پرده سینما

عصیان فرشتگان، یا زدن به سیم آخر؟ نگاهی به حضور جوانان در سینمای امروز ایران-۱

خشایار سنجری


 

 

 

 

 

 

 

نگاهی به حضور جوانان در سینمای امروز ایران-۱

 

سینماگران نسل های مختلف، تلاش کرده اند تا  از دریچه ی نگاه خود، معضلات و مسائل سر راه جوانان را بر پرده ی به تصویر بکشند. واقعیات زندگی جوانان، در این تجسم تصویری چه سهمی دارد؟ آیا این میزان پرداختن به نسلی که مخاطب اصلی سینما ست کافی ست؟

قالب فیلم های روز سینمای ایران با تم خانواده، به واکاوی هزارتوی پرپیچ و خم زندگی زناشویی، گذر از سنت به مدرنیسم، روانشناسی و موشکافی فقر،... می پردازند و نگاه به نسل جوان در این مضامین، همواره با سطحی نگری، پرداخت نامناسب  و یا بیانه های شعارگونه و دور از حقایق همرا بوده است. من تلاش می کنم در این بین به معرفی فیلمهایی بپردازم که  نگرشی اصولی به زندگی جوانان دارند و شتابزدگی در پرداخت های سینمایی آنها ، کمتر دیده می شود.

 

جوان و خودشناسی در اجتماع

 

هیچ. ساخته عبدالرضا کاهانینگار جواهریان در فیلم هیچ، آیینه ی تمام نمای بخشی از جوانان جامعه ی امروز ماست که از فقر برای خود خودباختگی ساخته و کانون گرم خانواده را به هر بهانه ای رها می کنند. جوانانی که هویت خویش را کامل نیافته و با ثروت در پی شخصیت سازی و آفرینش آینده ای درخشان برای خود هستند. این بحران هویت تا آنجا پیش می رود که او به  تمام گذشته اش پشت می کند و پسری را که مدت ها با او نامزد بوده، رها می کند.او بدون توجه به حریم خانواده و عرف جامعه، لجام گسیخته عمل کرده و با هر روشی برای تحقق رویای رسیدن به آن بالا ها، تلاش میک ند. کاهانی، با خلق این کاراکتر، خلاقیت بالا و دید گسترده اش نسبت به این تیپ فکری در اجتماع را به نمایش گذاشته و آن را از دام کلیشه های مرسوم رهانیده است.

 

جوان و روابط بین نسلی

 

بهنام بهزادی، با قاعده تصادف، نشان می دهد که فاصله ی بین فیلم اول و دوم اش بیهوده نبوده و او مشغول تحقیقی همه جانبه بر زندگی نسل جوان بوده است.

مسأله ی چالش برانگیز روابط بین نسل ها و نوع گفتمان بین آنها، موضوع فیلم های بسیاری بوده است، اما در قاعده تصادف، مخاطب، پدر و دختری را می بیند که روابط شان  خوب و دوستانه و برپایه ی احترام می نماید. بستری که بهزادی برای بیرون کشیدن و علنی کردن تضاد سلائق نسل ها انتخاب می کند، پارکینگی کم نور است که اصولگرا بودن پدر و آرمانخواهی دختر را به تصویر می کشد. این دوری ذهن ها، به جایی می رسد که دختر دست به دامان گروهی از دوستان اش می شود که با او همفکر و همراه بوده اند. گویا قضیه ی پاسپورت و خروج از کشور برای دختر، تنها حکم جرقه ای داشت برای روشن شدن آتش فروخفته ی روابط دو نسل. بهزادی در  آخر چراغ ها را خاموش کرده و این چالش عظیم را، ادامه دار می داند. چالشی که پدر با قفل فرمان و دختر با فرار کردن به دنبال حل آن هستند و افسوسی که تماشاگر از شکل نگرفتن دیالوگ بین آنها  خانواده می خورد.

نمایش تضاد اندیشه در بین نسل ها را می توان در نمونه های کم نقص دیگری نیز یافت. خانه ای روی آب بهمن فرمان آرا و خیلی دور خیلی نزدیک رضا میرکریمی هم، در به تصویر کشیدن این شکاف عمیق و نمایش کاستی ها و معضلاتی که از این شکاف در زندگی جوان شکل می گیرد، موفق بوده اند.

فرمان آرا هر سه نسل را درگیر این اختلافات و بحران های حاصل از آن می داند و اشتباهات هر نسل را به نسل بعد منتقل کرده و با بستری از رویاپردازی، به خلق تفاوت دیدگاه ها می پردازد. میرکریمی نیز با نگاهی تلخ و گزنده به شکاف عاطفی میان پدر و فرزند، در پی نمایش سفر پدر در مسیر شناخت نسلی ست که آرزوها و خواسته هایش ، همواره نادیده گرفته شده است.

 

 

جوان و شهر

 

برای بررسی این حیطه، باید گذری بر دربند داشته باشیم. شهبازی، در ساختن شمایل یک ابرشهر بی رحم، چنان توانمند ظاهر شده که وقتی نازنین از پله های ساختمان ویزا، پایین می آید، دل دردمند مخاطب همراه او می شود و او را که زخم خورده ی شهری بیکران و خورنده است، در هیاهو و شلوغی فزاینده، تنها و بی پناه می یابد. نازنین، که با قوانین حقوقی و بار مسئولیت یک امضا، آشناست، اسیر امضایی می شود که پای برگه های دوستی اش کرده است. امضایی که او را به ستاره دار شدن و اخراج از خوابگاه سوق می دهد و فرشته ی تقدیر، به دست شهبازی و در قامت فرید سمواتی ظاهر شده و او را نجات می دهد. تقدیر در این شهر هزارچهره، تنها پشتیبان دختری ست که علی رغم هوش تحصیلی بالا، هوش اجتماعی پایینی دارد.

