علیرضا انتظاری
نقد و بررسی فیلم مرگ کسب و کار من است ساخته امیر ثقفی
سالیان درازی است که اغلب کارگردانان پیشکسوت و قدیمی سینمای ایران دیگر مانند گذشته نمی توانند فیلم های خوش ساخت و جذاب را بسازند و به نوعی دچار یک بحران در ساختار و روایت و کلیشه گویی و کلیشه پردازی و تکرار مکررات شده اند. در نتیجه به جای آن که کارنامه شان را دچار پیشرفت سازند آن را با پسرفتی چشمگیر مواجه ساخته اند.
طی این سال ها فیلم سازان جوان و خلاق زیادی وارد عرصه حرفه ای فیلم سازی شده اند و خود را به عنوان یک فیلم ساز حرفه ای به مخاطبان سینمای ایران معرفی کرده اند. امیر ثقفی کارگردان جوان و خلاق فیلم مرگ کسب و کار من است نیز یکی از همان فیلم سازان جوانی است که در بیست و نهمین جشنواره بین المللی فیلم فجر خود را به عنوان یک فیلم ساز جوان، مستعد، خلاق و نوپرداز به سینمای ایران معرفی کرد. اولین تجربه فیلم سازی این کارگردان جوان با دشواری ها و سختی های بی شماری همراه بوده اما وی نشان داده که در راه رسیدن به هدف اش از هیج سختی در سینما هراس ندارد. مرگ کسب و کار من است فیلمی است در مورد ادامه بقاء و زیستن. در این فیلم همه آدم ها به نوعی برای ادامه بقا و زیستن در جنگ هستند و همگی می خواهند که زنده بمانند و زندگی کنند. مرگ کسب و کار من است داستانی تلخ از آدم هایی است که برای ادامه حیات خود به هر کاری تن در می دهند و برای گذران زندگی خود از هیچ کاری فرو گذار نمی نمایند. آدم هایی که غم نان دارند و به هیچ عنوان به دنبال جاه طلبی و زیاده خواهی نیستند. این فیلم به نوعی درباره سرنوشت شوم و دردآور آدم هایی است که جز انتخاب راه ناصواب و خطایی که در پیش گرفته اند هیچ راه و چاره دیگری ندارند. امیر ثقفی کارگردان این فیلم به دور از هرگونه کلیشه پردازی و شعار زدگی و بدون این که قصد سیاه نمایی داشته باشد در اولین فیلم اش قصه آدم هایی را روایت می کند که باید تاوان اشتباهات خود را که سرنوشت پیش پایشان قرار داده است به طبیعت بپردازند. اساس اولین فیلم امیر ثقفی بر پایه رنج است و فیلم فضایی بسیار دردناک دارد. مرگ کسب و کار من است فیلمی است برگرفته از حقیقت های اجتماعی که حتی می توان آن را از منظر جامعه شناسی نیز مورد تحلیل و بررسی قرار داد.
