پرده سینما

سبُکی تحمل ناپذیر بار هستی؛ حقیقت و واقعیت درباره بازداشت جعفر پناهی

غلامعباس فاضلی

 

 


 

 







جعفر پناهی، مهاجرانی و مادلین آلبرایت/ حسینی و هیلاری کلینتون و مزایای بن خواروبار!


هیلاری کلینتونشب عید است و من در یک کشمکش درونی دارم دارم تقلا می کنم خویشتندار باشم و چیزی ننویسم که موجبات گرفتاری یا دست کم ناراحتی بیشتری را برای جعفر پناهی به بار بیاورد. شب عید است و من تلاش می کنم منصف باشم و علیرغم همه آنچه در رفتار چندین و چند ساله جعفر پناهی وجود داشته چیزی ننویسم که موجب شود او نتواند سر سفره هفت سین در کنار خانواده اش زیر سقف خانه اش باشد. نمی دانم برای جعفر اینطور چیزها چقدر مهم است، اما برای من همیشه مهم بوده. شب عید است و من آرزو می کنم جعفر پناهی علیرغم همه رفتارهای سبکسرانه و متفرعنانه ای که در چند سال گذشته با جامعه و مردم خودش داشته است برگردد سر خانه زندگی اش.

اما در نامه اخیر عباس کیارستمی آنقدر بی انصافی نسبت به این مردم و جامعه و فلان وزارتخانه و بهمان مسئول دیدم که آرزو کردم کاش الان وسط سال بود و شب عید نبود و می شد جعفر پناهی چند صباحی بیشتر در حبس بماند شاید به این وسیله تاوان بخشی از رفتارهای چند ساله اش با مردم ایران را پس می داد. و شاید -اگرچه بعید می دانم- خودش را اصلاح می کرد.

بله! روزگاری است که همه تلاش می کنند «قهرمان» جلوه کنند. و چرا جعفر پناهی این حس را نداشته باشد. این ماه ها که پز «قهرمان»ی گرفتن مد روز شده و هر دختر مدرسه ای و پسر دبیرستانی و فیلمساز خرده پایی با یک فیلم ویدئویی حتی مونتاژ نشده تلاش می کند این سو و آن سوی دنیا خودش را «قهرمان» جا بزند. چرا جعفر این کار را نکند؟! ظاهراً قهرمانی و قهرمان شدن ساده است. اما کسی به یاد می آورد قهرمانی در سال های دور چقدر سخت و دشوار بود؟!

قبل از هر چیز بهتر است نامه عباس کیارستمی را به نقل از سایت خبر آنلاین با هم مرور کنیم:

 

ارشاد در مقابل شرایط پناهی و رسول‌‌‌‌اف مسئول است

 

 

 

«نمی‌دانم این نامه را خطاب به چه کسانی می‌نویسم، اما می‌دانم چرا می‌نویسم و باور دارم که نوشتن آن در این وضعیت ضروری و اجتناب‌ناپذیر است، چرا که دو فیلمساز ایرانی، دو فیلمساز وابسته به جریان سینمای مستقل ایران در بندند.»

 

 

در ادامه این متن آمده: «به عنوان یک فیلمساز، از همین جریان سینمای مستقل، سال‌هاست که دیگر امیدی به نمایش فیلم‌هایم در کشورم ندارم و سال‌هاست که با ساختن فیلم‌های شخصی و کم‌هزینه، به کمک و همراهی وزارت ارشاد به عنوان متولی سینمای ایران چشم امید ندارم. من برای گذران زندگی به عکاسی روی آورده‌ام و از درآمد آن، فیلم‌های کوچک و کم‌هزینه می‌سازم و به پخش غیرقانونی نسخه‌های تکثیرشده فیلم‌هایم اعتراضی نمی‌کنم چرا که این تنها راه ارتباط من با مخاطبان هموطنم است.»

عباس کیارستمیاو با اشاره به دیدگاه موجود در وزارت ارشاد در مورد فیلم هایش اظهار داشته است: «دیگر سال‌هاست حتی به این بی‌توجهی وزارت ارشاد و مسوولان سینمایی اعتراض هم نمی‌کنم، حتی اگر نپذیریم که سال‌هاست مسوولان سینمایی کشور به عنوان بازوی فرهنگی دولت بین فیلمسازان خودی و غیرخودی فرق می‌گذارند، براین باورم که آنها به هیچ روی به سینمای مستقل عنایتی ندارند. این گناه ما نیست که فیلم سازیم و تنها از طریق فیلمسازی است که می‌توانیم زندگی کنیم. این نه فقط یک انتخاب که برای ما یک ضرورت حیاتی است. من برای حل این مشکل راه‌حل‌های خود را یافته‌ام. بی‌حمایت‌های مرسوم و رایج که غالب اهل سینما در ایران از آن بهره‌مند هستند، فیلم‌های مستقل و کوچک خود را می‌سازم و به این دلخوشم که نام و اعتباری برای کشورم و مردمی که دوستشان دارم کسب می‌کنم و تنها ضرورت کار‌کردن است که فیلمی در خارج از کشورم می‌سازم که در نهایت سلیقه یا انتخاب من نیست.»

کیارستمی با اشاره به وضعیت جعفر پناهی در ادامه این متن آورده است: «اما جعفر پناهی و دیگران سال‌هاست می‌کوشند تا از نهاد‌های رسمی و دولتی یاری بجویند و راه‌های رفته و شکست‌خورده را بارها می‌آزمایند و هم‌چنان به در بسته می‌خورند. او نیز سال‌هاست به امید نمایش عمومی فیلم‌هایش و به امید همراهی و مساعدت قانونی نهادهای مسوول سینما در ایران به‌دنبال یافتن راه‌حل‌های است. او هنوز باور دارد به خاطر اعتباری که فیلم‌هایش برای کشورش به ارمغان آورده است،می‌تواند راه‌حل‌های قانونی بطلبد.»

