کاوه قادری
در بررسی فیلم متولد ۶۵، اگر بخواهیم نخستین ویژگی های درونی نخستین اثر مجید توکلی را در نخستین نگاه برشمریم، می توانیم به این موارد اشاره کنیم :
۱- دینامیک و پرتحرک بودن ریتم روایت دست کم در یک سوم ابتدایی و پرده ی اول فیلمنامه که مخاطب فیلم را به سرعت جذب و پس از معرفی اولیه و تبیین شرایط موجز، بدون کمترین اضافه گویی و حاشیه پردازی وارد داستان اصلی و موقعیت مرکزی خطیر آن می کند و مجموعاً پیرنگی سلیس، صریح و روان را رقم می زند.
۲- انرژی جنبشی فزاینده ی حاکم بر سیر حرکتی دو شخصیت اصلی مان که در کنار شناسه سازی و شناسه پردازی مقدماتی شان، زمینه ساز و تعین بخش زیستن توأم با بلندپروازی و رؤیا پردازی شان، عطش و آتش مهارناپذیر جوانی شان، مشی و منش مشکل پسندشان و تمام آن شناسه هایی است که آنان را گرفتار زندانی خودساخته اما ناخواسته می کند.
۳- لحن و بیان و روحیات جوان گونه ای که دو شخصیت اصلی مان و جهان اثر را در تناسب و سمپاتی کامل با مخاطب هدف و پایه اثر و اقتضائات او قرار می دهد و نشان می دهد فیلم اصطلاحاً رگ خواب مخاطب هدف و پایه اش را به خوبی می شناسد.
فارغ از اینگونه ویژگی ها اما مرکز ثقل روایی، ساختاری و حتی درونمایه ای متولد ۶۵، روی ایده ی مرکزی رندانه و خلاقانه و در عین حال دشوار و محدودیت زا بنا شده است؛ در قالب سپری شدن اکثریت قریب به اتفاق دقایق درام در مکانی به محدوده ی یک واحد آپارتمان و زمانی به درازای یک روز، که طبعاً خط داستانی کوتاه و موقعیت مرکزی نحیف را می طلبد که برای بارور شدن، نیازمند ایجاد موقعیت های فرعی پرتعداد هستند. معمولاً بزرگترین چالش برای فیلم های دارای اینگونه موقعیت مرکزی ساکن و دست و پا گیر، خطر یکنواخت و فرسایشی شدن موقعیت، از ریتم افتادن و توقف پیشبرد خط سیر درام (به ویژه در بُعد طولی آن) و دچار شدن به خلأ داستانی است؛ نقصان هایی که فیلم مجید توکلی تقریباً به هیچکدامشان دچار نمی شود.
خط ممتد روایت پلات باریک موقعیت می تواند در بزنگاه های فیلمنامه ای وارد داستان زوج ما، چگونگی روابط میان شان و مخاطرات و فراز و نشیب های این روابط شود و شخصیت های اصلی فیلم را از طریق موقعیت به مخاطب بشناساند. موقعیت های فرعی بارورکننده ی موقعیت مرکزی، در حد و اندازه ای که عشق جوان گونه ی دو کاراکتر اصلی ما را به چالش بکشند، جوان بخت بودن شان را بیازمایند، وفاداری نسبت به این عشق و ماندگاری لحن جوان گونه ی آن را به قضاوت زمان بگذارند و در عین حال، به نحوی کنایی و استعاری، مبین و مؤید مظلومیت ناشی از نشنیده شدن صدای این دو جوان باشند، به درستی طراحی و ایجاد شده اند. چالشی که برای عشق میان دو جوان مان در قالب به دام افتادن شان و امکان نجات یافتن یکی و رها کردن دیگری ایجاد می شود جدی است و بازگشت بدون خطابه شان که شعاری و گل درشت نمی شود و به درستی، تنها در یک نمای ماندن در آسانسور خلاصه می شود، از یک عشق وفادارانه و دارای حس و حال و تعین خبر می دهد که به جای مونولوگ و دیالوگ، در وجوه عملی روایت یعنی خطوط و بزنگاه های داستانی، تصویر و نمایش، نمود دارد.
