پرده سینما

مصیبت های تجمیع بدون تلفیق دو ژانر ناهمگون؛ نقد و بررسی فیلم «سیانور» ساخته بهروز شعیبی

کاوه قادری


 

 

 

 

 

 

 

 

بابک حمیدیان و حامد کمیلی در سیانورسیانور به عنوان دومین اثر بلند سینمایی بهروز شعیبی، به طور کلی از دو جنبه محوری قابل سنجش است:

۱- فیلمی معمایی-جنایی-پلیسی دارای برخی مایه های آشنای مافیایی، تعقیب و گریزی و گانگستری برگرفته از سه گانه پدرخوانده کاپولا، درباره برهم کنش های اوایل دهه پنجاه شمسی میان سازمان مجاهدین خلق و ساواک، با تأملی بر روند استحاله و تغییر ایدئولوژیک منجر به زوال و انحطاط سازمان مجاهدین خلق؛ که معمولاً در اینگونه آثار، علاوه بر محاکات جنایت و واکاوی و شناسایی پلکانی تمام اطراف ماجرا، رویدادمحوری، کنش و واکنش سازی و زمینه پردازی علت و معلولی و دراماتیک برای شکل دهی و پیشبرد حوادث و بزنگاه ها در آن کانتکس مافیایی، تعقیب و گریزی و گانگستری نیز از اولویت و ارجحیت اصولی برخوردار است.

۲- فیلمی عاشقانه که در آن، علاوه بر لزوم حس و حال و تعین یافتن روایی و تصویری و نمایشی رابطه میان زوج عاشق و پیچیدگی ها و فراز و فرودها و مخاطرات آن، ایجاد بایسته آن گره دراماتیک اصلی به عنوان واقعیت موجود مانع تحقق رؤیای مطلوب نیز حیاتی و حائز اهمیت است.

 

فیلم از منظر اول، با آغاز سریع و صریح اش با یک کنش و رویداد در قالب ترور آمریکایی ها و سپس ورود بدون حاشیه پردازی و اضافه گویی اش به ساحت واکاوی و شناسایی اطراف و ابعاد ماجرا، با ریتم تند و مخاطب پسندی طراحی و چیدمان روایی لازم برای قصه کردن پلات موقعیت بالقوه جذاب معمایی-جنایی-پلیسی را فراهم می آورد و با پیشبرد طولی سریع و پرحادثه این قصه، دست کم در نیمه اول اش، نویدیخش قصه ای تعقیب و گریزی با انرژی جنبشی بالا است.

از منظر دوم نیز فیلم با پی ریزی مدون و تقویت مؤثر پیرنگ عاشقانه اش از طریق ایجاد پیش زمینه و پشتوانه و پیشینه در رابطه میان زوج عاشق فیلم یعنی افسر تازه کار ساواک و چریک مجاهدین و مهم تر از آن، گره افکنی دراماتیکی که در موقعیت این رابطه در قالب پناه بردن چریک زخمی تحت تعقیب به خانه افسر مأمور دستگیری چریک ها انجام می دهد، محور دراماتیکی قوت مند، با تم، مضمون و موضوعیت تقابل عشق و وظیفه را دست کم به لحاظ تئوریک رقم می زند که مجموعاً نویدبخش فیلم عاشقانه مهیجی در دل آتش و خون و تعقیب است (شاید نوعاً کمی شبیه به آثاری همچون بانی و کلاید و تلما و لوئیز) همراه با خوش سلیقگی بصری اثر در قالب انتخاب پلاستیک تصویری دهه پنجاهی در کنار رنگ تیره قاب و فضای سرد و بی روح و ملتهب و خفقان آور ناشی از آن موقعیت، که اثر را به لحاظ فضاسازی بصری غنی می کنند.

بهنوش طباطبایی و هانیه توسلی در سیانوردر ادامه اما آنچه نقصان بنیادی سیانور را رقم زده، این است که فیلم در این ساختار ژانری و داستانی دوگانه اش (گاه جنایی-معمایی-پلیسی و گاه عاشقانه)، به جای تلفیق، توازی صرف را برمی گزیند؛ به این معنا که عوض آنکه مثل آثاری همچون پدرخوانده کاپولا، میان ژانر و داستان موقعیت تعقیب و گریزی اش و ژانر و داستان شخصیت عاشقانه اش، نوعی بالانس یا اشتراک در پرداخت و تمرکزبخشی و کارکردسازی شان ایجاد کند، صرفاً آن ها را کنار هم تجمیع کرده است؛ بی آنکه جنس و اقتضائات این دو نوع ژانر و داستان، یکی یا قابل جمع بدون تلفیق باشد؛ به گونه ای که برای نمونه، آثار مافیایی و تعقیب و گریزی و گانگستری، از آنجایی که «فیلم موقعیت»اند و به سبب برخورداری از گروه شخصیت ها، نوع شخصیت پردازی گذرا و بریده بریده و به صورت قهرمان جمعی را می طلبند و به سبب جنس موقعیت پرتحرک شان، با ریتم و ضرباهنگ تند و پرحادثه به پیش می روند؛ در شرایطی که در آثار عاشقانه، از آنجایی که فیلم اساساً «فیلم شخصیت» است، نوع شخصیت پردازی، تفصیلی و به صورت قهرمان فردی و دارای تمرکز دراماتیک بر دو قطب عشق است و به سبب جنس موقعیت خلوت و آرام شان، حتی در پیشبرد طولی نیز با مکث و تأنی و لحظه نگاری های نسبتاً طولانی همراه هستند؛ لذا تجمیع بدون تلفیق ویژگی های متفاوت و متضاد این دو نوع ژانر و داستان، می تواند هر اثری را دچار همان بی هویتی در نوع و سبک فیلم، تضاد در ریتم و ضرباهنگ، تشتت و اختلال در روایت و بی هدفی و سردرگمی در شخصیت پردازی کند که سیانور تقریباً به تمام آنان دچار شده است.

