پرده سینما

تماشاگر تنهای تقدیر؛ نقدی بر فیلم «یه حبه قند» ساخته رضا میرکریمی

محمدامین نوروزی

  

 

 

 

 

 

 

 

نقد و بررسی  فیلم یه حبه قند ساخته رضا میرکریمی

 

نگار جواهریان و سهیلا رضوی در یه حبه قندفیلم یه حبه قند با داستان دختری به نام پسند (نگار جواهریان) آغاز می شود که با پسر خان فرنگ رفته قرار است ازدواج کند. در این فیلم به سختی می توان شخصیت اصلی را نام برد، چرا که با توجه به بازیگر زیادی که فیلم دارد و زمان محدودی که فیلم در اختیار دارد به خیلی از افراد داستان نوبت نمی رسد که رفتار و دیالوگهای آنها را ببینیم و بشنویم. ضمن اینکه بیشتر افراد کارهای تکراری انجام می دهند. رضا کیانیان بیشتر در حال رقص است، مادر (سهیلا رضوی) در حال نگرانی است، خواهر بزرگ (پریوش نظریه) معلم در حال تعلیم و تربیت است، خواهر وسطی (ریما رامین فر) در حال خنداندن، خواهر کوچک (پونه عبدالکریمی)در حال خندیدن،  و دایی (سعید پورصمیمی) در حال نق زدن و ناراحتی کردن است. خلاصه اغلب شخصیت ها از اول تا انتهای داستان کاری را تکرار می کنند. پسند تنها شخصیتی است که بهتر از دیگران پرداخت شده است .پسند را می توان در گفتگوهایش با پسر خواهر خود شناخت، در صحنه ای که در حال روشن کردن چراغ می باشد که می گوید:

 

Can You Help Me?,I am Lost , I am Looking For This Address

 

درست است که پسند برای بیان اینکه انگلیسی یاد گرفته است جملات را می گوید، اما در واقع زبان حال خود را بیان می کند. «آیا می توانی به من کمک کنی ، من گمشده ام ، من دارم به آدرس نگاه می کنم.» که این نشانی همان تقدیری ناخواسته ای است که برای او نوشته شده است و پسند تنها تماشاگر این تقدیر است. البته لایه دیگر این صحنه بیان این مطلب است که اگر پسند  بخواهد به خارج از کشور برود، این ها اولین دیالوگ های ضروری است که باید یاد بگیرد که در این دیالوگ ها هم چیزی جز غم دوری و غربت و آوارگی مفهوم دیگری  بر نمی خیزد. این مفهوم درونی صحنه را بسیار زیبا می کند.

از همان صحنه اولی که پسند را می بینیم، دختر مات و مبهوت است. انگار نه انگار که عروسی او می باشد و نه تنها شادی و نشاطی را از این ماجرا ندارد بلکه با یک ابهام در ازدواج مواجه است که وقتی خواهرها از او می پرسند چطور باهم آشنا شدید؟ کجا با هم آشنا شدید؟چطور عشق و عاشقی داشتید؟ هیچ جوابی ندارد بدهد. او تماشاگر تقدیری است که دارد برای او رقم می خورد و به  واقع محتاج کمک دیگران است که از این گمگشتگی رهایش کند. اگر شخصیت محوری داستان را پسند بدانیم باید دیگر شخصیت ها، حول محور شخصیت اصلی پرداخت بشوند به گونه ای که باعث شوند نادانسته های شخصیت اصلی را بروز دهند، که این کار البته تا حدودی درباره پسند انجام شده است اما در مورد قاسم به عنوان نقطه عطف پایانی داستان، به هیچ عنوان انجام نشده است. لذا پرده پایانی فیلم که روایت عشق میان قاسم و پسند است، با توجه به نزدیک نشدن و نشناختن شخصیت قاسم خیلی حس بیننده را درگیر نمی کند.

 

پرده اول : شادی

 

رضا کیانیان در یه حبه قندپرده اول داستان را تا هنگام مرگ دایی، می توان روایت شادی و خوشحالی دانست. شادی و خوشحالی که باعث اصلی آن پسند می باشد؛ اما خود او شاد نیست. شادی های  فیلم خیلی ساده و روان می باشد. به بهانه ای شروع به رقصیدن و دست زدن و خندیدن می کنند که نشانه از طراوت و سر زندگی خانواده می باشد.

