پرده سینما

از فرم به محتوا، یا فرم بدون محتوا؟ مروری بر فیلم های عبدالرضا کاهانی

محمدمعین موسوی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نقد و بررسی فیلم های عبدالرضا کاهانی: آدم، بیست، هیچ، اسب حیوان نجیبی است، و بی خود و بی جهت.

 

 

عبدالرضا کاهانی. عکس از خبرگزاری مهرعبدالرضا کاهانی را خیلی ها از معدود کارگردان های صاحب سبک سینمای ایران می دانند. کارگردانی که اگرچه شمار فیلم هایش خیلی زیاد نیست، ولی با ساخت هر کدام از آن ها حرف و حدیث های بسیاری از طرف موافقان و مخالفان فیلم هایش شروع می شود. اوج آن ها در فیلم اسب حیوان نجیبی است بود که عموماً بیننده های فیلم یا به شدت موافق فیلم بودند و با برعکس، به شد مخالف. موافقان فیلم آن را یکی از بهترین آثار سینمای ما توصیف کردند و با برداشت های نمادین از شخصیت ها، تعابیر جامعه شناسی و گاه فلسفی از فیلم ارائه دادند.در فیلم جدید این کارگردان، بی خود و بی جهت هم با اینکه مدت زیادی از اکران اش نمی گذرد، این حرف ها وجود دارد. در این مقاله تااش شده تا با نگاهی به فیلم های این کارگردان، روندی که در فرم و محتوا طی کرده تا از فیلم آدم برسد به بی خود و بی جهت را بررسی کنیم.

 

**********

آدم. ساخته عبدالرضا کاهانیآدم، نخستین فیلم کاهانی، قصه دارترین و بهترین فیلم اوست.کارگردانی ساده ای دارد، حتی خیلی جاهای فیلم افت می کند، ولی برای قصه ساده اش قابل تحسین است.

داستان درباره روستایی به نام عیش آباد است. روستایی که در آن شغل همه نوازندگی است و به روستاها و شهرهای دیگر برای این کار اعزام می شوند. به گفته اهالی خود عیش آباد،20  سال است که هیچ کس در آنجا نمرده و فقط به جمعیتشان اضافه شده است. شخصی در این روستا به اسم «آدم» زندگی دارد که به نوعی مراد همه اهالی است و تفکرات مردم روستا مبنی بر شاد زیستن، تأثیراتی است که از صحبت های «آدم»  گرفته اند. گفتگوی مأمور ثبت احوال و زنی که بچه های عیش آباد را به دنیا می آورد اشاره به این موضوع است:«شما ندیدی کسی اینجا بمیره؟» - «من حتی ندیدم کسی اینجا گریه کنه»

در این میان سر و کله زنی مرموز پیدا می شود که مصرّ به دیدن آدم است. اهالی روستا کم کم نسبت به او حس بدی پیدا می کنند و می خواهند او را از روستایشان بیرون کنند. ولی «آدم»  می خواهد او را ببیند.

این بین چند علامت سؤال در فیلم وجود دارد که بر عکس سایر آثار کاهانی، هیچ کدام مبهم نمی ماند. یکی نمردن اهالی این روستا است و شخصیت مأمور ثبت احوال، شاید بخشی از ذهن کنجکاو بیننده است. کسی که مدام دنبال یک مرده می گردد. اواخر فیلم، وقتی زن شاهد مرگ یکی از اهالی روستا می شود و می بیند که همه مراسم تدفین اش در خفا انجام می شود، می فهمد که اینها به دلیل اینکه شغلشان نوازندگی است، دوست ندارند کسی از مرگ اهالی این روستا با خبر شود تا تأثیری در کارشان نداشته باشد و اینگونه راز 20 سال نمردنشان مشخص می  گردد. در پایان که هم که بالاخره آن مأمور به هدف اش می رسد و یک مرده پیدا می کند، گفتگویش با مهران احمدی دیدنی است. ضمناً لهجه ها در این فیلم بیش از حد کار شده است، طوری که بعضی از دیالوگ ها واقعاً نامفهوم است.

تصویری که در ابتدای فیلم توسط زن کشیده می شود، دیگر نکته مورد سؤال فیلم است. این که این زن، چطور «آدم»  را می شناخته و چرا به دنبال اوست. حرف های فیلم، بسیار ریز و پراکنده در دیالوگ ها فرار داده شده، مثلاً در یکی از دیالوگ ها، «جهان افروز» می گوید که انگار «آدم»  علاقه ای به دیدن زن ندارد، بلکه مجبور است به دیدن اش. در انتهای فیلم، وقتی که «آدم»  می میرد و عکس اش به عکس های کشیده شده قبلی اضافه می شود، می فهمیم که این زن در واقع فرشته مرگ بوده و صحنه بعدی و لباس سفید زن و آدم هم مؤید این است.

