پرده سینما

آدم های ساده و پیچیدگی های سفارشی؛ نقدی بر فیلم «آفریقا» ساخته هومن سیدی

محمدمعین موسوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آفریقاآفریقا، فیلم هومن سیدی، منهای سکانس پایانی فیلم خوبی است. فیلمی که اکثر دقایق آن در فضای یک خانه می گذرد، ولی به هیچ وجه افت نمی کند و تماشاگر را پای فیلم نگه می دارد. فیلمی با فرم به نسبت متفاوت و فیلمنامه ای شخصیت محور که از سکانس پایانی اش لطمه می خورد و اسیر ادای فیلمنامه نویسی می شود.

آفریقا داستان سه جوان است که ناخواسته درگیر یک ماجرای گروگان گیری می شوند. سه نفری که به گفته خودشان در چند دیالوگ از فیلم، کارگر هستند و مطیع حرف صاحب کارشان. به آن ها گفته شده که چند روز در یک خانه مراقب دختری باشند که قرار است برای آزاد کردن او، برادرش 50 میلیون تومان پول بیاورد.

شروع فیلم، با یک تعقیب و گریز است که فرم اش حتی با مابقی فیلم تفاوت دارد. فرمی که شبیه تبلیغ های تلویزیونی است و کسی که قبل از تماشای فیلم، چیزی از آن نشنیده باشد، کاملاً می تواند منتظر یک فیلم کمدی باشد.فرمی شبیه فیلم های طنز. نوع دویدن ها، فرار  و پرش از پشت بام، لبخند کسری وقتی به سوژه اش می رسد، همه نشان از این دارد که انگار هیچ کدام از این اتفاق ها جدی نیست.

فیلم چهار شخصیت اصلی دارد. کاراکتر کسری (امیر جدیدی)، شخصیتی عصبی و زودجوش، که دقایق اولیه فیلم و طرز حرف زدن و دشنام هایش، این تصور را القا می کند که این دیالوگ ها فی البداهه و از روی بازی بلد نبودن است، ولی به تدریج که فیلم پیش می رود، با جا افتادن تکه کلام هایش، می فهمیم که بازیگر جدید به خوبی از پس نقش برآمده.

کاراکتر شهرام (جواد عزتی) که یک آدم شوخ طبع و سرخوش اشت که در دقایق فیلم، به نسبت دو نفر دیگر، فردی دل رحم تر به نظر می آید و تمام تلاش اش برای این است که فقط کارشان را انجام  بدهند و بدون اینکه به دختر آسیبی بزنند، در ازای دریافت پول او را تحویل بدهند.

آفریقاولی کاراکتر اصلی فیلم، شهاب است. ما بیش از هر 4 نفر، به او نزدیک می شویم و فیلمنامه تا حدی او را به شخصیت نزدیک می کند. کسی که حرف نمی زند. سکوت سرشار از ناگفته هاست. سکوت شهاب، صدای خیلی از کنش های درونی اوست. انگار که از اتفاقی در گذشته رنج می برد و باعث می شود که او نتواند از زندگی لذت ببرد. نتواند هیچگاه بخندد و فقط کاری که به او محول شده را انجام دهد و گاهی هم به یک نقطه خیره شود، بی اینکه بدانیم به چه فکر می کند و آیا اصلاً به چیزی فکر می کند یا نه؟ اتفاق را هم در دیالوگ شهرام و کسری، وقتی روی مبل نشسته اند و مشغول بازی کامپیوتری هستند می فهمیم.

شهاب شخصیتی اصولی است. کسی که اگرچه چیز زیادی از گذشته اش نمی دانیم، اما این را می فهمیم که پای اصول اش، هر چه که باشد می ایستد. نشان اش همان تسبیحی است که به گردن انداخته و موقع دوش گرفتن هم آن را در نمی آورد. شهاب فقط این را می فهمد که باید مراقب دختر باشد. هم اینکه فرار نکند (به خاطر دستور رئیس اش) و هم اینکه از لحاظ اخلاقی نگذارد که دختر صدمه ای ببیند و یا صدمه ای به خودش بزند. صحنه ای که کسری می خواهد با اسلحه در را باز کند، عصبانیت شهاب و برخوردش با او، و در ادامه فیلم هم مخفی کردن اسلحه در جاهای مختلف خانه تأیید این حرف است. شهاب آنقدر در انجام وظیفه اش مصمم است که مدام از ترس اینکه کسری اسلحه را پیدا نکند، جای آن را عوض می کند، با اینکه شاید به ظاهر آدمی باشد که هیچ چیز برایش اهمیت ندارد. همچنین در صحنه ای که شهاب و شیرین توی بالکن هستند و شیرین به او می گوید که اگر من خودم را پایین بیندازم، تو فاصله ات آنقدر هست که نمی توانی جلوی من را بگیری، شهاب نگاهی به او می کند، ثانیه ای فکر و بعد یک قدم به او نزدیک می شود که این هم نشان از همان دارد که شهاب برای مراقبت از دختر مصمم است. و نمی توان از بازی بی نظیر شهاب حسینی در این جزئیات مثل نگاه هایش صرف نظر کرد.

