پرده سینما

پیش و پس از جدایی؛ به بهانه تازه ترین افتخار «جدایی نادر از سیمین»

سعید توجهی

 

 

 

 

 

 

 

 

سال گذشته سینمای ایران شاهد فیلمی بود که کلیه این معادلات را برهم زد به نوعی که می توان حضور سینمای ایران را در عرصه بین المللی به دو دوره قبل و بعد از جدایی نادر از سیمین تقسیم کرد

 

پیمان معادی و اصغر فرهادی در مراسم جایزه گلدن گلوباز همان روزهایی که پای سینمای پس از انقلاب ایران به جشنواره های بین المللی باز شد در داخل کشور با واکنشی عجیب و احتمالا منحصر به فرد (بخوانید کشور) در برابر این پدیده روبرو بودیم، مانند بسیار رفتار های بی همتای فرهنگی مان که از فرط تکرار برایمان عادی شده شاید پس از مدتی حتی بازگویی آن نیز تعجبی برنمی انگیزد. این واکنش عجیب نسبت به موفقیت های بین المللی سینمای ایران طیف متنوعی از مسئولین سینمایی، منتقدین و یا حتی سینماگران را شامل می شد. آنها همواره به این موفقیت ها با دیده تردید نگاه کرده اند و آن را بیشتر از آنکه مرهون تلاش صاحب اثر و پتانسیل موجود در اثر هنری بدانند به مسائل دیگر پیوند زده و با آوردن فکت هایی از سیاست و غیره پاذل توهم توطئه خود را در این زمینه تکمیل می کردند. گرچه شاید گاه عوامل خارج از اثر هم در کسب این موفقیت ها تاثیر گذار بوده اما  در این آشفته بازار جفای اصلی بر سر اثر و صاحب آن آمد که بدرستی نقد نشد و اگر هم شد مورد اعتنا قرار نگرفت کار به جایی رسید که در اثر فشار های وارده و حواشی بسیار از مقطعی به بعد بسیاری از این آثار حتی امکانی برای دیده و نقد شدن در داخل نیافتند و این اواخر برخی فیلمسازان حتی قید لوکیشن و بازیگر وطنی را هم زدند به آن سوی آب روی آوردند. به تدریج  الصاق برچسب «سینمای جشنواره ای» به این آثار توسط همان مخالفان بنوعی پیشداوری را برای آنها رقم زد و وضعیت پیچیده و مبهم نمایش این فیلمها در داخل کشور  را  تشدید کرد آنها معتقد بودند و هستند که عده ای با آشنایی با راه و چاه جشنواره های بین المللی و باصطلاح یافتن رگ خواب هیات داوران تنها به قصد شرکت در این فیستیوال ها و بردن جایزه ها فیلم می سازند و گاه با ارائه تصویری مخدوش از ایران تنها در پی خوشامد داوران این جشنواره هستند و قضاوت ها گاه تا جایی پیش می رفتند که  برخی از این فیلم ها را در تضاد با منافع ملی دانسته و بدینوسیله با دلایل فرامتنی سعی در کمرنگ و زیر سوال بردن این موفقیت های بین المللی داشته و دارند.

