امیر اهوارکی
خادم الرّعایا امیر بن عبدالله اهوارکی
ساعت از ده صبح گذشته وارد به سالون عظیم برج البراجنه شدیم. فیلمی تماشا دادند مسمّی به طریقت عاشقی میرزا رحمت اجباری وظیفه[1] که توسط بوریا خان آذربایجانی اخوی همان نگار خاتون دیروز رژیستوری گشته بود. احمد میرزا مهرانفر نقش میرزا رحمت را آکتوری کرده با رأس تراشیده از اجباری به خانه مراجعت نموده میبیند ابوی نامزدش یعنی آطیلا خان بسیانی مقرر کرده صبیۀ خود ریحانه خاتون را به حبالۀ نکاحیۀ یک تاجر درآورد. لهذا او به جدال برخاسته با ایشان فقراتی نزاعات شدیده مینماید. بیت:
کسی را که بینی گرفتار زن / مکن سعدیا طعنه بر وی مزن
علی النهایه هویدا میشود که این صبیه به مرض سرطان مبتلا بوده رو به موت است. تاجر با غضب انصراف نموده، صبیۀ سرطانیه برای میرزا رحمت میماند. حافظ علیه الرحمه در این خصوص فرموده است:
یک قصه بیش نیست غم عشق وین عجب / کز هر زبان که میشنوم نامکرر است
میرزا علی رفیعی که از اعاظم و گیس سپیدان تیاتر مملکت میباشد را در عمارت رؤیت نمودیم. شش سنۀ قبل وی یک فیلم عاشقی برای برخی حیوانات بحری رژیستوری کرده مسمّی به ماهیها عاشق میگردند که نفهمیدیم چرا تماماً در خصوص امورات مطبخ النساء و کیفیت احداث یک فقره رستوران نسوان میبود. لکن او در سنۀ حالیه، دیّم فیلم خود به عمل آورده اسمش آغا یوسف نهاده فرموده که میرزا مهدی آلهاشم رجل قصیر القامه وطن، در آن آکتوری خواهد فرموده است. فیلم را تماشا نمودیم، به غایت مستحسن پروداکت شده الحمد الله ما را پسند اوفتاد. آغا یوسف همچون باباغوریو در رومان موسیو بالزاک فرنگی نگران صبیۀ خود رعنا خاتون بوده ظنین میشود که وی با یکی از اطباء الجرّاحین سروسرّ دارد. میرزا علی رژیستور، تمثال طبیب کذایی را بالکل از مخاطبین مخفی نموده تا وهن اطباء ساعی و متبحر وطن نگردد.
از قضا کریم الاطباء یعنی دوکتور میرزا محمدهادی نیز الیوم با مقادیری برف و بوران بر روی شیروانی[2] از راه رسیده به سالون رفته تا فیلم سیّم خود تماشا دهد. ما که از فیلم سابق او هذه اللیل هی القمریه[3] که از فیلم اَمریکیِ الحیاتی[4] سرقت نموده مهناز خاتون افشاریه آورده تا اطوار نیکول کیدمان تقلید نماید محزون گشته بودیم لهذا به سالون نرفته به امورات قلمیۀ خود مشغول شدیم. گویا حق به جانب ما بود چه که مخاطبین پس از تماشا کلیتاً مغبون از سالون خارج میگردیدند.
آقا میرزا محمدرضا اسلاملو در معیت موسیو تییِری میسان از بلاد افرنگ یک فیلم دکومانتور به عمل آورده به اسم جعبة الاسود من حادی عشر فی سبتامبر[5] که اطوار عجیبه داشت. خلایق به وقت تماشای فیلم متحیر مانده که آیا این موسیو آکتور است یا تصاویر دکومانتور میباشد. گویند از این جناب موسیو کتابی در بلاد کفر مطبوع گشته مسمّی به الکذب العظیم[6] که سریعاً مشهور خاص و عام گشته اسباب زحمت برای وی شده است. از آن حیث که رؤسای ینگه دنیا به عداوت موسیو برخاسته وی را به قتل تهدید نمودهاند و او به جانب ممالک اسلامی هجرت نموده، حالیه نیم سنه است در این خطّه میزید. موسیو ایضاً یک صایت احداث نموده که یومیه سه کرور مُراجع دارد.
