پرده سینما

ناخنک زدن به مضامین سردستی! نقدی بر فیلم «من مادر هستم» ساخته فریدون جیرانی

غلامعباس فاضلی



 

 








نقد فیلم من مادر هستم

فرهاد اصلانی و هنگامه قاضیانی در من مادر هستم

شرایط عجیبی بر جامعه ما حاکم شده است. شرایطی که چه خوشمان بیاید و چه نه، به سینما هم تسری پیدا کرده است. شرایطی که منجر به بروز استعداد غیر متعارفی در بسیاری از افراد جامعه شده است. استعداد اینکه در هر شخص، پدیده، اثر هنری، یا رویداد اجتماعی، چیزهایی مجازی را کشف کنیم که در آن وجود ندارند و اتفاقاً چیزهایی را که در آن وجود دارند نبینیم!

 

قصه ی معروف «لباس جدید پادشاه» هانس کریستیان اندرسون و ماجرای آن خیاط متقلب و لباس پادشاه هر روز دارد به انحاء مختلفی تکرار می شود. مثلاً یک نهاد سینمایی با قاطعیت ادعا می کند که فیلم های خارجی را در فلان سینماها اکران می کند و جلوی مخالفتِ مخالفان می ایستد، اما این اکران فقط ساعت 1 بامداد (آن هم در صورت به حد نصاب رسیدن تماشاگرانی که معمولاً در آن ساعت هرگز به حد نصاب نمی رسند!) انجام می شود! تشکیلات دیگری اعلام می کند در یک برنامه ساماندهی شده، فیلم های مخاطب خاص را روی پرده سینماها می آورد، اما باز عملاً چنین اتفاقی رخ نمی دهد! نشانه ها فقط در اخبار و اظهار نظرها درست جلوه می کنند. با این همه آقایان سرشان را به نشانه تأیید زیبایی لباس پادشاه و مهارت جناب خیاط تکان می دهند!

هر روز اتفاق جدیدی رخ می دهد! وظیفه منتقد چیست؟ هر روز افشاگری کند؟ یا سکوت را برگزیند؟ رخت عافیت بپوشد؟ یا لباس آخرت تن کند؟ نمی دانم! چون نه سکوت کردن شایسته است و نه هر روز درافتادن با این و آن و در معرض تهمت و افترا اقرار گرفتن به جرم اظهار عقیده!

و حالا فیلمی اکران شده به نام من مادر هستم و در ده روزی که از اکران آن می گذرد، هر روز از این و سو و آن سو اخبار و حواشی مختلفی به گوش می رسد. طرفداران فیلم به یک چیز متهم می شوند و مخالفان فیلم به چیز دیگری! آشفته بازاری است! با این همه اقرار می کنم چیزی که مرا وادار به نوشتن درباره فیلم کرد، نه خودِ فیلم، بلکه حواشی مربوط به آن بود.

 

**********

 

من مادر هستمبی پرده بگویم. به نظر من من مادر هستم یکی از غلط ترین، ریاکارانه ترین، ضعیف ترین، و بدترین فیلم های سال های اخیر سینمای ایران است. با این همه اعتقاد دارم همه صفاتی که از دیدگاه خودم به فیلم اطلاق کردم، ویژگی هایی قابل چشم پوشی اند. خصوصیت هایی که حتی در شرایطی می توان وجود آنها را در یک فیلم مورد اغماض قرار داد. چیزی که به اعتقاد من در این فیلم غیر قابل چشم پوشی، و سرچشمه نوشتن این یادداشت محسوب می شود، به روشنی در یک واژه قابل توصیف است؛ واژه ای که البته تصور می کنم در سینمای سی سال اخیر ایران در حد شعار باقی مانده و خوشبختانه کمتر فیلمی به مرز آن رسیده است: مستهجن.