داستان فیلم مرگ کسب و کار من است، در مورد سه دوست با نام های عطا، شکر الله و یوسف است که برای گذران زندگی خود و خانواده هایشان به دزدی کابل های برق از دکل های فشار قوی روی آورده اند. این سه دوست به هنگام دزدی کابل از یک دکل برق فشار قوی متوجه حضور مرد میانه سالی به نام قاسم می شوند که در حال گذر کردن از جاده خاکی آن اطراف است. قاسم مرد میانه سال روستایی که به خواستگاری دختر محبوب اش محبوبه رفته و از وی جواب رد شنیده است و به همین دلیل بسیار عصبانی و ناراحت است، با عطا و شکرالله درگیر می شود در همین حال یوسف که در حال قطع کردن یکی از کابل ها است دچار برق گرفتگی شده و در بالای دکل جان می سپارد. عطا با تبر دو ضربه محکم به بدن و صورت مرد میانه سال وارد کرده و از صحنه متواری می شود. چند تن از روستائیان که به صحنه درگیری رسیده اند شکرالله را دستگیر کرده و او را به شدت مورد ضرب و شتم قرار می دهند. تا رسیدن نیروی پلیس شکرالله را به مسجد روستا می برند. بعد از رسیدن نیروی انتظامی شکرالله دست بسته به داخل ماشین آن ها رفته و افسر نیروی انتظامی و سرباز وظیفه قصد انتقال وی به پاسگاه را دارند. در میانه راه آن ها به دلیل خرابی اتوموبیل و مسدود شدن جاده به دلیل برف شدید دچار توقف می شوند. افسر پلیس از سرباز وظیفه می خواهد که متهم را پیاده به پاسگاه ببرد. سرباز در ابتدا این امر را نمی پذیرد و در نهایت چاره ای جز اطاعت پیدا نمی کند. از آن سو عطا که بعد از مضروب ساختن قاسم متواری شده است به منزل خود رفته و دختر خردسال اش را آماده می سازد تا با وی از آن روستا فرار کند. عطا نزد یکی از دوستان اش رفته و از وی تقاضای پول می کند. دوست که پول زیادی در بساط ندارد به عطا پیشنهاد می کند که به کوه زده و در کلبه ای که در میانه کوه قرار دارد و در آن مقداری تریاک مخفی شده است رفته و با فروش آن ها پول لازمه خود را تامین کند. عطا به ناچار به این سفر سخت تن در داده و با دختر خردسال اش به کوه های پر برف می زند. از سوی دیگر ننه عباس که مدت ها است چشم انتظار فرزندش عباس است از این طرف روستا به آن طرف روستا رفته و از همگان احوال تنها پسرش عباس را جویا می شود. مرضیه همسر شکرالله نیز مدام چشم انتظار بازگشت شوهرش است. شکرالله و سرباز که به دل کوه زده اند در میانه راه دچار سرمازدگی شدید می شوند. دختر خردسال عطا نیز دچار سرمازدگی شدید شده به نحوی که عطا فکر می کند که فرزندش جان سپرده است. ننه عباس همچنان انتظار آمدن تنها فرزندش عباس را می کشد اما از طرفی چند نفر دیگر برای دزدی کابل های برق به سمت دکل های برق می روند و این داستان همچنان ادامه دارد...!
خط اصلی داستان فیلم مرگ کسب و کار من است در مورد دزدی از کابل های برق فشار قوی توسط تعدادی از مردان روستا نشین و کم درآمد است. این خط داستانی به نوعی می تواند برای مخاطب جذاب و قابل باور باشد، اما فیلمنامه مرگ کسب و کار من است دچار آشفتگی های فراوانی است و هیچ گونه پرداخت یکدست و منطقی در فیلمنامه آن به چشم نمی خورد. فیلمنامه نویس از همان دقایق ابتدایی خط اصلی فیلمنامه را به کلی فراموش کرده و در روایت داستان به نوعی کم می آورد تمامی این ها باعث می شود تا داستان کشش اولیه خود را از دست بدهد و بعد از گذشت دقایقی از فیلم هیچ نیرویی برای جذب مخاطب نداشته باشد. جدا از آن گنجاندن برخی کلیشه های هزاران بار تکرار شده و دست چندم در فیلمنامه فیلم مانند: افتادن کلید دستبند در برف، خرابی اتوموبیل نیروی انتظامی، و یا سرمازدگی شدید کودک خردسال که تمامی اش بسیار دم دستی است و استفاده از این نوع کلیشه ها در فیلمنامه ناخودآگاه باعث افت شدید جذابیت داستانی فیلمنامه شده است. داستان فیلم مرگ کسب و کار من است از جنس داستان هایی است که پتانسیل لازم را برای یک پرداخت بهتر در خود نهفته دارد، اما امیر ثقفی به نحوی این پتانسیل را نادیده انگاشته است؛ چرا که در مرگ کسب و کار من است فرم بر محتوا و داستان غلبه کرده و اصل اساسی فیلمنامه به عنوان رکن و سر منشاء یک فیلم به نوعی نادیده گرفته شده است.