 

آری! همین تجمیع بدون تلفیق و هم ارزی بدون هم عرض کردن این دو نوع ژانر و داستان متفاوت و متضاد، موجب شده تا مشخص نشود سیانور اساساً «فیلم موقعیت» مجاهدین و ساواک است یا «فیلم شخصیت» کاراکترهای عاشق ما؛ به گونه ای که محور دراماتیک فیلم، دائماً از عشق میان چریک زن و افسر مأمور دستگیری چریک ها، به سمت و سوی برهم کنش میان اعضای مسلمان و مارکسیست سازمان مجاهدین خلق رفت و برگشت می شود و خط سیر روایی اصلی درام میان روایت داستان های شخصیت های عاشق یا موقعیت های معمایی-جنایی-پلیسی به صورت پاندول وار، سرگردان است؛ بی آنکه این دو داستان، ارتباط تماتیک و دراماتیک و ارگانیک لازم با یکدیگر را بیابند؛ به نحوی که نوعی تشتت و پراکنده گویی فزاینده و آزاردهنده در ساختمان روایی اثر رقم خورده است؛ خاصه اینکه فیلم تکلیف اش را با خودش معلوم نمی کند که درام مرکزی اش کدام است؛ به این معنا که روایت کدام داستان برایش اولویت و ارجحیت دارد و کدام داستان، اصلی است و خاصیت طولی دارد و کدام داستان، فرعی است و باید در عرض داستان اصلی، تعریف و روایت شود؛ به گونه ای که در دقایقی که پیرنگ عاشقانه فیلم به سبب لو رفتن نام چریک زن در بازجویی ها سیانور ساخته بهروز شعیبیدر اوج قرار می گیرد، فیلم آنچنان غرق جنبه معمایی-جنایی-پلیسی داستان اش می شود که به جای کاراکترهای عاشق ما، کاراکتر مهدی هاشمی بازجوی ساواک است که برای مخاطب جذاب می شود و یا در دقایقی که داستان اختلافات میان اعضای مجاهدین به اوج رسیده، شاهد مشاجره طولانی میان زوج عاشق مان بر سر اشتباهات گذشته هستیم که جملگی موجب می شوند چه فرارسیدن لحظه اعدام دو مجاهد باقی مانده درون زندان و چه اعلام صدور حکم اعدام برای چریک زن و آخرین تلاش زوج عاشق در اوج پیرنگ عاشقانه فیلم، هیچکدام آنچنان که باید و شاید به لحاظ تأثیر دراماتیک، کارگر نیافتند؛ ضمن اینکه تعدد بیش از اندازه فلاش بک هایی که البته باز همچون خط سیر روایی اصلی، سرگردان میان روایت داستان عاشقانه و داستان جنایی-معمایی-پلیسی هستند و عدم بکارگیری به موقع شان نیز در پررنگ شدن این تشتت و اختلال و پیامدشان، نقشی اساسی دارند.

 

این همه موجب شده تا سیانور بهروز شعیبی، به همان اندازه که در ویژگی های اجرا فیلمی خوش سلیقه می نماید، در فیلمنامه اما به رغم دستمایه های تئوریک پرظرفیت اش، فیلمی نامنسجم و نامتمرکز جلوه کند؛ تا این حسرت را در مخاطب تقویت کند که کاش شعیبی میان داستان موقعیت جنایی اش و داستان شخصیت عاشقانه اش، یکی را انتخاب می کرد تا هم همانند اثر پیشین اش دهلیز، فیلم شُسته رُفته تری تحویل می داد و هم تک داستان اصلی اش (چه آن داستان موقعیت خشن و پرحادثه می بود و چه آن داستان شخصیت پرخاطره توأم با عاطفه) را به ثمر می رساند؛ دست کم بهتر از آن بود که هر دو داستان را ناقص کند و هدر دهد.

 

 

 

کاوه قادری

 

آبان ۱۳۹۵

 



 تاريخ ارسال: 1395/8/29
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>محمد جوادپور:

دهلیز فیلم منسجم تری نسبت به سیانور بود و من با این نتقد موافقم که سیانور بیشترین ضربه رو از به قول شما تجمیع بدون تلفیق دو ژانر ناهمگون" خورده

39+0-

يكشنبه 30 آبان 1395



>>>عبدالله:

بهروز شعیبی فیلمساز آینده داری هست که بزرگترین خطری که تهدیدش میکنه سفارشی ساز شدن هست.

32+0-

شنبه 29 آبان 1395



>>>سعید مهرپور:

نکات مطرح شده توسط این منتقد کاملا درست است اما به نظر میرسد بهروز شعیبی در کارگردانی رو به رشد است / جوانی آتیه دار که میتواند در هر ژانری فیلم بسازد و مدیوم تلویزیون و سینما برایش فرقی ندارد. یا علی

43+2-

شنبه 29 آبان 1395




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.