در همین ابتدا تکلیف خودم را با طرفدارن فیلم من مادر هستم، و مخالفان این یادداشت روشن، و تصریح می کنم من هیچ مخالفتی با ساختن فیلم در مذمت میخوارگی ندارم. اتفاقاً به نظرم فیلم هایی که در تقبیح اعتیاد به الکل ساخته می شوند معمولاً فیلم های خوبی از آب درمی آیند و فرقی نمی کند تعطیلی از دست رفته (1945) بیلی وایلدر باشند یا ترک لاس وگاس (1995) مایک فیگیس. من شخصاً نه تنها مخالفتی با نقد صریح مسائل اجتماعی در سینما ندارم، بلکه آن را نکته ای سودمند در یک فیلم می دانم که منجر به ارتقای سطح فیلم خواهد شد. از همین رو نیمه پنهان (1379) تهمینه میلانی را فیلم خیلی بهتری نسبت به چهل سالگی (1388) علیرضا رییسیان می دانم. حتی وارد شدن یک فیلم به حوزه مسائل خصوصی زندگی را موفقیتی غبطه برانگیز می دانم و فرقی نمی کند آن فیلم گزارش (1356) عباس کیارستمی باشد یا نزدیکتر (2004) مایک نیکولز.

اما فکر می کنم همه این چیزهای خوب، ربطی به فیلم خیلی بد و جعلی من مادر هستم ندارند.

 

**********

 

فیلم با یک روایت اول شخص مفرد و به شکل فلاش بک آغاز می شود، بدون آنکه بتواند چنین شکل روایتی را در ساختار خود بتند. چون ظاهراً فیلم قرار است روایت یک زن روان پریش از ماجراهای مختلفی باشد که از زاویه دید و اتفاق می افتند. در حالی که این زن در اکثر صحنه های فیلم حضور ندارد! به علاوه این روایت و فلاش بک هیچ کمکی به «دورنی»تر شدن یا «ذهنی»تر شدن داستانی که از دید این زن بیان می شود نمی کنند. بنابراین از نظر دراماتیک هم این شکل داستانگویی غلط است! همه چیز درباره ایو (1950) جوزف منکیه ویتس، یا چه راهی برای رفتن! (1964) جی لی تامپسون از همین شیوه برای پیشبرد داستان خود بهره می گیرند. اما در اولی، منکیه ویچ به درستی راوی ماجرا را «ایو» یا «مارگو» انتخاب نکرده. چون می دانسته راوی باید فاصله نسبتاً دوری با شخصیت های اصلی داشته باشد. در فیلم دوم، راویِ فلاش بک ها، شخصیت اصلی فیلم (با بازی شرلی مک لین) است. چون نویسندگان فیلمنامه آگاه بوده اند دیدگاه اول شخص او برای پیشبرد داستان ضروری است و از طرف دیگر او در بیشتر صحنه های فیلم حضور دارد. اما در فیلمی که امروز بر پرده سینماهای تهران است راوی نه شخصیتی است که مثل رمان لبه تیغ سامرست موآم یا گتسبی بزرگ اسکات فیتزجرالد، یا فیلم جوزف منکیه ویچ روایت خوش را از شخصیت اصلی برای ما بازگو کند و داستانِ او اتفاقاً به دلیل همان محدودیت زاویه دید او برای ما ارزشمند باشد، و نه مثل فیلم جی لی تامپسون راوی شخصیت اصلی است. بنابراین ضمن توجه دادن خوانندگان به یکی از هوشمندانه ترین استفاده های راوی در سینمای ایران، که سه سال پیش در فیلم برخورد خیلی نزدیک (1388) اسماعیل میهن دوست به کار گرفته شد، تصریح می کنم استفاده از شکل روایتی اول شخص مفرد و فلاش بک در فیلم من مادر هستم صرفاً یک ترفند گمراه کننده و البته غلط و غیر قابل قبول، برای القای مواجه بودن تماشاگر با یک فیلم سطح بالاست!

