پرده سینما

همه چیز درباره شاترآیلند؛ از الف تا ی

پرده سینما

 

 

 

 

 

 

جزیره شاتر / شاتر آیلند: داستان، نقد فیلم و...

 

1-فیلم نوار برجسته و تازه مارتین اسكورسیزى « جزیره شاتر » درباره

فاصله ترسناك واقعیت و خیال

 

وصال روحانی

 

شاترآیلندیک زندانى از سلولى با بیشترین تدابیر امنیتى می گریزد و بعد از چند روز سر و كله اش از نو پیدا مى شود، دیوانه خانه اى كه او و سایر تبهكاران مجنون در آن نگهدارى مى شوند، گوتیك وار و كم از بازداشتگاه هاى آلمان نازى نیست، اما حتى مأمور پلیسى كه به آن جا اعزام می شود روحى به شدت پریشان دارد. شكى نیست كه جزیره شاتر  كار جدید مارتین اسكورسیزى كه از 16 اسفند 88 در آمریكاى شمالى و از 5 فروردین 89 در اروپاى غربى اكران شده، یك فیلم برجسته و كارى ممتاز از سبك و روش موسوم به « فیلم نوار » و ازبهترین نمونه هاى آن در دو دهه اخیر است.

در این فیلم جذاب و مرموز با كارآگاهان پلیس بسیار هوشمند، اما تحت عذاب روانى اى مواجهیم كه پرونده جدید محوله به آنها اسرارآمیزتر و مخوف تر از آن است كه حتى عقل شیطانى و كاراكتر رو به سیاهى آنها قادر به حل سریع آن باشد. در هر جاى قصه اسكورسیزى 68 ساله به ژانر پر رمز و راز و جذاب فیلم نوآر اداى احترام و چنان در این دنیا خود را غرق مى كند كه بیننده افسوس مى خورد او چرا رگه اى از این روش را به كارهاى پرشمار گنگسترى قبلى اش هم نزده بود و به چه سبب این همه دیر مجرى این روش شده است.

 

در هنگامه جنگ سرد

از هر گوشه فیلم جزیره شاتر توطئه و رازى مى بارد و جذابیت قصه در همین جا و در غیرقابل پیش بینى بودن چیزى است كه اتفاق خواهد افتاد. اسكورسیزى ما را به سال 1954 مى برد. جنگ جهانى دوم 9 سال است تمام شده، اما ما در دوران اوج پدیده اى به سر مى بریم كه به نام جنگ سرد بین آمریكا و اتحاد شوروى پیروز در جنگ و منفعل كننده ارتش یخ زده آلمان براه افتاده و دنیاى غرب در یك نوع بى اطمینانى و فضاى ترس و بدبینى غرق شده است. ما یك مارشال جوان ایالتى و افسر ارشد پلیس را در گوش هاى از آمریكا به نام تدى دانیلز (با بازى لئوناردو دى كاپریو) و دستیار تازه اش (مارك رافالو) را پیش رو داریم كه به یك تیمارستان محل بسترى بودن و نگهدارى جانیان و تبهكاران دیوانه گسیل مى شوند و ماموریت شان در آغاز یافتن زن جنایتكارى است كه به طرز محیرالعقولى از سلول خود در زندان گریخته است. این زندانى مادر جوانى بوده كه به جرم قتل سه فرزند كوچكش در یك واحد ویژه و تحت مراقبت 24 ساعته نگهدارى مى شده، اما ناگهان یك روز ناپدید مى شود. سؤال این است؛ او چطور توانسته است از سلولى كه درب آهنین سنگین اش از بیرون قفل خورده و قفل اش و حتى قابل تكان خوردن هم نیست، خارج شود؟

 

مثل موش هاى آزمایشگاهى

شاتر آیلنداما ماجرا فقط به همین نكته ختم نمی گردد و تنها این سؤال نیست كه مطرح مى شود و در منظر خاص و اندیشه هاى پیشرفته اسكورسیزى مسایل دیگرى هم نهفته و ماجراها از اینها مفصل تر است. از یك سو خطر بمب اتمى و این كه روسیه و آمریكا در تدارك استفاده مجدد از آن هستند حتى بر ساكنان تبهكار این كلینیك/زندان نیز سنگینى می كند، فضاى زندان مثل بازداشتگا ههاى آلمان نازى مى ماند و انگار نه انگار كه نزدیك به یك دهه است كه جنگ دوم تمام شده است. افزون بر این بنظر مىرسد كه مدیران این كلینیك برخلاف قواعد رایج در حال اجراى طرح هاى آزمایشى و غیر علمى ابتكارى و خطرناك بر روى برخى زندانیان هستند و آنها را تبدیل به موشهاى آزمایشگاهى كرده اند. به اینها اضافه كنید خطر یك توفان بزرگ منطقه اى را كه در راه است و وقتى برسد آب دریا را تبدیل به یك سد شكن وعامل ویرانى كل زندان هم خواهد كرد.

