فهیمه غنی نژاد
یادداشت نسبتاً کوتاه شما درباره ی برخی بخش های به یادماندنی فیلم های سی و سومین جشنواره ی فجر، که آن را در سایت «پرده سینما» خواندم، باز غافلگیرم کرد. درست مثل هر وقت دیگری که فیلمی تازه از شما می بینم و غافلگیر می شوم و آن غافلگیری امّا، تنها به خا طر خلاقیت و هنر و هوشیاری شما نیست (که به نظر من، از هر فیلم به فیلم بعدی بیشتر می شود) بلکه بیشتر برای پنجره های تازه ای است که با هر فیلم تازه، از من به روی خودم باز می کنید و مرا می ترسانید که این هنرمند، گوشه های درونی ام را چگونه و از کجا دیده که عکاسی اش کرده و برای تماشای همگان، این گونه روی پرده انداخته است... گویی به هستی، نگاه مشترکی دارم با شما و گویی در پهنه ی حیات، چشم اندازم با شما یکی است. تکّه فیلم هایی که شما را تکان داده اند، از همان هایی هستند که مرا هم لرزانده اند و اصلاً برایم گریزگاهی بوده اند که در درازای جشنواره، از ملال بسیاری فیلم ها و بسیاری آدم ها و بسیاری پیشامدها، به بازبینی پی در پی آنها در خیال پناه می بردم.
من هم مثل شما، در چهارشنبه 19 اردیبهشت وقتی بینی برزو ارجمند خون افتاد، فشار خونم افت کرد انگار.
من هم مثل شما، در عصر یخبندان وقتی سحر دولتشاهی ضجه می زد و نگاه مهتاب کرامتی خالی از امید بود، بغضم گرفت و سرم گیج رفت.
من هم مثل شما، در مستند کم نظیر آتلان که اسبی دیوانه شد، جنونش را قابل فهم تر و دلنشین تر از هر عقل دیدم.
من هم مثل شما، با واقعیت های هنرمندانه ی خداحافظی طولانی زندگی کردم.
من هم مثل شما، در در دنیای تو ساعت چند است؟ به جاهایی، بی اختیار دل سپردم.
پس، گمان می کنم توانسته باشم برسانم که تا چه اندازه با شما نزدیکی ذهنی دارم و در جغرافیای فکری و فرهنگی، در همسایگی شما به سرمی برم. این همسایگی ریشه ای، به گونه ای است که خدشه دار نمی شود حتی اگر شما فیلم اعترافات ذهن خطرناک من را دوست داشته باشید و من به شدّت از آن بدم بیاید یا مثلاً مردی که اسب شد مورد علاقه ی شما نباشد اما من آن را فیلمی محکم و خوش ساخت و تأثیرگذار بدانم که با درکی درست و عمیق از آنتوان چخوف، فضایی از روسیه ی قبل از انقلاب اکتبر 1917 را روی پرده ی سینما می نشاند.
فهرست نه چندان بلند شما هم که در آن به تکّه فیلم های محبوبتان و نیز بازی های درخشان بازیگران و هنرمندی برخی دست اندرکاران هر فیلم اشاره ای داشتید و در پایان هر یک، از کارگردان سپاسگزاری کرده بودید، با فهرست نانوشته ای که من از تکّه فیلمهای محبوبم در ذهن دارم، چندان تفاوتی نداشت. با اینهمه، باز غافلگیرم کرد و این غافلگیری امّا، برای یک استثنا بود که قاعده ای را به هم می زد. استثنا آنجا بود که در خداحافظی طولانی، نقش و بازی سعید آقاخانی را می ستایید و سپاسگزار او می شوید امّا برخلاف تمامی فیلمهای مورد اشاره تان، کارگردان را نادیده می گیرید و نامش را هم به قلم نمی آورید. نفسم تنگ می شود؛ چرا که همواره به مبانی اخلاقی در شما قائل بوده ام. شما خود، فیلمسازید و به نقش کلیدی کارگردان در ساخت فیلم، آگاه هستید و از هرکس دیگر بهتر می دانید که جز مواردی معدود، بر بازی خوب یا بد هر بازیگر، مُهر و نشانی از چگونگی کارگردانی است. سعید آقاخانی نابازیگر نیست که استعدادش نامکشوف باشد. وی در تلویزیون و سینما دارای سابقه و کارنامه است و از جمله، در آخرین فیلم خود شما بازی داشته اما در هیچ فیلمی همانند خداحافظی طولانی ندرخشیده است. از سوی دیگر، کارگردانی این فیلم را فرزاد مؤتمن برعهده داشته که مشاور شما در کارگردانی اولین کار سینمایی تان پابرهنه در بهشت هم بوده است و گذشته از تحصیلات و تجاربی که در این زمینه دارد، یکی از بهترین و ماندگارترین عاشقانه های سینمای سرزمین ما یعنی شب های روشن از آن اوست. من هم مثل شما، مسحور بازی سعید آقاخانی در خداحافظی طولانی شده ام. انرژی و توان بالای بازیگری در وی انکارشدنی نیست. در قالب آن کارگر عاشق، سادگی اش قلبم را فشرده است. عشق غیرمتعارف و عارفانه و درونی اش بر دلم نشسته است. تلخی و تنهایی اش جانم را گزیده است. طرز حرف زدن و حالات چهره اش را انگار در من جاگذاشته است که این روزها به هرکه می رسم، از او می گویم. امّا هرگز نمی توانم اثر یک کارگردانی سنجیده و استادانه را روی کارش نبینم و مگر عدالت، غیر از قرار گرفتن هر چیز در جایگاه خود است ( العدل یوضع کل شییء فی موضعها )؟ با آنکه پیوسته دقت نظر و جزئی نگری شما را تحسین کرده ام اما دوست دارم این بار در یادداشتی که نوشته اید، سهو و اشتباه رخ داده باشد.
فهیمه غنی نژاد
بهمن نود و سه
در همین رابطه بخوانید
بهرام توکلی و لحظات درخشان جشنواره فجر
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|