جمع زنانه و مردانه ای که در فیلم تصویر شده است از ظریف ترین بخش های فیلم می باشد. استفاده صحیح و درست از فرهنگ حاکم بر معماری اسلامی که بر خانه های قدیمی حاکم بود. خانه به دو بخش درونی و بیرونی تقسیم می شد. بخشی درونی خانه متعلق به خانم های می شد که کسی اجازه نداشت به راحتی وارد محدوده آنها شود و الزاما باید «یا الله» می گفت و اجازه ورود می گرفت. صحنه هایی که از خانم های خانه باغ می بینیم که در حال گفتن و خندیدن می باشند در همین فضا شکل می گیرد که حریم بسیار نجیبانه و زیبایی را برای آنها درست کرده است. (درست برعکس خانه های بی حرمت امروز که معماری آن پرده دری حیا و عفت می کند.) در امتداد همین ساختار سنتی بیشتر صحنه های آقایان هم در فضای بیرونی خانه آنها اتفاق می افتد. اینها ظرافت هایی است که مکان را جزئی از شخصیت ها می کند و باطن شخصیت ها در مکان اتفاق می افتد و بهترین استفاده از مکان در خدمت خلق و ایجاد یک فضای روانی مناسب با مضمون فیلم انجام شده است.

برعکس فیلم های نکبت زده جشنواره ای که زنان ایرانی بدبخت و ستمکش نشان می دهند ، فیلم یه حبه قند عزت و شادابی زنان ایرانی در خانه هم به شکل های مختلف نشان داده است. برای مثال در صحنه ای که زن حمید (نگار عابدی) از دست او گلایه دارد و به حال پسند حسرت می خورد که می تواند به خارج از کشور برود و اگر شوهرش او را اذیت کرد از دست او به پلیس شکایت کند که این خود نشان از ضعف و تزلزل زن و خانواده در غرب است که حتما یک نیروی نظامی باید به عنوان پشتوانه و نیروی ترساننده باشد. در حالی که در صحنه دیگر وقتی حمید (هدایت هاشمی) می گوید: «مگه شما از زناتون راضی هستید؟خداییش راضی هستید؟» پسری با سینی شربت وارد می شود و دیگران به او می گویند ساکت باش، چرا که می ترسند حرف به گوش زنهایشان برسد. چقدر ساده و زیبا اقتدار زن ایرانی نشان داده می شود بدون اینکه نیروی نظامی پلیسی بخواهد پشتوانه او باشد.

البته جا داشت که صحنه ای هم اختصاص داده شود به کل خانواده که درکنار هم باشند، درصحنه سفره ناهار، آش خوری یا در حیاط چنین جمعی شکل گرفته است. ولی پرداخت خوبی نداشته است. بسیار خوب می بود که در صحنه ای کل خانواده کنار هم تصویر می شدند و خصوصا در مورد ازدواج که ابهام های زیادی بیننده دارد صحبت می کرند و کمی از آن گلگی ها و اختلافاتی که بین خانواده عروس و داماد وجود دارد گفته می شد؛ مثل اینکه «اونها ارباب هستند به ما نگاه رعیتی دارند» بیشتر توجه می شد، که عشق آخر فیلم و جدایی پسند از داماد موجه جلوه می کرد.

تکرار زیاد شادی ها و رقص ها  مشابه نیز کمی خسته کننده می شود. مثل رقصیدن بچه ها در اتاق پسند که شبیه به پارتی نسل بعد می باشد (پسر جن زده چنان با حرص و ولع کمر خود را تکان میدهد که گل درشت و تکراری می شود.) یا صحنه های که خانم ها در حال آرایش کردن هستند، صورت زن دایی را در حال بند انداختن می باشد، بعضی از این تصاویر یادگار ایرانی نمی شود. جوان امروزی که به قول خود فیلم  دختراش جفتک هم می اندازند که با دیدن بند انداختن صورت زن دایی، می گوید «همان بهتر که از آن دوران گذشتیم» چون الان پانصد مدل بهتر و راحت تر می توانند خودشان را آرایش کنند. لحظه های مهم تر از صورت بند انداختن و آرایش کردن بیش از حد هم بود که می توانست تصویر شود و درس هایی را برای انسان شبه مدرن ایرانی امروز داشته باشد.

جدال میان سنت و تجدد یکی دیگر از موضوعاتی است که فیلم به آن پرداخته است. این درونمایه در آثار آقای میرکریمی کاملاً مشهود است که البته در این فیلم بیشتر ظاهر گرایانه و در سطح هم می ماند. ناصر (فرهاد اصلانی) روحانی که از کربلا آمده است به نوعی نماینده سنت در فیلم می شود  و اصغر همت که از زندان آمده است و به پسند می گوید همان بهتر که خارج می رود و اگر اینجا بماند حیف می شود، خودش تلوزیون LCD همراه دارد و پسرش لب تاپ که دستاوردهای تمدن مدرن است نماینده مدرنیته داستان هستند که در پایان هم بین اینها صلح و دوستی در می افتد. دوستی که شاید در داستان فیلم به همین راحتی باشد اما  در واقعیت هیچگاه اینگونه نخواهد بود.