 

وجه تفكیك بین دیوانگان و سالم ها

براى اسكورسیزى نكته اى مهمتر از تمام موارد فوق هم وجود دارد و او نیز مثل میلوش فورمن در پرواز بر فراز آشیانه فاخته شاهكار سال 1975 این كارگردان «چك»ی این را مىپرسد كه وجه تفكیك بین دیوانگان و آدم هاى سالم و عادى كدام و چیست و چه كسانى را باید افرادى عقلایى شمرد و با كدام مشخصه ها باید عده اى را دیوانه تلقى كرد؟ اسكورسیزى و قصه نویس، ما را آرام آرام بر روى كاراكتر دى كاپریو متمركز و همه چیز را بر دوش هاى نه چندان استوار وى منتقل مى كنند و به ما مى گویند كه این مأمور پلیس هرگز آدمى بدون خدشه و صاحب روحى دست نخورده نبوده است و برعكس هنوز از واقعه قتل همسرش رنج مى برد و كابوس آن را مى بیند و آن چه در درجه اول وى را به این تیمارستان در یك جزیره بسیار كم سكنه در دوردست آورده، این نكته است كه قاتل همسر او یكى از زندانیان و ساكنان همین دیوانه خانه است. او بعد از آمدن به آن جا مسئله زن ناپدید شده و بقیه مسایلى را كه برشمردیم آن قدر مهم تر مى یابد كه در عمل از انگیزش نخست خود و تسویه حساب با قاتل همسرش بازمى ماند و ترس و نگرانى مسایل مهم تر و بزرگ تر در چهره اش حلول مى كند. لئوناردو دى كاپریو در چهارمین همكارى متوالى خود با اسكورسیزى به خوبى توانسته است این دغدغه را جلوه گر سازد و كارگردان نیز با كلوزآپ هاى خود و تمركز بر چهره تدى دانیلز قادر شده است اضطراب او رابه بیننده ها نیزانتقال بدهد.

 

شاترآیلنددلهره ساز و شك برانگیز

تمامى اتفاقات در دیوانه خانه اى كه وصف آن را آوردیم و اطراف آن بر كرانه شرقى آمریكا روى مى دهد و اوضاع نامطمئن جزیره و چهره تند و دیوانه وار برخى زندانیان همان حالت تعلیقى را كه اسكورسیزى می خواسته و از نیازهاى اصلى «فیلم نوار» است، به فیلم مى افزاید: دانته فرتى هم در هفتمین مرتبه همكارى اش با اسكورسیزى دكور صحنه را و فضاى تیمارستان و جزیره كوچك و محجورى را هم كه این كلینیك در آن قرار دارد، به بهترین شكل فراهم آورده است. با نظر اسكورسیزى و همت فرتى این تیمارستان همچون عمارتى از عصر گوتیك و به تبع آن دلهره ساز و شك برانگیز می نماید و همین روش معمارى بدون این كه تماشاگران به سرعت متوجه شوند، یك وسیله قوى و تأثیرگذار در انتقال مضامین مورد نظر و ترسى پنهان به بینندگان است. موسیقى متن فیلم نیز از رابى رابرتسون دیگر همكار طولانى مدت اسكورسیزى است و هر تك صدا و زنگ و نواى مرموز سازهاى او و اركستر وى كافى است تا همه چیز را به هم ریزد و عوامل اندك اطمینانی را كه در محیط وجود دارد و البته لرزان و ناپایدار است ، از نو محو كند.

 

كم شدن فاصله ها

همه اینها مقدمات و وسایلی برای اسكورسیزی جهت رسیدن به هدف اصلی اوست، وی با تمهیدات و برنامه ریزی موفق به آرامی فاصله بین متخلفان مجنون و پزشكان و زندانبانان ناظر بر كار آنها را كمتر می كند و با حقیقی تر جلوه دادن اسكلت ها و نمادهای مرگ كه از نگاه دانیلز دورادور او و در كمد اتاقش در دیوانه خانه نهفته (اما قابل حس كردن) است، ترس و خطر را فزون تر از پیش بر محیط حاكم می كند و این چنین است كه خط نازك حائل و تفاوت های اندك بین تعقل و دیوانگی و حقیقت و خیال پیوسته كم و كمتر می شود و تو گویی كه آنها در نهایت یكی می شوند. فیلم به واقع از اینجا آغاز می شود، زیرا سكانسی است كه نقطه آغاز حركت به سمت كشف واقعیت و یكسره كردن موضوع و در عین حال گم شدن در وهم مطلق است. البته رابرت ریچاردسون مدیر فیلمبرداری از همان سكانس نخست كه دانیلز را با وضعیتی شبیه به حال به هم خوردگی دریایی بر روی عرشه كشتی كوچكی كه او را به سمت دیوانه خانه می برد به معرض تماشا می گذارد، ما را به این باور می رساند كه روزهای تلخ و سختی در انتظار این مأمور پلیس است و به زودی در مرز غیرقابل رویت بین خیال و حقیقت گم خواهد شد.

 

