پرده سینما

کلکسیونی ناهمگون از عناصر احساسی؛ نقدی بر فیلم «دهلیز» ساخته بهروز شعیبی

صالح بهشتی

 

 

 

 

 

 

 

نقد فیلم دهلیز ساخته بهروز شعیبی

 

نمایی از فیلم دهلیزدهلیز را اگر بخواهیم با خودش، به عنوان محصول ِ یک کارگردان ِفیلم اولی، قیاس کنیم اثری نسبتاً خوب و قابل قبول است. اما در قیاس با فیلم های درجه یک درام مربوط به مضمون قصاص اثری متوسط و حتی ضعیف است. می توان با مداقه قرار دادن داستان، فیلمنامه و بازی ها عیار فیلم را سنجید و به آن نمره داد.

داستان دهلیز چیست؟ داستان یک مادر است که پسرش را برای تحریک عواطف خانواده ای که به واسطه ی  همسرش داغدیده هستند تحریک کند؟ داستان یک پسر کوچک است که فکر می کند پدر ندارد و بعد می بیند اشتباه کرده است؟! داستان یک اعدامی ست که سالها پسرش را ندیده و حالا با پسری 8-9ساله مواجه شده و با دیدن او دیگر نمی خواهد اعدام شود ؟ هیچ کدام از اینها داستان فیلم نیست. و در عین حال فیلم شامل همه اینهاست!

اگر از منظر داستان نویسی کلاسیک و استاندارد بخواهیم این مساله را بررسی کنیم، بی شک علت مشخص نبودن داستان را در نبود انگیزه و نقطه عطف اصلی فیلمنامه خواهیم یافت. علت اعدامی بودن رضا عطاران مشخص نیست. نه اینکه اصلاً مشخص نباشد. بهانه ی قتل آن هم در یک دعوا بر سر جای پارک ماشین! آن هم بدون اینکه بیش از چند ثانیه بیشتر راجع به آن توضیح داده شود برای بسته شدن نطفه ی یک درام ابداً کافی نیست. چون قرار بر اینست که تمام رفتار، گفتار، منش و اصول شخصیت ها در فراز و فرود فیلم بر اساس یک نقطه عطف معین و تعیین کننده جلو برود، لاجرم به شدت به آن وابسته خواهد بود.

لنگ زدن کنش ها و واکنش ها (که اصلاًبه نظرم ایجاد نمی شود و تمام رفتارهای شخصیت ها، موضعی - مقطعی و مبتنی بر لحظات حسی عاطفی لحظه ای و کوتاه است) دقیقاً به علت روشن نبودن علت قتل و اعدامی شدن رضا عطاران است. چون شیوا (هانیه توسلی) و پسرش قرار است تلاش خود را برای اعدام نشدن پدرشان در طول فیلم انجام دهند، لاجرم این تلاش باید بر نقطه ی عطف داستان استوار شود. و چون این نقطه ی عطف واضح نیست ، تمام فیلم به همراه شخصیت ها به اصطلاح می روند روی هوا!

نمایی از فیلم دهلیزنمونه ی داخلی-بومی موفق این مضمون داستان زیرتیغ اثر محمدرضا هنرمند و نوشته علی اکبر محلوجیان است. دو همکار قدیمی که خانواده هایشان با هم ارتباط عمیق و صمیمی دارند و قرار است با هم فامیل شوند، طی یک دسیسه ی فامیلی از جانب دیگر، پرویز پرستویی مورد تهمت قرار می گیرد. در یک گفت و گو و مجادله ی کلامی عصبی می شود و اتفاقی آتیلا پسیانی را هل می دهد و بدون اینکه قصد قتل داشته باشد، مرتکب این عمل می شود. این می شود یک نقطه ی عطف قوی که کل داستان می تواند بر روی آن استوار شود.

عناصر دراماتیک :1- رفاقت قدیمی قاتل و مقتول 2- صمیمیت خوانواده های آنان 3- قرار به تعیین زمان عروسی پسر مقتول و دختر قاتل 4- تهمت ناروا و درنهایت 5- مساله ی بخشش ، عواملی هستند که برای ایجاد یک درام قوی کافی اند. اما دهلیز حتی از داشتن یک دلیل و کنش قانع کننده برای شکل گیری این درام عاجز است. قصد پیش کشیدن تم قصاص-بخشش را به گونه ای مطرح می کند که نه اساساً علت و انگیزه ی قتل در جهت دهی به داستان مؤثر است و نه انگیزه ی خانواده مقتول برای نبخشیدن منطقی و قانع کننده!