در طول کل فیلم، شهاب تنها چهار جمله دارد که هر چهار تا در راستای همان اصول اش هستند. اولی وقتی که شیرین سعی می کند که از او واکنشی ببیند. هرچه تلاش می کند و به او بد وبیراه می گوید موفق نمی شود تا اینکه می رسد به این جمله: «مادر تو نمی گه من یه حیوون تربیت کردم یا آدم؟» شهاب از عصبانیت به دختر سیلی می زند، نه به خاطر اینکه او را حیوان خطاب کرده، بلکه به این خاطر که از مادرش حرف زده. اولین اعتقاد او با اولین جمله اش معلوم می شود: «دیگه از مادر من حرف نزن.»

آفریقاسه تای بعدی در سکانس پایانی است. وقتی شهاب توی ماشین نشسته و منتظر است که شهرام و کسری، شیرین را تحویل سعادت بدهند و برگردند. شهاب تا اینجای فیلم دو اصل داشت که با هم تناقضی نداشتند و هر دو برایش مهم بود. اصل حرفه ای که نگهداری از دختر بود و اینکه فرار نکند، و اصل اخلاقی اش، اینکه او در این ماجرا آسیبی نبیند. ولی وقتی توی ماشین منتظر است به ناگاه متوجه می شود که این دو با هم منافات پیدا کرده اند و شرایط عوض شده. می فهمد که اگر پیرو حرف رئیس اش باشد، ممکن است الان دختر صدمه ببیند و این اولین کنش شخصیتی اوست. به دست اش نگاه می کند و دستمالی که دختر روی زخمش بسته را می بیند، اخلاق را به حرفه ای گری ترجیح می دهد، از ماشین پیاده شده و به دنبال دو نفر بعدی می رود. وقتی آن ها را می بیند دومین دیالوگ اش را می شنویم: «سعادتی کو؟» تا اینجای فیلم خوب است. ولی بعد از این چند ضعف فیلمنامه وجود دارد که به راحتی می شد اینگونه نباشد.کسری قصد کشتن دختر را دارد، شهاب مقابل اش می ایستد و جمله بعدی را می گوید: «من بزرگ ات کردم، این کارو نمی کنی» ولی بعد از آن، ناگهان کنار می ایستد و مانع کار او نمی شود. هرچند که دقیقه ای بعد می فهمیم شهاب گلوله ها را پیش خودش نگه داشته، با این وجود دیگر جلوی اسلحه ایستادن اش چه بود؟

کسری نمی تواند این کار را انجام دهد و کنار می کشد. دختر شروع به فرار می کند و این بار شهرام به دنبال اش می دود. چند دقیقه بعد، چاقو به دست بر می گردد و معلوم می شود که دختر را با چاقو زده. این خوب نیست. این برای آفریقا، تنها یک ادای فیمنامه نویسی است و نه هیچ چیز دیگر. فیلمی که قصه و فرمی ساده داشت و می توانست منطقی تمام شود، با یک پایان غافلگیر کننده و بی منطق به خودش لطمه زده. اگر دوربین روی دست ادای فیلمبرداری و فرم باشد، این گونه پایان ها هم ادای فیلمنامه نویسی است که آفریقا بزرگترین لطمه را از آن خورده. نمی شود شخصیت شهرام که در طول فیلم، یک آدم شوخ طبع و اهل رحم بود را به یکباره در پایان فیلم قاتل کنیم، بدون اینکه نشانه هایش را در طول فیلم دیده باشیم.

دیگر نقطه مبهم فیلمنامه، کاراکتر دختر همسایه (مینا ساداتی) است که حضورش در فیلم، نگاه های شهاب به او از پنجره و در پایان فیلم هم عبورش از مقابل ماشین و نگاه کردن به او از آینه، هیچ مفهوم خاصی ندارد و حقیقتاً نقطه گنگ فیلم است.