 

**********

من مادر هستممسئله غلط بودن شکل روایت تنهات مشکل فیلم من مادر هستم نیست. فیلم در شخصیت پردازی و بیان روابط علت و معلولی بین شخصیت ها هم ناموفق است. مثلاً نگاه کنیم به شخصیت «سعید» با بازی حبیب رضایی. شخصیتی که قرار است یکی از افراد مؤثر داستان باشد. این شخصیت کاملاً جعلی، توخالی، و غیر قابل قبول است. آیا باید او را یک مرد «عاشق» فرض کنیم؟ یا یک مرد «هوسران»؟ یا اصلاً ترکیبی از هر دو؟ پاسخ همه این پرسش ها منفی است. ما نمی توانیم او را به عنوان یک مرد «عاشق» بپذیریم. چون در شخصیت او نشانی از عشق وجود ندارد! آنطور که او در گفتگوهایش می گوید باید یک مرد «عاشق» باشد. اما چه چیزی از «عشق» را در وجود او می بینیم؟ عشق وجود انسان را «متعالی» می کند و این «تعالی» البته لزوماً به معنی «زهد و وارستگی» نیست! چنین انتظاری هم از فیلم من مادر هستم نمی رود! اگر بخواهم به نمونه های وطنی ارجاع بدهم لزوماً سروقت استاد دانشگاه (با بازی مهدی احمدی) فیلم شب های روشن (1381) نمی روم! نادر (خسرو شکیبایی) فیلم عاشقانه (1375) هم عاشق پلیدی بود! اما «عشق» را می شد در شخصیت او حس کرد و در جمله های او، حتی در نگاه او دریافت. چیزی که اصلاً در بازی حبیب رضایی، نحوه هدایت او، و روند شکل گیری شخصیت او در فیلمنامه وجود ندارد.

اگر در طرف دیگر معادله او را مردی هوسران تصور کنیم، باز چنین «هوس»ی در بازی او، در گفتگوهای او، در رفتار او، مجسم نمی شود. و فراموش نکنیم که صحنه ای در اوائل فیلم که او «آوا» (باران کوثری) را به این سمت و سو سوق می دهد که نام او را با پیشوند «عمو» خطاب کند اساساً وضعیت شخصیت پردازی او را خراب تر می کند.

در مورد سیمین (پانته آ بهرام) هم وضع بهتر از این نیست. اگر بر اساس داستان بخواهیم بپذیریم که او زنی «انتقامجو» است و به خاطر انتقام از «نادر» دختر او را بالای چوبه دار فرستاده است، باز هم در داستان با غلط های فاحشی آشکار می شود. چراکه اگر او زنی «کینه ای» باشد باید نشانه هایی از این کینه را در رفتارهای روزمره او و برخورد با اطرافیان ببینیم (که نمی بینیم! و نحوه برخورد با وکیل جوان و خدمه هتل مشکلی را حل نمی کند.) و اگر بخواهیم فرض کنیم که او زنی روان پریش است و به خاطر بیماری روحی دختر عاشق سابق اش را بالای چوبه  دار می فرستد، باز باید این روان پریشی را می دیدیم! و نه بعد از اعدام، بلکه اتفاقاً «قبل» از اعدام! بنابراین باز هم شخصیت پردازی غلط است.

نکته اسفناک تر اینجاست که متأسفانه حتی اگر شخصیت او را به عنوان زنی «انتقامجو» یا «روان پریش» بپذیریم، مشکلات فیلم همچنان به قوت خود باقی می مانند! چون باز هم در هیچ کدام از این حالت ها، اصرار بر اعدام دختر مردی که سالها قبل عاشق اش بوده، نه چیزی را از کینه ی او تسکین می دهد، نه از پریشانی اش.

اینکه اساساً «سیمین»، «سعید» را دوست ندارد، وضعیت داستان و فیلمنامه را اسفناک تر می کند. چون هیچ روزنه ای برای معقول و منطقی نشان دادن رفتارهای او باقی نمی ماند.

در مورد سایر شخصیت های فیلم هم فیلم در حد «تیپ» باقی می ماند. از «نادر» فقط مردی میخواره را می بینیم و نه چیزی فزون تر. در مورد «ناهید» هم وضعیت همین است. شخصیت در یک حد کلی طراحی و ترسیم شده است و فاقد جزئیات لازم است. در نتیجه اختلاف این زن و شوهر در حد داد و بیداد و فریاد های عصبی باقی می ماند.

