچه فیلم داستان گیرایی دارد، اما تأثیر جاذبه تنها از طریق گیرایی داستان حاصل نمی شود، بلکه توجه دقیق کوآرن به جزئیات است که فیلم او متفاوت با هرفیلم دیگری از این دسته فیلم ها، کرده است.

با دیدن جاذبه به یاد جمله معروف رابین وود افتادم که «سینما یعنی جزئیات.» با دیدن این فیلم می شود با قطعیت بیشتری گفت که خیلی از فیلم های این سال ها که از مضامینی برخوردارند که قابلیت بالایی در آنها نهفته است، ازطریق بی توجهی به همین «جزئیات» است که از دست می روند و تبدیل به فیلمی ضعیف می شوند. شاید پس از جاذبه فیلم های زیادی شبیه به آن ساخته شود اما پرداخت کوآرن ها بر این ایده بسیار ساده، جذاب و دیدنی است.

داستان فیلم جاذبه درباره دو فضانورد در فضا است که سفینه آنها به دلیل برخورد اشیای سرگردان یا زباله های فضایی نابود، و  آن ها در فضای مرگباری گرفتار می شوند.  آنها برای نجات خود مجبور به انجام کارهای مختلفی می شوند و در این بین اتفاقات جذاب و جالب توجهی برایشان رخ می دهد.

شاید بتوان گفت شرایط طاقت فرسایی که کاراکترهای فیلم در آن قرار دارند، نقش همان موجودات فضایی را ایفا می کند که حضور آن ها در فیلم های مشابه معمولاً کنترل را از دست فیلمساز می گیرد و فضای فیلم را دچار اغتشاش می کند.

با توجه به خلاصه داستانِ فیلم شاید این تصور به وجود آید که نتیجه ساخت فیلمی با ایده سردرگمی دو فضانورد در فضا فیلمی خسته کننده با ریتمی کند است، اما فیلمنامه نویس و کارگردان در این فیلم با توجه به کوچکترین مسائل که ممکن است جذابیت بسیاری به فیلم ببخشد، جاذبه را تبدیل به فیلمی بسیار گیرا با مدت زمان مناسب کرده اند که نسبت به بسیاری از فیلم های هالیوود زمان کوتاه تری دارد و در واقع می توان گفت در این فیلم هیچ صحنه ای اضافی به نظر نمی رسد و تقریباً کمبود هیچ صحنه ای نیز احساس نمی شود.

جاذبه ساخته آلفونسو کوآرنفیلم شروع بسیار خوبی دارد، و تا پایان بدون اینکه ریتم آن دچار افت شود ادامه پیدا می کند. نمای طولانی ابتدای فیلم بر خلاف بسیاری از سکانس- پلان های طولانی صرفاً برای خود نمایی نیست، بلکه کاملاً مناسب فضا و قصه فیلم است. چرا که همذات پنداری تماشاگر با دوربین باعث می شود به محض برخورد زباله ها به تلسکوپ او نیز دچار شوک شود و هیجان فیلم از همان ابتدای به حد بالایی برسد. در واقع اگر به جای نمای طولانی ابتدای فیلم از پلان های کوتاه متعدد استفاده می شد این همذات پنداری و هیجان امکان پذیر نبود. البته نباید از نظر دور داشت که فیلمبرداری بسیار عالی و کم نظیر لوبزکی که تا حد بسیاری مدیون جلوه های ویژه کامپیوتری است، با حرکات بسیار دقیق خود این حس را در بیننده القا می کند که گویا دوربین نیز شئی معلق در فضا است و جدا از آن حرکات دوربین در بهترین شکل ممکن به فضاسازی فیلم کمک کرده است. به طور مثال می توان به نماهای نقطه نظر «رایان» در فضا اشاره کرد که به خوبی حس تعلیق در فضا را به بیننده منتقل می کنند و دقت نظر کارگردان، مهارت فیلمبردار و جلوه های ویژه عالی باعث شده است که دوربین به عنوان اولین کاراکتری که بیننده با آن ارتباط برقرار می کند نقش خود مخاطب را در فیلم اجرا کند و به همین دلیل همزمان با سرگیجه ها و سردرگمی رایان مخاطب نیز دچار سرگیجه و سردرگمی می شود.

برخورد زباله های فضایی به سفینه یا تلسکوپ هابل که «رایان»  (ساندرا بولاک) و «متیو» (جرج کلونی) در حال تعمیر آن هستند باعث گم شدن و تنهایی «رایان»  می شود و اولین گره فیلم در اینجا ایجاد می شود، پس از پیوستن «متیو» به «رایان»  مشکلات دیگری از جمله کمبود اکسیژن «رایان» ، پیدا کردن سفینه ای دیگر برای نجات، ارسال پیام به هیوستون،‌ انفجار های مختلف و غیره به وجود می آید که باعث می شود فیلم در هر لحظه جذاب تر و دیدنی تر ادامه پیدا کند.