داماد لب تاپی و خانواده کراواتی اش هم دستاورد تجدد هستند. دامادی که خارج از کشور است که با موبایل و سی دی تصویر خود می خواهد حضور داشته باشد. وصله ناجور بودن داماد از همین نحوه حضورش کاملاً مشخص است. در خانواده های سنتی ما اصلاً چنین ازدواج های مرسوم نیست، که بخواهند ندیده دختر به کسی بدهند. یکی از زیبایی های بصری فیلم این است که کارگردان در همان ابتدای جشن می خواهد بگوید این ازدواج صورت نمی گیرد. چون وقتی جهیزیه وارد خانه می شود آینه را به دست دختر چشم چپی داده است که در نگاه سنتی ما چنین کاری شگون ندارد و زندگی چپ می شود. نماینده سنت قاسم با ظاهر کاملاً متفاوت اش می باشد. در صحنه که پسند تاب سواری می کند و به سمت دو سیب دست داراز می کند، سیبی دوم را می چیند که قرمز تر است و سیب اول دم دستش را رها می کند. که کنایه از همین انتخاب نکردن داماد متجدد است با اینکه او در دسترس تر است و همه فکر می کنند با او ازدواج می کند ولی زحمت بیشتری به خود می دهدو سیب دور تر که  قاسم باشد را انتخاب می کندو می چیند.

 

پرده دوم : مرگ

 

نگار جواهریان در یه حبه قندقوی ترین بخش فیلم همان پرده اول است که نزدیک به هفتاد دقیقه می باشد؛ درست برعکس همه فیلم ها، که قرار است بیست دقیقه پایانی نقطه اوج فیلم باشد، فیلم یه حبه قند در ادامه با رکود و سقوط مواجه می شود. نقطه عطف که مسیر داستان را عوض می کند مرگ دایی می باشد که یک مسئله تصادفی است. یکی از ضعف های اساسی که یک فیلمنامه می تواند داشته باشد، استفاده از مسئله غافلگیری خارج از روابط منطقی بیان داستان است. رابرت مک کی توصیه های جالبی در این زمینه دارد که می گوید: اولاً تصادف را زود وارد داستان کنید تا وقت کافی برای معنا دادن به آن داشته باشید. و دوم هرگز از تصادف برای آفریدن نقطه عطف پایانی استفاده نکنید. این همان حلال مشکلات است، یعنی بزرگترین گناه نویسنده فیلمنامه. (کتاب داستان،ساختار،سبک و اصول فیلمنامه نویسی /رابرت مک کی / هرمس /ص 234) فیلم یه حبه قند از این دو اشکال بزرگ به شدت ضربه دیده است.

درست است که در صحنه خوابیدن زن دایی لحظاتی تصور می شود او مرده است، یا تست زنی که از مرگ صحبت می شود و صحنه ای که دایی و پسر بچه ترسیده با هم  صحبت از مرگ می کنند، اما همه اینها آمادگی برای  مرگ را در فیلمنامه مهیا نکرده است. حذف دایی اتفاقی اجباری بود که فیلمنامه نویس برای پیش بردن داستان خود انجام داد بدون اینکه بتواند بیننده را از این مرگ راضی و یا همراه کند. چنین تغییر جهت های یکباره ای احساسی در داستان به گونه ای که مخاطب آمادگی این تغییر را ندارد، پس زده خواهد شد و مخاطب دیگر داستان را همراهی نخواهد کرد. سقوط فیلم هم درست از همین جا آغاز می شود. بیان تراژیک، بسیار سخت تراز بیان کمدی است. چرا که برای ایجاد حس غم در مخاطب باید ابتدا مخاطب را کاملاً همراه با داستان کنیم، او دلش برای شخصیت داستان بتپد که اگر اتفاقی برای او افتاد درد او را بفهمد و ناراحت یا غمگین شود، همراهی که برای دایی در فیلم اتفاق نمی افتد. چرا که دایی یک آدم شاکی، ناراضی و گوشه گیر درست شده است و مخاطب با مرگ دایی نه تنها ناراحت نمی شود بلکه ممکن است خوشحال هم بشود که چنین آدم منفی از داستان کم شد.