آدم فیلم یک فیلم خوب، ساده و دوست داشتنی است. همین.

 

**********

بیست ساخته عبدالرضا کاهانیبیست، از لحاظ منطق روایی فیلمنامه، به نسبت سایر آثار کاهانی قابل دفاع تر است. حتی قبل از شروع تیتراژ موقعیت دراماتیک را بنا می کند، نقطه عطف دارد و پایان بندی.

قصه ی صاحب یک تالار است. ابتدای فیلم، دکتری که چهره اش را نمی بینیم به او می گوید که باید تالارش را تعطیل کند. چون مراسم عذا بیشتر از عروسی در آن برگذار می شود و به خاطر تجربه تلخی که داشته، این برای او خوب نیست. از این تجربه تلخ در فیلم صحبت نمی شود به جز اشاره ای به اینکه همسرش فوت کرده.

در مقدمه فیلم، روزمره گی تالار و آدم هایش را می بینیم. کارگرهایی که تلخی از چهره شان می بارد.2 تا از آن ها حتی جایی برای خوابیدن ندارند. نمی بینیم که بخندند. زن هایشان آماده به گریه اند و در کل، انگار همه آن ها مجبور اند به زندگی کردن.

از کارگرها که بگذریم، خود «سلیمانی» مدام سر میز مشغول مرتب کردن وسایل اش است. این خصلت او در چندین جای فیلم به شکل های گوناگون نشان داده و بر روی آن تأکید می شود. یک بار دمپایی هایش را کنار هم مرتب می کند، دقیق جفت شده و صاف. بار دیگر در صندوق را باز می کند، می بندد و دوباره باز می کند، گاهی هم از یک  سانت جابه جا شدن جا خودکاری روی میزش کلافه شده و سریع مرتب اش می کند.به جز سکانس پایانی،2  بار دیگر خوابیدن اش را می بینیم. مرتبه اول که احتمالاً شیوه معمول استراحت کردن اش را نشان می دهد. ولی مرتبه دوم بسیار کلیدی است. چند بار سعی می کند طور دیگری باشد، ولی نمی تواند و در نهایت مثل قبل اش می شود. انگار که این آدم تحمل تغییر را ندارد و عادت کرده است به زندگی تکراری. برای او همه چیز باید سر جای خودش باشد و مثل قبل.

سر و کله نقطه عطف اول پیدا می شود. پسرش. نقطه عطفی که نقطه عطف نیست! در واقع می تواند باشد و اصلاً باید باشد، یعنی اینکه به مرد حقیقت را بگوید ایده خوبی است برای ایجاد تغییر در داستان و در خود شخصیت اصلی. ولی با اینکه حرف را هیچ وقت به او نمی زند، ما تغییر را در مرد می بینیم. اخلاق بدش خوب می شود، به فکر خوابیدن کارگرهایش می افتد، انباری خانه اش را به فیروزه می دهد و باعث ازدواج او و بیژن می شود. ولی پرسش اصلی این است که چرا؟ اصلی ترین عیب فیلمنامه بیست، معلوم نبودن دلیل تغییر «سلیمانی» است. این که آن پسر فرزند اوست، برای ما مشخص می شود ولی برای خود «سلیمانی» نه. پس چرا باید تغییر کند؟

به سکانس پایانی که می رسیم، وقتی عروسی را ترک می کند و به خانه اش می آید زمان مرگ اوست. مرگی که دلیل اش در حرف های دکتر بود که گفت اگر حتی یکی از قرص هایش را نخورد ممکن است اتفاقی بیافتد. کسی که به زندگی تکراری عادت کرده، طبعاً قرص هایش را فراموش نمی کند. ولی در پایان که عوض شده، فراموش کردن قرص هم می تواند بعید نباشد و همینطور مرگ اش. دوربین هم در انتها به درستی دم پایی های جفت نشده اش را نشان می دهد که بفهمیم این آدم تحمل تغییر را نداشت و مرد.

با این همه اما بیست بزرگترین لطمه را از کارگردانی خورده که فیلمی با فرم به شدت تلخ و اغراق شده است. اگر فیمبرداری را فاکتور بگیریم (که درست ترین فیلمبرداری در فیلم های کاهانی است)، بیست کارگردانی بدی دارد. از بازی های بد و غلو شده تا گریم هایی که به جهت هرچه تلخ تر کردن ماجرا هستند. ولی فیلمنامه اش در کل قابل تأمل است. بعد از تماشای بیست، شاید کمتر کسی بگوید که فیلم بدی بود، ولی کمتر کسی هم هست که دوست داشته باشد یک بار دیگر آن را تماشا کند! دلیل اصلی هم به فرم بر می گردد.

