پرده سینما

شکست به خاطر وفاداری؛ نگاهی به فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» ساخته بهروز افخمی

محمدمعین موسوی


 

 






 

نقد و بررسی فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران ساخته بهروز افخمی

 


مهدی فخیم زاده و مرجان شیرمحمدی در آذر شهدخت پرویز و دیگران«یک بازیگر نیمه دیوانه به زن اش حسودی می کند و با او قهر می کند و سپس این دو نفر می فهمند دخترشان طلاق گرفته و این دو نفر به خاطر او با هم آشتی می کنند و بعد دخترشان را با آدم دیگری آشنا می کنند و در انتها همه چیز به خیر و خوشی تمام می شود.»

این خلاصه داستان فیلم است. سوال: آیا هر فیلمی را که بتوان داستان اش را اینطور کاریکاتوریزه کرد، فیلم بدی است؟ مثلاً بیایید این کار را برای روانی (1960) هیچکاک امتحان کنیم. «یک زن خیالاتی مقداری پول می دزدد و فرار می کند و در راه به مسافرخانه ای می رود و با صاحب آنجا  که مردی عجیب و غریب است کمی صحبت می کند. مادر آن مرد دختر را زیر دوش حمام می کشد و با کمی کاراگاه بازی می فهمیم آن مرد دو شخصیتی است و با سخنرانی یک روانشناس فیلم تمام می شود.»

آیا می شود در همین خلاصه داستان های کوتاه، تفاوت فیلم خوب و بد را تشخیص داد؟ به نظر من می شود. در روانی، پول دزدیدن زن باعث رفتن او به هتل و سپس کشته شدن اش می شود، کشته شدن او و از طرفی دزدی که کرده، باعث پی گیری یک کاراگاه و همینطور خواهر او می شود و ناپدید شدن همه آدم هایی که به آن هتل می روند، تحقیقات بیشتری را باعث می شود که در نهایت معما حل می شود. اگر پول دزدی در کار نبود، قتلی نبود و درامی شکل نمی گرفت. همه اتفاق ها، دومینو وار، اتفاق بعدی را منجر می شوند و یک فیلم سینمایی را تشکیل می دهند.

حال فرض کنیم در فیلم آذر، شهدخت، پرویز و دیگران، به جای اینکه پرویز به خاطر بازیگر شدن زن اش به او حسودی کند، بر سر چیدن دکور خانه با او دعوا می کرد یا مثلاً دست پخت بد همسر اش یا هر چیز دیگر. با هم قهر می کردند و بقیه اتفاق های فیلم به همین صورتی که هست می افتاد. فیلم عوض می شد؟ نه. یا مثلاً دختر شان به جای طلاق گرفتن، از تحصیل انصراف داده بود و به همین دلیل افسردگی گرفته بود. به ایران بر می گشت و با کاراکتری که رامبد جوان بازی می کند آشنا می شد و دور هم کباب می خوردند و افسردگی اش خوب می شد. باز هم فیلم تغییری نمی کرد.

آذر، شهدخت، پرویز و دیگرانبه همین راحتی می توان جزء به جزء فیلم را عوض کرد، بی آنکه به کاراکتر ها کوچکترین لطمه ای بخورد یا ماهیت فیلم دگرگون شود. آیا می توانیم در روانی، نوع بیماری روانی نورمن را عوض کنیم؟ و یا تصور کنیم که این کاراکتر در شخصیت دوم اش، به جای مادر،نقش پدر را بازی کند؟ قطعاً نه.

فیلم تازه افخمی، حداکثر یک تله فیلم معمولی است، نه یک اثر سینمایی منسجم. نهایت مسئله فیلم یک قهر ساده خانوادگی است. هرچند، به این نکته به نسبت مشکلات دیگر فیلم، ایراد زیادی وارد نیست، چون یک کارگردان توانا می تواند همین مسئله کوچک را با اجرای خوب، بدل به یک فیلم خوب کند. البته به شرطی که چنین مسئله ای از تجربه زندگی شخصی اش آمده باشد. ولی اگر فیلمساز، فیلم خودش را در زندگی تجربه نکرده باشد، شخصیت ها، قصه و در کل حاصل کار، خنثی و بی مزه می شود. همانطوری که آذر و شهدخت و پرویز هستند.

