مانی بزرگمهر
نقد فیلم
اصلاً قابل تصور نبود که کارگردان جوانی مثل سامان مقدم بتواند از پس فیلمی چنان کامل و دقیق و بالغانه مثل صد سال به این سالها برآید. فیلمی که ساخته شدنش از اتفاق های خیلی خوب سینمای این سالهاست. مواجهه اولیه با چنین فیلمی نه فقط برای تماشاگر عمومی سینما، بلکه حتی برای خواص نیز دشوار است. چراکه فیلم از چنان غنا و عمق درونی برخوردار است که شاید دست کم باید به چهل سالگی رسید تا این فیلم را فهمید. صد سال به این سالها فیلمی سبکسرانه نیست و شیوه روایت خطی آن ممکن است برای کسانی که بخش مهمی از جذابیت یک فیلم را در فراز و فرود داستان آن می دانند امتیاز منفی بزرگی محسوب شود. در حالی که فیلمهایی با این سبک و سیاق از سال های دور در سینما مورد توجه بوده اند. فیلم هایی مثل خانم مینی ور (1942) از وقتی تو رفتی (1944) غول (1956) 1900 (1976) و... ساختن فیلمی مثل صد سال به این سال ها نیازمند رسیدن به سن عقل است و خوشحالیم که سامان مقدم نشان داد به این سن رسیده و دریافت های او درام به عمقی اساسی رسیده است.
ماجراهای فیلم صد سال به این سالها در چند مقطع زمانی می گذرد. سال 1355، سال 1357، سال 1367، و سال 1384 البته در نسخه نمایش داده شده در جشنواره ظاهراً بخش های زیادی از فیلم حذف شده که احتمالاً قسمت عمده آن مربوط به بخش سال 1384 می باشد.
سال 1355 بندر پهلوی: ایران (فاطمه معتمد آریا) و رفیع (رضا کیانیان) که زوج جوانی هستند که پسری به نام آرش دارند و به همراه دوست شان امین (پرویز پرستویی) سرخوشانه ابعاد مختلفی از زندگی را تجربه می کنند.
سال 1357: رفیع که چاپخانه کوچکی دائر کرده همچنان سرخوش و موفق است. کارگر چاپخانه او در حین تعمیرات برق چاپخانه می میرد. زن جوان او پس از این حادثه احتمالاً برای تسویه حساب حقوق شوهرش با رفیع دیدار می کند. رفیع سالگرد ازدواجش با ایران را در کافه «رز» جشن می گیرد، اما در جریان انقلاب به کافه حمله می شود و همه می گریزند. چند روز بعد به شکل کاملاً غیر منتظره ای رفیع ناپدید و خیلی زود جنازه اش پیدا می شود. او به قتل رسیده است. ایران بندر پهلوی را ترک می کند.
سال 1367: ایران در تهران خیاطخانه ای دائر کرده و به دوختن لباس عروس مشغول است. آرش پسرشان بزرگ شده و سرباز است. تهران در معرض حملات هوایی است. آرش و دختر جوانی (با بازی بهاره افشاری) دلباخته یکدیگرند. در آن سوی شهر، زن جوانی که همسر کارگر چاپخانه رفیع بود و حالا پسربچه ای به نام علی (با بازی علی شادمان) دارد در بیمارستان کوچکی در حال مرگ است. پسربچه خانه ایران و آرش را پیدا می کند و گریه کنان به آرش می گوید که برادرش است و مادرش در آستانه مرگ است. زن جوان که معلوم می شود سالهای سال قبل رفیع مخفیانه با او ازدواج کرده می میرد. و پسر او در کنار ایران و آرش به زندگی اش ادامه می دهد. ایران روی خوشی به علی نشان نمی دهد. آرش در جنگ شهید می شود. ایران و علی با هم تنها می مانند.