 

**********

 

هیچ. ساخته عبدالرضا کاهانیهیچ شروع فرم خاص فیلم های کاهانی است. فیلمی با دو «نگاه» که علی القاعده ادعای ضد مادیات بودن دارد. ولی آدم هایش سطحی اند و بی دغدغه. تفاوت دو نگاه فیلم فقط و فقط تفاوت بین 400 هزار تومان است و 35 میلیون. یعنی خود مادیات.

«نگاه اول»، قصه مردی است که به خاطر مشکل جسمی که دارد، زیاد از حد می خورد و همه از او متنفر اند. دوستانش و عمه اش که احتمالاً تنها فامیل اوست. این تنفر به حدی است که عمه حاضر می شود ماهی 400 هزار تومان به او پول بدهد تا فقط قیافه اش را نبیند و از شرش خلاص شود. به همین خاطر خدمتکار خودش (عفت) را به عقد او در می آورد که از این به بعد «نادر» در خانه او و با بچه هایش زندگی کند. اولین چیزی که از بچه ها می بینیم. این است که با ازدواج عفت مخالف اند و فقط به این خاطر که دیگر مادرشان کار نکنند حاضر شده اند که «نادر»  به خانه شان بیاید. یعنی اینکه از خود نادر خوششان نمی آید، ولی به خاطر پولی که قرار است به آن خانه بیاورد، می خواهند تحمل اش کنند.

ولی ماجرا از جایی عوض می شود که متوجه می شوند «نادر» بیکار است و عمه اش پول را به او می دهد. همینطور که به تدریج بیماری اش را هم می فهمند و تنفرشان بیشتر می شود و در انتهای نگاه اول، او را از خانه بیرون می کنند. ولی مسئله اصلی این است که این آدم ها نادر را برای پول اش می خواستند نه برای خودش. اینطور نبوده که از خود «نادر» خوشان بیاید و وقتی بفهمند که بیکار است نظرشان عوض شود. او که چه بیکار باشد و چه نه، به هر حال قرار بود همان 400 هزار تومان در ماه را به آن ها بدهد. پس مسئله آن ها چه بود؟پول یا نادر؟

در ابتدای «نگاه دوم»، همه چیز عوض می شود. متوجه می شوند که بدن «نادر» طوری است که چند ماه یکبار کلیه تولید می کند و برای فروش هر کدام هم 35 میلیون پول می گیرد. از اینجاست که قرار است پول به عنوان عامل مخرب به خانه آن ها وارد شود و همه چیز را نابود کند. «نادر» را با عزت و احترام از بیمارستان به خانه می آورند. «نادر» هم که خیلی راحت تر از آن است که به او بر بخورد و احیاناً کینه ای از آن ها داشته باشد. اولین درگیری بین «نیما» و «لیلا» است. «لیلا» از اینکه نامزدش مدام دور  و بر «نادر» است کلافه می شود و او را از خانه شان بیرون می کند. ولی چند دقیقه بعد همین «لیلا» را می بینیم که وقتی «نادر» از حمام بیرون آمده مشغول سشوار کردن موهای او می شود و انگار نه انگار که به خاطر تنفرش از این مرد، با نامزدش به هم زده.

قهر و آشتی های آدم های هیچ گنگ است. مادرشان که در هر دو نیمه فیلم، وقت خوشحالی یا ناراحتی، یک آدم آماده به بغض و گریه است و ما را یاد آدم های فیلم بیست می اندازد. «بیک» که قرار بود مرد غیرتی خانه باشد، در نیمه دوم فیلم از همه بیشتر دور و بر «نادر» می چرخد. و پرسش اصلی اینجاست که خود «نادر» به چه دلیل وقتی که صاحب این پول زیاد می شد، دوباره به خانه آن ها بر می گردد؟ قبلاً که مسئله اش خوردن بود. حالا هم که با پول مشکل اش حل شده. نمی توان گفت به فکر «عفت» و بچه هایش اشت، که اگر بود به آن ها پول می داد و زندگی شان نابود نمی شد.

فرق بین «نگاه اول» و «نگاه دوم» هیچ، فرق بین نادر 400 هزار تومانی است با نادر 35 میلیونی. هیچ و آدم هایش ادعا دارند که اگر مثل نیمه اول می ماندند و برای پول طمع نمی کردند، زندگی شان به هم نمی ریخت. در حالی که در همان نیمه اول هم مسئه پول داشتند.