کارگردان صاحب نخل طلای کن اظهار داشته: «مسوولیت آنچه که بر جعفر پناهی رفته است و برسر همه جعفر پناهی‌ها به‌طور مستقیم بر عهده‌ وزارت ارشاد است. اگر خبط و خطایی از او سر زده مسوولیت آن متوجه سوء‌ مدیریت و سیاست غلط مسوولین سینمایی وزارت ارشاد است که آن‌چنان راه‌ها را بسته‌اند که راهی دیگر جز این باقی نمانده است که برای ساخت فیلم این چنین خود را به مخاطره بیاندازد. او هم از طریق سینما زندگی می‌کند. فیلمسازی برای او ضرورتی حیاتی است. او باید خود را بیان کند و انتظار داشته باشد که نهادهای مسوول سینما سدها و موانع موجود را از پیش پای او بردارند نه آن‌که خود به بزرگترین مانع تبدیل شوند.»

در ادامه این نامه آمده: «شاید مسوولین وزارت ارشاد امروز نتوانند کمکی موثر در حل مشکل جعفر پناهی باشند، ولی باید بدانند که مسوولیت عواقب وخیم و بازتاب زشت و غیرفرهنگی جهانی آن متوجه مدیریت سوء و سیاست‌های غلط این ارگان در همه‌ی این سال‌هاست.من شاید مدافع شیوه‌های تند و جنجالی جعفر پناهی نباشم، اما می‌دانم آنچه او را به این بند انداخته نه یک انتخاب که یک اجبار ناگزیر بوده است. او چوب مسوولانی را می‌خورد که طی همه این سال‌ها راه را بر او بسته‌اند و تنها کوره راه‌ها و راه‌حل‌های انحرافی و گاه حتی بیراهه‌ها را بازگذاشته‌اند. مشکل جعفر پناهی سرانجام حل خواهد شد، اما کم نیستند جوانانی که اکنون هنر سینما را به عنوان شیوه‌ی بیان و راه زندگی خود برگزیده‌اند. اینجاست که وظیفه‌ی دولت و وزارت ارشاد به عنوان بازوی اجرایی و فرهنگی دولت خطیرتر می‌شود، چرا که با گروه عظیمی از جوانانی روبه‌رو است که می‌خواهند مستقل و به دور از تکلف‌های اداری، موانع رسمی و تبعیض‌های موجود فیلم بسازند.»

این نامه چنین پایان می یابد:  «جعفر پناهی و محمد رسول اف دو فیلمساز سینمای مستقل ایران هستند. سینمایی که در ربع قرن حاضر به عنوان مهم‌ترین عامل فرهنگی نام این کشور را در جهان پرآوازه کرده است آنان به کلیت فرهنگ جهان تعلق دارند. آنان بخشی از فرهنگ سینمای بین‌المللی هستند. آزادی آنان را از بند آرزو می‌کنم و با توجه به آنکه می‌دانم آرزوی محال آرزوی محال نیست، آرزوی قلبی من این است که دیگر هنرمندی به‌خاطر هنر در این سرزمین در هیچ‌بندی نباشد و دیگر سینمای جوان و مستقل ایران با موانع، بی‌عنایتی‌ها و تبعیض‌ها روبه‌رو نباشد. این مسوولیت شماست و تعریف غایی و نهایت موجودیت شما.»

 

**********

 

 

 

یکی از پوسترهای فیلم آفسایدشاید بد نباشد اصلاً ببینیم مشکل جعفر پناهی از کجا شروع شد. جعفر پناهی فارغ التحصیل رشته کارگردانی فیلم از داشنکده صدا و سیما، پس از فارغ التحصیلی در اوائل دهه 1370 به صدا و سیمای مرکز بندرعباس رفت و آنجا دو فیلم آخرین امتحان و دوست را ساخت. جوان مستعد، کوشا، و لجبازی بود و با همین لجبازی و پایداری اش توانست برای ساختن این دو فیلم، یک دوربین 16 میلی متری آریفلکس را که آن زمان در صدا و سیمای بندرعباس نبود را از مرکز دیگری به آنجا بکشاند و فیلمش را بسازد. دو فیلم کوتاه و 16 میلی متری پناهی در جشنواره «تولیدات مراکز استان ها» برنده جایزه شدند. (آن زمان مثل امروز شهر ما پر از جشنواره های ریز و درشت نبود) صدا و سیما از این دو فیلم و جعفر پناهی حمایت کرد و پناهی با اتکا به موفقیت شایسته آن دو فیلم توانست به شبکه دو صدا و سیمای تهران منتقل شود و با حمایت شبکه دو، همراه با فیلمبردارش فرزاد جودت فیلم عیدت مبارک را بسازد که بعداً به بادکنک سفید تغییر نام داد. بادکنک سفید در جشنواره فیلم فجر در سال 1373 برنده سیمرغ بلورین «بهترین فیلم اول» شد. و در رشته های بهترین فیلمنامه، بهترین بازیگر زن نقش دوم، بهترین صدابرداری، و بهترین عکس هم کاندیدای دریافت جایزه شد. اگر این فرضیه همیشگی را بپذیریم که جشنواره فیلم فجر اصولاً یک جشنواره «سفارشی» و «دولتی» است، بنابراین «دولت» جمهوری اسلامی در زمان وزارت مصطفی میرسلیم از جعفر پناهی و فیلم بادکنک سفید حمایت کرد. جعفر پناهی در مصاحبه تلویزیونی شبکه دو (که هنوز نوار ویدئوی آن موجود است) شرکت کرد و از موفقیت فیلم اظهار خوشحالی و خوشوقتی کرد واین موفقیت را به همکارانش در شبکه دو هم تبریک گفت.

 

 