شاترآیلندوسلیه اصلی

آب، یك وسیله اصلی در دست اسكورسیزی در این فیلم برای رساندن مفاهیم مورد نظر خود به بیننده هاست. دریایی كه جزیره را در برگرفته، عامل مقدماتی در اختیار این كارگردان كهنه كار است كه اولین فیلم بلندش را 42 سال پیش عرضه كرد و در كارنام هاش فیلم های ماندگار راننده تاكسی (1976)، گاو خشمگین (1980)، رفقای خوب (1990)، عصر معصومیت (1993)، دار و دسته های نیویوركی (2002)،  هوانورد (2004)،و  مرحوم (2006) هم مشاهده می شود. آبی كه 3 فرزند كوچك زندانی فراری در آن غرق شدند و به واقع توسط مادرشان به وسیله قتل آنان بدل گشتند و در نهایت حركت هولناك آب دریا با رسیدن توفان به منطقه، همه و همه وسیله ای برای ایجاد ناامنی های تازه در محیط شكل گیری اتفاقات است. به این ترتیب اسكورسیزی توانسته است از آب ترسناكترین شیء را در این فیلم بسازد. فضای فیلم «نوار» نیز از همین طریق پدیده می آید. چانه زنی دانیلز و همكارش با پزشكان و زندان بانان تیمارستان به سركردگی دكتر كاولی (بن كینگزلی) و همچنین مك فرسون معاون سرسخت زندان (جان كارول لینچ) رویدادهایی در همین راستا است، اما آشكارترین تقابل و مؤثرترین نمادهای مرموز در فیلم و وسلیه اصلی برای محكم تر كردن پایه های یك كار «فیلم نوآر» در شاترایلند، تلاقی ای است كه بین كارآگاهان و حاكم اصلی تیمارستان یعنی دكتر نارینگ (ماكس فون سیدو) شكل می گیرد. در این رویارویی، دانیلز با سلاح كلماتش نارینگ را به رگبار می بندد، اما این پزشك مسن و كهنه كار و مشكوك با پختگی آدمهای از این دست از هر یك از آنها هنرمندانه می گریزد و با لبخند تلخش نقشه هایی پلی سپریشان را بی اثر می كند.

 

 

عذا ب های روحی

یك نقطه قوت شاتر ایلند جدا از دید قوی و حرف های اسكورسیزی در برخورد با داستانی كه روحیات روانی در آن حرف نخست را می زند، سناریوی آن است كه لائه تا كالوگریدیس براساس رمان پرفروشی از دنیس لی هان نوشته است و در آن مجال حتی یك لحظه آرامش به كاراكتر دان ییلز داده نمی شود و او پیوسته مجبور است با موانع و حالات پارانوییدی بستیزد كه با هر قدمی كه بر می دارد بیش از پیش در راه وی سبز می شوند. به آرامی تصورات و عذاب های روحی دان ییلز به هر چیزی سایه می اندازد و جلوی دید او را می گیرد و تصویر نخست را برای او خاطره همسر از دست رفته اش دلورس (میشل ویلیامز) تشكیل می دهد. میگرن ها و سردردهای مخوف وی را اسیر می كند و اسكورسیزی حتی تصاویری از مشاركت او در جنگ جهانی دوم و آزادسازی داخائو، یكی از زندان های بزرگ آلمان نازی را به دست می دهد و وحشت سال های جنگ را به اذهان متبادر می كند. این وسلیه ای است تا این نكته تبلیغ شود كه هر چند جنگ جهانی دوم پایان یافته است، اما آثار و زخم های آن به شدت پا بر جا و حتی در تیمارستان مورد بحث با همان وسعت و حدت و در فضایی و هم آلود جاری است.

 

لئوناردو دی کاپریو در شاترآیلندقطع ارتباط با سایر نقاط

عجیب تر از همه پیدا شدن مجدد راشل، زندانی ناپدید شده (با بازی امیلی مورتیمر در ایام جوانی اش و پاتریشیا كلاركسون در دوران پیری) و بازگشت او به سلول اش بعد از مدتی غیبت است و از این طریق برای دانیلز سوالات پرشمار و بی جواب تازه ای به وجود می آید. سرانجام توفانی كه همگان در انتظار آن بوده اند. از راه می رسد و آن محل را در هم می كوبد و مهمترین پیامد آن قطع ارتباط بین تیمارستان و مناطق اطراف آن و به هم ریختن داخل زندان و خارج شدن اوضاع از كنترل است. در این بخش از فیلم، اسكورسیزی مجموعه ای از ترس ها و احتمالات و برخوردها در تاریكی شب و تشنج روحی حاصل از این اوضاع و نامشخص و ناروشن ماندن محیط و آدم هایش را به دست می دهد و هر چیز آشكارا از خلق این فضا و تزریق دلهره به قلب بیننده ها لذت می برد، اما در این وسط خطوط ارتباطی قصه گاه چنان تضعیف می شود كه نقش قصه گو و آگاهی شنونده آن به كمترین حد می رسد و آشوب بر همه جا حكم می راند، اما خطاهایی از این دست در شاتر آیلند به حداقل می رسد و به سرعت جای خود را به بهبودی نسبی اوضاع و روشن شدن بعضی اسكورسیزی «فیلم نوآر» از ابهام ها می دهند و تا كامل و جاری شود.

 

سفرهای متعدد

در نهایت تدی دانیلز پیش روی ما در مسیر توفان تا حدی محو می شود. ذهن او به سفرهای زیادی رفته است و حالا می خواهد استراحت كند. تقابل با چندین و چند دشمن شناخته و ناشناخته و مرئی و نامرئی در آن تیمارستان تصویر تاری از او باقی گذاشته است. او پیروز شده است یا بازنده؟ آیا كشف حقیقت مهمتر است یا رساندن تبهكاران در لباس قانون به سزای اعمالشان و مجازات زندانبان ها و پزشكانی كه قصه اسكورسیزی به ما می گوید كمتر از تبهكاران دیوانه مستقر در آنجا متخلف نیستند. همه اینها در مغز دانیلز رژه می رود و جوابی به آنها داده نمی شود. ولی نگاه حیران و ترسناك او همه چیز را می گوید. فرجام كار او سرگشتگی است، مثل حاصل و مفهوم اكثر كارهای شاخص «فیلم نوآر» دهه های گذشته. ارزش ماندگار شاتر ایلند به همین نكته است.