پوستر دی وی دی جدایی نادر از سیمیناما سال گذشته سینمای ایران شاهد فیلمی بود که کلیه این معادلات را برهم زد به نوعی که می توان حضور سینمای ایران را در عرصه بین المللی به دو دوره قبل و بعد از جدایی نادر از سیمین تقسیم کرد. نخست اینکه گرچه این فیلم در کمتر از یک سال در 57 جشنواره حضور داشته و 40 جایزه بین‌المللی گرفته است اما این فیلم در سطح بسیار وسیعی مورد توجه تماشاگران عام سینما و نه فقط حاضرین در جشنواره ها قرار گرفته است و تاکنون در 22 کشور به نمایش عمومی درآمده و حدود 9.4 میلیون دلار فروش داشته است* و برای اولین بار نام ایران را در ردیف برگزیدگان صنعت سینما برای جایزه گلدن گلوب به ثبت رسانده و امید و انتظار را برای برگزیده شدن در رقابت اسکار برای این فیلم افزایش داده است. در این وضعیت جدید احتمالاً و به تدریج شاهد واکنش هایی متفاوت از گذشته در رابطه با حضور بین المللی سینمای ایران خواهیم بود. چرا که با این نحوه حضور  نمی توان با فرمول و روشهای همیشگی نسخه پیچید و  برچسب سینمای جشنواره ای را بر پیشانی آن زد. اگر منتقد مخالف فیلم در داخل فیلمساز را به ارائه تصویری مغشوش  از جامعه ایرانی متهم می کند و بدین شکل می کوشد که این فیلم را هم با همان نسخه قبلی ها به گوشه رینگ ببرد و با اتهام ارائه تصویری مغشوش از جامعه ایرانی برای خوشامد غربی ها موفقیت های بین المللی فیلم را زیر سؤال ببرد اما ظاهرا همانگونه که گفته شد این روش این بار جواب نمی دهد و ظرفیت های این فیلم بالاتر از آن است که اینگونه نقد و بررسی بتوان مشکل را حل کرد. به عنوان نمونه نگاه راجر ابیرت منتقد مشهور شیکاگو سان‌تایمز  به این فیلم می تواند به روشنی این نکته را آشکار کند که هم سینمای ایران وارد عرصه تازه ای شده است و هم نگاه بین المللی به این سینما آنگونه که این دوستان سالها در داخل برایمان تفسیر و تبلیغ می کردند و سعی داشتند حضور بین المللی سینمای ایران را برای سینمای هر کشوری می تواند افتخار آمیز باشد کم اهمیت جلوه دهند، دیگر به سینمای ایران آنگونه نیست.

راجر ابیرت که فیلم جدایی نادر از سیمین را  در صدر فهرست 10 تایی خود از سال 2011 قرار داده درباره آن می نویسد: « ... فیلم به طور ویژه‌ای ایرانی است اما در عین حال من باور دارم که جدایی فراتر از آن، درباره تجربیات انسانی است. این فیلم بیشتر یک اثر جهان ‌شمول است. از طرف دیگر به نظر می‌رسد فیلم‌هایی که برای همه آدم‌ها ساخته شده باشند، درواقع برای هیچ‌کس نیستند...  سوژه اصلی اصغر فرهادی، حقیقت است. به خصوص زمانی که آدم‌هایی که می‌شناسیم و بهشان احترام می‌گذاریم، علیرغم همه واقعیت‌هایی که می‌دانیم، این حقیقت را انکار می‌کنند. جدایی یکی از آن شاهکارهای ماندگاری خواهد شد که از حالا تا چند دهه آینده دیده و تحسین می‌شود.»

راجر ایبرتاین منتقد به لایه  و مفاهیمی از فیلم اشاره کرده که مفاهیم مشترک انسانی است و ربطی به جغرافیا و حتی زمان خاصی ندارد با این نگاه فرقی نمی کند که نادر و سیمین در چه کشوری زندگی می کنند و مثلاَ سیمین به کجا می خواهد برود که نادر نمی خواهد برود بلکه در این میان موقعیت ها است که اهمیت دارد و روایت ها که دور محور مفاهیم مشترک انسانی شکل می گیرند ممکن است بخشی از نیت فرهادی برای ساخت این فیلم نقد ناهنجاری های رو به تزاید جامعه پیرامون خود بوده باشد که البته کار بجایی هم هست اما آنچه در مواجه با تماشاگر گوشه های دیگر دنیا که ممکن است شناخت کاملی از جامعه و فرهنگ لوکیشن فیلم نداشته باشد مورد توجه قرار می گیرد همان مفاهیم مشترک انسانی است چه بسا تماشاگر آن سوی آب هنگام تماشای فیلم اصلاً به این فکر نکند اینجا ایران است و این چه کشوری است که همه در آن به هم دروغ می گویند.

