محمدمعین موسوی
نقد فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند ساخته پوران درخشنده
هیس دخترها فریاد نمی زنند فیلم بسیار بدی است. آنقدر ضعیف و دم دستی که از هیچ چیز اش نمی توان دفاع کرد، مگر صرفا ایده اولیه. برای فیلمنامه بعید است بیش از چند هفته زمان صرف شده باشد، حال این نکته به دلیل عجله کردن در ساخت فیلم باشد یا کارنابلدی و سینما ندانستن، فرقی نمی کند. ما همیشه چیزی که می بینیم را قضاوت می کنیم.
آدم های فیلم، هیچکدام، ذره ای از کلیشه ای ترین حالت ممکن فاصله ندارند. آن ها حتی تیپ هم نیستند. آدم به معنی عام اند.یک داماد، در کنار چند قاضی (یا پلیس)، یک مادر آماده به گریه و یک پدر بی جان. خانم وکیلی که نه پذیرفتن پرونده (که در ابتدا از آن سرباز می زند) برایش منطق مشخصی دارد، نه دفاع درستی از موکل اش می کند (فقط برایش گریه می کند!) و نه تعقیب و گریز و گریه های انتهای فیلم به شخصیت اش می خورد (کدام شخصیت؟!) به انضمام سیاه لشگرهایی (زندانیان و خبرنگاران و سربازهای توی کلانتری) که منتظر اشاره کارگردان اند برای اشک ریختن. نباید یک جایی خسته شد از این همه فریاد و جیغ و ناله ای که هیچ کارکردی با مخاطب ندارد؟
این همه کلوزآپ چهره طناز طباطبایی، که در سکانس پایانی به صورت هم بسنده نمی کند و نمای بسته دهان بازیگر را نشان می دهد، به چه دلیل در فیلم استفاده شده جز مظلوم نمایی و همزاد پنداری زورکی گرفتن از تماشاگر؟
برسیم به آدم های فیلم. از نقش اول چیزی نمی بینیم جز یک بازی اغراق آمیز. ابتدای فیلم ممانعت می کند از حرف زدن، وکیل نمی خواهد و پدر و مادرش را نمی بیند، ولی بعد بنا به دستور پشت دوربین شروع می کند به تعریف کردن قصه اش. حتی در فلش بک ها هم آدم نامشخصی است. گل هایی که نامزد اش فرستاده برایش ارزشی ندارد، تماس ها را (اینطور که دوربین نشان می دهد) جواب نمی دهد، تا حدی که کل فضای خانه از گل پر شود، بعد از پشت گل ها ظاهر شود و به مادرش بگوید که این یکی با بقیه فرق دارد! چه جنبه شخصیتی از او می بینیم؟ نمی فهمیم آدم آرامی است یا عصبی، مهربان است یا خشک و خشن. احساسی شدن اش در صحنه قتل، اتفاقی بوده که نمونه اش را در زندگی او دیده ایم یا نه.
داماد در فیلم چه می کند؟ اگر دیالوگ و رفتارهایش را هر آدم دیگری (حتی اگر فیلمنامه نویس نباشد) می نوشت، جز این ها نبود،از بس که کلیشه ای اند.اوایل فیلم به آن دختر می گوید که چرا با او اینکار را کرده، یا اینکه هنگام ورود مراد به اتاق به او حمله می کند، در پایان فیلم پس از ناامید شدن از رضایت گرفتن، در کنار دریا گریه می کند. این ها جز بدیهیات نیست.
تنها آدمی که طرفداران فیلم از او دفاع می کنند کاراکتر شهاب حسینی است که فیلمنامه، سعی کرده اینطور نشان دهد که به خانواده اش نزدیک می شود.این آدم قهرمان و با جذبه،چه می کند جز نگاه کردن با چشم های ریز شده و در پایان فیلم هم استعفا دادن. نهایت کاری که از دست قهرمان ما بر می آید همین است؟ چه جوانمردانه!
به داستان نگاه کنیم. برای هر فیلم، می توان نگاهی متصور بود، فرمی و محتوایی. فیلم های خوب آن هایی هستند که نگاه را با فرم بدل به محتوا می کنند. ولی اشکال همیشه جایی درست می شود که فرم غلط، محتوایی غیر ازآنچه که مد نظر فیلمساز بوده تولید می کند. در این فیلم قصه ای که فیلمساز بیان می کند، قرار است در بهترین حالت و در صورت اثر گذاری، به این منجر شود که خانواده هایی که این مورد مشابه را داشته اند بدون هراس از بی آبرو شدن، به پلیس شکایت کنند و قضیه را مخفی نگه ندارند. حال، با چه قصه ای مواجه هستیم؟ دختری که در کودکی مورد اذیت و آزار قرار گرفته، در شب عروسی اش متوجه می شود توی همان ساختمان اتفاق مشابهی در حال انجام است و خاطرات تلخ اش زنده می شود و دست به قتل می زند. فیلمساز قصه را بنا می کند و سعی دارد با این قصه، دلسوزی ما را نسبت به کاراکتر اصلی بر بیانگیزد. نگاه پشت فیلم، بی تردید دفاع از کاراکتر اصلی است. می شد این دفاع را قدری منطقی تر جلوه داد، اگر کاراکتر ما همان فردی را می کشت که در کودکی اش بوده. در غیر اینصورت، بهتر نبود که کاراکتر مراد (بابک حمیدیان) فقط در فلش بک ها باشد؟ نشان دادن الان او، به سرعت کشف شدن 27 مورد و محکوم به اعدام شدنش، چه تأثیری در داستان فیلم دارد؟ من فکر می کنم نشان دادن الان او فقط برای این بوده که در بازجویی، جمشید هاشم پور به او دشنام بگوید و کتک اش بزند که مردم توی سینما کف بزنند. و جالب اینکه حضور هاشم پور هم فقط برای همین سکانس است!