در مرگ کسب و کار من است شخصیت های زیادی حضور دارند اما فیلمنامه این فیلم شخصیت محور نیست و همه اتفاقات فیلم بر اساس موقعیت و حادثه به پیش می رود، به نوعی که مخاطب هیچ پیشینه ای از کاراکترهای اصلی فیلم ندارد و مدام به دنبال شناختن این افراد است تا بتواند با دغدغه اصلی آن ها کنار بیاید که در نهایت هم نمی تواند به این مهم دست پیدا کند.
فیلمنامه مرگ کسب و کار من است از آن دست فیلمنامه هایی است که زوایای پنهان بی شماری را در خود نهفته دارد که فیلم ساز هیچ گاه سعی نمی کند که این زوایای پنهان را بشکافد و وارد آن ها شود. فیلمنامه فیلم از سه لایه اصلی تشکیل شده است؛ سه لایه ای که محور هر یک از آنها سفر برای تنازع بقا است. ننه عباس، عطا و شکرالله سه لایه اصلی این فیلم هستند و فیلمنامه نویس سعی بر آن داشته تا با محور قرارد دادن یک موضوع واحد روایتی موازی از زندگی این سه شخص داشته باشد. فیلمنامه نویس همچنین سعی بر آن داشته تا در بینابین این لایه های آشکار فیلمنامه برخی لایه های نهان تری را نیز بگنجاند، به عنوان نمونه در نوشتن فیلمنامه سعی کرده تا به نوعی چشم انتظاری مرضیه و ننه عباس را برای بازگشت عزیزانشان بیان نماید، اما آن گونه که باید نتوانسته به هدف مورد نظر خود دست پیدا کند. تکیه زدن زیاده از حد فیلمنامه نویس روی کاراکترهایی مانند دخترک کوچک که دچار سرمازدگی شده است و این که فیلمنامه نویس خواسته با تکیه زدن روی کاراکتری خاص مخاطب را وادار به دلسوزی برای آن نماید به هیچ عنوان جالب از آب درنیامده است.
یکی از نکات مثبتی که فیلمنامه مرگ کسب و کار من است دارد این است که در فیلمنامه این فیلم به مسائل اجتماعی و اقتصادی و روزمرگی آدم هایی مسخ شده پرداخته شده است که هیچ کس متوجه آن ها نیست به نوعی که گویی آن ها اصلاً وجود خارجی ندارند، همنین و بس! در مرگ کسب و کار من است به جز همین نکته هیچ چیز دیگری به چشم نمی خورد!
مرگ کسب و کار من است از لحاظ ساختار و کارگردانی اما حرفی برای گفتن دارد. آن گونه که از شواهد بر می آید ثقفی دکوپاژ دقیقی روی فیلمنامه اش داشته است و استفاده بسیار خوبی از طبیعت و فضای مورد نظر فیلم کرده است. دکوپاژ منسجم امیر ثقفی باعث شده تا منازعه میان طبیعت و انسان که فضای اصلی فیلمنامه است به درستی شکل بگیرد و فضای فیلم برای مخاطب دردناک شود که البته مضمون فیلم این ضرباهنگ و این دردناک بودن را می پذیرد. استفاده ثقفی از نماهای لانگ شات و اکستریم لانگ شات که با شروع سفر شخصیت های اصلی فیلم برای انتقال مفاهیم زیبایی شناختی به مخاطب صورت پذیرفته است بسیار خوب از آب درآمده است و این حس زیبایی شناختی در سراسر فیلم وجود دارد. همچنین طراحی میزانسن های ثقفی نیز بسیار خوب و به جا انجام شده است. قاب بندی، فضا سازی و انتخاب بازیگران فیلم نیز همگی از نکات قوت فیلم مرگ کسب و کار من است به شمار می آید. فضای کلی فیلم فضایی سرد، خشک و بی روح است که ثقفی به خوبی توانسته این سردی را به مخاطبان خود منتقل نماید. نیمی از فیلم تصویر و نیم دیگر آن مضمون است و ثقفی توازن نسبتاً قابل قبولی میان تصویر و مضمون بنا کرده است.