درام را می توان تشبیه بازی فوتبال کرد. در فوتبال در زمان نود دقیقه، مخاطب ممکن است که احساس های مختلفی از قبیل غم، شادی، امید، استرس و ...  را در طول یک بازی داشته باشد. به طور مثال در بازی برگشت ایران و استرالیا برای جام جهانی 1998 را توجه کنیم، حس های مختلفی در طول بازی برای تماشاگر ایجاد کرد. وقتی که بازی شروع شد و حمله ها و صدای تماشاگران حس ترسی را ایجاد کرد. وقتی که گل اول را ایران خورد، احساس قدرت تیم مقابل بر ما بیشتر شد و نا امیدی برای پیروزی شکل گرفت. وقتی گل دوم را ایران خود، ناراحت بیشتر شد و دیگر امید به صعود ایران بسیار کم شد. ناگهان مرد وحشی تور دروازه تیم ایران را پاره کرد و گزارشگر تلویزیون گفت که تماشاگران استرالیایی برخورد مؤدبانه با ایران نداشتند و هنگام خواندن سرود ایران نیز سوت می کشیدند، حس عصابنیت در مخاطب ایجاد می شودکه گویی به شرف و عزت او بی احترامی شده است و دیگر این بازی بیش از یک برد و باخت معمولی فوتبال است و حس انتقام در او شکل می گیرد. سراسر وجودش ایستادن قدرتمندانه مقابل حریف می شود. وقتی ایران گل اول را می زند حس ضعف و ناامیدی، جای خود را به خود باوری و امید می دهد. وقتی گل دوم ایران زده می شود ناراحتی ها رنگ می بازد و غرور جایگزین می شود. استرس و هیجان در لحظاتی که تا سوت پایان زده شود بر همه حاکم است. با صدای شنیدن سوت پایان گویی همه حس های گذشته مواد تشکیل دهنده بمب شادی و خوشحالی  را برای ما درست کرده بود منفجر می شود.

اگر یک دارم هم بتواند همانند یک فوتبال حس های مختلف را در یک فیلم به ما ارائه دهد، قطعاً به یاد ماندی خواهد شد. بنابراین فیلمی ماندگار خواهد شد که بتواند باعث برافروختن حس های متعدد در لحظات مختلف فیلم شود. باید توجه داشت اگر نتیجه بازی و اتفاقات چیز دیگر می شد، بسیاری از حس ها سراغ ما نمی آمد. در واقع آن روابط علت و معلول در بازی باعث بروز احساسات ما می شود. درام نیز باید کنش و واکنش، تضاد و درگیری، درهم تندیگی و مبارزه، خلاصه روابط منطقی بین تغییر حس را دارا باشد، وگرنه به هیچ عنوان نخواهد توانست در مخاطب حس های مختلفی را تحریک کند. فیلم یه حبه قند اگر روابط علت و معلولی قوی داشت، می توانست حس های مختلفی را از جمله شادی، اندوه و عشق که مجموع اینها زندگی را تشکیل می دهد در ما بوجود بیاورد.

اگر کارگردان دغدغه بیان مرگ را داشت، باید توجه می کرد که مرگ همراه حزن، اندوه و غم خواهد بود و اگر نتوان این احساس ها را بر افروخته کند موفق نخواهد بود. مشکل اول این است که زمینه چینی مناسب و منطقی در داستان برای رسیدن به مرگ وجود ندارد و این اتفاق بر خلاف انتظار ببینده به صورت یک امر کاملاً تصادفی صورت می گیرد. مشکل دوم و بسیار بزرگ تر این است که اصلاً حرف از مرگ هم نمی خواهد بزند. به نوعی از کنار مرگ به راحتی عبور می کند. بنابراین این پرسش پیش می آید که وقتی فیلم از عواقب این حادثه نمی خواهد استفاده کند؛ چرا حادثه مرگ را در فیلم قرار داده است؟ کارگردان در پرده اول خنده و شادی را می خواهد و به آن می رسد، اما در پرده مرگ نه دیگر خنده وشادی گذشته شکل گرفته است و نه اندوه و حزنی که مرگ به همراه دارد. حسی ناقص که درست پاسخ داده نمی شود.

قرآن کریم وظیفه پیامبران را برای تبلیغ مردم از تبشیر و انذار می داند. در شیوه ی تبلیغی خود از بشارت به خوبی ها و رحمت خداوند است و انذار از خشم و غضب خداوند که اینها حالت خوف و رجا را در انسان مؤمن ایجاد می کند که از طرفی امیدوار به رحمت خداوند باشد و از طرفی ترسان نسبت به اعمال و رفتار زشتی که از خود بروز می دهد. فیلم یه حبه قند  می توانست در زمره تبشیر و انذار برای مخاطب باشد و در پرده اول جنبه رجاء و تبشیری پیدا کند و در پرده دوم جنبه انذار و خوف داشته باشد. اما متأسفانه کارگردان تعمدا می خواهد از کنار مرگ به سادگی بگذرد چرا که بعد از مرگ ما به هیچ وجه همراه با دایی نمی شویم. چه ایرادی داشت به جای حس ناقص پرده دوم، خوفی، اندوهی، اشکی را در ما ایجاد می کرد که باعث مرگ آگاهی شود.