به راستی چگونه است که در اینگونه فیلم ها، از دهلیز قابل تحمل گرفته تا همین فیلم و انتهای خیابان هشتم، همیشه کار رضایت گرفتن از خانواده مقتول به واپسین لحظات فیلم می رسد؟ تا دقیقه های پایانی حرفی از رضایت گرفتن نزنیم و پیدا کردن برادر مقتول و کشته شدن ناگهانی اش را نگه داریم برای انتهای فیلم، که بر التهاب سفارشی اش افزوده شود.
بگذریم از مسائل جزیی. مثل کشف شدن موارد کودک آزاری و پیدا شدن خانواده های مربوطه (در عین اینکه دوست ندارند شکایت کنند و اگر شکایت نمی کنند معلوم نیست که چگونه پلیس اطلاع پیدا کرده)، اینکه در صحنه ای به طور اتفاقی گفته می شود که کانال کولر را هم بگردند و اتفاقا سرنخ اصلی همانجاست، اینکه مادر یکی از کودک ها در اتاق اش هنگام راه رفتن تعادل اش به هم می خورد و می فهمد که موبایلی زیر فرش پنهان شده! (دقت کنیم که بچه موبایل را پنهان کرده و احتمالاً روی بک گراندش هم همان عکس های کذایی است)، و .... .
و بگذریم از دفاع فیلم از یک عمل غیر انسانی یعنی قتل. اگر فیلمساز قدری زرنگ بود و اینطور نشان می داد که نقش اصلی فیلم، مراد را می کشد، می شد از آن دختر دفاع کرد و به او حق داد. ولی در دیالوگی، به درستی بیان می شود که اگر همه افراد جامعه هنگام مشاهده یک ارتکاب جرم، چاقو به دست بگیرند و حمله کنند، خود قاضی و مجری باشند، اوضاع خوبی ایجاد نمی شود. ممکن است در پاسخ اینگونه بشنویم که در انتهای فیلم هم او اعدام می شود و غیر از این نیست. ولی مهم ساختار فیلم است که به وضوح طرف دختر را می گیرد و با آن همه نمای بسته و گریه نقش های اصلی و فرعی، برای کاراکتر اش دلسوزی می کند.
نگاهی به پوستر فیلم بیندازیم که در خیابان ها نصب شده. شهاب حسینی با انگشت اشاره ای که مقابل صورت گرفته، نام فیلم را تبلیغ می کند (هیس). مگر در فیلم، اینگونه نبود که مراد به دخترهایی که آزارشان میداد این جمله را می گفت؟ در اینصورت کاراکتر شهاب حسینی هم جزو متجاوزان است؟ حتما ما هم که پوستر را می بینیم همان کودک هستیم. فیلمساز شوخی می کند؟
هواداران فیلم، تنها مجذوب حرف های احساسی اش می شوند. و نهایت دفاع آن ها در حد ایده اولیه و سه خطی فیلم است.از هر کسی دلیل خوب بودن این فیلم را بپرسید بدون درنگ پاسخ می دهد که:موضوع مهمی را بیان کرده! جسارت داشته!
اینکه موضوع فیلم، دغدغه فیلمساز باشد قطعاً نکته مثبتی است، ولی هیچگاه نمی توان دلیل بر خوب بودن یک فیلم باشد.
وکیل فیلم ما، از موکل اش دفاع نمی کند. برایش گریه می کند.
من هم برای این فیلم گریه می کنم، که جزو فیلم های شاخص امسال محسوب می شود و جایزه می گیرد.
محمد معین موسوی
در همین رابطه نقدهای دیگر منقدان پرده سینما را بر فیلم هیس دخترها فریاد نمی زنند بخوانید
نوستالوژی ناکام، یا قصه گویی با روایت سردرگم؛ نقدی بر فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند-رضا منتظری
دفاع کردن، گریه کردن یا گریه نکردن؛ نقدی بر فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند- محمدمعین موسوی
هیس!سانتی مانتال ها فریاد می کشند. نقدی بر فیلم هیس! دخترها فریاد نمی زنند- ساسان دسی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|