دنیای عجیب و متفاوتی  شده است  آنقدر کوچک و به هم پیوسته که هیچ خبر و اتفاقی ندیده و نشنیده باقی نمی ماند و در عین به ظاهر یک شکل و کوچک شدن آنقدر وسیع و بزرگ است که جا و امکان برای جلوه همه خرده فرهنگها وجود دارد و با  وجود همین تنوع هنوز هم مفاهیم مشترک انسانی چه زشت و چه زیبا مانند عشق، نفرت، غم، شادی، تنهایی، دروغ خیانت و... بوجود آورنده موقعیت ها و روایت ها است و اگر با فرم مناسب و استاندارد در مدیوم مورد نظر ارائه شود کالایی است که هنوز خریدار دارد و مورد توجه قرار می گیرد. دوستان عزیز به شما اطمینان می دهیم که هیچ توطئه ای در کار نیست  و این بار هیئت مدیره جهانی پنهان در پشت پرده هم، ظاهراً در نقاط مختلف دنیا مشغله بسیار دارد و امور سینما را به تماشاگر و منتقد واگذاشته است فیلم شهر به شهر می رود و می فروشد فقط به خاطر آنچه بر پرده می افتد که به درستی تصویر شده نه به خاطر آنچه بیرون سالن  نمایش و یا در ایران می گذرد.

 

سعید توجهی

 

* آمار برگرفته از یادداشت محمد اطبایی در سایت خبرآنلاین 26 دی 1390


 تاريخ ارسال: 1390/10/28
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>آبكار:

باسلام نقد آقاي رنجبر راخواندم بابخشهائي ازآن موافقم متاسفانه دربخشهائي ازجامعه امروزايران اينگونه است . شرايط مارابه اين سمت كشانده است . اگر آقاي فرهادي اينگونه فيلم مي سازد منظوراوموافقت بااين شيوه رفتاري نيست ( يا لااقل من اينگونه مي فهمم) فرهادي مي خواهد به مردم بگويد كه مااينچنين شده ايم وظيفه هنرمند بيان دردها ومعضلات جامعه است تاتلنگري زده باشد برمردم ومسئولين ...كه فكري كنيد .چاره اي بيند يشيد . اگر درفيلم دسيكا دزدي دوچرخه نشان داده مي شود به معني موافقت اوبااين عمل نيست اگرابرداشت من ازفيلم اشتباه است متشكرمي شوم كسي گوشزد كند ضمن اين كه معتقدم اعطاي جايزه چه داخلي وچه خارجي تنهاملاك براي قضاوت درباره يك فيلم نيست .

0+0-

دوشنبه 3 بهمن 1390



>>>عماد:

من ازخود کلمات راجرابرت استفاده میکنم ولازم نمیبینم که تحلیل خودمون بگم زیرا کلمات وجملات اینقدر نسنجیده سطحی وکلی برای این فیلم گفته شده که کمتر منتقد بزرگی چنین جملاتی را بدون تامل روی آنها بکار میبرد که این خود مصداق آشفتگی درسخن این منتقد است . لذا دوستانی که پاراگراف سوم رو میخوانند دقت کنن که چه خزعبلاتی این شخص نوشته مینویسد: ((فیلم به ویژه ایرانی است)) خب تا اینجا شو درست گفته چون فقر وبدبختی ومهاجرت مال ایرانی هاست فکرنکنم مال هیچ کشور مستعد وصاحب تفکری باشه.صفت بویژه یعنی این فیلم مختص مرزوبوم ایرانه درنتیجه مال هیچ مرزوبوم دیگه ای نمیتونه باشه. ((درعین حال باوردارم که جدایی پس ازآن درباره تجربیات انسانی است)) خب بله درباره تجربیات انسانی درزمان معاصر ایران. این جاش خیلی جالبته مینویسه ((این فیلم بیشتریک اثرجهان شمول است)) توروخدا دقت کنید بیشتر یک اثرجهان شمول است یعنی درعین حال که مختص حال وهوای روزگار معاصر ایرانه ولی القاعات جهان شمول داره . من نمیدونم من اصطلاح جهان شمول رو نمیدونم یا این آقا . شاید جهان شمول به نظر ایشون یعنی همدردی مردم دنیا با مردم ایران ازاین نظر بله درسته. جهان شمول به این تعبیری که مردم سراسر دنیا با مردم ایران همدردی کنن درسته معنای عظیم جهان شمول محدود به هیچ زمان ومکان وشرایط خاص سیاسی اجتماعی کشوری نیست جهان شمول یعنی مسئله انسانی فارق ازقراردادهای سیاسی اجتماعی زمان خاص خودشون مسئله همه انسان ها درهرکشوری باشه . توجه کنید مسئله انسان باشه دغدغه انسان ها باشه. من هیچ جای دنیا رو ندیدم که مهاجرت مسئله تمام انسانها باشه. فقر درغگویی وریا به شکل ایرانیش مسئله تمام انسان ها باشه . نه صرفا این دغدغه ها درهرکشوری مختص گونه ونوع خاص خودش مطرح میشه . پس معنای جهان شمول درگفته این منتقد معنای همدردی میده بعبارتی مردم دنیا میبینند ودراوضاع اسفناک ایران با مردم ایران همدرد میشن ولی مسئله ایرانی مسئله مردم ایران مسئله مردم دنیا نیست .آنها فیلم رو نگاه میکنن وبرای ایرانی دل میسوزانند ولی مسئله خوشون نیست که با فیلم ارتباط برقرار کنن. لذا اگرفرهادی از گرسنگی صحبت میکرد از سکس صحبت میکرد ازنیازهای انسانی صحبت میکرد ازتنهایی صحبت میکرد ازطرد شدن ازپول ازناهنجاری های ذهنی ازاین مسائلی که درتک تک زندگی آدمها اتفاق افتاده صحبت میکرد ونوع ایرانیشو مطرح میکرد میگفت که ایرانی فارق از ساختار اجتماعی معاصر وسیاسی خودش این تفکرات رو نسبت به عشق نسبت به اخلاق نسبت به منش نسبت به دنیا نسبت به کمال انسانی نسبت به خانواده .وووو داره بله فیلم اصغرفرهادی یک اثر جهان شمولی میشد زیرا همه انسانهای روی کره زمین دراکثر جوامع دنیا چه تو آمریکای (دموکرات کپیتالیستی) چه تو اروپای پیشرفته (دموکرات سوشیالیستی) وچه تو کشورهای خاورمیانه ووووو. این مسائل مسئله همه انسانها درتمام زمان ها درتمام مکان ها بوده وهست. ولی چیزی که من رو اذیت میکنه اینکه که به نظر من فرهادی برای جامعه فیلم میسازه نه برای مردم جامعه. دغدغه فرهادی دغدغه فضای حاکم برجامعه است دردرجه اول ودردرجه دوم انسان هایی که دراین فضای حاکم با شرایط معاصر خودشون زندگی میکنن واین وجه ازسینمای فرهادیه است که سینمای اون رو تاریخ مصرف دار میکنه. یعنی هرزمان هرلحظه که شرایط تغییر کنه قوانین حاکم برجامعه تغییر کنه اصلا نظام تغییر کنه