تا اینجا هیچ مشکلی وجود نداشت. اما با موفقیت های بین المللی فیلم بادکنک سفید پناهی رفته رفته آدم دیگری شد. بادکنک سفید در چهل و هشتمین دوره فستیوال کن برنده جوایز «دوربین طلایی»، «جایزه فدراسیون هنر و تجربه» و «جایزه انجمن منتقدان فیلم» شد. سوای اعتبار بین المللی، حتی جایزه نقدی نود میلیون تومانی فیلم (نود میلیون تومان در سال 1374) کافی بود که پناهی دگرگون شود. شاید همه کسانی که دوره کودکی سخت و پر فلاکت شان، یک شبه به موفقیت های درخشان پیوند بخورد چنین دگرگون می شوند. نمی دانم! پناهی داشت به آدمی متکبر و متفرعن تبدیل می شد و هیچکس متوجه نبود که چه بلایی دارد به سر او می آید. از سال 1376 پناهی با هیچ روزنامه، شبکه تلویزیونی، خبرگزاری و مجله ایرانی مصاحبه نمی کرد. پناهی منتظر یک جرقه بود تا انبار باروت تبختر و تکبر وجودش را به آتش بکشاند، و این جرقه در نیمه های سال 1376 زده شد. در واقع دوران اختلاف جعفر پناهی با مردم ایران (و نه حتی دولت جمهوری اسلامی ایران) در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، وزارت عطا الله مهاجرانی و معاونت سینمایی سیف الله داد آغاز شد. پناهی با مشارکت وحید نیکخواه آزاد فیلم آیینه را در سال 1376 تولید کرد. فیلم برای کانون فیلم دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف جالب توجه به نظر آمده بود. جلسه ای برای نمایش و نقد و بررسی فیلم در دانشگاه تشکیل دادند. وحید نیکخواه آزاد نسخه ای از فیلم را برای شان برد و چون پناهی در سفر خارج از کشور بود نیکخواه آزاد به عنوان تهیه کننده فیلم در جلسه پرسش و پاسخ با دانشجویان شرکت کرد. اما پناهی به محض بازگشت به ایران و خبر دار شدن از شرکت نیکخواه آزاد در نشست پرسش و پاسخ دانشجویی برآشفت. او برنمی تابید که به جز او کسی در سایه آن فیلم (که اتفاقاً بدترین فیلم او نیز هست) مطرح شود. اما از آنجا که در برابر نیکخواه آزاد قادر به قد برافراشتن نبود، نقش یک فیلمساز معترض را در برابر سیف الله داد معاونت امور سینمایی وقت ایفا، و اعلام کرد چون فیلم او بدون اطلاع اش به نمایش خصوصی درآمده و نسخه های ویدئویی اش در سطح عمومی تکثیر شده (!) بنابراین او فیلم اش را به جشنواره فجر ارائه نمی دهد! حقیقت این بود که ناهماهنگی بین تهیه کننده و کارگردان برای جلسه نمایش خصوصی فیلم ربطی به معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نداشت! هیچ نسخه ای هم از فیلم تکثیر نشده بود! اما پناهی دوست داشت نقش یک فیلمساز معترض را بازی کند، حتی در دولت اصلاحات!

به نظر من بخشی از بی انصافی نامه عباس کیارستمی در مورد جعفر پناهی در همین نکته مستتر است. اتفاقاً وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همه تقصیراتی که در تمام سال های گذشته داشته، در این یک مورد مقصر نیست؛ و اتفاقاً لبه تقصیر متوجه شخص عباس کیارستمی عزیز است که به دستیارش یاد نداد پس از موفقیتی بزرگ یا کوچک یاد بگیرد اندازه نگه دارد و با مردم کشورش تفرعن نداشته باشد. کیارستمی این را به دیگر دستیارش بهمن قبادی هم یاد نداد. مردمی که با اشتیاق و احترام در سرمای بهمن ماه تهران، جلوی سینماها صف می بندند تا فیلم های خوب و بد سینمای کشورشان را نگاه کنند، آیا مستحق چنین تحقیری هستند؟!

به هر حال واکنش مرحوم سیف الله داد نسبت به رفتار توهین آمیز پناهی آرام و البته مطمئن بود. داد اعلام کرد برای شرکت یک فیلم در جشنواره فجر، شرط لازم این است که جشنواره فجر آن فیلم را بپذیرد! کنایه داد این بود که بر فرض ارائه آیینه به دفتر جشنواره، فیلم برای شرکت در جشنواره انتخاب نمی شد. اما داد آنقدر باهوش بود که سبکی تحمل ناپذیر تفرعن رفتار پناهی را درک کند. از همین رو بود که فیلم دایره (1378) پناهی هم به مشکل برخورد.

مادلین آلبرایتحالا که به گذشته نگاه می کنم می بینم پناهی خودشیفته وار در هر وضعیتی تلاش می کرده نقش یک قهرمان را بازی کند. او تلاش می کند در هر نظام حکومتی ساز مخالف را بزند و فرقی نمی کند در آن نظام سر و کارش با عطا الله مهاجرانی باشد، یا مادلین آلبرایت. برای او احمد مسجد جامعی و صفار هرندی و محمد حسینی و هیلاری کلینتون فرقی با هم نمی کنند. آیا رفتار او در دوران وزارت مادلین آلبرایت در وزارت امور خارجه آمریکا باعث نشد در آمریکا غل و زنجیر به او ببندند و سوار هواپیما به ایران مرجوعش کنند؟ ایا او در دوران وزارت عطاء الله مهاجرانی و احمد مسجد جامعی که وزیران دولت اصلاحات بودند، به اندازه دوران صدارت صفار هرندی و محمد حسینی با وزارت ارشاد مشکل نداشته؟ به نظر من پناهی با هیلاری کلینتون هم مشکل خواهد داشت! کما اینکه با وزیر امور خارجه بیل کلینتون (مادلین آلبرایت) هم مشکل داشت و شکواییه ای بلند بالا در اعتراض به رفتار دولت آلبرایت نوشت.

از این رو فقدان باریک بینی عباس کیارستمی در مورد مسئولیت های مرتبط با بازداشت جعفر پناهی برای من حیرت آور است. گرد و غبار پلیدی که سایه وار در تعقیب جعفر پناهی است هیچ دولت، ملت، یا وزیری نیست. بلکه تکبر و رفتار پر نخوت خود اوست. استراتژی پناهی عملاً بر این دیدگاه استوار است که «اینجا که من ایستاده ام مرکز ثقل کره زمین است و اگر قبول ندارید بروید زمین را متر کنید!»