دهلیز آغاز خوبی دارد. اراده برای عوض کردن مدرسه بچه، جدا کردن پسر از دختر همسایه، رفتارهای مرموز مادر در چند دقیقه ی ابتدایی فیلم، می رود تا زمینه سازی برای آغاز یک کنش موثر را پی ریزی کند و تعلیق خاصی را در ذهن بیننده ایجاد می کند. اما در ادامه به واسطه ی همان عدم وضوح نقطه عطف داستان و خاموش بودن موتور محرک قصه ، عملاً از این پی ریزی استفاده و بهره ای برده نمی شود.

نمایی از فیلم دهلیزآیا ممکن است اساساً خانواده ی مقتول به مدرسه ی پسر مقتول رفته و از مدیر بخواهند بچه ی قاتل را از آنجا بیرون کند؟ و مدیر هم بلادرنگ( که در بازی اش چنان ترس و عجله ای دیده می شود که انگار دستور از مقامات امنیتی مافوق رسیده است!) این کار را انجام دهد؟! آیا چنین قانونی هست که این ایده را پشتیبانی کند؟!

یا علت جدا کردن پسر بچه از دختر همسایه چیست؟

اینها در وهله ی اول که در کنار هم قرار می گیرند این حس را در مخاطب القا می کند که بر فرض این پسر یک مریضی دارد. اما اینکه پدرش یک اعدامی ست، نمی تواند کنش ِ آن واکنش ها باشد!

در ادامه در فیلمنامه و البته شخصیت پردازی سوراخ هایی هست که کماکان فضا را ابهام آمیز می کند و کنش های فیلمنامه ای را حد سطحی و ابزار برای گذراندن سکانس ها یکی پس از دیگری مهیا می سازد.

دلیل توقف پنج ساله اعدام رضا عطاران چیست؟ خانواده ی مقتول که چنانچه ما در فیلم می بینیم حتی ذره ای به تصمیم خود مبنی بر اعدام قاتل شک ندارند. علت این تعلل چیست؟ هیچ پاسخی به آن داده نمی شود. جز اینکه این مساله به بهانه ای می ماند که نویسنده درام نصفه و نیمه ی خود را شکل دهد. یعنی ظهور بچه بواسطه ی رشدش و بدست آمدن شخصیت و هویت جدید در خانواده ی قاتل که به نوعی باعث شود اعدام متوقف شود.

می بینیم که حتی واکنش های شخصیت ها ابداً علت معقول ندارند.

مادر، پدر بچه (نوزاد) را هنگام صدور حکم اعدام از وی مخفی کرده؟ علت را چنین در می یابیم که مادر نمی خواهد نوزاد را با پدر آشنا کند و بعد از اعدام بغض نبود او در دل بچه بماند. جدا از مساله ی تعلل در اعدام که بحث آن رفت، مشخص نیست مادر به چه دلیل که تا به حال بروز نکرده، بچه را به دیدار پدر می برد؟ آیا حکم اعدام باطل شده است؟! یا نه! اگر به تعبیر خود مادر می خواهد به واسطه ی بچه، دل خانواده ی مقتول را به رحم آورد اول می رفت و حرفهایش را به آنها می زد که من بچه ای دارم که دلش پدر می خواهد و فلان و بعد اگر راضی می شدند بچه را به دیدار پدرش می برد. این یک ایراد منطقی وارد به فیلم است و فقط به دلیل ایجاد عاطفه و دلسوزی در ذهن بیننده در قصه گنجانده شده و پشت منطقی و معقول ندارد.