یه حبه قند

البته سعی ناقص و خیلی کمی شده است تذکری و توجهی باشد. بیشتر هم جنبه عقلانی دارد و تشکیل دهنده فضای حسی پرده دوم نمی شود. از قبیل اینکه با تأمل در صحبت هایی که بین دایی و پسری که از ترس خودش را خیس کرده است و نگاه های همان پسر بچه فردا بر جنازه دایی و جمله ای که دکتر می گوید بدن را گربه هم پنجول انداخته است، می توان دریافت نگاه و چنگال مرگ روزی ما را فرا خواهد گرفت. یا نوع دیگری از پرداخت کارگردان که در اوائل فیلم صحنه ای دایی خودش را در آیینه جلوی دستشویی چک می کند و همه چیز حکایت از سلامت او دارد. از سوی دیگر ناصری را می بینیم که دکتر به او زنگ می زند و می گوید که حتما باید شیمی درمانی شود. طبیعتاً این انتظار پیش می آید که در این منزل او نزدیک ترین فرد به مرگ است. بعد وقتی که حبه قند در گلوی دایی گیر می کند و به مرگ فرو می رود بلافاصله تصویر برش می خورد به روی بام که ناصر با روپوشی سفید از خواب که در روایات اسلامی برادر مرگ است بلند می شود. که همه چیز آنگونه که ما فکر می کنیم پیش نمی رود.

در دنیای سکولار امروز که همه توجه انسان به دنیا می باشد همواره به پدیده مرگ جفا شده است. متأسفانه در بعضی از فیلم ها مرگ موضوعی برای مسخره بازی و شوخی کردن نبدیل شده است که هیچ چیز جز قداست زدایی از مرگ به همراه ندارد. انسان ناسوتی دنیا زده امروز اصلاً دوست ندارد به مرگ فکر کند و با آن مواجه داشته باشد. حتی سراغ قبرستان ها که می روید، چنان زینت و رفاه دنیایی به خود گرفته است که نه تنها محلی برای تذکر و تأمل نمی باشد بلکه مکانی برای وقت گذرانی و غفلت شده است.

 

پرده سوم : عشق

 

نگار جواهریان و سهیلا رضوی در یه حبه قندمی توان نام عشق را روی پرده سوم گذاشت. عشقی که تنها بین پسند و قاسم معرفی نمی شود. بلکه حمیدی که در زیر زمین به دنبال نسخه خطی بود که زندگی آنها را زیرو رو می کند به نوعی اشاره به نوعی اشاره به آن را دارد. چراکه آن نسخه خطب به طور نمادین عشق حقیقی که ارزشهای خانواده است را به ما نشان می دهد. این نسخه خطی ریشه درخت بزرگ و بلند قامتی است که در حیاط خانه قرار دارد. ریشه درخت کهنسال کنایه از هویت ماست که ریشه در خاکی دارد که آن خاک ارزش ها و سنت هایی است که باعث سرافرازی و بزرگی ماست. و عشق به این خاک و ریشه است که باعث عشق و خوشبختی در خانه باغ شده است.

نقطه عطف بعدی داستان با ورود قاسم به خانه باغ اتفاق می افتد. دایی گفته بود که همه چی در این خونه خراب شده و قاسم نیست که اوضاع درست کند. در واقع بشارتگر  قاسم به عنوان بهبود دهنده در داستان می باشد. قاسم به عنوان برادرزاده زن دایی در خانه باغ حضور داشته است.حال مرخصی از سربازی گرفته است. پسند هم بلافاصله از خود عکس العمل نشان می دهد و دستپاچه به استقبال او می رود، که نشانه تمایل اش به قاسم باشد.

صحنه خواستگاری بین قاسم و پسند لحظه ای است که در حال وصل کردن سمعک زن دایی می باشد که پسند می آید و او را کمک می کند و قاسم را معرفی می کند و به زندایی می گوید  «بازم اومده مرخصی.» در واقع به در (زندایی) می گوید که دیوار (قاسم) بشنود و از او نوعی گلایه نیز می کند. که قاسم در جواب پسند به زندایی می گوید «ولی ایندفعه که برگردم پیشت می مونم.» که اینجا پسند متوجه می شود که قاسم به او علاقه مند است.