در نامه عباس کیارستمی تصویر غیر منصفانه ای از رفتار جامعه ایران با پناهی ارائه شده و تلاش شده از پناهی چهره ای مظلوم ارائه شود که برای «گذران زندگی» و امرار معاش ناچار است فیلم بسازد. اما آیا کسی به این واقعیت تلخ سال 1384 و نمایش فیلم آفساید در جشنواره فیلم فجر در سینمای منتقدان یادش هست؟ آیا عباس کیارستمی چیزی در این باره شنیده؟ آیا اگر بشنود یا بخواند مایل است آن را در نامه ای دیگر منعکس کند؟ آیا چنین رفتاری مثلاً از ارمانو اولمی، یا کن لوچ سر می زند؟

در بهمن ماه سال 1384 پناهی فیلم آفساید را در سینمای منتقدان به نمایش گذاشت. در جلسه مطبوعاتی فیلم، با حضور صدها نفر آدم و دهها خبرنگار و عکاس، پناهی به شکلی کاملاً تحقیر آمیز تصویربرداران تلویزیون را از جلسه بیرون کرد. در آن لحظه این رفتار او برای خیلی آدم های ساده لوح «قهرمانانه» جلوه کرد. اما برای آنها که از واقعیت پس پرده اطلاع داشتند این ببر خروشان، یک ببر کاغذی بود و این شوالیه سلحشور به اندازه دن کیشوتی جلوه نداشت. چراکه کمتر کسی می دانست پناهی کارمند تلویزیون است و از «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» حقوق و بن خواروبار دریافت می کند! او سال های سال است که پایش را به «صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران» نگذاشته. اما حقوق و عیدی و بن خواروبارش را از صدا و سیما دریافت می کند! در حالی که سیستم مدیریتی صدا و سیما (که صلاحیت آن اصلاً مورد تأیید من نیست و انتقادهای فراوانی به آن دارم) آنقدر با پناهی مهربان بوده که برای سال های سال عدم حضور او را در محل کارش نادیده گرفته و به او مزایای مختلف هم پرداخت کرده، پناهی حتی آنقدر شرافت شغلی نداشت که در حضور صدها نفر آدم حرمت همکارانش را که دست کم در یک شماره کارمندی با هم مشترکند و از یک فروشگاه بم خواروبارشان را دریافت می کنند حفظ کند.

نه! به اعتقاد من او شرافتمند نیست. و قهرمان هم نیست. چراکه اگر قهرمان بود و اگر مثل هر قهرمان دیگری به خودش اعتماد داشت، حاضر نمی شد «کارمندی» سازمانی را که به آن اعتراض دارد بپذیرد و منتظر حقوق بازنشستگی باشد! می دانم -به قول عباس کیارستمی- «مشکل جعفر پناهی سرانجام حل خواهد شد» اما نه! من هیچ چیز او را باور نمی کنم.


 تاريخ ارسال: 1388/12/20
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>احمد.دراغ:

اقای عباس آخرشی............. هلاکتم.................

0+0-

شنبه 28 آبان 1390



>>>سارا:

آفساید یکی از شاهکارهای سینمای ایران بود نمیدانم چرا اینگونه با جعفر پناهی برخورد میکنید مگر با او خصومت شخصی دارید ؟

0+0-

شنبه 15 خرداد 1389



>>>حقیقت جو:

من خیلی اهل سینما نیستم اما چون از سالهای دور پناهی رو می شناختم ناخود آگاه نقد و کامنت ها رو پیگیری کردم چیزی که جالبه اینه که منتقد تحلیل درستی از شخصیت پناهی می کنه ما با پناهی توی سالهای خیلی دور جائی بودیم وبه رشته هنر وسینما مشغول ، از قضا این آقای طرفدار دموکراسی امروز در اون روزها که اتفا قا خیلی هم از انقلاب نگذشته بود باز توی همون جمع خواست قهرمان بازی در بیاره و بخاطر مثلا شوخی که استاد توی کلاس با دختر ها می کرد فریاد وا خجلتها سر داده بود وجالب اینکه بعضی وقتها نگه داشتن بعضی اسناد آدم رو از اتهام دروغگوئی مبرا می کنه از قضا من یک کپی از نامه ای که ایشون با دستخط خودش تهیه کرده بود و برای اخراج استاد به قول ایشون خاطی ناکس با دختر مردم شوخی کن امضاء جمع می کرد رو دارم البته 90 میلیون دهه 70 حتما هوش و حواسی برای آدم باقی نمی زاره من به نقد و این حرفها کار ندارم اما می گم انسان ی که از اصل خودش دور بیفته از جای خوبی سر در نمی آره و آدمهائی هم که از باب روشنفکری واین شعر ها از رویکرد های غیر انسانی دفاع می کنند وقت خودشونو تلف می کنن ویه روزی افسوس این وقت تلف کردنها رو می خورن

0+0-

جمعه 24 ارديبهشت 1389



>>>ماهان:

توضیح پرده سینما: دوست عزیزی که با امضای ماهان کامنت گذاشته اند و مخالف مقاله بوده اند، ظاهراً به فرمایشان خودشان هم که با نثار بدو بیراه های زیادی به غلامعباس فاضلی و سایرین همراه بوده نیز شک داشته اند چون آخر کامنت، طبق یک رسم کلیشه ای، برای ایجاد حساسیت در سایت پرده سینما فرموده اند "جناب فاضلي اگه بخودت اطمينان داري اين نظرو حذف نكن" دوست عزیز! اگر ردیف کامنت های بالا را ملاحظه می فرمودید متوجه می شدید که کامنت های مخالف کم نیستند. نظرات مخالف را می شود مؤدبانه تر هم مطرح کرد. نیازی به کلمات رکیک یا شعارهای سیاسی نیست. اما جملاتی مثل "...اگه بخودت اطمينان داري اين نظرو حذف نكن ..." نشانه نوعی "زرنگ بازی" از مد افتاده هستند که خوشایند ما نیستند. اصلاً ما به خودمان اطمینان نداریم. دوست داشتید این را بدانید، بدانید! در ضمن مقاله فوق دربرگیرنده هیچ دیدگاه سیاسی در مورد جعفر پناهی نیست؛ بلکه منتقد رفتارهای فردی وی طی ده-پانزده سال گذشته است و مسائل سیاسی حاضر را ناشی از -نه فعالیت سیاسی پناهی، بلکه- منش اخلاقی او می داند. منهی مراتب جای شگفتی دارد شما و دوستانتان که ادعای دموکراسی و آزاداندیشی را دارید، در عمل چنین دیکتاتورمآبانه برخورد می کنید! طبق قانون جنابعالی و هم فکرانتان هر کس مخالف دیدیگاههای جعفر پناهی باشد به او و شما بدهکار است و فوراً محاکمه اش هم می کنید و در زندان آینده حبس برایش می برید. این چندمین کامنتی است که آرزوی حبس و زندان برای نویسنده مقاله می کند. از ماست که برماست.