 

برگرفته از Film Review

 

 

2-درباره جدیدترین ساخته مارتین اسکورسیزی:

بزرگداشت سینما، یا پایان یک اسطوره

 

وحید مرتضوی

 

رابرت میچم در فیلم از دل گذشته ها ساخته ژاک تورنر. فیلمی که اسکورسیزی شاترآیلند را با الهام از آن ساختاسكورسیزى جایى گفته كه با جزیره شاتر قصد داشته به ژاك تُورنر و فیلم هاى او (از دل گذشته ها، آدم هاى گربه اى، …) اداى دین كند. از هیچكاك نیز اگر بگذریم كه در جزیره شاتر به گونه هاى مختلف به یاد آورده مى شود (سرگیجه، مارنى، …) نوآرهاى كلاسیك دیگرى كه راوى در بند بودنِ ابدى كاراكترهایى در پیچیدگى ها و سیاهى هاى «ذهن» و «روان» بودند نیز اینجا قابل ردیابى اند. و البته جزیره شاتر بزرگداشت خود را به خوبى (و به گونه اى تراژیك) انجام مى دهد، كه نشان مى دهد چرا و چگونه (برخى از) آن فیلم هاى مرجع هنوز (و بارها) براى انضباط و جزئیاتشان قابل رجوع اند. این كه اسكورسیزى اینجا قصد داشته به بزرگداشت هاى كلاسیك اش گلاویز شدن با یكى از گونه هاى (بگوییم) بدنام تاریخ سینما – ژانر وحشت - را اضافه كند ابتدا به ساكن خواستى قابل احترام است (نظیر زورآزمایى مشابهِ اخیر لارس فون تریه)، و البته او پبش از این هم در آن حوالى پرسه هایى كوچك زده بود (نظیر تنگه وحشت)، ولى اینكه خود را به سادگى تسلیم آشناترین قواعد ژانر چه در اجرا و چه در متن (متنى كه در نیمه دوم در حد فروپاشى كامل پیش مى رود) مى كند شگفت انگیز است. سینماى اسكورسیزى همیشه در بده بستانى مدام و پیچیده با «ژانر» شكل گرقته و گسترش یافته است. اگر از دنیاى شخصى و هنوز باطراوت راننده تاكسى (و یا مثلا خیابان هاى پایین شهر) بگذریم، فیلم هایى بعدى او از دلِ ژانرها و گونه هاى متعارف سینماى آمریكا راه خود را گشودند، در بهترین لحظاتشان (نظیر گاو خشمگین یا رفقاى خوب) تجسم مستقل شان را یافتند ولى به ندرت، حتى در جاهایى كه كمتر از انتظار بودند (شاید به جز كم و بیش در دهه اخیر) به فیلم هاى تیپیك ژانر بدل شدند. ولى حالا با جزیره شاتر به فیلمى مى رسیم كه مى توانست به راحتى محصولِ بسیار فیلمسازان «ژانر» دیگر هالیوود هم باشد. [از اینجا به بعد متن كمى لو دهنده است] اینكه لائتا كالوگریدیس گره دراماتیك پیرنگ درام روانشناختى خود را بر افشاى رازى مربوط به شخصیت اصلى آن بنا مى كند، تجربه اى امتحان پس داده است ولى جهت دادن همه نیروهاى دراماتیك داستان به سوى آن گرانیگاه در تلاش براى حفظ تعلیق به هر قیمت ممكن (و بى توجهى به جزئیات دیگر) اشتباهى استراتژیك بوده است كه نتیجه دردناكش را به ویژه در بار دوم تماشا نشان مى دهد. اما این به معناى نادیده گرفتن گناهِ نگاهِ «متعارف ساز» و محافظه كارى كه در مرحله اجرا در سقوطِ فیلم نقش داشته نیست. به عنوان نمونه سكانس هاى كابوسِ تدى دنیلز (لئوناردیو دى كاپریو) با رنگهاى اشباع شده (براى تمایز دادنشان از واقعیت) و موسیقى پرتاكیدى كه بعداً اضافه شده قابل اشاره اند و خب مقایسه شان مثلا با ایده هاى خلاقانه نمونه دم دستى چون سه سكانس كایوس لارنس در مرد جدى چبزى نیست كه به سودِ فیلم اسكورسیزى تمام شود. و نتیجه اینكه نه استعاره جزیره شاتر به عنوان هزارتوى ذهنى اى كه تدى دنیلز در چنبره آن گرفتار آمده خلق شده، كه حتى در این صورت هم به تنهایى دست آوردِ مهمى نبود (اسكورسیزى بارها و بارها در تصاویرى ساده تر و بى ادعاتر ولى به مراتب خلافانه تر خالق شخصیت هایى بوده بند آمده در كابوس هاى خود) و نه گره زدن این آسیب هاى روانى شخصى یه كابوسهاى جمعى برآمده از جنگ دوم (ارجاع مدام به داخائو در تصاویرى سخت آشنا ایده تلف شده فیلم است) به خودى خود توانسته هویتى به فیلم بدهد... خب، زمان مى گذرد و فیلم ها مستقل از سر و صدای شان در گیشه جاى خود را پیدا مى كنند. سى و چهار سال گذشته و هنوز دلتنگ جنونِ «تراویس» ایم، (راننده تاکسی) جاى كابو سهاى تدى دنیلز چند سال بعد كجا خواهد بود؟… آیا او گواه پایان دوران خلاقیت فیلمساز محبوب ماست؟

 

 

 

3-جزیره شاتر از نگاهی دیگر: حتی غول ها هم از ترس لذت می برند!