شاید تنها نکته ای که برای مخاطب بسیار کسالت آور باشد نوع فیلمبرداری و حرکت های تکراری دوربین است، همچنین انتخاب لوکیشن های فیلم که قرار است فضای داستان را که قهر و جبر طبیعت در مقابل انسان است را تصویرگری کند دچار نقصان است چرا که ارتفاع کم برف و نشان دادن برخی از صحنه های برگ ریزان پاییزی باعث شده تا فضای مورد استفاده شده برای مخاطب باور پذیر نباشد. اما یکی دیگر از نقاط ضعف فیلم همان گونه که پیش از این در بحث فیلمنامه به آن اشاره شد اصرار زیاده از حد کارگردان روی فرم بوده است به گونه ای که دکوپاژ قوی و میزانسن های خوب کارگردان در فرم هدر شده اند و به چشم نمی آیند.
عنصر دیگری که بسیار مورد توجه ثقفی بوده است استفاده بیش از حد وی از نمادپردازی در اولین فیلم اش است. ثقفی از این عنصر به خوبی در فیلم اش استفاده کرده است به عنوان نمونه در سکانسی که عطا بعد از فرار به منزل اش می رود و زخم پایش را می بندد و لباسش را روی بخاری آویزان می کند قطره های آب روی بخاری می افتند و بخار می شوند و صدای جلز و ولز بلندی از آن ها به گوش می رسد که این صدا و این بخار شدن به نوعی التهاب درونی عطا و فنا شدن زندگی او و آدم هایی از این دست را نشان می دهد که بعد از سوختن به ناگهان مانند بخاری از بین رفته و در خوا پراکنده می شوند.
همچنین در نمایی از فیلم هنگامی که عطا به زعم خود جسد یخ زده کودک اش را به درون کلبه چوبی می برد و به این باور می رسد که کودک اش بر اثر یخ زدگی جان باخته است، با حالتی دیوانه وار تمامی لباس هایش را در می آورد و روی دخترش می اندازد و با حالی دیوانه وار به بیرون از کلبه می رود و بعد از مدت کوتاهی به یک آرامش رسیده و روی برف ها دراز می کشد، این خوابیدن عطا روی برف ها و این آرامش بعد از طوفان نماد و نشانی از کندن وی از دنیای خاکی و رسیدن به پوچی است، چرا که وی اگر تا امروز دست به هر کاری می زده تنها برای تامین رفاه و آسایش خود و تنها فرزندش بوده است و با از دست دادن فرزند او دیگر کسی را ندارد که بخواهد برای تامین رفاه اش دست به هر کاری بزند و این باعث می شود تا وی به یک آرامش ظاهری برسد.
و یا در نمایی از فیلم روستائیان نشان داده می شوند که همگی در صفی طولانی ایستاده اند با حرکت پن دوربین به نقطه ای می رسیم که دستی کیسه ای شیر به هر یک از روستائیان می دهد، ثقفی با ریز بینی و نکته سنجی هر چه تمام تر این صحنه را در فیلم اش گنجانده است و جای هر گونه تفسیری از دزدی کابل های برق را بسته است چرا که با نشان دادن این تصویر که در این روستا هیچ کاری حتی دامپروری وجود ندارد و مردم برای گذران زندگی عادی خود به نوعی وابسته کمک های دولتی هستند، خواسته تا بیکاری جوانان جامعه و ناچار بودن آن ها برای دست زدن به اعمال خلاف قانون را توجیه کند.
اما استفاده از این گونه نماد پردازی ها در مرگ کسب و کار من است به دلیل عدم پرداخت صحیح فیلمنامه برای مخاطب غیر قابل قبول و باور ناپذیر است.
تدوین فیلم مرگ کسب و کار من است اما خالی از اشکال نیست. این فیلم در ابتدا ریتم خوبی دارد اما از اواسط آن به یکباره با افت و کندی قابل توجهی روبرو می شود، به نوعی که مخاطب از نیمه ابتدایی به بعد خسته و دلزده شده و حوصله تماشای فیلم را از دست می دهد، هر چند اذعان به این نکته که فضای این گونه فیلم ها به دلیل سردی بیش از حد ناخودآگاه دچار افت ضرباهنگ می شوند، اما می شد تا با تدابیری فیلم را از این افت نجات داد.