0+0-

دوشنبه 13 ارديبهش



>>>یک فریب خورده و رها شده: به جعفر پناهی مردانگی را یاد بدهید:

پناهی از اعتماد ما به خودش سوءاستفاده کرد و به خاطر دیده شدن در مجامع بین‌المللی... من و دیگر دوستانم را فریب داد. سایت «تابناک» موفق شده با یکی از متهمان آزاد شده پرونده جعفر پناهی مصاحبه کند. «تابناک» در این زمینه چنین گزارش می دهد: پس از دستگیری جعفر پناهی و جمعی از عوامل مرتبط با وی، برخی از این عوامل که بی گناهی آنان محرز شده بود، آزاد شدند که خبرنگار سایت «تابناک» در گفت‌وگو با یکی از آنان، به برخی از ماجراهای پشت پرده ساخت این فیلم دست یافت. بنا بر این گزارش، این شخص که نخواست نامش فاش شود، درباره چگونگی ساخت این فیلم، با اعلام این مطلب به خبرنگار «تابناک» گفت: پناهی در این فیلم كه داستان آن روایت زندگی خانواده‌ چهار نفره‌ای بود كه درگیر رخدادهای پس از انتخابات می‌شوند و فرزند خانواده مورد شكنجه و تجاوز در بازداشتگاه‌های كشور قرار می‌گیرد، می‌خواست «شكنجه و تجاوز» را در بازداشتگاه‌های ایران برجسته كند. وی ادامه داد: من و دیگر دوستانم در این مدت هزینه برداشت‌های یک طرفه، غیر منصفانه و اشتباه پناهی از موضوعات سیاسی و بلند‌پروازی‌های وی در این زمینه را پرداخت کردیم و این در حالی است که پناهی تا اندازه بسیاری از بازداشت خود در صورت ساخت چنین فیلمی با چنین موضوعی خبر داشت و به اعضای گروه فیلم‌سازی توصیه می‌كرد، اكیداً با كسی درباره ساخت فیلم سخنی نگویند و موضوع را حتی با نزدیك‌ترین افراد خود طرح نكنند. این دست اندرکار ساخت فیلم پناهی تأکید کرد: با توجه به مسائلی که در جریانات پس از انتخابات روی داد، مواردی مانند ماجرای کهریزک و برخی برخوردهای ناصواب، مسأله ای نیست که بتوان از آن گذشت و دقیقا به همین دلیل هم هست که نظام با پیگیری مستمر در پی حذف این لکه‌های آلوده از پیکره خود است، اما در عین حال، باید حواسمان باشد که ظلم بزرگتر به نظام را تحت‌الشعاع این مسائل قرار نداده و یک طرفه به قاضی نرویم. وی گفت: من به همه فعالان حوزه سینما و فیلم توصیه می‌كنم پیش از همكاری در هر پروژه‌ای، از مضوع و محتوای فیلم آگاهی پیدا كنند تا ناخواسته در حركتی علیه كشور خود گام برنداشته باشند، چرا که این حق ابتدایی بازیگر و عوامل فیلم است كه فیلم‌نامه را بخوانند، در صورتی كه آقای پناهی به هیچ‌كدام از دست‌اندركاران فیلم اعم از بازیگران و عوامل حتی یك برگه از فیلم‌نامه را نشان نداده بود. این شخص در ادامه خاطرنشان کرد: شأن هنر و سینما بالاتر از سیاست است و درست نیست برای «مقاصد سیاسی» و یا «دیده شدن در مجامع بین‌المللی»، زندگی، فعالیت هنری و آینده عده ای كه اعتماد كرده‌اند، نادیده گرفت و با سوءاستفاده از اعتماد آنها تا این اندازه آنها را به دردسر انداخت و هزینه بر دوش آنها گذاشت و علیه مردم و سرزمین خود برای خوشایند خارجیان فیلم شكنجه ساخت. وی ادامه داد: آنها در قالب گروهی هجده نفره حدود دو هفته مشغول فیلم‌برداری در لوكیشنی واقع در منزل شخصی پناهی بودند و حدود نیمی از فیلم را فیلم‌برداری كردند كه همگی عوامل سر صحنه بازداشت و بعد از چند روز همه عوامل به جز آقای پناهی با قرار وثیقه تا برگزاری دادگاه آزاد شدند. وی در پایان به خبرنگار ما گفت: من دنبال فعالیت هنری و سینمایی خود بودم كه به‌ دلیل اشتباه خود و خودخواهی آقای پناهی از زندگی و كار بازماندم و به زندان افتادم. من از برخی از افراد كه به بازداشت پناهی اعتراض می‌كنند، و پیگیر آزادی او هستند، توصیه می‌كنم پیش از آنکه وی باعث دردسر برای عده دیگری شود، به جای این پیگیری‌ها، سعی در زدودن توهمات ذهنی پناهی و‌ آشنا ساختن او با واقعیت و یاد دادن «مردانگی» به او باشند و روش نادرست وی را اصلاح كنند؛ همان موضوعی كه آقای كیارستمی در بخشی از نامه خود پیرامون بازداشت آقای پناهی بدان پرداخته بود، ولی مورد توجه قرار نگرفت. http://tabnak.ir/fa/pages/?cid=95292

0+1-

شنبه 11 ارديبهشت 1389



>>>سامان:

فاضلی عزیز شاید حرفات درست باشه شاید غلط.. من که نمی دونم و اون رو از نزدیک فقط یه بار دیدم.. قبل از بادکنک سفید.. فقط می خوام بگم این حرف ها به نتیجه نمی رسه.. دیگ گندی رو هم می زنیم که مدام بوش بیشتر بیرون میاد.. توصیه می کنم بیشتر وقت ات رو صرف نقد فیلم ها کن تا آدم ها.. اشکالی که تو کار فیلمسازها وجود داره به خاطر کم کاری شما حضرات منتقدهاست.. اگه به موقع و به جا و بی کینه و با انصاف و علمی نقد بنویسید.. فیلمسازها هم راه خودشون رو پیدا می کنند.. وقتی نقد در ایران جدی نیست وقتی برای نقد فیلم ات باید پول بدی! فیلمسازهایی که نمی تونن توی سالن سینما با تماشاچی های وطنی حد اقل منتقدای وطنی فیلم هاشون رو ارزیابی کنند پناه میارن به جشنواره ها و منتقدینی که پولشون رو از فیلمساز نمی گیرن.. و اونوقت است که اون فیلمساز مسحور جاه و جلال جشنواره ها و مجامع به ظاهر فرهنگی می شه و فیلمساز بتی می شه که از خودش می سازن و اون بت باید فقط وایسه و فیگورایی بگیره که اونا خوششون میاد.. این سرنوشت خیلی از فیلمسازایی هست که توی جشنواره های اروپایی مقام میارن.. همه اینایی که گفتم ربطی به دستگیری پناهی و این و اون نداره.. بیشتر می خوام به اون فاصله ای اشاره کنم که بین مردم و منتقدین و فیلمسازها وجود داره.. که البته صد البته بین همه اون ها با مسئولین فرهنگی وجود داره.. بشینید و نقد خوب بنویسید.. نقد فیلم نه نقد فیلمساز..