چون فیلم جدایی او با معیارها ومولفه های نظام پیشین یا شرایط حاکم برروزگار گذشته بوده طبعا نمیتواند با نسل جدید ایران ارتباط برقرار کنه کنه کسی که شرایط جدید سیاسی اجتماعی روزگار نو رو درک کرده وبا اون بزرگ شده وقتی همین فیلم فرهادی رو پنج سال دیگه میبینه میگه خب روزگار در اون موقع اون طور بوده قوانین اون طور بوده که آدمها مطابق با اون قوانین رفتار میکردن ولی حالا قوانین عوض شده بهبود یافته ودیگه خانواده ها با هم اینگونه رفتار نمیکنن دیگه کسی برای فضای محدود برای نظام آموزشی غلط ایران مهاجرت نمیکنه وووو میخوام بگم در ایکس سال دیگه با شرایط جدید فیلم فرهادی جایی درسینمای ایران نداره چون مخاطب فیلم رو با شرایط جدید میسجنده. وطبیعتا نمیتونه با فیلم رابطه برقرار کنه. ازاین جهت اصغرفرهادی همانند ژورنالیستی عمل کرده که فضای تلخ حاکم برجامعه خودش رو به صورت روایت به جای اینکه درروزنامه چاپ کنه یا درکتاب برروی پرده سینما اورده واین فیلم درآینده سند تاریخی میشه از اوضاع سیاسی اجتماعی روزگار سازنده اثر. از این رو فیلم فرهادی آیینه تمام نمای هویت وفرهنگ ایرانی درتاریخ ثبت شده معاصر خودشه . ازاین جهت ما میتونیم بگیم که سینمای فرهادی پیرو مکتب نئورئالیسم ایتالیا ودارای بودن تمام شرایط این مکتب درکشور خودشه. ازاین رو این فیلم ممتاز میشه ومیشه گفت که فیلم فرهادی نئورئالیسم سینمای ایران است.ازاین جهت سینمای فرهادی به سمت سینمای سیاسی کشیده میشه. وهمین طور که همه ما میدونیم سینمای سیاسی حاشیه ترین سینمای مهم تمام تاریخ سینماست وفقط به عنوان سند تاریخی بهش نگاه میشه.وچیزی برای عرضه برای تفکر برای مسائل ودغدغه های انسانی نداره. چون همون چیزهایی که ما درروزگار خودمون میبینم باردیگر ازدریچه ذهن فرهادی روی پرده سینما میبینیم برای ما فاقد ارزشه.ممکنه هویت مارو درزمان حال دررزوگار معاصر برای ما ایرانی ها نشان بده .ولی چاره ای بر این هویت مخدوش شده به ما عرضه نمیکنه. گره ای ازاین فرهنگ واوضاع آشفته بازنمیکنه. راهی رو به ما نشون نمیده. پس وقتی برای فرهادی این ضعف های اساسی رو درنظر میگیری دیگه نمیشه گفت که این فیلم فیلم باارزشی است.کمااینکه فیلم فیلم جهان شمولی نیست. گوشه ای ازتاریخ معاصر ایران وهویت وفرهنگ ایرانی درزمان خودش. این تمام مقتضای فیلمه. چه برای ایرانی هایی که فیلم رو نگاه میکنن ومیدونن که فیلم بازتابی ازخودشونه وچه برای غیرایرانی هایی که فیلم رو نگاه میکنن وبا مردم ایران همدردی میکنن. این تمام فیلمه تمام قبل وبعد فیلمه. فیلمی که تماشای اون محدود به یک دوره ازتاریخ ایرانه ودردوران دیگر ودوره های دیگر جذابیتی نداره .حتی فیلم درباره الی فرهادی که فیلم بهتری است باز متناسب با شرایط ساخته میشود انسانها درباره الی وابسته به شرایط هستند. وابسته به شرایط رفتار میکنن وابسته به شرایط اقدام میکنن. کسی خودمحور نیست کسی اخلاقیات وحس انسان دوستی رو فدای شرایط نمیکند وهمه تابع شرایط موجود گام برمیدارند ورفتار میکنند. طوری که اگر درفیلم درباره الی قانون جرایم قتل عمد درایران اصلاح میشد دیگر انسان های درون فیلم لزومی نداشت که آن طور نسبت به هم بی اعتماد باشند وزیرپای همدیگر را خالی کنن وبه دنبال مسائل ومشکلات خود باشند و مسائل و مشکلات خود را برانسان دوستی وکمک به یکدیگر ترجیح بدهند . به نظرم این ضعف اساسی دوفیلم آخر