سال 1384: علی که حالا پسر جوان برومندی شده (با بازی علی قربان زاده) از فعالان جنبش دانشجویی است و در زندان به سر می برد. رابطه او و ایران از پس گذشت سالها به شدت محکم و عاطفی شده. ایران به طور اتفاقی نشانی از امین دوست قدیمی خانوادگی شان که در طول این سالها کاملاً ناپدید شده بوده و حالا به یک مقام دولتی بلند پایه تبدیل شده پیدا می کند و سر وقت او می رود. ایران از امین می خواهد از نفوذش استفاده و علی را از زندان آزاد کند. امین علی را آزاد می کند و البته راز بزرگی را به ایران اقرار می کند. اینکه او مسبب قتل رفیع بوده. امین توضیح می دهد که در شب سالگرد ازدواج ایران و رفیع، او با اتومبیل رفیع عملیات آتش زدن شیلات را انجام داده و ساواک بر این اساس رفیع را دستگیر کرده، اما رفیع با وجود اینکه می دانسته آن عملیات توسط امین انجام شده چیزی به ساواک بروز نداده و ساواک رفیع را به قتل رسانده است. ایران خاموش و ارام به راز امین گوش می دهد. علی با دختر مورد علاقه اش (نگار جواهریان) ازدواج می کند. در جشن عروسی او، امین به ایران پیشنهاد ازدواج می دهد اما ایران نمی پذیرد. به توصیه ی امین و ایران، علی و همسرش علیرغم میل باطنی برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می روند. ایران تنها می ماند و خاطرات گذشته اش را مرور می کند...
هیچ فیلمی در طول سی سال گذشته نتوانسته به اثرگذاری و دقت صد سال به این سالها تحولات اجتماعی سال های 1355 تا 1357 را بدون توسل به صحنه های تظاهرات و تنها با تمرکز روی ابعاد عاطفی و انسانی روابط بشری تا این حد مؤثر بر پرده سینما مجسم کند. مسئله این نیست که طراحی صحنه فیلم درخشان، طراحی لباس متوسط، و گریم آن ضعیف است. مسئله اصلی این است که سامان مقدم دقیقاً به جزئیات رابطه یک زوج جوان از طبقه متوسط در سال 1355 تا 1355 به خوبی واقف بوده و این وقوف را به بخش سال 1367 و با چشم پوشی هایی به سال 1384 هم تسری داده است.
صحنه ای که رضا کیانیان در جشن سالگرد ازدواج سرخوشی می کند افسونگرانه است. صحنه ای که فاطمه معتمد آریا پس از سالها به کافه «رز» برمی گردد و خاطرات گذشته اش را مرور می کند فراموش نشدنی است. وقتی خبر شهادت فرزندش را برای او می آورند چنان خیره کننده صحنه را اجراء می کند که حقیقتاً هیچ زنی نتوانسته چون او از پس این مهم برآید. معتمد آریا در این صحنه به تنهایی بیش از تمام زنانی که در طول سالهای گذشته تصویر یک مادر شهید را بر پرده سینما مجسم کرده اند فریاد تلخ یک مادر را روی نوار سلولویید طنین می اندازد.
پرویز پرستویی در نفش امین بدترین بازی تمام عمرش را ارائه می کند. به نظر می رسد نه او و نه حتی سامان مقدم هیچ شناختی از شخصیت «امین» نداشته اند و به سطحی ترین شکل ممکن این بخش از درام را سرهم بندی کرده اند.
لا به لای آنهمه دقت در انتخاب مکان ها، بازیگران، و جزئیات صحنه، بهاره افشاری در نقش یک دختر جوان سال 1367 هم از دیگر اشتباهات بزرگ فیلم است. چرا که شیوه بیان، لحن، و حتی کیفیات فیزیکی چهره او ابداً شباهتی به نقشی که ایفا می کند ندارد.
با این همه صد سال به این سالها از یک بلوغ و پختگی استثنایی برخوردار است. فیلمی که احتمالاً در برندگان یا برگزیدگان امسال جایی ندارد. اما از پس گذشت سالها به منزلت حقیقی اش دست خواهد یافت.
در همین رابطه بخوانید:
صد سال به این سال ها تابستان اکران می شود
سجادپور: سرنوشت صد سال به این سال ها هیچ شباهتی با سنتوری ندارد
شاکی خصوصی مانع اکران صد سال به این سال ها شد
صد سال به این سال ها در اردیبهشت ماه اکران خواهد شد
اعتراض به سامان مقدم به خاطر سرقت طرح فیلمنامه «صد سال به این سال ها»
صد سال به این سال ها: رسیدن به سن عقل
یأس: نگاهی به فیلم «صد سال به این سال ها»
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|