بزرگترین مشکل فیلم بهروز افخمی، از تفاوت بین رمان و فیلم سینمایی می آید. فیلم موفق نشده گذر بین این دو مدیوم را با موفقیت انجام دهد. سیر حوادث فیلم، شاید برای یک رمان شخصیت محور انسجام بوجود بیاورد، ولی اصلاً مناسب یک فیلم سینمایی نیست. دقت کنیم به نخستین صحنه های فیلم و صدای مونولوگی که بر روی تصاویر می آید. صحنه هایی از گذشته می بینیم که به راحتی قابل حذف اند و بعد هم بشقاب شکستن پرویز را می بینیم که بعدا هم در فیلم تکرار می شود. حال لزوم آمدن این صحنه در ابتدای فیلم چه بود؟ تنها برای پر کردن فیلم! چون بالاخره مونولوگ باید بر روی یک تصویری می آمد و نمی شد که صفحه سیاه باشد.

بنابراین خیلی زود می فهمیم که فیلمنامه به جای اینکه در خدمت سینما باشد، در خدمت رمان اصلی است. وفادار ماندن به چیزی که از آن اقتباس می شود، برای یک فیلمنامه نویس آغاز شکست است.

فیلم حتی مسئله بازیگری هم ندارد. دوستان همه جا اعتراض می کنند که چرا بازیگری بی ارزش شده و هرکس که از راه می رسد می خواهد بازیگر شود! خود شما این تصور را در بین مردم ایجاد کرده اید با فیلم های ضعیف تان. وقتی پشت صحنه فیلمسازی را آنقدر سطحی نشان می دهید، وقتی شهدخت به این راحتی بازیگر می شود و «جایزه» درو می کند، انتظار دارید تصور میردم در باره بازیگری چگونه باشد؟

ای کاش لااقل در فیلم اینگونه بود که درخشش شهدخت در ایفای یک نقش، با محبوبیت او بین مردم نشان داده شود و نه جایزه بردن و بازی های مطبوعاتی و مصاحبه پشت مصاحبه. در حقیقت این سینمای ماست که رویای جایزه بردن دارد. به جای مردمی شدن.

 

محمدمعین موسوی


مرداد نود و سه

 

در همین رابطه بخوانید

نامنظم، ضعیف، و از هم گسسته؛ نقدی بر فیلم «آذر، شهدخت، پرویز و دیگران» - صالح بهشتی


 تاريخ ارسال: 1393/5/11
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>سینا:

عالی بود آقای موسوی ممنون من هم از فیلم اصلا خوشم نیومد و متاسف شدم از انتخاب بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه این فیلم ملال آور و خسته کننده و یک داستان خانوادگی بسیارمعمولی و دم دستی مثل تله فیلمهای عصر جمعه شبکه اول سیما

3+0-

سه‌شنبه 28 مرداد 1393



>>>محسن:

جالبه همشهری جوان یه پرونده رفته در مورد این فیلم و کلی هم تحویلش گرفته و حتی از بازی مرجان شیرمحمدی تعریف کرده...!! آدم میمونه کدومو باور کنه ؟! نقد شما یا همشهری ؟!!

0+0-

سه‌شنبه 21 مرداد 1393



>>>صبا:

خانم شیرمحمدی بازی نکنن بهتره!

5+0-

دوشنبه 13 مرداد 1393



>>>نیایی:

فیلمش فوق العاده بود

1+9-

يكشنبه 12 مرداد 1393



>>>kave:

عجب فیلمی بود! خانم شیرمحمدی هم که... آقا فیلم ارزش دیدن نداره.چطور بگم؟! سینمای ایران آبروی بیشتری نیاز داره. فیلم های خوب نیاز داره.

12+0-

شنبه 11 مرداد 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.