در کل اولین تجربه فیلم سازی امیر ثقفی نسبتاً خوب و قابل قبول است و نکات مثبت زیادی هم در آن به چشم می خورد، بازی های خوب و روان بازیگران، موسیقی متن بی نظیر و فیلمبرداری درخشان مرگ کسب و کار من است از جمله شاخصه های اصلی فیلم به شمار می روند.
بازی بازیگران فیلم مرگ کسب و کار من است یکی از دیگری بهتر و درخشان تر است. امیر آقایی یکی از بازیگران اصلی این فیلم است که بدون شک بهترین نقش آفرینی دوران کاری اش را در این فیلم تجربه کرده است. بازی روان و یکدست آقایی و حسی که در طول سفر کمرنگ و پر رنگ می شود برای مخاطب بسیار باور پذیر از آب درآمده است.
جنس بازی کامران تفتی نیز عالی است. تفتی برای اولین بار با سریال های سزی دوزی شده ی تلویزیون خداحافظی کرده و به نقش آفرینی واقعی دست زده است و مرگ کسب و کار من است برای وی می تواند به مثابه یک نقطه عطف و سکوی پرتاب باشد.
پژمان بازغی هم یکی از بهترین بازی هایش را در این فیلم ارائه داده است. نکته قابل توجه بازی بازغی در این فیلم آن است که وی بسیار کم دیالوگ ادا می کند و با بازی حسی قابل توجه اش بار دراماتیک قصه را به دوش می کشد، چشم های بازغی در مرگ کسب و کار من است به نوعی نقش زبان وی را ایفا می نمایند.
مریم بوبانی اما آن گونه که باید در این فیلم خوب بازی نکرده و در جنس بازی اش تکرار کلیشه ها به چشم می خورد، همچنین انتخاب بازیگران خردسال فیلم یکی دیگر از اشکالاتی است که در انتخاب بازیگران مرگ کسب و کار من است دیده می شود. بازیگران خردسال این فیلم هیچ چیزشان مثل کودکان روستایی نیست، نه نوع لهجه هایشان، نه لباس هایشان هیچ نوع شباهتی با دیگر هم ولایتی هایشان ندارد و این نقطه ضعف بزرگی برای اولین فیلم امیر ثقفی محسوب می شود. البته لازم به ذکر است که سونیا اسپهرم که نقش فرزند عطا را در این فیلم بازی می کند با توجه به سختی شرایط آب و هوایی نسبتاً به خوبی از پس ایفای نقش اش برآمده است اما در کل چهره و پوشش وی به هیچ عنوان با فضا و شخصیت های فیلم هم خوانی ندارد که البته این ایرادها بیش از هر چیز متوجه طراح لباس فیلم می شود که به هیچ عنوان نتوانسته به خوبی از عهده کارش بربیاید.
چهره پردازی فیلم مرگ کسب و کار من است یکی از نکات قابل تأمل فیلم به شمار می آید و طراح گریم فیلم با نهایت دقت و ظرافت و با توجه به عمق شخصیتی کاراکترهای فیلمنامه اقدام به چهره پردازی نموده است. در برخی از شات های فیلم مانند خونریزی گردن قاسم، سرمازدگی کودک خردسال و... چهره پرداز به بهترین شکل ممکن کار خود را انجام داده است تا تمامی این نماها برای مخاطب واقعی جلوه کند.
در نهایت این که با توجه به اکران فیلم های سطحی و بسیار ضعیفی که سینمای ایران را در اختیار خود گرفته اند، مرگ کسب و کار من است فیلمی است که به آسانی می شود دیدن آن را به تمامی سینما دوستان توصیه کرد، اگرچه مرگ کسب و کار من است فیلم درجه یکی نیست اما فیلمی شریف است که ارزش دیدن دارد.
در همین رابطه بخوانید
بازغی: بازی در سکوت را تجربه کردم؛ گزارشی از نشست رسانه ای فیلم مرگ کسب و کار من است در جشنواره فجر
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|