پوستر فیلم جاذبه ساختهآلفونسو کوارناز طرفی خطری که فیلم را تهدید می کند گسترده شدن دامنه اتفاقات به طور غلو شده است که با توجه به تجربه مخاطبان که در فضای مشابه قرار نگرفته اند، توضیحات ابتدای فیلم و فضاسازی مناسب در فیلمنامه این خطر رفع شده و کاملاً مشخص است که کاراکترهای فیلم درگیر اتفاقاتی هستند که در فضا ممکن است رخ دهد و دخالت فیلمنامه نویس در کنار هم گذاشتن این اتفاقات هر چند که در برخی مواقع احساس می شود اما برای مخاطب خسته کننده نیست و مخاطب می تواند با وجود اتفاقات بسیار زیاد تا پایان فیلم را همراهی کند.

انتخاب ساندرا بولاک و جرج کلونی به عنوان دو بازیگر فیلم انتخاب های بسیار مناسبی است، بولاک به خوبی توانسته از پس نقش اش برآید و کلونی که نسبت به او نقش کوتاه تری در فیلم دارد پس از رفتن اش که گویا به مرگ کاراکتر وی ختم شده است این اطمینان را در بیننده به وجود می آورد که او مطمئناً زنده است و برخواهد گشت چرا که کوآرن ستاره فیلم اش را به راحتی نخواهد کشت! به همین دلیل وقتی «متیو» نزد «رایان»  بازمی گردد و سپس بیننده متوجه می شود که وجود «متیو» رویا و تصور «رایان» بوده شوک تأثیرگذاری به بیننده وارد می شود که این شوک تنها با توجه بسیار زیاد کوآرن به نکات خاصی (همانند انتخاب دقیق بازیگران) که همیشه در فیلم هایش دیده می شوند امکان پذیر است.

اطمینان از مرگ متیو ضرب العجل بسیار تأثیرگذاری در ذهن بیننده است (به خصوص بیننده ای که به طور کلی به جرج کلونی به عنوان ستاره ای سینمایی علاقه مند باشد که تعداد این بیننده ها نیز کم نیست.) و بیننده را که از جرأت و جسارت فیلمنامه نویس مطلع شده است می تواند به این باور برساند که شاید «رایان»  نیز در جدالش برای نجات خود ناکام بماند و سرنوشت او نیز به مرگ منجر شود و به همین دلیل تعلیق و هیجان ناشی از آن به بالاترین حد خود می رسد و تلاش رایان برای نجات خود جذاب تر و دیدنی تر می شود.

اما از آن جا که جرج کلونی ستاره ای مطرح در سینما است و طبیعتاً طرفداران بسیاری نیز دارد و در نقش کاراکتری از خود گذشته ظاهر شده مخاطب مطمئناً‌ به دانستن سرنوشت وی علاقمند است. اگرچه اینکه سرنوشت کاراکتر وی کمی گنگ باقی می ماند کمی آزار دهنده به نظر می رسد و اگر بخواهیم بیشتر سخت گیری کنیم معلوم نبودن سرنوشت «متیو» به طور مشخص قطعه ناقصی از فیلم است که می توانست با یک دیالوگ یا هر چیز دیگری به غیر از جدا شدن دوربین از «رایان»  بیان شود. چرا که قصه فیلم از دید «رایان»  روایت می شود و او باید در همه صحنه های فیلم حضور داشته باشد و از آن جا که فیلمنامه نویس چنین شکلی از روایت را برای قصه فیلمنامه اش انتخاب کرده نمی توان چندان به نا مشخص بودن سرنوشت «رایان»  به طور قطع ایراد گرفت اما کاراکتر «متیو» به نوعی در میانه های فیلم رها می شود و فیلمساز فقط به مشخص شدن سرنوشت رایان می پردازد.

جدا از نکات مثبت فیلم روابط علت و معلولی جاذبه در برخی نکات دچار اشکال است و این نقیصه گاه چشمگیر به نظر می رسد و ارتباط بیننده با فیلم را قطع می کند.

یکی از این مسائل تنهایی غیر منطقی «رایان»  در فضا است و اینکه او هرگاه وارد سفینه جدیدی می شود هیچ کس به غیر از او در آن نیست که به او کمک کند و گویا قرار است «رایان» به دستور فیلمنامه نویس خود را به تنهایی نجات دهد. هر چند که این تنهایی جذابیت دو چندانی به فیلم افزوده است اما کاش دلیلی منطقی برای این تنهایی بیان می شد.

پایان بندی فیلم نیز کمی ساده انگارانه انجام شده است. به این دلیل که وقتی «رایان»  از توهمات اش بیرون می آید با کمک همان توهمات خود را نجات می دهد و این مسئله که «رایان»  در توهم اش از «متیو» هدایت سفینه را می آموزد کمی ساده انگارانه به نظر می رسد. که اگرچه ممکن است این اشکالات در کنار نکات مثبت فیلم قابل چشم پوشی به نظر برسند اما می شد با کمی دقت این اشکالات کوچک را نیز از فیلم حذف کرد.