وقتی دایی مرد، پسند خواست لباس مشکی بر تن کند خواهرها نگذاشتند، اما حالا که قاسم آمده است و اوضاع تغییر کرده در صحنه قبل از شام پایان فیلم در حال فکر کردن است و بعد پیراهن مشکی بر تن می کند، چرا که حالا با آمدن قاسم می تواند خود را از گم گشتگی برهاند. سر سفره وقتی با لباس مشکی می نشیند و صدای زنگ «بادا بادا مبارک بادا می آید» و او دیگر جواب تلفن را نمی دهد. خواهرها قبلاً گفته بودند که حرف پسند حرف مادر است. مادر هم می گوید هرچه که پسند نظر داشته باشد. پسند هم در جواب می گوید تا چهل صبر می کنیم بعد جواب می دهیم یعنی جواب نه به داماد مجازی، چرا که خانواده داماد تاکید و عجله دو ، سه روزه داشتند که عروسشان را ببرند.

یکی دیگر از نقاط ضعف داستان همین رابطه عشقی بین پسند و قاسم است. قاسم که قبل از سربازی در خانه باغ بود و دایی هم به ازدواج قاسم با پسند تمایل داشته است. چرا قاسم در خواست خواستگاری یا ابراز تمایل به دایی نکند که برایش کاری انجام دهد. این حداقل و راحترین کار ممکنی بود که می شود انجام داد. از طرفی پسند وقتی با یک اشاره کوچک قاسم پایبند او می شود و به داماد مجازی «نه» می گوید. به هزار و یک شکل قبلاً می توانست این پایبندی را به قاسم ایجادکند. این عاشق شدن پسند بیش از اینکه در جوامع سنتی ما باشد، کار جوانان رمانتیک مآب و کافی شاپی ماست که با به جوشش در آمدن یک هیجان نفسانی، عاشق رویایی می شوند و بعد از مدتی دست از عشق پوشالی شان بر می دارند.

سعید پورصمیمی در یه حبه قندمشکل بزرگ دیگر فیلم هم در این است که در حال روایت کردن یک زندگی سنتی آن هم در شهر یزدکه به «دارالمؤمنین» مشهور است، اما با حقیقت های موجود در زندگی آنها فاصله می گیرد که کاملاً رنگ و بوی التقاط بین فرهنگ سنتی و مدرن در آن مشاهده می شود. کارگردان برای جذاب و نوستالژیک کردن فیلم ، دست به کارهایی می زند که با واقعیت زندگی مردم فاصله بسیار دارد. در این فیلم انتخاب سوژه داماد مجازی از اساس برای فرهنگ سنتی ما اشتباه است. این موضوع دغدغه و مبتلا به حتی اقلیت از مردم یزد هم نمی باشد که بتوان با انتخاب این موضوع با زندگی آنها ارتباط برقرار کرد. کاملاً مشخص است که سوژه داماد مجازی برای فرهنگ های شبه مدرن غربزده ماست که زندگی ماشینی و تکنولوژی دارند و چنین موضوعاتی گاهی (آن هم بطور خیلی کم) در بین آنها رواج دارد. لذا سوژه داماد مجازی که از فرهنگ شبه مدرن گرفته می شود با زندگی سنتی به دور از تکنولوژیک پیوند نخواهد خورد و بیان چنین داستانی از اساس مورد اشکال است.

 متأسفانه بسیار فیلم های که ادعا نشان دادن زندگی مردم سنتی را دارد به دلیل عدم وابستگی به حقیقت های موجود در زندگی شان، نظر خود مردم آن شهر را نیز جلب نمی کنند. عکس العملی هم که مردم یزد در مقابل این فیلم نشان می دهند باید توسط سازندگان و دیگر کسانی که می خواهند در این مسیر قدم بردارند، بررسی علمی  دقیقی شود. آیا فیلم یه حبه قند که زندگی یک خانواده یزدی را روایت می کند در آنجا بیش از فیلم های دیگر مورد استقبال قرار می گیرد ؟ یا اینکه بر عکس مردم چنین فیلمی را از خود نمی دانند؟

گره گشایی داستان وقتی است که همه خواب هستندو برق  می آید. پسند بلند می شود و تک تک اتاقها را که شخصیت های داستان در آن خوابیده اند خاموش می کند که به نوعی خداحافظی با آنها محسوب می شود. سراغ اتاقی می رود که قاسم در آن ضبط دایی را تعمیر کرده است و در حال خواندن ترانه عاشقانه قدیمی است. ترانه می گوید «کی رود رخ ماهت از نظرم » حرکت دوربین از روی ضبط که نماینده قاسم می باشد به سمت صورت پسند که مبهوت بودن اول فیلم، تبدیل به رضایت و لبخند شده است، نشان از رضایت و عشق میان این دو می باشد. در واقع ترانه از زبان قاسم برای پسند در حال پخش می باشد، که همانطوری که پسند نتوانست دست از قاسم بردارد، با زبان ترانه قاسم هم به پسند وفادار و علاقه مند است.