 

*********

 

من مادر هستممن مادر هستم فاقد «ایده ناظر» [1] است. فیلم تلاش می کند تا با ناخنک زدن به مضامین سردستی متعدد، تصور یک فیلم پرمعنا را به تماشاگران خود القا کند. در حالی که شعارهای مختلفی که فیلم به انحاء مختلف سر می دهد هیچکدام در سطح یک «ایده ناظر» مطرح نمی شوند و بیشتر در حد گپ و گفت هایی برای پر کردن وقت بین نوشیدن چای و صرف میوه در مهمانی های فامیلی باقی می مانند!: «فیلم در مذمت میخوارگی است!»، «فیلم می خواست نظام قضایی و مسئله قصاص را زیر سؤال ببرد»، «فیلم درباره مکافات عمل بود. وکیل در پایان فیلم عجب حرف های می زد!»، «فیلم آموزنده بود»، «فیلم می خواست بگوید در این جامعه به هیچکس نمی شود اعتماد کرد!»، «فیلم مشکلات نسل امروز را بیان می کرد»، «فیلم از بحران خانواده ها حرف می زد» و... در واقع یکی دیگر از مشکلات فیلم من مادر هستم این است که درباره هیچکدام از این ها نیست، در حالی که وانمود می کند درباره همه این ها حرف می زند!

اینجاست که برمی گردم به بخش آغاز این یادداشت و داستان لباس پادشاه هانس کریستیان اندرسون. بروز استعدادهای غیر متعارف در آدم ها! استعداد اینکه در هر شخص، پدیده، اثر هنری، یا رویداد اجتماعی، چیزهایی مجازی را کشف کنیم که در آن وجود ندارند و اتفاقاً چیزهایی را که در آن وجود دارند نبینیم! از زمان اکران فیلم من مادر هستم، خیلی ها تصور می کنند کلید اسرار سینما را در این فیلم دریافته اند و به تصور اینکه گذاشتن یکی دو جمله شعاری در دهان شخصیت ها یعنی «درونمایه»، در باب چیزهایی که جنبه واقعی در این فیلم ندارند و در واقع شکلی مجازی دارند دادِ سخن می رانند و فیلم را شاهکاری برای سینمای امروز ایران قلمداد می کنند.

اتفاق هولناکی در میان برخی متفکرین جامعه ما در حال شکل گرفتن است و آن این است که تصور می کنیم هر اشاره ای به یک تابوی اجتماعی یک حرکت «اجتماعی» محسوب می شود! چون «تجاوز» یک تابوست، بنابراین هر فیلمی که به تجاوز اشاره کند یک فیلم اجتماعی است! چون تا به حال نشان دادن میخوارگی و آدم های مست در سینمای ایران متداول نبوده است، پس هر فیلمی چند تا شیشه مشروب نشان داد یک فیلم «اجتماعی» محسوب می شود. بر همین اساس فیلم کثیف و مستهجنی مثل زندگی خصوصی آقا و خانم میم (1390) چون با وقاحت به مضمون «بی ناموسی» می پردازد یک فیلم «اجتماعی» محسوب می شود! در نتیجه می شود با اطمینان روی این مورد شرط بست که اگر فردا فیلمی مثلاً درباره «زنای با محارم» در سینمای ایران ساخته شود، باز حضرات کلاه احترام از سر برمی دارند که این فیلم شاهکار است و یک فیلم در انتقاد از نسل امروز، و یک فیلم اجتماعی است! به نظرم باید این خزعبلات را تمام کنیم. چون طرفداران این نوع سینما، با این جانبداری ثابت می کنند قطعاً نه از سینما چیزی می دانند نه از جامعه شناسی. دوستان! دورانی از دوران سیسیل ب دمیل و راهکار «همه چیز را نشان بده و آخر فیلم تقبیح اش کن!» صد سال گذشته است. هر فیلمی که به هر علتی وارد حوزه ای ممنوعه شد «اجتماعی» محسوب نمی شود. و در بطلان اجتماعی نبودن فیلم من مادر هستم همین بس که اگر فیلم یک فیلم «اجتماعی» بود، موقعیت بغرنج زنی که می خواهد «ولی دم» باشد و طبق قوانین نمی تواند باشد را نشان می داد؛ نه اینکه اتفاقاً خیلی سرسری از این مسئله بگذرد و با گذاشتن یک جمله کودکانه که «ایشان از برادر مقتول وکالتنامه دارند» سر و ته ماجرا را هم بیاورد!