هر چند که جاذبه تریلری علمی تخیلی است اما در برخی مواقع با جسارت مثال زدنی فیلمساز ساختار و فضای حسی فیلم تغییر کرده و فیلمساز بیننده را وارد دنیایی از احساسات می کند که رایان نسبت به دختر از دست داده اش و زمین دارد. نگاه های او به زمین به بیننده تجربه ای را انتقال می کند که می تواند یکبار در کنار «رایان»  از بالا به زمین نگاه کند و زمین را با همه اتفاقاتی که در آن رخ می دهد تصور کند، در واقع جدال رایان برای زندگی در قیاس با دنیایی قرار می گیرد که در زمین همه انسان ها همان تلاش را به نوعی دیگر انجام می دهند و برخی همچون «متیو» ناکام مانده و برخی همانند رایان تلاش کرده و به پیروزی می رسند. اما نکته مهم که با توجه به زاویه و قاب بندی دوربین لوبزکی به دست می آید کوچک بودن «رایان» در برابر دنیا (زمین) و کوچک بودن دنیا (زمین) در برابر «رایان»  است که بیش از هر چیز می تواند بیننده را به فکر فرو برد و لحظه ای به دنیای بزرگی که در ذهن خود ساخته توجه کند و همچون «رایان»  که زمین را از بالا کوچک می بیند، او هم به کوچک بودن دنیای خود پی ببرد.



 تاريخ ارسال: 1392/10/14
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>حمید ساو:

ده اشتباهات اساسی فیلم جاذبه از منظر علم نجوم و کیهانی: برای بحث میتونید با این آدرس بامن در ارتباط باشید hamidsaw770@gmail.com 1.جرج کلونی از جت پکی که (کوله پشتی که برای تامین پیش رانش استفاده میشد ) برای پیاده روی بی مورد بود استفاده کرد و جون فضانورد را به خطر می انداخت 2.فضانوردان چند ماه قبل ماموریت با هم آموزش می بینند و خیلی چیزها در مورد همدیگه می دونند اما تو فیلم فضانورد همدیگرو نمی شناسن و جرج کلونی از ساندرا میپرسه اهل کجایی ؟خخخ 3.تلسکوپ هابل که به شاتل متصله در فاصله 560کیلومتری زمین قرار داره و زباله فضایی هم در همین مسیره اما فاصله ماهواره مخابراتی 35000 کیلومتره - پس ارتباط نباس قطع میشد 4.پس از برخورد ضایعات فضایی و چرخ خوردن وقتی ساندرا تو فضا میچرخه جرج کلونی با جت پک دوباره اونو بسمت شاتل فضایی برگردوند که این امر غیر ممکنه 5.ایستگاه فضایی بین المللی در مداری بار ارتفاع 424 کیلومتره و این ارتفاع برای تلسکوپ هابل 559کیلومتر این فاصله را نمیشه با جت پک طی کرد 6.کشیده شدن یک فضانورد توسط فضانورد دیگه یک خودکشی تمام عیاره اگه تو فضا با یه جسم سخت برخورد کنید جراحاتش چندین برابر در سطح زمینه 7.لباس راحتی ساندرا وقتی در هوا معلق هست خیلی فاانتزیه ... چون ماموریت اونا درست مثه کار در اداره هست و با همان فرم لباس ظاهر میشن 8.موقع حرف زدن اکسیژن بیشتری مصرف میشه. شاید جرج کلونی میخواست ساندرا بمیره .خخخ 9. در فضا وقتی اشک میریزیم روی صورت جمع میشه درست مثه ژله میشه اما تو فیلم .خخخ 10.فضانوردان بعد از بازگشت به زمین نیاز به چندساعت نیتروژن و اکسیژن دارن و نمیتونن لباسشونو دربیارن و راحت شنا کنند درضمن من فیلمو دوست داشتم

1+0-

جمعه 3 ارديبهشت 1395



>>>سوگل:

سلام فیلم مورد علاقه ی من نبود. ممنونم.

0+0-

دوشنبه 26 خرداد 1393



>>>sahar mobini:

جورج کلونی عالی بود در این فیلم.

0+0-

جمعه 2 خرداد 1393



>>>Ali.n:

"تنهایی غیر منطقی «رایان» در فضا است و اینکه او هرگاه وارد سفینه جدیدی می شود هیچ کس به غیر از او در آن نیست که به او کمک کند و گویا قرار است «رایان» به دستور فیلمنامه نویس خود را به تنهایی نجات دهد. هر چند که این تنهایی جذابیت دو چندانی به فیلم افزوده است اما کاش دلیلی منطقی برای این تنهایی بیان می شد." ممنون. خوب نوشتید.

0+0-

جمعه 2 خرداد 1393



>>>سامان.الف:

خیلی هم خووووووووووووووووب. متشکرم از نقد تان.

0+0-

جمعه 2 خرداد 1393



>>>بهرام.نون:

نیم ساعت اول فیلم عالی بود اما بعد از آن تکرار و کسالت... پاینده باشید. نقد خوبی خواندم.

0+0-

جمعه 2 خرداد 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.