 

 

جوان ،  آرزوها و آرمانها

 

قاعده تصادف ساخته بهنام بهزادیپرداختن به قاعده ی تصادف در این مقوله نیز آشکارکننده ی حقایقی درباره ی این نسل است. به تصویر کشیدن جوانانی که در تلاش اند تا برای تحقق آمال و آرزوهای خود و بر پایه ی یک کار گروهی –که این روزها ، فقط نام اش در فعالیتها دیده می شود –تـئاتری را در جشنواره ای خارجی اجرا کنند. آنها که هریک با دیدگاه خاصی به این کار گروهی می نگرند، درگیر مشکلاتی هستند. جای مناسب تمرین و اجرا ندارند.توسط خانواده هایشان (چه از لحاظ روحی چه از منظر مالی ) حمایت مناسب نمیشوند (البته به جز یکی) ، مسئولین به دغدغه ها و نیازهای آنها بی توجه اند و در نهایت، رفاقت و دوستی درون گروهی شان را بر مناسبات تلخ و بی رحم اجتماع ترجیح داده و به آن تن نمی دهند.تصمیم بزرگی که بیانگر  آرمان گرایی آنها را در عرصه ی دوستی و خالص بودن روابط آنها ست.

فیلم تهران، سیم آخر، مهدی کرمپور نیز تا حدودی در پردازش نسل رویاساز جوان موفق بوده و آنها را در قالب گروه موسیقی به تصویر می کشد ولی به علت محدودیت زمانی، فرصت کافی برای پرداخت شخصیت ها-  و شکل دهی چالش میان نسل آرمانخواه و نسل محافظ ارزشها و ثباتخواه –نمی یابد. با این همه از دید اثرگذاری برمخاطب، به علت جنس مناسب موسیقی فیلم و اشاره به از دست رفتن فرصت ها و به باد رفتن آرزوهای جوانان، موفق عمل کرده و در خلق کاراکتر جدید با خصوصیات کمیاب در سینمای ایران (کاراکتر سروش صحت)، به توفیق هایی دست یافته است.

 

آینه های روبرو ساخته نگار آذربایجانی

جوان و بحران تفاوت

 

در آینه های روبرو، با دختر جوانی مواجه هستیم که متوجه تفاوت هایی بین خود و هم نسلان اش است. او با پدری سنتی و سختگیر وارد کارزار می شود و در پی اثبات حقانیت خویش است. اثباتی که در پی آن مجبور می شود دل به دریای جامعه بزند و توانایی هایش را در کنار آن زن خانه دار،  به عنوان جوانی محکم و مصمم، نمایان سازد. نگار آذربایجانی، در نخستین تجربه ی کارگردانی اش، نشان داد که با مطالعه بر روی موضوع شخصیتهای «ترنس» و با شناخت مناسب از قواعد قصه گویی، پای به میدان فیلمسازی گذاشته و با نگاهی مقتدر و باصلابت، جامعه را دعوت به پذیرش این دست تفاوت ها می کند و جوان ها را نیز از سازش بی موقع و منفعلانه، به سمت خیزشی آگاهانه و با مطالعه، سوق می دهد.

 

جوان و عصیان

 

نفس عمیق ساخته پرویز شهبازینفس عمیق به عنوان نسخه ای کمال یافته در تم جوان محوری، چهره ی جوانانی را به تصویر می کشد که رفتار و نوع زندگی‌شان و شعارشان- که چیزی را به زور نباید داد (حتا پول عوارضی را) - و عصیان خاص‌شان، همه و همه یادآور آنارشیسم خاص شخصیت‌های دنیای راک‌ اند. می‌خواهم از واژه‌ی «بومی‌سازی» استفاده کنم، برای پدیده ای که هست ولی در جامعه ی چشم بسته ی ما، نادیده گرفته می شود. ردپای آنارشیسم و نیهیلیسم دهه‌ی هفتادی (میلادی) را در جای-جای این فیلم می‌توان دید، چنان دید که توی ذوق نزند. نفس عمیق ضرباهنگ تندی ندارد، در آن از رویدادهای دراماتیک بزرگی خبری نیست، عمدتاً به ولگردی‌های دو جوان و دوستی‌های آنها می‌پردازد، بنابراین می‌تواند برای علاقه‌مندان سینمای پرحادثه خسته‌کننده باشد، اما با این همه، در بیان آنچه می‌خواهد بگوید، در نقل ماجراهایی که می‌خواهد روایت کند، فیلم موجزی است که رویداد‌ها را در کوتاه‌ترین زمان (و غالباً به شیوه‌ای رسا) به بیننده نشان می‌دهد. دوربین، با دو جوان حرکت می کند تا نشانگر نسلی سردرگم باشد که جایی برای تکیه کردن ندارد، نه خانواده، نه دانشگاه و هم دانشگاهی ها .جوانانی که به راهی می روند بی آنکه پایان یا مقصدی برایش در نظر داشته باشند. صحنه های قانون شکنی، به گونه ای پرداخت شده که مخاطب، دو جوان را مقصر نمی داند.عامل این انقطاع از اجتماع و عصیانگری را باید در دیگرانی جست که شهبازی با هوشمندی از نمایش این عوامل سر باز می زند.

 

خشایار سنجری

 

در همین رابطه بخوانید

 

عصیان فرشتگان، یا زدن به سیم آخر؟ نگاهی به حضور جوانان در سینمای امروز ایران-2


 تاريخ ارسال: 1392/7/25
کلید واژه‌ها:

فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.