 

شاترآیلندداستان این فیلم راجع به یك مارشال ایالتى به اسم تدى دانیلز است كه براى تحقیق در مورد ناپدید شدن یك بیمار روانى به اسم ریچل سولاندو كه در تیمارستانى مخصوص مجرمین خطرناك در جزیره شاتر بسترى بوده به آن جا مى رود. ولى چیزى كه او در آن جا پیدا مىكند، بسیار فراتر از این حرف هاست. ظاهراً در تیمارستان جزیره شاتر یك خبر هایى است و روان پزشكان در آن جا در حال انجام آزمایشاتى هولناك بر روى بیمارانشان هستند...

 

**********

 

جزیره شاتر آخرین فیلم بزرگ فیلمسازان مارتین اسكورسیزى است؛ اسكورسیزى تا پیش از این تنها یك بار در ژانر وحشت فیلم ساخته، فیلمى تحت عنوان تنگه وحشت ( 1991 ) كه اتفاقاً كار خیلى خوب و خوش ساختى هم بود. اما این بار جزیره شاتر با وجود این كه در ژانر وحشت طبقه بندى شده ولى بیش از هر چیز درامى روان شناختى-دلهره آور است كه ماجرایش در اوایل دهه پنجاه یعنى محدوده زمانى مورد علاقه اسكورسیزى اتفاق مى افتد. فیلم راجع به تدى دانیلز، یك مارشال ایالتى است كه در آخرین پرونده اش به یكى از خطرناك ترین جاهاى دنیا یعنى جزیره شاتر فرستاده مى شود، تیمارستان بسیار معروف جزیره شاتر جایى است كه خطرناك ترین مجرمین روانى امریكا در آن جا نگهدارى مى شوند و ماموریت او پیدا كردن یكى از بیماران خطرناك آن جاست كه به نظر مى رسد فرار كرده؛ ولى او هر چقدر كه جلو تر مى رود بیشتر متوجه مىشود كه یك چیزى درست نیست، كه یك چیزى راجع به این جزیره لعنتى درست نیست!

جزیره شاتر بر اساس داستانی از دنیس لیهان ساخته شده كه قبل تر فیلم هاى بسیار خوبى همچون رودخانه مرموز (2003 ) و بچه مرده، اون بچه مرده (2007) از روى داستان هایش ساخته شده اند و این بار كتاب دنیس لیهان در دستان غولى همچون مارتین اسكورسیزى تبدیل به یك شاهكار بى عیب و نقص و به غایت لذت بخش شده است كه خیلى راحت مى شود آن را به عنوان یكى از قوى ترین و غافلگیر كننده ترین تریلر هاى روان شناختى پیچیده در این سال ها طبقه بندى كرد. اسكورسیزى با استادى تمام مهره هایش را مى چیند و درست از همان نقطه اى كه اصلا انتظارش را ندارید كیش و مات تان مىكند.باز ىهاى فیلم همگى در سطح بسیار بالایى هستند؛ به خصوص لئوناردو دى كاپریو كه دیگر خوب بازى كردنش براى مان تبدیل به امرى بدیهى شده است. مارك روفالو نیز در نقش مارشال آول همكار تدى خوب ظاهر شده و توانسته بازى كاملاً در خورى ارائه دهد بازى او در این فیلم نمونه اى است براى نشان دادن این كه یك شاترآیلندبازیگر نقش مكمل چگونه باید هنرنمایى كند. بن كینگزلى هم در نقش روان پزشك شیطان صفت جزیره شاتر توانسته یك «بدمن» ترسناك و در عین حال كاملاً منطقى را به تصویر بكشد. در میان بازیگران نقش هاى فرعى فیلم نیز اسامى كنجكاوى برانگیزى همچون مكس فون سیدو، الیاس كوتیاس و امیلى مورتیمر به چشم مىخورند كه در نقشهایى كوتاه ولى مهم و كلیدى ظاهر شده اند. جزیره شاتر فضاسازى هاى فوق العاد ه اى دارد و اسكورسیزى موفق شده به بهترین وجه اتمسفر غریب رمان را از كار دربیاورد. اقتباس سینمایى از آثار ادبى معمولا براى طرفداران كتاب مسئله زیاد خوشایندى نیست، چرا كه بیشتر اوقات در پرداخت سینمایى یك كتاب خوب، روح و درونمایه اصلى اثر از بین مى رود یا حداقل كم رنگ مى شود؛ براى همین است كه كتابهاى فوق العاد هاى همچون صد سال تنهایى (گابریل گارسیا ماركز)، كورى (فرناندو مى یرلس) و ... تبدیل به فیلم هایى مزخرف و غیر قابل تماشا شده اند. ولى خوشبختانه اسكورسیزى كبیر كاملا موفق به درک محتوا و درونمایه اصلى كتاب دنیس لیهان شده و نتیجه یكى از درخشان ترین تریلرهاى روان شناختى اى است كه تا به حال شاهدش بوده ایم؛ این از معدود فیلم هایى است كه حتى طرفداران پر و پا قرص كتاب نیز با لذت به تماشایش خواهند نشست. مارتین اسكورسیزى با جزیره شاتر اش همان كارى را مى كند كه خیلى وقت پیش استنلى كوبریك با فیلم تلالو (درخشش) براى ژانر وحشت انجام داد. او به این ژانر غنا و اعتبارى دیگر گون مى دهد و باعث مى شود كه از این به بعد سینماى وحشت را با جدیت و لذت بیشترى دنبال كنیم؛ چرا كه مى دانیم حتى غول ها هم عاشق این ژانر هستند. در یك نگاه كلى جزیره شاتر فیلم خوب و بسیار خوش ساختى است كه تماشایش را به همه طرفداران لئو-مارتین (لئوناردو دى كاپریو- مارتین اسكورسیزى) و طرفداران ژانر وحشت و به خصوص كسانى كه از تریلرهاى روان شناختى پیچیده و غیر قابل پیش بینى لذت مى برند توصیه مى كنم!