0+0-

شنبه 4 ارديبهشت 1389



>>>خبرنگار خبرگزاری (اجازه بدین نگم کی):

بنظرم ما مردم ایران در خودمون یکجور بدهکاری تاریخی به هنرمندا احساس می کنیم. فرقی نمی کنه اون جعفر پناهی باشه یا ایرج قادری. امثال پناهی و بهمن قبادی و مخملباف و حتی خود استاد کیارستمی و ابوالفضل جلیلی و... وقتی دوره اهن و تلپشون باشه و مدام توی سفرای خارجی و جشنواره های اون طرف دنیا سیر و سیاحت بکنند، حتی یه عکس یادگاری رو از مردم ایران را دریغ می کنند. من این افراد رو از نزدیک دیدم. و بخصوص پناهی را. بعد که دوره خوشی و گردش تمام می شه این آقایون منت سر مردم ایران می گذراند که ما بخاطر شما و فرهنگ ایران زمین کارمون به اینجا کشید. جرم جعفر پناهی تا حالا اعلام نشده. بعید می دونم واقعاً گناهی کرده باشه. ولی من یک سوال دارم. پناهی چند تا فیلم ساخته؟ بادکنک سفید، آینه، دایره، طلای سرخ، آفساید. اینا به ذهنم می آد. پنج فیلم. اما آیا این مرد بزرگ، مردم ایران را قابل دونسته که در طول این 16 ساله پنج تا مصاحبه با مردم ایران بکنه؟ نمی گم ده تا، بلکه پنج تا. من فقط یک مصاحبه از پناهی یادم میاد که با مجله فیلم بود و تازه اون نرفته بود مجله فیلم، بلکه استاد گلمکانی و بقیه با سماجت و پررویی رفته بودن خونه اعلیحضرت! من هشت ساله که خبرنگارم و در این مدت چندین بار خواستم با پناهی مصاحبه کنم اما هربار برخورد خاصی داشت. به نظرم چیزی که فاضلی در مقالش گفته شبیه فیلم "راز" باید باشه. این محکومیت پاداش رفتار 10-15 سال اخیر پناهیه. مخملبافم همینه. کیارستمی هم همینه. جلیلی هم. به نظر من همهشون سروته یک کرباسن. تقصیر اونا نیست. اینو جامعه شناس ها باید موشکافی کنند. چرا ما دچار یه نوع حس بدهکاری تاریخی به هنرمندا هستیم؟

0+0-

جمعه 27 فروردين 1389



>>>مصاحب:

عمیقا متاسفم برای شما آقای فاضلی. با اینکه شخصا به جز فیلمهای"بادکنک سفید" و "دایره" و "طلای سرخ" از کارهای دیگر آقای پناهی چندان خوشم نمیاد ولی اصلا درک نمیکنم در این شرایط شما چطور میتونین بنویسید که آرزو میکنید ای کاش الان عید نبود و آقای پناهی بیشتر توی زندان میموند؟ یا اینکه اول نامه تون میگین اصلا نمیدونین که شب عید با خانواده بودن اصلا مهمه برای پناهی یا نه؟ خوبه که خودتون هم توضیح دادین ماجرای فیلم بادکنک سفید رو. که به نظرم از زیبا ترین فیلم هایی ست که راجع به روز عید ساخته شده. به نظرم این حرض فروخورده ی شما به هیچ گونه ای نتونسته خودش رو در پشت نوشته تون پنهان کنه. از پس نوشته تون به زبان ساده این عبارات اومده بیرون که : "اصلا خوب شد زندانی شد" ، "اگه دست من بود بیشتر نگرش میداشتم توی انفرادی" و ..... واقعا شرم نمیکنید؟ چکار کرده آقای پناهی که مستحق زندان انفرادیه؟ آدم کشته؟ دزدی کرده؟ اصلا گیرم جرمی مرتکب شده ، باید بیش از یک ماه در انفرادی بمونه؟ با استناد به کدام قانون برایش قرار صادر نمیشه؟ من خودم با بعضی تندروی های پناهی مخالفم ولی آیا باید اینها دستاویزی باشه که دربند بودنش رو توجیه کنیم؟ واقعا نمیفهمم. اگر کس دیگه ای این حرف رو میزد باز یه چیزی. شما که دست اندرکار فیلم هستید اصلا نمیفهمم چطور میتونین این نظر رو بدین. عمیقا متاسفم.

1+0-

سه‌شنبه 24 فروردي 



>>>ستاره:

کاگردان هایی مثل جعفر پناهی و ابوالفضل جلیلی و مخملباف یک سبک خاصی برای رفتارشون دارن. وقتی سال 12 ماه جشنواره های خارجی هستند و جایزه می گیرند و تشویق می شن و در خوشی هستند، مردم ایران اخ و پیفن. اما تا به مشکل برمی خورن منت شون سر مردم ایرانه که ای داد! ما به خاطر شما به این وضع افتادیم!

0+0-

چهارشنبه 26 اسفند 1388



>>>بزرگمرد:

من که از خوندن کامنت های بالا خجالت می کشم. جعفر پناهی زندانه. هزار نفر عقیده دارن نباید زندان باشه. یک نفر آرزو می کنه پناهی از زندان بیرون بیاد ولی به رفتار ده دوازده سال گذشته اون انتقاد داره. اونوقت آدمایی که ادعای دموکراسی می کنند چطور باهاش برخورد می کنند؟ "جیره خوار" "بودجه رایگان با هزاران امتیاز" "آرزو می کنم شما در بند باشید" "مسلماً شما پاداش این زحمتتون رو از دولت می گیرید" "شما از کجا امرار معاش می کنی آقای منتقد؟" و... وای بر ما! وای بر ما! وای بر ما! مایی که بین هزاران طرفدار جعفر پناهی تحمل شنیدن یک صدای مخالف رو که پشت پرده قایم نشده و با صراحت نظرش رو اعلام می کنه نداریم. مایی که هزار تهمت و برچسب رو آماده کردیم به کسی که جرمش مخالفت با نظر ماست بزنیم. مایی که ادعای جمهوری دموکراتیک داریم!