هیچ اگرچه ناموفق، ولی لااقل سعی کرده که حرفی بزند و محتوایی داشته باشد. نقطه قوت اش هم پیشرفت فرم نسبت به فیلم قبل است و بازی های خوب.

 

**********

 

اسب حیوان نجیبی استاسب حیوان نجیبی است، بی تردید شاخص ترین فیلم کاهانی است. شاخص نه به معنی خوب و نه حتی مهم. شاخص به این معنی که بر سر این فیلم بحث و گفت و گو ها زیاد بود و تفاسیر، مختلف. معمولاً فیلم ها با وجود همه اظهار نظر هایی که در موردشان می شد، در یک بازه خاص قرار می گیرند. برای مثال فیلمی مثل جدایی نادر از سیمین که مورد تحسین اکثر منتقدین قرار گرفت، در بدبینانه ترین تحلیل ها هم نهایتاً یک فیلم متوسط خوانده شد. ولی اسب از این لحاظ فیلم عجیبی است. از «خیلی بد» به این فیلم نمره داده اند تا «خیلی خوب».

فیلم درباره مردی است که با لباس نیروی انتظامی باج گیری می کند. این که این آدم واقعاً پلیس هست یا نه، شاید از اواسط فیلم دغدغه بیننده می شود. نشانه هایی هم برای تأیید و هم برای رد این موضوع وجود دارد. مشکل بینایی اش و دیالوگ پارسا پیروز فر که «شما به خاطر چشماتون موقع استخدام مشکل نداشتید؟» نمونه ای از این نشانه هاست که در طول فیلم وجود دارد. از طرفی وقتی یکی از این آدم ها-اشکان خطیبی در این فیلم خیلی خوب است- از او کارت می خواهد و او هم این کار را انجام می دهد، در انتهای فیلم این پرسش بوجود می آید که اگر پلیس نبود، با این فرض که لباس ها را خریده، کارت از کجا آورده؟

در طول فیلم، با آدم هایی همراه می شود که همه به دنبال پول هستند. یا از هم طلبکارند، یا باید پول اجاره خانه بدهند و یا 200 تومان برای اینکه این مأمور رهایشان کند. با سر زدن به آدم های مختلف برای پول گرفتن و گاه اضافه شدن آدم های جدید، زمان فیلم سپری می شود و در پایان هم بی آنکه نتیجه ای حاصل شود، همه دست از پا درازتر بر می گردند همانجایی که بودند. مأمور هم یکی از آن ها را به خانه اش می رساند و پول هایی که در آن روز جمع کرده را به او می دهد که مشکل اش حل شود. حال پرسش این است که آیا این بذل و بخشش غافلگیر کننده بود یا نه؟

اگر قدری در فیلم دقیق شویم می بینیم که از طرفی چیزهایی وجود دارد که این کار برای ما نامعقول به نظر نرسد، مثلاً بخشیدن کفشی که از یکی از آدم های فیلم گرفته بود به «نسترن». از طرفی هم اینکه در تمام طول فیلم این مأمور آن ها را رها نمی کند و به خاطر 200 تومان مدام دنبالشان است، و در پایان بی خیال همه اینها می شود و تمام پول را واگذار می کند قدری جای تأمل دارد. ولی فارغ از این موضوع، اصلی ترین مسئله ای که می توان با فیلم داشت، واقعی و یا غیر واقعی بودن این آدم است که البته پنهان نمی ماند. در پایان فیلم می فهمیم که او یک زندانی است که در 2 روز مرخصی که داشته این کار را انجام می دهد. و باز هم در مورد آن کارت سوال پیش می آید. شاید اگر بعد از صحنه ای که 2 میلیون پول را قرض داد، فیلم تمام می شد و قضاوت به بیننده واگذار می شد، فیلم بهتری می شد.

در کل، می توان به فیلم اسب حیوان نجیبی است از زوایای مختلفی نگاه کرد. می توان فیلم را یک فیلم معترض و انتقادی دانست که پلیس را به چالش می کشد و تنها به خاطر مجوز گرفتن، پایان فیلم اینگونه می شود. می توان فیلم را رابین هودی نگاه کرد و شخصیت اول را آدمی دانست که از مرفهین بی درد می گیرد و به فرومایه گان می دهد. آن هم به صورت قرض! می شود او را نماد قدرت دانست که همه بدون توجه به ماهیت خودش از آن می ترسند، در عین اینکه ناخواسته دورش جمع می شوند. می توان آن را فیلم بدی دانست که ادعای بیشتر از فرم اش دارد و در انتها هم حرفش را پس می گیرد...