 

 

برگرفته از سایت جامع فیلم های هالیوودی

 

 

4- جزیره شاتر: تلخ و تاریک و پر از عصبیت در عصر اضطراب

 

 لئونارد دی کاپریو و مارک روفالو در شاترآیلندجزیره شاتر بیش از اینكه به دلیل قهرمان عاصی و آشوب زده یا داستان تاریخی كارآگاهی -جنایی اش بدل به فیلمی خاص برای مارتین اسكورسیزی كبیر شود، به علت مایه كلاستر و فوبیك فیلم، یا همان هراس از فضاهای بسته، برای اسكورسیزی فیلمی خاص قلمداد می شود. داستان فیلم، كه یك داستان سیاه كارآگاهی است كه در سال های دهه پنجاه (دقیقاً در سال 1954) رخ می دهد، بازتاب دهنده روح و روان دورانی است كه یكی از بزرگ ترین شعرای دوران، «دبلیو اچ اودن» آن دوران را «عصر اضطراب» نامیده بود - و جلوه و بروز این اضطراب ها و تنش ها را در در آخرین فیلم اسكورسیزی، در بهترین شكل ممكن می بینیم-  و البته شباهت های انكارناپذیر آن دوران را با عصری كه در آن اضطراب را زندگی می كنیم، به سهولت متوجه می شویم (اینكه آیا خود مارتین اسكورسیزی قصد ایجاد چنین همانندی را داشته یا نه؛ موضوع این بحث نیست!) وقتی این مسایل را با مارتین اسكورسیزی در میان می گذاریم، این اسطوره با صدایى كه كمى خسته به نظر مى رسد، می گوید «نمى دانم، شاید من در آن زمان و در آن شرایط گیر كرده ام. جزیره شاتر ابتدا قرار بود فیلمى سرگرم كننده باشد، اما واقعاً بلد نیستم چه طور باید این كار را انجام بدهم. همیشه یك چیز دیگر از كار درمى آید». و این را آشكارا می توان در جزیره شاتر متوجه شد.

او مردى نیست كه هنگام حرف زدن خیلى صبر كند، با این حالى آهى می كشد و می گوید «مرحوم هم همین طور  بود». دلیل خستگى اسكورسیزى در این روز سرد زمستانى نیویورك این است كه او ساعت ها را در اتاق تدوین گذرانده  تا اولین اپیزود سریال گانگسترى امپراتورى پیاده روى تخته كوب را آماده كند. او این مجموعه تلویزیونى را براى شبكه HBO كارگردانى مى كند. اسكورسیزى اكنون 67 ساله و در سن و سالى است كه به آدم ها در آن سن و سال جایزه یك عمر دستاورد هنرى مى دهند. زمانى با او گفت وگو كردیم كه پس از دریافت جایزه گلدن گلوب افتخارى، تازه از لس آنجلس برگشته بود. لباسى كه به تن دارد هم كاملاً مناسب سنش است: موقر (كت اسپورت با كفش هاى خوب)، اما غیررسمى (بدون كراوات).

لحن محاور هاى آتشین و كاملاً نیویوركى او دیگر مثل سابق دیوانه وار نیست. او كمى صبورتر شده است. هر جور حساب كنید، اسكورسیزى به همان اندازه كه یك فیلمساز آمریكایى میانسال مىتواند به طور معقول انتظارش را داشته باشد، دهه اى راضىكننده را پشت سر گذاشته است: دهه اى با فیلم هایى جسورانه و هیجان انگیز و نگاه تحسین آمیز و توام با احترام دیگران.

سه سال پیش مرحوم پس از چهار دهه فیلمسازى (و یك عمر فیلم دیدن جنون آمیز) اولین جایزه اسكار را براى او به همراه داشت و با این جایزه اسكورسیزى مىتوانست دیگر آرام بگیرد، اما ظاهر قضیه نشان مى دهد او همچنان مصمم است فیلم هایى مانند جزیره شاتر بسازد كه براى او «چیز دیگرى» باشد.