2+0-

سه‌شنبه 25 اسفند 1388



>>>امید رضایی:

اقای فاضلی سلام از شما توقع نداشتم. بد نوشتی مرد. .بد زمانی نوشتی . یادته فیلمی که برای مرتضی ممیز ساختی رو تکه کردند تو موزه هنرهای زیبا چه حالی داشتی؟ میدونم که یادته.

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>یه هموطن ، یه مخاطب:

من کسی رو محکوم نمی کنم نمی گم همه از جایی پول می گرن ولی مسلما شما پاداش این زحمتتون رو از دولت می گیرید حتا اگر نظر واقعیتون این باشه. تمام تلاشتون رو کردید که پناهی رو خراب کنید جالب اینجاست که استلالتون برای خراب کردن پناهی خیلی باحاله یعنی شما می دونید صدا سیما یک نهاد غیر محبوبه و با وصل کردن پناهی به صدا سیما می تونید از محبوبیتش کم کنید این خیلی خوبه یعنی رو یه چیزایی با هم توافق داریم یعنی شما می دونید که دولت اصلاحات محبوب بود و پناهی حتی با او سیستم وزارت ارشاد هم مشکل داشت و از همه اینها نتیجه گرفتید که پناهی مردمی نیست یعنی شما جرات نمی کنید بگید دولت فعلی مردمیه و چون پناهی مجوزی از این دولت دریافت نکرده برای کار پس نتیجتا عملش غیر مردمیه! من این نقطه مشترکو می پذیرم یعنی هنوز می تونیم بحث کنیم . من یک حقوق دانم و یک مخاطب جدی هنر می تونم ازتون بپرسم کدوم یکی از این چیزایی که شمردید عنوان مجرمانه داره؟ و آیا این که پناهی بخواد در شرایطی که همه قهرمان ها نابود می شن قهرمان باشه نشون دهنده ضعف شخصیتشه؟ اینکه نمی ذاره ازش انگشت نگاری کنن نشون دهنده شخصیت خود بزرگ بینشه؟ اینکه دوست داره کاری رو که دلش می خواد و راضیش می کنه بسازه با مجوز و بدون مجوز نشون دهنده هنرمند نبودنشه؟ و دیگه اینکه واقعا به نظرت پناهی اگه از فیلم ساختن امرار معاش نمی کنه از کجا این کارو می کنه؟ افسانه یه مشت دلارو و از این حرفا ؟ شما از کجا امرار معاش می کنی آقای منتقد؟

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>میترا:

تمام نوشته های جناب فاضلی فقط توانست به من ثابت کند که جعفر پناهی یک قهرمان است. درود بر او که برای آزادی می جنگد . اگر او هم مثل مصلحت جویانی نظیر اقای فاضلی بود که الان یک سایت رسمی با کلی بودجه رایگان و هزاران امتیاز داشت. آقای فاضلی نقد شما جز نگاه یک جیزخوار بی تجربه نیست. متاسفم که این را می گویم اما آسمان ریسمان بافتن شما هیچ نشنی از نقد یا منطق ندارد. جعفر پناهی و محمد رسول اف باید آزاد گردند. امیدوارم روزی برسد که شما دربند باشید و ببینید که جعفر پناهی برای آزادی حتی اندیشه سیاه شما اعتراض می کند

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>ایران:

برای همگی شما متاسفم.

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>همان بی فهرمان:

آقای فاضلی «حقیقت و واقعیت» این است که یکی از اهالی سینما زندانی است. و شما در نوشته اول سایتی که سردبیر آن هستید مهر تأیید بر دستبندهای او زده اید. امروز روزی بود که همه شما وظیفه داشتید یک صدا بانگ ازادی او باشید نه فرصتی بر به ظاهر موشکافی های حرفه ای که حرفه ای هم نبودند. اگر او شما را رو در رو راند، وقتی که در زندان است تلافی می کنید؟ بله تکرار می کنم که اینجا سرزمین اخراجی هاست و سرزمین آدم فروشان. جعفر پناهی زبان نمی داند؟ نداند. همین زبان مادری کافی ست که بخواند چه ارزان و چه راحت می فروشیم و حتی در ایران ماندنش را به سخره می گیریم. به شما و تمام خوانندگانتان که پشت این نوشته صف کشیدند و سر جنباندند می گویم هر چه بر ما می رود حق ماست. [حذف یک جمله از یادداشت از جانب پرده سینما به علت موضع گیری سیاسی] جعفر پناهی تنها یکی از آنهاست. شما این را فراموش کرده اید.

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>فرهاد:

آقای فاضلی به نظرتان این چیزهایی که نوشتید دلایلی قانع کننده برای در بند بودن پناهی است؟! اینکه پناهی چهار سال پیش تصویربرداران سازمان را از جلسه بیرون کرد دلیلی است بر اینکه امسال بازداشت شود؟! حواستان که هست؟ می گویم امسال! امسال سال 1388 و چند ماه بعد از انتخابات دهم ریاست جمهوری است. امسال سالی است که خیلی ها باید تکلیف شان را با مردم و آینده ی کشورشان مشخص کنند. شما هم همین طور آقای فاضلی. می شد کمی دقیق تر توضیح دهید که پناهی در کدام فیلم یا در کدام حرف و نشست و جلسه عمومی یا حتی خصوصی به ((مردم ایران)) توهین کرده که حالا مستحق بازداشت باشد!؟ آقای فاضلی شما منتقد سینمایید و هنوز تعدادی از بهترین و تخصصی ترین مقالات تئوریک سینمایی (به گواه همین سایت) به قلم شما نوشته شده. شما در پیشگاه تاریخ و مردم و سینما ایستاده اید.