فرهادی بوده به طوریکه دردوفیلم آخر میبینیم که : انسان ها وابسته به شرایط هستند وکسی گام برنمیدارد کسی وجدان خود را بیدار نمیکند کسی حرکت غیرعرف نمیکند کسی وجدان بیدار وحس انسان دوستی وفداکاری را که درهمه انسانها است فدای شرایط موجود نمیکند. ازاین رو سینمای فرهادی آدمهای فرهادی خیلی ناامیدند به نظر من این ناامیدی فضای فیلم های فرهادی را سیاه کرده هیچ روزنه ای نسیت هیچ امیدی نیست انگار آدمهای سینمای فرهادی صرفا آدمهایی هستند که بوجود آمده اند که تابع شرایط موجود باشند واین خیلی برای ماهیت انسان بد است انسانی که زنده است میفهمد فریاد میزند آزادی میخواهد . شما این فیلم رو مقایسه کنید با فیلم آژانس شیشه ای حاتمی کیا . دراین فیلم شخصیت اصلی حس انسان دوستی وفداکاری را فدای شرایط موجود میکند واین طور است که فیلم آژانس شیشه ای فارق از جناحی بودن این فیلم برای ما دردرجه اول حس انسان دوستی وفداکاری رو بیدار میکند وبه فیلم ارزش میدهد. دراخر میتوانم بگویم که سینمای فرهادی به نظر من سینمای بیماری است سینمای زائده ذهن بیمار وناامید فیلم ساز که هیچ روزنه ای را برای انسان برای بیدار کردن وجدان انسانی باقی نمیگذارد شخصیت های خنثی ووابسته به شرایط همان انسان های عوام هستند که وابسته به شرایط عمل میکنند وهیچ وجدانی ندارند هیچ انگیزشی را درمیان انسان ها بیدار نیمکنند. درمقابل شخصیت اصلی فیلم شیندرلیست اسپیلبرگ حس انسان دوستی وفداکاری رو فدای شرایط حاکم برجنگ جهانی دوم میکند دراین رهگذر میبینید که حتی فیلم فرهادی کاملا خلاف جریان اصلی فیلم های بزرگ سینما چه ازنظر محتوی وچه ازنظر ایدولوژیک حرکت میکند. من دورنمایی را برای سینمای فرهادی درنظر نمیگیرم ولی اگر همین طور پایبند ایدولوژی فعلی خود باشد قطعا سینمای منزوی وتلخی خواهد داشت زیرا انسان ها بیدارند انسان ها هشیارند انسانها تابع شرایط ووابسته به شرایط روزگار گذاری خود نیستند آقای فرهادی که بخواهند باارزش ترین منش های انسانی با ارزش ترین احساسات انسانی را فدای واقعیت وشرایط محیط پیرامونشان کنن. وصرفا یک انسان مرده یک مرده متحرک خنثی ای باشند که صرفا دراین جهان بوجود آمده اند که وابسته به شرایط گذار پوچ وسطحی زندگی خود رفتار کنند وشما هم بخواهی برای مخاطبان خود انسانهای ناامید وابسته به شرایط را به تصویر بکشی شخصیت هایی که حتی لحظه ای درخود تامل نمیکنند لحظه به وجدان آگاه خودشتان نقب نمیزنند وصرفا زندگی رو آن طوری که هست زندگی میکنند . ما کورنیستم ما کرنیستم ما فیلم های باارزش را دیده ایم ومیدانیم که فیلم های باارزش دارای چه مفاهیم باارزش انسانی است. لذا این مطلب برای دوستان ناپخته ونادانی است که کورکورانه سینمای فرهادی را دنبال میکنند وبی خردانه به این سینمای پوچ وپوشالی فخرمیفرشند. درآخر بازهم باید خندید به کلمات به کار رفته درنقد راجرابرت که ایشون میگوید. سوژه اصلی اصغر فرهادی حقیقت است. خودتان قضاوت کنید کسی که هنوز فرق بین واقعیت وحقیقت رو نمیدونه چقدر زشته که نقد فیلم بنویسه وچقدر اسفناکتر این هست که کسانی جملات نسنجیده این منتقد را دره

0+0-

يكشنبه 2 بهمن 1390



>>>امید رنجبر:

http://mouchette.blogfa.com/ حتما سر بزنید.

0+0-

شنبه 1 بهمن 1390



>>>ساسان:

مطلب خوبی بود.ممنون

0+0-

چهارشنبه 28 دي 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.