«کی رود رخ ماهت از نظرم    به غیر نامت کی نام دگر ببرم»

بسیاری از قاب ها، نور، رنگ، صدا حتی حضور حیوانات در فیلم صحنه های بسیار زیبا و دلنشین را ایجاد می کند. بازی های خوب بازیگران نیز بر زیبایی کار می افزاید. موسیقی متن بسیار گوش نواز نیز فیلم را بسیار خاطره انگیز می کند. اما نباید فراموش کرد که  همه اینها برای یک فیلم ماندگار لازم است اما کافی نیست. اگر فیلم وابستگی تام و تمام به حقیقت زندگی های سنتی موجود در خانواده ها ایرانی داشت و ضعف های ساختاری فیلمنامه گرفته می شد بدون شک می توانست از بی نظیرترین فیلم های سینمای ایران شود. 


 تاريخ ارسال: 1390/8/11
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>HA;HK:

البته در فیلم اشاره نشده بود چقر برای سیب ها سم وکود مصرف شده تا رنگ بگیرند سم وکودهایی که همه تولیدات یا تقلید یا تقلبی از تولیدات غرب اند حالا فراستی از دیدن چیزهای غربی حالش به هم میخوره

1+0-

شنبه 25 آذر 1396



>>> مهنیا:

واقا عالی نقد کردید .احسنت .وتبریک به شما

1+1-

پنجشنبه 23 آذر 1396



>>>مهدی:

اینکه نوشتین فیملنامه رو بخاطر ورود یک حادثه اتفاقی مثل مرگ دایی خراب کرده اینطور نست لحظات تیتراز اولیه فیلم در یک قالب نمادین کل داستان و حتی مرگ دایی را با پرواز پرده به تصویر میشکد. مسئله مرگ رایک امر دفعی و غیر منتظره در فیلم نیست و سراسر فیلم این انتظار مرگ هست.

0+1-

يكشنبه 3 مرداد 1395



>>>نسترن :

ممنون از نقدتون ولی اخه looking for به معنای جستجو کردنه یا گشتن ،دیگه نگاه کردن که معنی نمیده- با تشکر

1+1-

سه‌شنبه 6 فروردين



>>>سهراب:

I am Looking For This Address از نظر شما جمله بالا این معنی را میدهد : "من دارم به آدرس نگاه میکنم" ؟؟؟؟؟!!!! عجب

1+0-

سه‌شنبه 7 آذر 1391



>>>بهزاد:

آقای نوروزی بهتر بود این فیلم رو نقد نمیکرد .بهتره یه نگاهی به افکارش در مورد زن و مرد ایرانی و خارجی داشته باشه!!!

2+0-

چهارشنبه 1 آذر 1391



>>>علی:

با عرض خسته نماشید دوماد سیدی تصویری نداده بود بلکه به طور مستقیم و زنده از طریق اینترنت پشت لب تاپ حضور داشت.

0+1-

شنبه 27 آبان 1391



>>>reza:

film ashghal bod

1+0-

جمعه 26 آبان 1391



>>>نگار:

در کل نقد جالبی بود اما حسرت خوردن خواهر به رفتن خواهرش به خارج از کشور کجاش نشان از شادابی و اقتدار زن ایرانی است؟؟ این که زن در خارج از کشور در صورت لزوم یک حامی دارد و در ایران هرگز این حمایت را حتی از طرف نزدیکان (جامعه که به کنار) ندارد و همیشه باید اگر رفت هم برگردد و بسوزد و بسازد کجایش اقتدار است؟ این که مردان به پسرک بگویند ساکت کجایش نشانه اقتدار است؟؟؟؟ این که زنان در خارج از کشور در صورت نیاز و تهدیدشدن و احساس خطر به نیروی نظامی متوسل شوند نشانه تزلزل زن و خانواده در غرب است؟؟؟ باید بماند و کتک بخورد و جیکش درنیاید تا مقتدر جلوه کند؟ تا ظاهرش دیگران را بسوزاند و درونش خودش را؟ شما به نظر می رسه که در مورد غرب چیزی نمی دانید والا به جای looking for an address و این فعل که یکی از ابتدایی ترین اصطلاحات است نمی گفتید به آدرس نگاه می کنم!!!!!