و می توان هیچ کدام از این تفاسیر را نکرد و فقط از یک کمدی معمولی لذت برد.

 

**********

 

بی خود و بی جهت، ساخته عبدالرضا کاهانیبی خود و بی جهت، حقیقتاً نکته زیادی برای نقد کردن ندارد. فیلمی که در آن تلاش بر این بوده که از لحاظ گذشت زمان مطابق با واقعیت باشد. یعنی دقیقاً 75 دقیقه از زندگی این چهار نفر. چهار نفری که بعد از تمام شدن فیلم، به سختی اسمشان در ذهن می ماند. باید همینجا از سایت های سینمایی برای نوشتن خلاصه فیلم تشکر کنیم که به این موضوع کمک می کند. خلاصه فیلم این یک خط است: «محسن، مژگان، الهه و فرهاد: چيکار کنيم اين همه اثاثيه رو!؟»

این فیلم-از به کار بردن کلمه «قصه» پرهیز می کنم-، در باره دو زوج است. فیلم در خانه ای می گذرد که متعلق به «محسن» و «مژگان» است. قرار بوده قبل از آمدن «فرهاد» و «الهه»، آن ها به خانه جدیدشان بروند، ولی مشکلی که در قرار داد آن خانه وجود دارد مانع این امر شده و الان هر چهار نفر با حجم زیادی از وسایل در خانه روبرو هستند و نمی دانند که چه کار کنند با آن ها. همان شب هم «الهه» و «فرهاد» می خواهند عروسی شان را درآن خانه برگذار کنند و این مشکل اصلی است که «چیکار کنیم این همه اثاثیه رو؟«

«محسن» و «فرهاد» با هم رفیق اند. ولی معلوم نمی شود که چرا وقتی که «الهه» و «فرهاد» با وسایلشان به خانه آن ها آمده اند تازه متوجه ماجرا شده اند. «مژگان» پیشنهاد می دهد که اثاث را داخل یک اتاق یا حمام قرار بدهند تا مشکل حل شود و «الهه» مخالفت می کند. ولی در اواخر فیلم که کم کم با هم دوست می شوند، همین پیشنهاد را قبول می کند.چون اگر در ابتدا قبول می کرد احتمالاً زمان فیلم 30 دقیقه می شد!

از طرفی «الهه» بحران مادرش را دارد. به واژه بحران دقت کنید. مادر در این فیلم خود بحران است. آمدنش مایه دردسر، و طرز صحبت کردن «الهه» با او خالی از هرگونه احترام و یا دوست داشتن است. «الهه» نمی خواهد که مادرش متوجه حامله بودن او شود، به همین خاطر مصرّ است که عروسی را قبل از محرم و صفر برگذار کنند، چون اگر چند ماه به تعویق بیافتد قضیه مخفی نمی ماند. مادرش دوبار در فیلم دیده می شود. مرتبه اول که می آید، اوضاع به هم ریخته را می بیند، قدری غر می زند و می رود. با توجه به اینکه فیلم در زمان واقعی می گذرد، دوباره برگشتن مادر بعد از یک بازه زمانی کوتاه، مشکل فیلمنامه است. مرتبه دوم، بعد از جر و بحث مجدد با دخترش، به او می گوید که هیچ کسی قرار نیست امشب آنجا باشد، چوت عروسی در کار نیست. تصویری که این فیلم از مادر ارائه می دهد، سطحی و ضد اخلاق است.

البته باید به دوربین فیلم اشاره کرد که با اینکه اکثر دقایق فیلم در یک فضای محدود است، دیده نمی شود.همین.

خوب است قدری به وجه تسمیه فیلم فکر کنیم. چرا «بی خود و بی جهت»؟ چون در انتهای فیلم می فهمیم که تمام دغدغه و دعواهای این چهار نفر بر سر جا به جا کردن وسایل بیهوده بود. چون اساساً عروسی در کار نبود. در واقع خود فیلم این را می گوید.بله! بی خود و بی جهت فیلمی است بی خود و بی جهت.

 

**********

 

پوستر فیلم بی خود و بی جهتبی تردید فرم و محتوا در کنار هم معنی پیدا می کنند. دوست دارم اشاره ای کنم به یکی از معروف ترین و محبوب ترین دیالوگ های تاریخ سینما که در فیلم پدرخوانده از زبان دون کورلئونه با بازی مارلون براندو گفته می شود: «پیشنهادی بهش می دم که نتونه رد کنه».