اگر قرار بود این فیلم اجتماعی باشد، «آوا» اینطور کلیشه ای و غیر قابل قبول پدر و مادرش را به نام کوچکشان صدا نمی زد! این سطحی ترین ترفند برای نشان دادن بحران بین رابطه فرزند و والدین است. و اتفاقاً وقتی در فیلم می خواهم زنده بمانم (1373) ایرج قادری، پسربچه مادرش را «ماه منیر» صدا می زد تلقی وجود یک بحران در زندگی با این نوع خطاب کردن مورد نظر فیلم نبود.

من مادر هستم اساساً فاقد هرگونه پسزمینه جامعه شناسانه است. بنابراین تمرین موسیقی بچه ها، فضای کلانتری، فضای آپارتمان سعید، خوابگاه دانشجویی، خیابان های شهر تهران، و... همه و همه در حد چند دکور باقی می مانند.

 

**********

 


من مادر هستم

فیلم من مادر هستم از نکته مهم دیگری رنج می برد که مسئله اصلی بیشتر فیلم های جیرانی است. تناقض بین پسزمینه و پیشزمینه. یا به عبارت دیگر عدم اتخاذ «لحن» مناسب برای فیلم. به جز فیلم خوب قرمز (1377) و تا حدودی فیلم ناکام پارک وی (1385) بیشتر فیلم های فریدون جیرانی ملودرام هایی هستند که به جای پرداخته شدن در قالب ملودرام، با اتخاذ یک «لحن» نامناسب در کارگردانی، به سوی تریلر رفته اند. در نتیجه نه ملودرام های موفقی از آب درآمده اند و نه تریلر های خوبی! این مشکل در من مادر هستم وجود دارد. در قصه پریا (1389) هم وجود داشت؛ در سالاد فصل (1383) و آب و آتش (1379) شام آخر (1380) هم قابل مشاهده بود و حتی گریبان مجموعه ستاره ها (1384) و سریال مرگ تدریجی یک رویا (1387) را هم گرفت! جیرانی یکی از بزرگترین ضربه هایش را از همین جا خورده است: اتخاذ یک «لحن» غلط برای فیلم هایش، یا به عبارت دیگر عدم درک صحیح از ماهیت ملودرام و تریلر. دو ژانری که با هم تفاوت اساسی دارند. درک نادرست او از این دو گونه، یا شاید اصرار او بر تلفیق این دو، بارها به فیلم هایش ضربه ای اساسی وارد کرده است.


 

**********

 

با وجود همه اشکالات و ایرادات متعددی که بر فیلم من مادر هستم وارد کردم، اعتقاد دارم همه آنها در مقابل مسئله اصلی و اساسی فیلم قابل اغماض اند! بله! اگرچه فیلم غلط، ریاکارانه، ضعیف، و بد است، اما مشکل اصلی فیلم همان چیزی است که فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم هم به آن مبتلاست. عارضه مستهجن بودن.

من اعتقادی به فیلم های «معناگرا» ندارم، اما تصور می کنم هر فیلم خوبی باید جلوتر از تماشگران اش باشد. هر فیلم خوبی وظیفه دارد تماشاگران اش را به جهانی والاتر بکشاند. فرقی نمی کند آن فیلم سفید برفی و هفت کوتوله (1937) باشد یا رستگاری در شائوشنگ (1994). تردیدی وجود ندارد که ماهیت انتقادی جزئی از ذات سینماست. هیچ (1388) عبدالرضا کاهانی یک فیلم انتقادی بود. همانقدر که اجاره نشین ها (1365) هنوز از پس گذشت سال ها یک فیلم انتقادی محسوب می شود. اما انتقاد تفاوت زیادی با انحطاط دارد. فیلم هایی امثال من مادر هستم، و زندگی خصوص آقا و خانم میم فیلم هایی هستند که از نگاه و نگرش منحط و مستهجنی که بر آنها حاکم شده رنج می برند. اینطور فیلم ها قبل از اینکه بخواهند از جامعه انتقاد کنند، دیدگاه هایی به قهقرا رفته را به تصویر می کشند. جهانی را روی نوار سلولویید در معرض دید همگانی می گذارند که باید در حد خط خطی کردن های شخصی و محرمانه روی کاغذ باقی بماند. یا دست بالا وارد کابوس ها و احیاناً رویاهای خالقان آنها شود. نه اینکه در معرض دید عمومی قرار بگیرد...