حتی با وجود اینکه این موقعیت مرکزی قفل شده، فی النفسه از سویی می تواند طوری شرایط تماشای فیلم را سخت و تلخ کند که مخاطب را پس بزند و از سوی دیگر، هر آن می تواند به ایجاد تنش و خشونت شدید میان کاراکترها منجر شود و مسیر درام مرکزی و تم و محور دراماتیک آن را به نحوی بنیادین به سمت و سویی تراژیک تغییر جهت دهد، شاهد هستیم که کمدی کلامی پویا و سالمی که هر از چند گاهی در اثنای موقعیت جاری می شود و لحن تلفیقی حاصل از آن، چگونه موجب می شود تا هم بر مخاطب سخت نگذرد و فیلم به ویژه به لحاظ پیشامدها و کنش و واکنش ها و لحن و بیان برای او گرم و تماشایی باقی بماند و هم التهاب موقعیت را تلطیف و متعادل کند و موقعیت مرکزی یکنواخت و فرسایشی نشود و از ریتم نیفتد و هم خط سیر درام مرکزی به لحاظ روایی و ژانری دچار دگرگونی مخرب و تشتت زا نشود و فیلم، روند فیلمنامه ای و ساختاری بایسته اش را براساس ایده ی ناظری که طراحی و تدوین کرده حفظ کند.
علاوه بر این ها، متولد ۶۵، موقعیت های خوبی را برای اجرا و تحقق ایده ی ناظرش در قالب بیان و عیان این درونمایه که صدای این جوانان شنیده نمی شود و همنشینی رؤیایی شان چگونه توسط واقعیت موجود در خطر قرار می گیرد، انتخاب کرده است؛ به ویژه نشنیده شدن صدای دو جوان که مفهوم اگرچه کنایی و استعاری اما عینیت یافته ای است که سکانس جنون آور حضور دوستان صاحبخانه و اجازه ندادن به پسر جوان برای صحبت کردن و دائم او را به تمسخر و تحقیر گرفتن، بارزترین نمونه و نمود این مفهوم است که البته با پایان قائله نیز خاتمه نمی یابد و پلان آخر که جوانان تازه از مهلکه نجات یافته را بلافاصله در معرض خطر زیرگرفته شدن توسط اتومبیل نشان می دهد، باز هم به نحوی استعاری و کنایی، بیانگر راه دشوار و پردست انداز و آبستن حوادث متعددی است که دو جوان ما برای حفظ زندگی و مهم تر از آن، حفظ عشق شان در پیش دارند.
با این همه اما به نظر می رسد متولد ۶۵، در مقاطعی، بیش از اندازه اسیر ایده ی مرکزی خود شده و در ساحت چگونگی و چرایی تحقق و به اجرا درآمدن ایده ی ناظر خود، درباره ی برخی گره افکنی های فرعی اش سهل انگارانه عمل کرده است؛ مانند شک دختر به پسر به صرف دادن کارت ویزیتوری به خانم همسایه یا شک پسر به دختر به صرف وجود یک شماره ی تلفن و یا حتی حتی فاش شدن اختلاف سنی واقعی پسر با معشوقه اش، که به لحاظ علت و معلولی و دراماتیک، پیش زمینه و پشتوانه و قدرت اقناع لازم برای واقع شدن را ندارند و به نظر می رسد گاه برای از ریتم نیفتادن درام بکار گرفته شده اند. ضمن اینکه نحوه ی گره گشایی پایانی فیلمنامه نیز با میزان دشواری و قفل شدگی موقعیت مرکزی آن سازگار نیست؛ گره گشایی که در قالب ورود زن سابق کلاهبردار و اذعان به عدم نسبت فامیلی دو جوان ما با شخص کلاهبردار صورت می گیرد و بسیار ابتدایی تر از گره ی اصلی محکم و کوری است که درام ایجاد کرده؛ آنقدری که می توانست بسیار زودتر و در همان ابتدای درام رخ دهد و با پایان زودهنگام فیلم، بسیاری از موقعیت های بعدی را نیز فاقد موضوعیت و بی علت العلل کند و این ها همان نکاتی است که فیلمساز خوش قریحه و انشاالله آینده دار ما در آثار بعدی اش باید به آن ها توجه کند و هیچگاه ایده ی مرکزی، او را همچون کاراکترهایش، در عین جوانی و دینامیک بودن، آنقدر ذوق زده و سر به هوا نکند که از صحت چگونگی و چرایی تحقق و به اجرا درآمدن ایده ی ناظرش، به ویژه در قالب منطق علت و معلولی و دراماتیک فراز و فرودها غافل شود و به دام نقصان های روایی بیفتد.
کاوه قادری
آذر ۱۳۹۵
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|