موحد منتقم
چنین فیلم هایی باید فضاسازی قوی برخوردار باشند؛ فضاسازی ی که بخش اعظم آن از فیلمنامه راه گرفته باشد، نه اینکه با حاشیه صوتی بی دلیل و افکت تصویری به وجود بیاید.
فیلم نگار می خواسته یک «سایکو نوآر» به سبک دیوید لینچ با ارجاعات هملتوار و یا یک پارودی آگاهانه از فیلم نوآر باشد، ولی دقیقاً عکس شده است
پانزده دقیقه اول فیلم جوری است که درمی مانید آیا دارید یک فیلم فوق احمقانه تماشا می کنید؟ یا یک فیلم فوق العاده عالی ی دیوانه کننده؟! اما به تدریج می فهمید که همان حدس اولتان درست بوده است!
فیلمنامه نگار با اینکه نیم خط هم نمی شود، اما پر از سوراخ های ریز و درشت است. قصه پر از حوادث تصنعی و بی منطق است. مثلاً اینکه نگار چطور به رمز گاوصندوق دست یافت؟ چطور آتیلا پسیانی اینقدر راحت تسلیم نگار شد؟ نگار چگونه فروشنده اسلحه را پیدا کرد؟ نگار چطور با هدر دادن تنها یک خشاب گلوله، تیراندازی را آموخت؟...
فیلم همانند کابوس بی سرو تهی که فرد در نیمه های شب به خاطر شکم سیری زیاد می بیند و از خواب می پرد و تا صبح تلاش می کند پرت و پلاهایی را که دیده است را به همدیگر ربط دهد و به عنوان فیلم برای دیگران تعریف کند!
اولین چیزی که بعد از دیدن فیلم نگار از ذهن ام گذشت این بود که اگر این فیلم از شیوه تقطیع زمانی استفاده نمی کرد و اینقدر الکی پیچیده نبود، ما با چه فیلمی روبرو بودیم؟ جواب خیلی ساده است با یک داستان نیم خطی بسیار پیش پا افتاده! حتی این لقمه دور سر گرداندن رامبد جوان و الکی پیچیده کردن هم، دردی از فیلم دوا نکرده و ما با یک اثر ظاهراً پیچیده ولی در باطن بسیار ساده و خطی روبرو هستیم که بیخودی هی عقب و جلو می رود؛ نتیجه کار شده فیلمی که باید حدود یک ساعت از آن بگذرد تا بفهمیم چی شده است! تازه در این زمان هم نمی توانید مطمئن باشید!
نگار چهارمین ساخته رامبد جوان کمدین معروف، درباره دختری به اسم نگار است که پدرش خودکشی کرده و خانه پدری اش را می خواهند از چنگ او خارج کنند. نگار به اینکه پدرش خودکشی کرده شک می کند و دنبال ماجرا را می گیرد تا بفهمد داستان از چه قرار است.
تلاش رامبد جوان در خلق یک «سایکو نوآر» کاملاً شکست خورده است. فیلم نگار می خواسته یک «سایکو نوآر» به سبک دیوید لینچ با ارجاعات هملتوار و یا یک پارودی آگاهانه از فیلم نوآر باشد، ولی دقیقاً عکس شده است. چنین فیلم هایی باید فضاسازی قوی برخوردار باشند؛ فضاسازی ی که بخش اعظم آن از فیلمنامه راه گرفته باشد، نه اینکه با حاشیه صوتی بی دلیل و افکت تصویری به وجود بیاید.
نکته ی دیگر اینکه در چنین موضوعاتی فیلم باید جهان بینی خاص خودش را داشته باشد و دنیایی تعریف کند که برای مخاطب ملموس باشد، هرچند جهان فیلم عجیب و غریب باشد. این در حالی است که نگار هیچ حرفی برای ارتقای تفکر مخاطب ندارد و فیلمنامه در سطح حداقل، و کمی بالاتر از آن می ماند.
فیلم نگار این ها را که ندارد هیچ، بیننده را با یک سری موسیقی و افکت و بازی با فیلمنامه، که همگی جعلی هستند گیج می کند. فیلم هیچ جغرافیای قابل تشخیصی ندارد و در هیچ لحظه ای نمی توانید بگویید الان روی پرده چه اتفاقی در حال رخ دادن است.
پانزده دقیقه اول فیلم جوری است که درمی مانید آیا دارید یک فیلم فوق احمقانه تماشا می کنید؟ یا یک فیلم فوق العاده عالی ی دیوانه کننده؟! اما به تدریج می فهمید که همان حدس اولتان درست بوده است!