 

**********

 

شاترآیلندجدیدترین فیلم اسكورسیزى كه بر مبناى رمان معمایى و بسیار پردردسر دنیس لهان ساخته شده، با بى پروایى و جسارت تمام همان «چیز دیگرى» مورد نظر او را دارد. جزیره شاتر به اندازه جزیره باران زده اى كه داستان فیلم در آن روى مى دهد، یك مورد واقعاً عجیب و غریب است. قهرمان فیلم یك مارشال ایالتی به نام تدى دانیلز (لئوناردو دى كاپریو) یك روح آزاردیده است؛ یكى از آدم هایى كه اسكورسیزى از همان اولین فیلم خود چه كسى در خانه من را مى زند (1968) تا  خیابان هاى پایین شهر (1973) راننده تاكسى (1976)  و گاو خشمگین (1980) و در نهایت هوانورد - كه دى كاپریو در آن نقش هوارد هیوز به ستوه آمده از توهمات، ترس هاى بیمارگونه عجیب و غریب و پارانویایى هراس آور را به تصویر كشید-  هیچگاه با آنها بیگانه نبوده است.

دردسرهاى احساسى تدى خود را در قالب خواب هاى بد - كه بسیارى از آنها مربوط به همسر درگذشته او هستند – و غیرعادی ترین میگرن هاى سینمایى از زمان جیمز كاگنى در فیلم اوج التهاببه این طرف نشان مى دهد.

 اسكورسیزى در توضیح این نكات چنین مى گوید: «وقتى فیلمنامه را خواندم واقعاً تحت تاثیر این شخصیت قرار گرفتم  و با او احساس همدلى كردم». تدى با همراهى چاك (مارك روفالو، همكار بسیار منفعل خود به جزیره شاتر مى رود تا درباره یك مورد مفقود شدن تحقیق كند. این جزیره بى جاذبه و دور افتاده و ترسناك در اطراف بندر بوستون قرار دارد و محل نگه دارى بیماران روانى جنایتكار است.

یكى از بیماران زنى است كه بچه هاى خود را كشته از سلول خود در تیمارستان گریخته است. ما از همان ابتدا متوجه مى شویم تدى احتمالا از سفر به این جزیره هدف دیگرى هم دارد: مردى كه او اعتقاد دارد همسرش را كشته شاید یكى از بیماران این تیمارستان باشد.

تدى اساسا به گروه روانپزشكى اینجا مشكوك است؛ گروهى شامل دكتر كاولى با حضور دوپهلو بن كینگزلى و دكتر نارینگ با نقش آفرینى ماكس فون سیدو بزرگ و البته تكیده كه به لطف اینگمار برگمان پیش از این نیز با جزایر غم افزا، ترسناك و جنون آمیز سر و كار داشته است. آنچه باعث مى شود جزیره شاتر پروژه اى خاص براى اسكورسیزى باشد، نه قهرمان آشوب زده فیلم یا طرح داستانى كارآگاهى آن، بلكه «هراس از مكان هاى بسته» است، ساختارى بسته، بدون منفذ و قفل شده كه موردى نامعمول براى كارگردانى است كه فیلم هایش معمولا فضایى به مراتب باز دارند و این وجوه تفارق این فیلم را با ساخته های پیشین فیلمساز به نمایش می گذارد.

دىكاپریو كه در هر چهار فیلم اسكورسیزى از سال 2004 به این طرف بازى كرده، توضیح مىدهد «فیلمنامه هایى مانند دار و دسته نیویوركى و هوانورد كمى انعطاف پذیر بودند و براى تغییر دادن شخصیت ها مى شد كارهاى مشخصى انجام داد، اما فیلمنامه هایى مانند جزیره شاتر بخش هاى به هم پیوسته زیادى دارند. براى همین اگر یك بخش را كنار بگذارى، كل داستان از هم مى پاشد».

 

**********

 

مارتین اسکورسیزی سر صحنه شاترآیلنداسكورسیزى كارى مى كند كه ساختار فیلم از آنچه هست حساس تر مى شود. او مىگوید: «هنگام تدوین متوجه شدیم حتى اضافه كردن یك نماى واكنش (ری اکشن) مى تواند كل صحنه را بى تاثیر كند». توازن جزیره شاتر درست مانند قهرمان فیلم هر آن ممكن است به هم بخورد.

اغلب صحنه هاى فیلم در یك موسسه امراض روانى متروك در مدفیلد در ماساچوست فیلمبردارى شد، جایى كه به گفته  اسكورسیزى «حس یك دام رامنتقل مىكرد، یك هزار تو، هزارتوى ذهن، چیزى كه من مى خواستم».

وقتى به صحبت هاى پرشور اسكورسیزى درباره مشكلات فنى فیلم و سختى هاى فیلمبردارى در بیمارستان امراض روانى گوش مى دهید - با وجود اینكه مىگوید: «كار هر روزه در آنجا حس خوبى منتقل نمى كرد»- به خودتان مى گویید او با قرار گرفتن در شرایط دشوار رشد مى كند و اگر چیزى جز این باشد كارى از دستش برنمى آید.

دى كاپریو درباره روند كار كردن روى جزئیات شخصیت تدى، مى گوید: «كار بسیار سختى بود، براى اینكه میزان پیچیدگى احساسى او براى من قابل درك نبود، تا اینكه من و مارتى در این سفر كه تخلیه هیجانى شخصیت تدى را به دنبال دارد با او همراه شدیم». دى كاپریو مكث مى كند و مىگوید: «وقتى با كسى مانند مارتین اسكورسیزى كار مى كنى، مى دانى به لحاظ احساسى باید به جاهایى بروى كه هیچگاه برایت قابل پیش بینى نبوده است».

