پرده سینما

شخصیت های کاریکاتوری در دنیایی غیر واقعی؛ نگاهی به فیلم «نارنجی پوش» ساخته داریوش مهرجویی

محمدمعین موسوی

  

 

 

 

 

 

 

 

 

لیلا حاتمی و حامد بهداد در نارنجی پوشنارنجی پوش برشی از زندگی است و شکست هر فیلم آنجاهایی است که فیلم بودن اش را به مخاطب یادآوری می کند. مثل بازی های بد، دوربین غلط، شخصیت پردازی های ضعیف و غیر واقعی و خیلی چیزهای دیگر.

نارنجی پوش فیلم بدی است و شکست اش هم قبل از تیتراژ شروع می شود! آنجا که کارگردان-کاملاً بی ضرورت- بر روی پرده دیده می شود و حرفی را که قرار است خود فیلم با داستان اش بزند (داستانی که نارنجی پوش تقریباً ندارد)، شخصاً به مخاطب می گوید. حرفی که از همه فرم فیلم معلوم است که حرف خود کارگردان نیست و سفارشی است. و همان ابتدا تکلیف مخاطب مشخص می شود که این کار یک فیلم سینمایی نیست! نهایتاً بتواند یک مستند خوب باشد که به خاطر شخصیت های غیر واقعی و ادایی اش،حتی یک مستند خوب هم نیست!

نارنجی پوش اگر خوب کار می شد، قرار بود داستان آدمی باشد که از پالایش محیط اطراف به پالایش درونی می رسد. روند تغییر «حامد آبان» بسیار سطحی است و تنها با یک نمای بسته از صورت حامد که مثلاً از خواندن کتابی شگفت زده شده و سرش را تکان می دهد،به راحتی سر هم بندی شده.

نارنجی پوش فیلمنامه ندارد. تنها با یک طرح اولیه نهایتا 4 صفحه ای شامل 2 نقطه عطف-به سبک فیلمنامه های کلاسیک- که اولی متحول شدن شخصیت اصلی و دومی شاید فرار کردن زن حامد به همراه بچه اش باشد. اما درامی که مخاطب را پای فیلم نگه دارد به هیچ وجه شکل نگرفته است.

قسمتی از فیلم که حامد و بچه اش رپ می خوانند، به شدت بیننده را -چه آن هایی که اهل این نوع موسیقی هستند و چه آن هایی که نیستند- آزار می دهد. و چه بد که همین سکانس که بدترین سکانس فیلم است مفتخرانه به عنوان تیزر فیلم استفاده شده که شاید کسانی را که به خاطر عوامل شناخته شده فیلم قصد دیدن اش را داشتند هم منصرف کند.

نارنجی پوشسکانس دادگاه و شلوغ بازی های بی منطق آن نشان می دهد که آقای مهرجویی دلش برای هامون خودش هم تنگ شده و این حدس جدی تر می شود وقتی حامد بهداد دیالوگ خسرو شکیبایی را به نوعی تکرار می کند: «این بچه حق منه! سهم منه!»

نشانه های غیر واقعی بودن همه جای فیلم وجود دارد و نمونه دیگرش، آن جایی است که کل روزنامه های مملکت -مانند نشریات زرد-همه اخبار را ول می کنند و می چسبند به زندگی عکاسی که رفته گر شده! و چه جالب که بچه های ابتدایی هم روزنامه خوان هستند و حامد آبان را که می بینند دورش جمع می شوند و امضا می گیرند!

یا مثلاً پایان فیلم در بیمارستان که آن جمعیت زیاد جلوی بیمارستان تجمع کرده اند که حامد آبان که هیچ، خود حامد بهداد هم اگر در بیمارستان بستری شود بعید می دانم همچین جمعیتی به عیادت اش بروند!

شاهکار فیلم هم دیالوگ آقای مثلاً شهردار است: ما باید راه حامد را ادامه بدهیم!

اما کدام راه؟ کدام روش؟ یعنی از فردا همه ما کار و زندگی مان را ول کنیم و خیابان ها را جارو بزنیم؟ یا مثلاً هر کسی که دیدیم زباله اش را روی چمن پارک می اندازد با او درگیر شویم؟ لطفا شوخی نکنید!

به بازی های فیلم نمی توان ایرادی گرفت. به این دلیل که وقتی شخصیت کار شده نباشد، بازی خوب اساساً معنا ندارد و بازی فقط می تواند بد نباشد که بازی ها در مجموع بد نیست. بهترین بازیگر فیلم هم بچه حامد آبان است که از همه شخصیت ها واقعی تر است.

در مجموع نارنجی پوش فیلمی است سفارشی، مستند گونه و نه سینمایی، با فیلمنامه ای به شدت ضعیف و کار نشده و شخصیت های کاریکاتوری که در دنیای واقعی یافت نمی شوند.

بدون شک این فیلم نقطه ای منفی در کارنامه کارگردان فیلم و سایر عوامل آن است.

 

محمد معین موسوی


 تاريخ ارسال: 1391/2/21
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.