فیلمنامه نگار با اینکه نیم خط هم نمی شود، اما پر از سوراخ های ریز و درشت است. قصه پر از حوادث تصنعی و بی منطق است. مثلاً اینکه نگار چطور به رمز گاوصندوق دست یافت؟ چطور آتیلا پسیانی اینقدر راحت تسلیم نگار شد؟ نگار چگونه فروشنده اسلحه را پیدا کرد؟ نگار چطور با هدر دادن تنها یک خشاب گلوله، تیراندازی را آموخت؟ در جایی در فیلم فروشنده اسلحه که فرد مشنگی است در عرض کمتر از یک دقیقه به نگاری که تا الان تیراندازی نکرده آموزش تیراندازی می دهد، در سکانس بعد نگار همانند جیمز باند شروع به تیر اندازی به آدم بد های داستان می کند و همه را از پا در می آورد! اما مهمترین سوالی که مطرح می شود این است که نگار که یک دختر منفعل با دهان همیشه باز است چجور قاتل می شود؟! در فیلم های درست و حسابی حداقل نیمی از فیلم درباره روانکاوی شخصیت اصلی داستان، و چگونگی تبدیل او به یک قاتل است، ولی اینجا نگار یک شبه با دیدن یک ویدئو موجی از کشتار راه می اندازد. یا مثلا آن چک در ابتدای فیلم وقتی نگار خوابیده است چگونه به دست او رسید؟ مسلماً و منطقاً از رفت و برگشت به عالم تخيل كسی نمیتواند مابه ازای عينیای همراه خود بياورد و هزاران سوال دیگر!
با وجود اینکه شخصیت های داستان حدود شش هفت نفر هستند، ولی حدود نیمی از آن ها اضافه هستند. مثلا نگاه کنید به شخصیت مادر نگار که نقشش را افسانه بایگان بازی می کند و به راحتی قابل حذف است. یا خاله نگار که اصلاً معلوم نیست در فیلم چکار می کند! یا خود آتیلا پسیانی که او هم قابل حذف شدن است.
شخصیت های داستان هیچ گذشته ای ندارند. مثل کابوس مدام می آیند جلوی دوربین و می روند.
مسأله سند مهمترین بخش داستان است و بیننده می خواهد بداند چه چیزی است و چه چیزهایی را افشا می کند، اما فیلمساز جرات آن را ندارد بگوید چه چیزی در آن اسناد بوده که همگی دنبال نابود کردن آن هستند و فقط به یه جمله ای از محمدرضا فروتن رضایت می دهد که «اگر لو بره کثافت کاری های خیلی ها نقش بر آب می شود» اکتفا می کند. ماچرای اسب و کتاب و .. اصلاً جایگاهی در فیلمنامه ندارند و در راستای همان گول زدن و پیچیده نما بودن فیلم هستند.
نگار جواهریان اصولا انتخاب غلطی برای این نقش بوده است. نگار جواهریان با آن دهان نیمه باز و سرگردان اصلاً به درد نقش یک دختر انتقامجو نمی خورد. روحیات و خواست های درونی شخصیت کاملاً پا در هواست، یک دقیقه دختر عاشق پیشه هست و در سکانس بعد قاتل هفت تیرکش! بدون اینکه در فیلمنامه هیچ دلیلی برای این رفتار ها تعریف شده باشد.
و در اوج همه این ها بازی بسیار بد مانی حقیقی را اضافه کنید. حقیقی معلوم نیست دارد نقش یک آدم بد را بازی می کند، یا پارودی نقشش را بازی می کند؟! نقش آفرینی مانی حقیقی به قدری افتضاح هست که باید آن را در زمره بدترین نقش آفرینی های تاریخ سینمای ایران گذاشت.
سکانس های اکشن فیلم هم به همان دلایلی که در بالا گفته شد خالی از قوه طراحی و ابداع اند، و کلیشه دست چندم نمونه های خارجی هستند. حتی یک سکانس اکشن درگیری بین نگار و شوهر خاله اش (آتیلا پسیانی) حسابی کمیک شده است.
نگار از هر حیث یک فیلم ناامید کننده است. نگار فاقد مغز و احساس است. نه اندیشمند است نه احساسات برانگیز. فیلم همانند کابوس بی سرو تهی که فرد در نیمه های شب به خاطر شکم سیری زیاد می بیند و از خواب می پرد و تا صبح تلاش می کند پرت و پلاهایی را که دیده است را به همدیگر ربط دهد و به عنوان فیلم برای دیگران تعریف کند!
موحد منتقم
شهریور ۱۳۹۶
در همین رابطه با دیدگاهی متفاوت بخوانید
خوب بودن یک فیلم بهتر است یا مسحورکنندگی آن؟ نقد و بررسی فیلم «نگار» ساخته رامبد جوان/ کاوه قادری
در همین رابطه دیگر نقدهای موحد منتقم را بر فیلمهای مهم سینمای ایران، در سایت پرده سینما بخوانید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|