براى اسكورسیزى این كار یك جور سرگرمى است. بعضى از فیلمسازان هرچه پیرتر مى شوند شاخ و برگ سبك كارى خود را كوتاهتر مى كنند و فیلم هایى جاافتاده و پاییزى مى سازند كه خردمندى ناشى از بیشتر شدن سن و سال خود را نشان بدهند. آیا اسكورسیزى هم همین طور است؟

فیلم هاى او همیشه از انرژى عصبى و بالا رفتن میزان آدرنالین تغذیه مى شوند و سخت مىتوان تصور كرد كه او كارى به دور از آشفتگى هاى احساسى انجام بدهد، حتى اگر ناچار باشد. محركها گاهى اوقات ضرورى هستند. آنچه بخشى از سبك فیلمسازى اسكورسیزى را تشكیل مى دهد، یاد فیلم هاى قدیمى و نوع انتخاب موسیقى است.

 

**********

 

لئوناردو دی کاپریو و بن کینزلی در شاترآیلندنكته جالب و بامزه اینجاست كه بخشى از موسیقى مدرن خشم آلود و عبوس جزیره شاتر تا حدى به موسیقى فیلم هاى دهه 1950 هم شباهت دارد، چیزى كه انگار از دل یك درام روانشناختى سرشار از اضطراب به كارگردانى الیا كازان یا نیكلاس رى مى آید؛ یك جور موسیقى درونى و تنها. از آهنگ هاى پاپ بسیار كم استفاده شده، براى اینكه این نوع موسیقى به یك دنیاى بزرگتر اشاره دارد. نوعى موسیقى است كه میلیون ها نفر آن را گوش مى كنند و شاید با آن برقصند – دنیاى بیرون از این جزیره و این ذهن آزاردیده-. خاطرات فیلم هاى قدیمى در این دنیاى جزیره مانند هم نقش خود را دارد. اسكورسیزى مى گوید: «من عاشق خاطره هستم». او 20 سال پیش یكى از بانیان تاسیس «بنیاد فیلم» بود كه كارش ترمیم و حفاظت از فیلم هاى در خطر نابودى است. اسكورسیزى هنوز در هیئت مدیره این بنیاد حضور دارد.

او همیشه فیلم هاى كلاسیك به بازیگران و گروه خود نشان مىدهد. دى كاپریو مى گوید: «ما فیلم هاى از دل گذشته ها  لورا و البته سرگیجه  را دیدیم. همه این فیلم ها درباره كارآگاهانى نگران است كه حین تحقیق با خودشان كنار مى آیند».

دى كاپریو اضافه مى كند: «او مى خواست جزیره شاتر به نوعى حال و هواى این ژانر را داشته باشد و به خصوص  مى خواست این عصر را تداعى كند. انگار كه به رویاهایش دسترسى پیدا كرده و رویاهایش همه آن فیلم ها هستند. آنها مانند خاطراتى هستند كه به یاد او مى آیند».

بنابراین وقتى اسكورسیزى از جزیره شاتر  مى گوید، به ناچار باید از فیلم هایى كه به یادش مانده مانند فیلم هاى ژاك تورنور بگوید كه فیلم نوآر پیچیده از دل گذشته ها را ساخت. او مى گوید: «این حس را داشتم كه پشت سر هم از دل گذشته ها را مى بینم. براى اینكه دقیقا نمى دانستم كجاى آن هستم. شروعش را نمى دانستم. نمىدانستم وسطش كجاست یا آخرش. لئو خیلى خوشش آمد و گفت، این باحال ترین فیلمى است كه تاكنون دیده ام».

این حس عصبى كه ندانى دقیقا كجاى كار هستى به نظر براى اسكورسیزى اهمیت حیاتى دارد، كسى كه هرچند در پایان دوران كارى خود قرار دارد، اما در یك دهه اخیر با شور و شوق یك مبتدى فیلم ساخته و ژانرهاى مختلف، صداهاى مختلف، و بازیگران مختلف (بجز دى كاپریو كه پاى ثابت است) را امتحان كرده تا همچنان براى خود «چیز دیگرى» داشته باشد.

او همیشه راهى پیدا مى كند تا همچنان شارژ باشد و براى رسیدن به این هدف هر كار لازم باشد انجام مى دهد، حتى اگر مجبور شود فیلمى با فضایى كاملاً داخلى مانند جزیره شاتر بسازد. هر چه كه درست از كار دربیاید. آنچه عموما در مورد اسكورسیزى درست از كار درمى آید، نوعى از دل نگرانى است. شاید او در سال هاى 1950 گیر افتاده باشد، شاید هم نه، اما این دهه براى او همیشه عصر اضطراب است.

 

برگرفته از only cinema

 

منبع: بانی فیلم

 

 


 تاريخ ارسال: 1389/1/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>هملت:

اي كاش به اين حقيقت كه اسكورسيزي براي ساخت اين فيلم تحت تاثير فيلم كوريدور وحشت Shock Corridor شاهكار سام فولر بوده هم اشاره اي ميشد.

0+0-

شنبه 30 آذر 1392



>>>لیلا:

جالب بود

0+0-

دوشنبه 1 شهريور 1389



>>>مژگان:

اسکور سیزی و باز هم دیکپریو..... داره کاری میکنه تجربه خوشه "دارودسته نیویورکی" از ذهنمون محو شه....

0+1-

جمعه 8 مرداد 1389




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.