5+0-

شنبه 20 آبان 1391



>>>نیکی:

به نظر من آقای نوروزی خیلی زیبا این نقد رو تهیه کردن چرا که نظرات و صحبت های ایشون حاکی از سواد و دانش بالاشون در زمینه ی سینما و فیلمنامه نویسی هست. واقعا لذت بردم

0+0-

پنجشنبه 18 آبان 1391



>>>سيدعلي ح:

بسيارعالي بودآقاي نوروزي.اميدوارم موفق باشيد

0+0-

يكشنبه 20 آذر 1390



>>>حامد نراقی:

فیلم خیلی خوبی بود میزانسن های عالی فیلمبرداری خوب بازی های فوق العاده و... روابط هم خیلی خوب به نمایش امده بود

1+0-

چهارشنبه 9 آذر 1390



>>>سارا:

ترجمه انگليسي اشتباه انجام شده است. looking for به معناي جستجو كردن به دنبال چيزي ست نه نگاهكردن.متشكرم

0+0-

شنبه 21 آبان 1390



>>>آوامین:

با کمال احترام برای این نقد و نظر نویسنده به نظر من نقطه ی قوت این فیلم بخش عذا است و حسی که به بییننده میده ! من و همراهانم همه دگرگون شده بودیم و اشک میریختیم ! تقریبا از دوستان و آشنایان همگی متاثر شده بودند و این نشون میده کارگردان کارشو خوب انجام داده ... زن ایرانی سنتی در جامعه امروزی که بیشتر هم با خیانت رو به رو میشه همچین اقتدار نداره دوست عزیز بهتره کمی واقع نگر باشین .

0+0-

چهارشنبه 18 آبان 1390



>>>کوشا:

یه حبه قند دیر دیده شد. خیلی حیف ش. علتش هم در وهله اول مسائل سیاسی بود. جناح چپ رفت سروقت جدایی نادر از سیمین و جناح راست رفت سمت اخراجی ها3

0+0-

دوشنبه 16 آبان 1390



>>>مصطفی:

منتقد گرامی گفته اند که فیلم نتوانسته هر دو حس خنده و گریه رو به بیننده بدهند درحالیکه یکی از نقاط قوت فیلم همین ایجاد این حسهاست.

1+1-

يكشنبه 15 آبان 1390



>>>امیرحسین:

سلام نقد خوبیه. فقط تنها سوتی ای که دادی اون قسمت انگلیسی بود که معنیش میشه من دنبال این آدرس هستم، نه این که دارم به آدرس نگاه میکنم! موفق باشی!

1+1-

يكشنبه 15 آبان 1390



>>>یک زن ایرانی:

نمی دونم واقعا اطرافتو ندیدی یا خودت چشماتو رو واقعیت بستی؟! اگه می خوای بفهمی به زن ایرانی چه قدر ظلم شده و چند تا زن ایرانی هستن که مورد ظلم قرار می گیرند یه کم خودتو قاطی اجتماع کن(بگذریم از خیلی از زن ها که حتی جرات نمی کنن پیش کسی شکایت کنن) ای کاش ما هم همین نیروی ترساننده رو داشتیم!

4+0-

شنبه 14 آبان 1390



>>>لیلا:

تورو خدا املاتونو تقویت کنید سوت وظرافت درستند.

0+0-

شنبه 14 آبان 1390



>>>طلبه:

نقد خوبی بود. I am Looking For This Address یعنی من دنبال این آدرس می گردم نه من دارم به آدرس نگاه می کنم. موفق باشید

0+1-

شنبه 14 آبان 1390



>>>جانباز از اصفهان:

با سلام و درود بر شما و دوستان انقلابی با سلام مجدد بر شما شوان درود بر فهم شما ، همه ما ملزم به دفاع از قول خداوند مبنی بر حاکمیت صالحان و مستضعفین بر روی کره زمین می باشیم و امیدوارم خداوند به شما به من و به همه انقلابیون توفیق خدمت و حراست از انقلاب مقدمساز بدهد با مطلب مهم و قابل تأمل: "هشدار در مورد حضور تکفری ها در مرکز آموزشی و پژوهشی ..." به روز می باشم. مطلب مهم می باشد حتما" مطالعه بفرمایید. noore14a.blogsky.com

0+2-

جمعه 13 آبان 1390



>>>پوریا:

به این میگن نقد تحلیلی. من واسه نویسندش احترام قائلم چون یادداشت ساده و به اصطلاح "ریویوو" ننوشته.

2+0-

پنجشنبه 12 آبان 1390



>>>ماهرخ:

آقای نوروزی قدرت تحلیل خوبی دارن ولی نتیجه گیری ایشون بعضی جاها اشتباه میشه مثلا در بخش "پرده دو: مرگ" اشاره میکنن که مسئله مرگ بصورت تصادف هتش و قابل قبول نیست. درحالیکه دلائلی که خودشون بعدا میارن و میگن کافی نیست خیلی هم برای موجه نشون دادن مرگ قابل قبوله.

1+1-

پنجشنبه 12 آبان 1390



>>>یحیی:

تنکیو وری ماچ!واقعا پرده سینما نقد های کاملیبرای فیلمها منتشر میکند.

2+1-

چهارشنبه 11 آبان 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.