1+0-

شنبه 22 اسفند 1388



>>>بردیا:

چه کسی گفته فیلمهایش را دریغ کرده که اگر اینطور بود سر هر چهارراهی دی وی دی دایره و آفساید فروخته نمی شد! تو همه جوامع ممیزی وجود داره، اما هنرمند کسیه که بتونه به دقت این ممیزی رو دور بزنه و کارشو بسازه! نه اینکه به جای ساختن آثار جدید همش غر بزنه که این کشور قدر منو نمیدونه! خداییش این آقای پناهی چرا تا به حال جرات نکرده از ایران بره؟! چون میدونه هیچ جای دنیا واسه فیلمای شبه روشنفکری تاریخ مصرف گذشته اش، کسی تره هم خرد نمیکنه! آلبته منم مثل آریان معتقدم اینجور آدما تو همه حیطه ها هستن! اصلا این فرهنگیه که متاسفانه طی سی سال اخیر تو ایران رشد کرده؛ منظورم فرهنگ مخالف خونی با سیستمه به امید کسب شهرت وگرنه کیه که ندونه هیچ کدوم از این آقایون جشنواره ای ساز ما حتی روایت یک داستان مینی مالیستی رو هم بلد نیستن! درست مثل اون روزنامه نگاری که همش خودشو میچسبونه به کیمیایی تا از قبل اون بتونه به جایی برسه! اما واقعا تو استانداردهای حداقلی آسیا جای این روزنامه نگار و اون فیلمساز کجاست؟ روزنامه نگار یا فیلمسازی که حتی نمیتونن انگلیسی رو که یه زبون بین المللیه درست حرف بزنن چطور میتونن عامل رشد بشن؟

0+1-

جمعه 21 اسفند 1388



>>>عبدالرضا ربیعی:

با احترام به نظری که با امضای «یک بی قهرمان» نوشته شده، من هم آرزو می کنم جعفر پناهی مثل دخت فیلم بادکنک سفید شب عید به خانه اش برگردد. اما این یادمان باشد که «غرور» با «تکبر» فرق می کند. «تفاخر» با «تکبر» تفاوت دارد. هر رفتاری را نمی شود با رفتار «هنرمندانه» توجیه کرد و چرا باید خودمان را در برابر رفتار یک فرد آنقدر حقیر بشمریم که از سرزمین آبا و اجدادی مان به نام «سرزمین اخراجی ها» نام ببریم؟؟

0+0-

جمعه 21 اسفند 1388



>>>یک بی قهرمان:

آیا غرور یک انسان توجیه آخر در بند بودن اوست؟ اگر آقای پناهی همان طور باشد که شما نوشته اید و با هر قدرت هر زمانی و در هر مکانی ناسازگار بوده باشد و دوام اورده باشد درود بر او. با احترام به فردیت شما و شغلتان، اگر کارمندهای صدا و سیما را در روزگاری از محضر خود رانده باشد درود بر او. هنرمند زودتر از دیگران حال آینده را می بیند و باید ببیند.اگر به جرم ایرانی بودن تن به انگشت نگاری نداد و به گواه خودش به مجسمه آزادی لبخندی تلخ زد و بازگشت درود بر او.اگر در تمام پرونده گذشته اش چیزی دندان گیر تر از بن خوار و بار فروشی نبود که به جایی بندش کند و تصویرش را واژگون کند درود بر او.ما مستحق فریاد و فخریم. اگر فروخته درود بر او. اگر فیلم هایش را از سرزمین "اخراجی ها" دریغ کرده درود بر او.و وای بر ما. که با چند دانسته و خاطره بی اعتبار بر در بند بودن انسانی دیگر که امشب در خانه نیست دلیل می تراشیم. او دخترک بادکنک سفید را هنگام تحویل سال با ماهی به خانه رساند...

1+0-

جمعه 21 اسفند 1388



>>>آریان:

البته آقا نیما این وضعیتی نیست که مختص سینماگرا یا ژورنالیستا باشه، مساله ایه که حتی صنعت ما هم با اون دست و پنجه نرم میکنه! بله، درسته، اون کسی که کلی انرژی گذاشته و سالها کار تئاتر کرده هنوز جرات اینو نداره که بخواد فیلمنامه بنویسه یا فیلم بسازه اما دوستایی که تمام کارنامه سینماییشون پرونده درآوردن واسه پدرخوانده است، این اجازه رو به خودشون میدن که نه تنها امثال بیضایی رو محاکمه کنن بلکه با رانتهایی هم که بهشون میرسه همه فیلم میسازن و هم فیلمنامه های درجه دومشونو به راحتی میفروشن! راستی کسی خبری از علیرضا جلالی تبار داره؟؟؟که کجاست و چیکار میکنه؟!!!!!!

0+0-

پنجشنبه 20 اسفند 1388



>>>نیما تنکابنی:

منم با کامنت قبلی موافقم. تو این کشور کم پیش میاد که بتونی با زحمت کشیدن به جایی برسی. به همین جشنواره امسال نیگاه کنین. منتقدایی که ریزترین ضعفای فیلم آخر بیضایی رو به پتک تبدیل کردن حتی از ایجاد یه تعلیق حداقلی تو فیلمنامه هایی که مینویسن عاجزن! این چیو میرسونه؟! معلومه، روزنامه یا مجله فقط وسیله ای شده واسه ورود به سینما نه ابزاری که بخواد با نقد یه فیلم، باعث رشد کارگردانش بشه!

0+0-

پنجشنبه 20 اسفند 1388



>>>hamed:

شکی وجود ندارده که پناهی و امثال پناهی طی ده سال اخیر سعی کردن با ساختن آثاری که مثلا کالبدشکافی مشکلات جامعه است، ژست روشنفکری به خودشون بگیرن! اما آقای فاضلی، تو ایجاد این شرایط نه فقط پناهی بلکه سیستم غلطی که باعث رشد اینجور آدما میشه هم نقش داره، شما وقتی نتونی با زحمت کشیدن و البته کسب تجربه و گذراندن تحصیلات آکادمیک به جایی برسی، چاره ای نداری جز اینکه آویزون این و اون بشی! این وضعیت بدجوری همه گیر شده و حتی دامن منتقدا رو هم گرفته؛ یه نیگاهی به رزومه اون منتقدی که یادداشتای شماره دار مینویسه بندازین تا ببینین دوستمون حتی ماهی یک بار هم تو تحریریه روزنامه تهران امروز حضور نداره اما فقط حقوق ثابتی که از اونجا میگیره ماهی پانصدهزارتومانه! پناهی هم یکی مثل اون!

0+2-

پنجشنبه 20 اسفند 1388




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.