اگر توانایی این را داشته باشیم که جمله را برای لحظه ای از فیلم بیرون بکشیم به صورت مستقل به آن نگاه کنیم، می بینیم که جمله آن چنان پیچیده و معناداری نیست. پس رمز ماندگاری آن کجاست؟....

با بررسی فیلم های کاهانی، پی می بریم که به تدریج او فرم خودش را بیش از پیش شناخته و سعی در بهبودش داشته. حالا با ساخت فیلم بعدی اش می شود ادعا کرد که بدون دانستن نام کارگردان اگر فیلم را ببینیم، کاهانی را در فرم فیلم بشناسیم. ولی نکته قابل تأسف محتواست. فیلمنامه فیلم های عبدالرضا کاهانی از آدم تا بی خود و بی جهت، فیلم به فیلم آب رفته اند و بی محتوا تر شده اند. به فیلمی رسیده اند که نه تنها حرفی برای گفتن ندارد، بی خود و بی جهت است و از جهت شخصیت (مادر)، یک فیلم ضد اخلاق.

حرف این است که با فرم تنها نمی توان محتوا تولید کرد. از آدم های سطحی نمی توان برداشت نمادین کرد، قبل از اینکه خودشان عینیت داشته باشند.

پاسخ پرسشی که مطرح کردم چیزی نیست جز فرم. این فرم است که به محتوا قالب می دهد و اگر جایی برای زیبایی داشته باشد، زیبایش می کند. قطعاً اگر نبود فیلمنامه و شخصیت پردازی خوب فیلم پدرخوانده در کنار فرم  خوب، این جمله ساده ماندگار نمی شد. محتوای بدون فرم، نه فقط در سینما، مثل مایعی است که برای شکل گرفتن نیاز به ظرف دارد و بدون قالب بی فایده خواهد بود. همینطور فرم بدون محتوا، یک ظرف خالی است. می تواند زیبا باشد، همه از بیرون به آن نگاه کنند و بدون توجه به چیزی که درون ظرف است، از آن تعریف و تمجید کنند و برخی تفاسیر گوناگونی از آن داشته باشند. ولی زیبایی این ظرف یک زیبایی بدون کارکرد است و وقتی از بالا به آن نگاه کنیم، محتوایی درون اش نخواهیم دید.

 

 

پی نوشت:

 

1.دومین فیلم کاهانی بعد از آدم،فیلم آنجا است که البته اکران نشده و نسخه ای هم از آن موجود نیست. طبعاً اظهار نظر در مورد آن هم ممکن نخواهد بود.

2.چند خطی که در مورد فیلم ها نوشته شده، صرفاً نگاهی است که بتوان در مجموع و به خصوص از نظر فیلمنامه، در مورد آثار عبدالرضا کاهانی به یک نتیجه گیری کلی رسید.

3.این نوشته تنها نگرانی یک بیننده است برای کارگردانی که در فاصله ای نه چندان دور فیلم قصه گوی آدم را ساخته و حالا کم کم سینمایش جهت دیگری را در پیش می گیرد.

 

 

محمد معین موسوی


 تاريخ ارسال: 1391/9/27
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>خسرو:

چیز چندانی به خواننده منتقل نمی کنه این نوشته. بخش بسیار زیادی اش هم توضیح داستان فیلمها است. به مهمترین مساله ها در مورد فیلمهای کاهانی منتقل نشده و در نتیجه مقایسه بین این فیلمها همچنان سطحیه و عملا به داستانگو بودن و داستانگو نبودن خلاصه میشه

2+0-

يكشنبه 1 اسفند 1395



>>>عرفان کریمانی:

به نظر من فیلم بی خود و بی جهت باید بعد از رستگاری در شاوشنگ دومین فیلم برتر جهان میشد ... و برای رسیدن به این حرف باید فیلمو چندین بار ببینید و قدرت نویسندگی خارق العاده ی کاهانی رو توش درک کنیدq

0+0-

شنبه 9 بهمن 1395



>>>خلیل:

با سلام وخسته نباشید فیلماتون بدک نیست متشکریم

0+0-

پنجشنبه 14 آبان 1394



>>>شایان:

فیلم های آقای کاهانی شبیه فیلم های اصغر فرهادی ه .