الحمد لله الیوم نیز تهمینه بیگم شهرآشوب به این عمارت نیامد و خلایق نفسی به آسودگی میکشیدند. لکن تهمینه بیگم عقاید فمینیستیه را به همراه آکتریس خود لادن باجی مصتوفی الممالک به یکی از رژیستورهای مبتدی یعنی جمیل خان رستم الدوله به عاریت داده تا در فیلم سیّم او یعنی العین[7] به کار بسته شود. این جناب رژیستور از اکراد وطن میباشند و در نوبۀ اول خود فیلم مرثیۀ برف را در بلاد کوردستان پروداکت کرده در خصوص صبیهای که بیاذن ابوی خود میخواهد به عقد غریبه درآید. در فیلم العین که در همین بلد طهران میبود مصتوفی الممالک آکتریس ضعیفهای از اکراد بوده که خود را همچون ضعیفۀ فیلم آتشکار از شوی خود حبس النکاح نموده شوهر را در عزوبت میگذارد. او به سبب تحقیقات کوردی خویش، بیاذن شوهر به سفر رفته سعدی علیه الرحمه این بیت در وصف او سروده است:
ز بیگانگان چشم زن کور باد / چو بیرون شد از خانه در گور باد
شوی مغموم ظاهراً رفته با غربا اختلاط نموده عکس برداشته به طور خفیه برای زوجه ارسال نموده تا حسادت وی بجنبد. لکن ضعیفه رفته آن دوشیزه که غافل از ماجری میبود را مقتول نموده خود ضعیفه نیز در مریضخانه سر زا جان بداد و تمام قربای وی ناله و شیون عظیم کردند. جل الخالق! برخی از جماعت منتقدین از قبیل نیما خان آلحسن و میرزا امیر بوریا وقایع این تراژدی را با صوت رفیع مضحکه نموده علی الدوام کف و سوت میزدند. لهذا عمّال فیلم خجل گشته خویشتن مخفی نمودند. جناب رژیستور از پیش مصاحبه نموده اعلان کرده بود که دو قسم دیگر در توالی العین عملگی خواهد نمود به اسامی اُذُن[8] و لسان[9]. بیت:
این فیلمِ زبان و چشم و الگوش / چشم را که به خنده آمد دیگر خموش
ایضاً یک شاعر المنقّدین دیگر این بیت صادر فرموده که
این چشم و زبان و گوش را ای عیّار / مپسند که سازی دو دگر را زینهار
لهذا با این استهزاء عظیم که رخ نمود مستحسن است ایشان رژیستوری رها کرده، در باب عقاید فمینیستیه خود کتاب منطبع فرمایند. ما این توصیه را در سنۀ ماضیه علی رؤس الاشهاد به تهمینه بیگم نیز فرموده بودیم. لکن از آنجا که این شهرآشوب توانسته بعد از گذشت چند سنه لهجۀ غربت خود تغییر دهد لهذا جماعت المنتقدین مرکز، از استهزاء علانیۀ او شرم میکنند. هرچند که در خفا زیر لب پاسخش گویند در جزای آن دشنام و ناسزاها که به رجل این مملکت در تسویة الحساب داده بود. بیت:
به حدیث در نیاید سخنان لغو و زشتی / که میان فیلمهایت، تو به هر رجل ببستی
در همین رابطه بخوانید
تذکرة الوقایع فجر: الیل الافتتاح
تذکرة الوقایع الفجر: یوم الاول
تذکرة الوقایع فجر: یوم دیم
تذکرة الوقایع فجر: یوم سیّم
تذکرة الوقایع فجر: یوم چهارم
تذکرة الوقایع فجر: یوم پنجم
تذکرة الوقایع فجر: یوم ششم
تذکرة الوقایع فجر: یوم هفتم
[1] . عاشقانهای برای سرباز وظیفه رحمت
[2] . برف روی شیروانی داغ
[5]. جعبۀ سیاه یازده سپتامبر
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|