نمایی از فیلم دهلیزنگارنده ی فیلمنامه بر هر چیز انگشتی گذاشته آنرا کامل نکرده و نصفه نیمه رها می کند. مضمون فیلم چیست؟ بخشش؟ پس چرا بخششی مشاهده نمی شود؟ شاکی شکسته شدن شیشه پنجره ی خانه اش را نمی بخشد، خانواده ی مقتول هم عطاران را نمی بخشد. بخشش را حتی نمی توان در رفتار کودک در هدیه دادن اسب چوبی درک کرد. چراکه اساساً نمی داند وی پسر قاتل است. بنابراین اصل «بخشش» بی مسما و تهی از معنای اصیل آن باقی می ماند.

فیلم در مورد عقوبت اعمال است؟ اگر هست کو عمل؟که عقوبت آن مورد تحلیل قرار گیرد؟

دهلیز کلکسیونی از عناصر احساسی ست که به درستی به آن پرداخت نمی شود.

جدای از سیر غیر واضح و اندکی نا معقول داستان، دهلیز در شخصیت ها و کنش ها های مبتنی بر واقعیت هم لنگ می زند.

من اعدامی را سراغ ندارم که اجازه داشته باشد در سلول سیگار بکشید. یا حتی بیرون از سلول! اعدامی را نمی شناسم که به مسئول بند زندان انگلیسی درس بدهد! اعدامی متهم به قتلی را نمی شناسم که بدون هیچ محافظ و نگهبانی مرخصی بگیرد و با بچه اش به پارک برود!

رضا عطاران مطلقاً مناسب نقش نیست. با توجه به سابقه ای که از وی در فیلم های کمدی و طنزهای تلویزیونی سراغ داریم (این فیلم اولین نقش غیرطنز عطاران است) هر آن در لحظه ی دیالوگ گویی عطاران احساس می شود وی قصد بیان جمله ای طنز آمیز دارد. لحن خاص صدای وی که هیچ تلاشی هم برای تغییر آن (حتی نسبی) آن وجود ندارد، سینمادوست آشنا با کاراکترهای سابق وی را اقناع نمی کند که وی یک اعدامی مظلومی ست که باید با وی همدردی کرد!

سیر تحول فرزند عطاران به شکل ناگهانی و با مقدمه ای کوتاه و غیرقابل باور انجام می شود. کسی که تا زمان مدرسه طعم حضور پدر را نچشیده و با حسرت به بچه هایی که راجع به کار پدرشان صحبت می کنند می نگرد (البته معتقدم نگاه حسرت آمیز برای زمانی است که بچه پدرش را از دست داده باشد نه اینکه اساساً او را ندیده است!) طبیعتا نباید با هدیه گرفتن یک اسب چوبی آن هم در زندان بپرد بغل پدرش و رفیق گرمابه و گلستان شوند.

حتی کنش های بچه با هم سازگار نیست. بچه ای که جرأت دعوا کردن دارد. تنها به خانه می رود، زیر غذا را گرم می کند و قدرت زد و بند با بچه ها و دادن وعده به دوست اش و قرار گذاشتن با او برای دادن هدیه ی اسب چوبی و قس علی هذا را دارد در پاسخ به پرسش پدرش مبنی بر مدت ترک وی، دو انگشت اش را مانند بچه های خردسال به هم نزدیک میکند و می گوید: اینقدر!

البته بازی پسر و غم ها و شادی هایش به واسطه ی اجرای بالافصل و غریزی کودکان خوب از آب درآمده و قابل توجه است.

 

صالح بهشتی


 تاريخ ارسال: 1392/6/2
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>:):

خیلی منت به سر فیلم گذاشتی که نشستی نقدش کردی ;) نقد منصفانه ای بود ولی

5+5-

يكشنبه 3 شهريور 1392



>>>some one:

ریتم کند، ریتم کتد، ریتم کند... ولی جایزه جشنواره واقعا سزاوار این بازیگر بود ...

7+3-

يكشنبه 3 شهريور 1392



>>>مهرناز:

عالی بوووود. ممنون از اقای بهشتی

10+5-

يكشنبه 3 شهريور 1392



>>>مهبد:

نقد ضعیفیه. چون نویسنده فیلم رو درنیافته و خیلی منطقی باهاش برخورد کرده. از جهان فیلم استنباط درستی نکرده.

8+9-

يكشنبه 3 شهريور 1392



>>>پریا تفنگ ساز:

منطقی ترین نقدی بود که طی این مدت از دهلیز خوندم.

14+7-

شنبه 2 شهريور 1392




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.