در مورد فرم فیلم می توان صحبت کرد. فرمی که از آغاز، چه سکانس ابتدایی و چه بعد از آن، متفاوت است و صدای فیلم مهمترین فاکتور خاص بودن فرم آن است. فیلم طوری فیلمبرداری و به خصوص صدابرداری شده که انگار یک فیلم مستند است. انگار یک نفر دوربین هندی کم به دست گرفته و چند روز از زندگی این سه جوان را ضبط کرده. هر روز چند سکانس، با ذکر دقیق زمان اتفاق افتادن آن ها. دوربینی که اگر چه از دید هیچ کدام از شخصیت ها نیست، ولی هویت دارد و قصه می گوید. و چه خوب که به جز چند مورد خاص، دیده هم نمی شود.

همچنین به بازی های خوب می توان اشاره کرد. جواد عزتی، امیر جدیدی و آزاده صمدی بازی های خوبی ارائه می دهند. و به خصوص شهاب حسینی که در سراسر فیلم به جز چند دیالوگ، فقط با نگاه بازی می کند و یکی از بهترین بازی های کارنامه هنری اش را انجام داده.

فارغ از تمام ضعف ها و اسم استعاری، آفریقا فیلمی است که باید دید. فیلمی جذاب و خوش فرم که قصه تعریف می کند، با آدم های ساده ای که کاش در سکانس پایانی دچار پیچیدگی سفارشی نمی شدند. فیلمی که مثل شخصیت اصلی اش، شهاب، در عین ساکت بودن و سرو صدا نکردن، پر از حرف است و حیف که به صورت ویدیویی ساخته شده که اگر اکران می شد قطعاً بازتاب بیشتری داشت و خیلی بهتر دیده می شد.

 

 

 

محمد معین موسوی


 تاريخ ارسال: 1391/8/19
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>مجتبی:

سادگی و صمیمی بودن فیلم باعث شد که بخصوص نسل ما بتوانند با این فیلم ارتباط برقرار کنند. شخصیتهای که در اطرافمان زیاد میبینیم و امکان دارد در موقیعتهای سخت تصمیم های نادرستی بگیرند.

0+0-

شنبه 10 آبان 1393



>>>سارینا:

من دیشب این فیلم رو دیدم... خییییییییییییییییییییلی دوست داشتم... من از بازی اقای حسینی و اقای عزتی خوشم اومد... هر کسی این فیلمو ندیده پیشنهاد میکنم ببینه...

0+0-

شنبه 9 شهريور 1392



>>>ایوب قادری:

منم چندشب پیش بعد از دیدن فیلم همه این حرفا رو به فرید,هم اتاقیم زدم.. دست شما درد نکنه..بسیار دقیق منطقی. به نظر من مهم ارتباطیه که یه فیلم بتونه با مخاطب برقرار کنه...که من با آفریقا فارغ از صکانس آخرش خوب برقرار کردم.. هم حالات کسری عصبیم می کرد. هم مهربونی شهرام رو دوست داشتم هم با صبر شهاب جلو می رفتم..و هی منتظر یه کنش شخصیتی بودم.که همش درست پیش رفت الا صحنه اخر و شهرام. که الکی غافلگیرم کرد.من نیازی به این غافلگیری نداشتم.

0+0-

جمعه 17 آذر 1391



>>>مینا:

موافقم با ادای فیلمنامه نویسی!... اصطلاح خوبی بود... دلش میخواست چیزی متفاوت از پیش بینی بیننده باشه اما بدون هیچ مقدمه ای! با این هم موافقم که یا شهاب با علم به اینکه گلوله ی نیست نباید جلوی کسرا را میگرفت یا نباید کنار میکشید! برخلاف نظر دوستان من بازی ازاده صمدی را هم دوست داشتم! ترسش خوب از اب دراومده بود! در کل برای اولین تجربه فیلم خیلی خوبی بود!

0+0-

سه‌شنبه 7 آذر 1391



>>>بهار:

فیلم کاملا" مصنوعی بود بازی خانم صمدی هم این فضای سرد و مصنوعی را تشدید کرده بود.

0+0-

شنبه 4 آذر 1391



>>>مانی:

یک فیلم ویدئویی خیلی متوسط بود

0+1-

يكشنبه 21 آبان 1391



>>>رضا منتظری:

کاملا موافقم، من هم تنها با سکانس فینال فیلم مشکل دارم

0+1-

يكشنبه 21 آبان 1391



>>>لاله:

فیلم بدی بود.

0+1-

يكشنبه 21 آبان 1391



>>>افشین:

نگاهتون درسته به فیلم. کاملا درسته.

0+0-

يكشنبه 21 آبان 1391



>>>مریم.گ:

من پایانش رو دوست دارم و دیگه اینکه بازی آزاده صمدی مصنوعی بود.

1+0-

شنبه 20 آبان 1391



>>>پژمان.ع:

آقای موسوی خیلی قلم خوبی دارد و نقدهایش را دوست دارم

0+0-

جمعه 19 آبان 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.