0+0-

چهارشنبه 13 آبان 1394



>>>Saeed:

وقتي شما تلوزيون را روشن ميكنيد و اتفاقي يك مسابقه فوتبال را نمايش ميدهد اگر نام تيمها را بالا نويس نكرده باشد كمي طول ميكشد تا بفهميد مسابقه بين چه تيمهايي برگزار ميگردد ولي وقتي اتفاقي يكي از فيلمهاي سينمايي ساخته استاد كاهاني در حال نمايش باشد اگر اهل فيلم و سينما باشيد با اولين سكانس متوجه ميشويد كه فيلم فيلم كاهانيست، اين و هزاران خصيصه ديگر در فيلمهاي كاهاني او و فيلمهايش را جز منحصر بفرد ترين اثار دنياي سينماي ايران ساخته ، درود بر او طرز فكر روشنش

2+0-

دوشنبه 27 مهر 1394



>>>فیچ:

هرکسی سلیقه ای داره ولی دنیای کاهانی به نظر من خیلی سیاهه و کسی که این دنیا رو دوس نداشته باشه فیلماشو هم دوس نداره منم دوس ندارم

0+1-

دوشنبه 19 مرداد 1394



>>>رضا:

البته هر فردی یک دیدگاهی داره شما فرمودید بیست بدترین کار کاهانیست اما بیست بیشترین کار کاهانیست. بیشترین نگاه و جوایز تعلق گرفته به آثار کاهانی مربوط به فیلم بیست هست از گوی طلایی لوکارنو تا جایزه ویژه و دیپلم افتخار فجر، دمش، باتومی و ....

1+1-

يكشنبه 11 آبان 1393



>>>پیمان:

شما به مسئله فرم نگاه کردید اما دقت نکردید کاهانی هم همچون فیلمسازان جوان و خوشساختی مثل اصغر فرهادی و بهرام توکلی نگاه عمیق و جدید به جامعه ما دارد.شما ساخت فیلم بی خود و بی جهت را کلا زیر سوال بردید و توهین به شخصیت مادر را یکی از دلایل غیر اخلاقی بودن می بینید.مگر اخلاق غیر از ارتباط و اعتماد متقابل است؟اتفاقا ما در جامعه مان از این دست انسانهای مغرور و غیر قابل انعطاف همچون مادر الهه در این فیلم زیاد و به وفور می بینیم.به طور کلی ما متاسفانه از نگاه کردن با زوایای جدید به مسائل یک واهمه داریم واگر کسی چنین کاری کرد به او تهمت سطحی نگر بودن و ضد اخلاق می زنیم.یکی از دلایل انکار وجود بحران در جامعه ماست و چه خطراتی مانند اختلافات فرهنگی،تقابل با مفاهیم جدید،وضعیات اقتصادی و اجتماعی،امنیت و...که میتوانند فرصت باشند اما تبدیل به خطر شده. نگاه کاهانی را دوست دارم برای حقیقی بودنش،برای عمیق بودنش و برای او آرزوی موفقیت میکنم.

6+1-

شنبه 30 شهريور 1392



>>>Armin:

با نظرتون کاملا مخالفم، کاهانی از فیلم افتضاحه آدم شورع کرد و به فیلم بسیار خوب بی خود و بی جهت رسیده، فیلم به فیلم خوب تر شده، پوچ گرایی را براحتی در سه فیلم آخرش میتوان دید، ابتدا به معنای درستی از پوچی برسید سپس حرف از محتوا و آب رفتن فیلم هایش کنید!

3+2-

سه‌شنبه 5 دي 1391



>>>همیرحسین موسوی:

1.راستشو بخوای غافلگیر شدم وقتی خوندم ریویوتو. خوبه خوبه. 2.یه سری مثال برات میزنم از خود متنت:در نیمه دوم فیلم از همه بیشتر دور و بر «نادر» می چرخد. و پرسش اصلی اینجاست که خود «نادر» به چه دلیل وقتی که صاحب این پول زیاد می شد، دوباره به خانه آن ها بر می گردد؟ یا:در پایان فیلم می فهمیم که او یک زندانی است که در 2 روز مرخصی که داشته این کار را انجام می دهد. و باز هم در مورد آن کارت سوال پیش می آید. شاید اگر بعد از صحنه ای که 2 میلیون پول را قرض داد، فیلم تمام می شد و قضاوت به بیننده واگذار می شد، فیلم بهتری می شد. این چنین ایرادهایی از فیلمنامه که البته بگم تو ایران اونایی که اسم خودشونو منتقد میذارن هم میگیرن در واقع همونطور که مککی میگه اصطلاحی به نام چاله تو فیلمنامه اس در واقع جاهایی که دااستان نه از فقدان انگیزه که ازفقدان منطق رنج میبره ولی مسئله ی اصلی اینجاس که چاله ها هم بخشی از زندگی هستن بنابراین اگه درباره زندگی میخوای فیلم بسازی دو سه چاله هم توش بالاخره پیدا میکنی. 3.درباره ادعای بحثت که بررسی فیلم های کاهانی از نظر فرم و محتوا است بگم که به نظرم تناقضی توشه چیزی که من خوندم یک ریویو یا بررسی فیلم ها بود (که البته گفتم خوب بود )تا نقد یا همون ادعای خودت مخصوصن کلمه ی "فرم" توی متنت مثل بچه ایه که والدینشو گم کرده سرگردان و ناراحته بازم برات مثال میزنم کاربرد GENRA تو هر کدوم از فیلما و ارتباطشون باهاش(که در واقع گل سر سبد تحلیل رابطه ی فرم و محتواس) نوع استفاده از پیرنگ تو هر کدوم از فیلم رابطه ی ساختار و شخصیتها البته بگم که وقتی من میگم ساختار تو فکر میکنی دربارش صحبت کردی ولی بذار بهت بگم ساختار چیه توی نقد (البته از نظر من)ساختار منتخبی از حوادث زندگی شخصیت هاس که تو یه نظمی منطقی قرار گرفتن بگذریم همینطور به مسئله ی متن و زیر متن و فرا متن تو این فیلما نپرداختی و چیزای دیگه که از حوصله خارجه 4.امیدوارم فیلم های سینمای جهان رو هم بیشتر ببینی چون هم میدونم خیلی لذت خواهی برد هم به درکت از فیلم کمک میکنه مخصوصن توی درکت از مسئله ی سبک جون فیلمای ایرانی متنوع نیستن و همینطور سطح به نسبت پایینی دارن یه مثال کلیشه ای و ساده اینه که تو کل عمرت فوتبال ایران رو ببینی و معنیت برای فوتبال اون باشه غافل از فوتبالی که مثلن بارسا بازی میکنه من میدونم تو اگه فیلمای آدمایی مثل تارانتینو .اسکورسیزی. پل توماس اندرسن .وس اندرسن. فینجر .لینج .راسل .وودی آلن. میلوش فورمن. دی پالما. ون سانت. هانکه .جارموش. اودیار .بیگله جیلان.نولان (به جز اینسپشن و بتمناش که فک کنم دیدی).کاترین بیگلو .تام هوپر.استیو مک کویین .چارلی کافمن .کن لوچ.گای ریچی .اسپایک جونز. میشل گوندری.فن تریر.ویم وندرسو خیلیهای دیگه رو ببینی تازه ماهیت جدیدی از سینما رو کشف میکنی که باعث میشه دنبال فیلمای آدمایی مثل برگمان.بونوئل.فلینی.فولر.تروفو.دسیکا.هیچکاک.روسلینی.گدار.هاکس.جان فرد.ویسکونتی.آنتونیونی.اریک رومر یا حتی فریتز لانگ و ایزنشتاین و گریفیث یا ارنست لوبیچ و...بیفتی دیگه اونمقع اس که لذت خواهی برد به طور خالص از سینما

2+2-

شنبه 2 دي 1391



>>>دیگران:

بی خود و بی جهت, یک شاهکاره. شاهکار

2+2-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>لاله:

درخشان بود! اولین مقاله جدی و خوبی بود که در وب درباره کاهانی خوندم. بسیار ممنون

2+1-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>نیما:

نوشتهه اید که " بیست بزرگترین لطمه را از کارگردانی خورده که فیلمی با فرم به شدت تلخ و اغراق شده است" اتفاقاً برخلاف شما، من فکر می کنم فرم فیلم "بیست" بسیار سنجیده و مناسب است.

7+2-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>پژمان.ع:

نثرتون قوی تر از نقدتونه: "اسب حیوان نجیبی است، بی تردید شاخص ترین فیلم کاهانی است" هر توضیح دیگه ای که که پسوند این جمله داده باشید چیزی از غلط بودنش کم نمیکنه. و در ادامه در مورد فیلم "هیچ" می نویسید: " و پرسش اصلی اینجاست که خود «نادر» به چه دلیل وقتی که صاحب این پول زیاد می شد، دوباره به خانه آن ها بر می گردد؟" عجیبه که اینو دریافت نکردید! چون نادر احساس میکنه توی اون خونه و بین اون آدماست که صاحب خانواده و هویت میشه.

4+2-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>.:

BIKHOD O BIJAHAT filmist bikhod o bijahat

4+7-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>هم کلاسی:

سلام موافقم.درست مثل بعضی آدم ها که بیشتر فرم هستند تا محتوا...

1+4-

سه‌شنبه 28 آذر 1391



>>>محمد توسلیان:

خسته نباشید ، مطلب خوبی بود

5+4-

سه‌شنبه 28 آذر 1391




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.