 


 

 

غلامعباس فاضلی 

 

پانوشت

 

1-در خصوص «ایده ناظر» رجوع کنید به فصل ششم از کتاب «داستان» نوشته رابرت مک کی. ترجمه محمد گذرآبادی: ایده ناظر در یک جمله بیان می شود و توضیح می دهد چرا و چگونه زندگی از یک موقعیت وجودی در آغاز داستان، به موقعیت دیگری در پایانِ آن تغییر شکل می دهد. ایده ناظر از دو جزء تشکیل شده است: ارزش و علت. جزء نخست معرف بار مثبت یا منفی ارزش بنیادی داستان در نقطه ی اوج پرده ی آخر است و جزء دوم معرف دلیل اصلی برای رسیدنِ این ارزش به حالت نهایی خود. جمله ای که از این دو عنصر، ارزش و علت، تشکیل شده بیانگر معنای اصلی و مرکزی داستان است... مثلاً «عدالت پیروز می شود زیرا قهرمان خشن تر از جنایتکاران است» (هری خبیث) یا «عدالت پیروز می شود زیرا قهرمان باهوش تر از جنایتکاران است» (شرلوک هولمز). 

 

غلامعباس فاضلی

 

 

در همین رابطه با دیدگاهی متفاوت بخوانید

ملودرام با رنگ و لعاب تریلر! نگاهی به فیلم «من مادر هستم» ساخته فریدون جیرانی


 تاريخ ارسال: 1391/9/18
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>Amir:

man vaghean bekhatere hamchin dide moghrezaneyi ke shoma be in asar darid motasefam

0+0-

يكشنبه 10 دي 1391



>>>ali:

غلام جان؟ دلبندم؟ هیمنجوری پات رو گذاشتی رو گاز و میری ؟ تو که همه فیلمها رو گفتی مستهجن و بی ناموسی و این حرفا. تکی رفتی پیش قاضی و راضی برگشتی دیگه . خوشبختانه هیچکس رو هم قبول نداری و همه بی سواد هستن و سینما رو هم فقط شما بلدی و اصلا شما رابرت مک کی ما هم ده نمکی ، خوبه ؟ شما رابرت مک کی و همه نمکی ، خوبه ؟ تریبون داری که نقد کنی حداقل منصفانه نقد کن دلبندم . این چیزایی که تو این فیلمها هست رو باید رو کاغذ نوشت و تو فیلم نشون نداد؟ چی رو باید نشون داد؟ دروغ؟ تحریف؟ چی دقیقا؟ پایان نامه؟ اخراجی ها 3؟ قلاده های طلا؟ ما که هیچ ، ما که بیسواد ، شما چرا نمیری خواهش کنی یکی از منتقدین درست و حسابی بشینه جلوت و جوابت رو بده؟ فراستی رو دریاب

0+0-

دوشنبه 27 آذر 1391



>>>یاور:

آقای اهوراکی به شما هم توصیه می کنم که برید فیلم قبرستان غیر انتفاعی رو ببینید بعد بیایید در مورد فیلم مستهجن حرف بزنید

0+0-

يكشنبه 26 آذر 1391



>>>یاور:

آقای اهورا کی ،کجای فیلم مشکل حقوقی داشت شما بگید تا من با شما بحث کنم ،اگه شما حقوق خوندید بهتره که با یک حقوق خوان بحث کنید تا طفره نرن ،البته نقل قول از شما بود وبه آن اعتباری نیست، رئیس سابق کمیته انظباطی فوتبال هم حقوق دان بود ولی از حقوق فقط سفسطه گری و مغلطه گریش رو آموخته بود نه چیز دیگر

