پرده سینما
بسم الله الرحمن الرحیم
چهارم اردیبهشت ماه سال نود ویک
احساس می کنم امسال سال خوبی خواهد بود برای پرده سینما! رضا منتظری عزیز در تدارک ساخت تله فیلم اش است و بقیه دوستان (از جمله خود من) هم کم و بیش دارند گام های بلندی برمی دارند که از حوزه نقد فیلم راحت شوند و بروند سروقت چیزهای جدی تری. خیال خودمان و خیال خیلی ها در ماههای آینده راحت می شود از این پرده سینما!
**********
گاهی باورم نمی شود که سینمای ایران اینهمه کوچک باشد. با کارگردانی قرار گفتگو می گذاریم و همه چیز خوب پیش می رود؛ اما به محض چند دقیقه حاضر شدن او جلوی دوربین یک برنامه تلویزیونی ناگهان همه چیز عوض می شود! رفتارها و طرز برخورد زمین تا آسمان تغییر می کند! یعنی اندازه سینمای ایران و ظرفیت آدمهای آن باید اینقدر کو چک و اندک باشد؟ بابا ما اسکار برده ایم!
**********
در ماههای اخیر هر بار استاد جلال الدین ترابی را دیدم از مرحمت بیکران اش شماره ای از مجله های قدیمی دهه ی 1340 و 1350 را بهم عنایت کرده تا تورقی بکنم و مقاله های منتقدان آن سالها را در سایت منتشر کنم. مقاله هایی درخشان از پرویز دوایی، کیومرث وجدانی، بیژن خرسند و... امیدوارم به زودی فرصت آن دست دهد.
**********
رادیو «آوا» را دوست دارم. موهبتی است این شبکه رادیویی. لحظات خوبی از ماههای گذشته را به آن مدیون هستم.
***********
«این سوی بهشت» اسکات فیتز جرالد را دست گرفته ام. عجب کتابی است! بهتر است خودتان آن را بخوانید تا اینکه من چیزی درباره اش بنویسم.
**********
وقتی در تعطیلات نوروز تلویزیون اعلام کرد به رنگ ارغوان از سیما پخش خواهد شد به خودم گفتم به همین سادگی!؟ اگر واقعاً همه جیز اینقدر ساده بود چرا این فیلم چندین سال در محاق ماند؟ وقتی یک شبکه تلویزیونی هر شب یا یک شب در میان ترانه «بوی عیدی» فرهاد را پخش می کرد به خودم می گفتم چرا تا وقتی فرهاد زنده بود صدایش را نمی شنیدیم؟ چرا باید پس مرگ آدم ها همه مسائل مربوط به آنها حل شود؟ مگر این مسائل را نمی شود وقتی زنده هستند حل کرد؟
**********
یکی دیگر از دوستان نازنین ام چندی پیش مرحمت کرد و عنوانبندی سریال ماجراجو (1973-1972) با بازی جین باری و موسیقی جان باری را برایم تهیه کرد. کمتر کسی این سریال تلویزیونی را که سال 1356 از تلویزون ایران پخش می شد را به خاطر دارد. گاه یکی دو دقیقه تصویر می تواند دنیایی خاطره را برای آدم زنده کند.
*********
برای دوستانی که در روزهای آغاز پرده سینما همراه و همدم راستین ما بودند دلم تنگ شده. برای محمد توسلیان عزیز که به رغم محبت ها و زحمات بیکران اش هرگز اسمی ازش نبردم و نمی دانم چرا؟! و برای استاد صفر پاشازاده که می دانم این روزها سرش شلوغ است. لطف شان مستدام است بر بنده.
جان پرور است قصه ارباب معرفت رمزی برو بپرس حدیثی بیا بگو
غلامعباس فاضلی
برای مشاهده دیگر یادداشتها، اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|