0+0-

يكشنبه 26 آذر 1391



>>>arman:

این روزها مد شده فیلمهایی رو که اوباش باش مخالفن منتقدان (ظاهرا فهیم و صریح اللهجه)از نظر تکنیکی ردش می کنن تا......رخت عافیت بپوشند احتمالا... هر چند من فیلمو ندیدم و احتمالا هم خوشم نیاد

0+0-

پنجشنبه 23 آذر 1391



>>>رها:

برای شما و سایتتان متاسفم به خدا قسم دیگه به این سایت سر نمیزنم معلومه جبهه و جناح شما کدوم وریه واقعا متاسفم واقعا

0+0-

پنجشنبه 23 آذر 1391



>>>اهوارکی:

خدا قوت جناب فاضلی. موضع خیلی خوبی در خصوص این فیلم گرفته اید. یعنی آخرین اثر جناب جیرانی، که به درکۀ مستهجن ترین فیلم تاریخ سینمای ایران یعنی «تسویه حساب» میلانی نزدیک شده است. سازندگانش در جلسۀ نقد آن در لانه جاسوسی چه نوشابه ها که برای خود باز نمی کردند. بعد از جلسه با فیلمنامه نویس حدود یک ساعت صحبت کردم و ایرادهای حقوقی آن را گفتم که برایش جالب بود و طفره می رفت. گویا هنوز کسی به آن ایرادها واقف نشده. خداوند توفیق دهد که بتوانم بنویسم. فروش بالای فیلم نیز مصداق همان حدیث مشهور پیامبر اکرم(ص) است که فرمود: «الانسانُ حریصٌ علی ما مُنِع». اگر جماعت انصار منع نمی کردند این فیلم نیز خیلی عادی می آمد و می رفت. إن شاء الله فرصت کنید و نقدهای بیشتری بنویسید. به جانتان دعا می کنم. سلامت باشید.

0+0-

پنجشنبه 23 آذر 1391



>>>پژمان.ع:

نقد خیلی خوبی بود. حرف نداشت. یکی از مستدل ترین نقدهای سالهای اخیر بود

0+0-

شنبه 18 آذر 1391



>>>آرزو:

حالا که به کوری چشم بدخواهان داره به فروش میلیاردی میرسه، الهی شکر و دم این ملت فهیم و خردمند واقعا گرم که اینجوری دارن از این فیلم درخشان استقبال میکنن و حتی یه صندلی هم تو سالن های سینما خالی نیست

0+0-

شنبه 18 آذر 1391



>>>یاور:

اقای فاضلی تنها چیزی که در نقد شما دیدم بازی با کلمات بود ،شما که به جد بر این اعتقاد دارید که این فیلم آقای جیرانی جزو فیلم های مستهجن سینمای ایران است ،اولا تعریف شما از فیلم مستهجن چیه ؟نمی دونم شما فیلم قبرستان غیر انتفاعی رو دیدید یا نه ،که به طور حتم یکی از مستهجن ترین فیلم های بعد از انقلاب محسوب می شود و اگر بخواهیم رتبه ای برای فیلم های مستهجن بعد از انقلا ب در نظر بگیریم فیلم قبرستان غیر انتفاعی بی شک رتبه یک رو به خودش اختصاص می ده ،شما کجا بودید موقعی که این فیلم ساخته شد و خیلی قبیحانه ارزش ها و اخلاقیات رو زیر پا گذاشت و هر نوع رابطه رو پسندیده می دونست ،نمی دونم شاید شما اون موقع خواب بودید و به فکر سینما نبودید ،حالا که یک فیلمی ساخته شده که با مخاطباش رابطه برقرار کرده و مشکلاتی که هر کسی می تونه با اون دست و پنجه نرم کنه به خوبی به تصویر می کشه و عواقبش رو به معرض دید تماشاگران قرار می ده ،نمی دونم کجاش مخالفت داره با ارزشهای اسلامی ما ،خواهشمندم از دوستان هنرمند که با جبهه گیری های مغرضانه به شعور مخاطبان توهین نکنن

0+0-

شنبه 18 آذر 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.