موحد منتقم
نقد فیلم نسل ها (فرزندان/اولاد) ساخته الکساندر پین The Descendants
الکساندر پین را بیشتر با دو فیلم آخرش درباره ی اشمیت و راه های جانبی می شناسم، تا فیلم های قبلی او الکشن یا همشهری روث. هر دو فیلم آخر الکساندر پین (درباره ی اشمیت و راه های جانبی) جزو بهترین فیلم هایی هستند که در عمرم دیده ام و هر دو فیلم های جاده ای درباره ی بررسی و واکاوی شخصیت اول فیلم هستند، که در آنها از ابتدا تا انتهای فیلم تغییرات روحی و شخصیتی آنها را شاهد هستیم. مخصوصاً درباره اشمیت با بازی جک نیکلسون که فراموش نشدنی است. نسل فیلم جدید الکساندر پین هم مانند درباره اشمیت و راه های جانبی درباره ی مواجه شدن فردی با یک مشکل در زندگی است و تغییرات و نوع برخورد او را با این مشکل نشان می دهد و کشف شخصیت و ریزه کاری های روانشناسی آن فرد را به عهده ی بیننده می گذارد و هرکس به اندازه ی درک و برداشت خودش با آن همذات پنداری می کند.
فیلم نسلها (فرزندان/اولاد) برخلاف انتظارم از هر دو فیلم درباره ی اشمیت و راه های جانبی قوی تر است و از شانس های اصلی فصل جوایز اسکار خواهد بود. باور کنید که باور نمی کنید فیلمی بتواند روابط خانوادگی در مواجه با یک مشکل را اینقدر زیبا به تصویر بکشد. باور کنید که باور نمی کنید فیلمی کمدی باشد ولی شما را به خاطر غم موجود در لایه های زیرین طنزش اینقدر تحت تاثیر قرار دهد. پس از پایان این فیلم داشتم با خودم فکر می کردم جرج کلونی در این سالیان اخیر حتی یک فیلم متوسط هم نداشته است و اغلب فیلم هایش خوب و عالی بوده اند. او در این فیلم طوفانی به پا کرده است. جرج کلونی در هیچ فیلمی بهتر از این فیلم نبوده است. دیگر آن جرج کلونی صرفاً «خوش تیپ» (هر چند که هنوز هم خوش تیپ است) و پر زرق و برق و اتو کشیده و چهار شانه ی فیلم های قبلی نیست. نقش پدری را ایفا می کند که بیشتر اهل کارش است تا اهل خانواده، و بعد از آن با آن شانه های افتاده و بدن فرو افتاده (که نشان می دهد فقط گریم صورت یک بازیگر کافی نیست) و کلی ریزه کاری دیگر در بازیگری اش که فکر نکنم در سالیان اخیر نظیر داشته باشد، تبدیل به مرد خانواده می شود.
نسلها (فرزندان/اولاد) داستان مت کینگ (جرج کلونی) است. او یک وکیل درجه یک است و سرش خیلی شلوغ است. بیشتر سر کارش است تا در کنار خانواده. او یک همسر به شدت اجتماعی و خوش برخورد به نام الیزابت (پاتریسیا هاستیه) و دو دختر به نام های الکساندر و اسکاتی دارد. خانواده ی خوبی که تنها مشکل شان کم بودن حضور پدر در کنار خانواده است. مادر بر اثر حادثه ای در یکی از مسابقات قایقرانی استقامت راهی بیمارستان می شود و به کما می رود. از اینجا به بعد مت باید جای خالی مادر را برای دخترانش پر کند. او شاید او دیگر نتواند تا آخر عمر با همسرش صحبت کند. مت باید یاد بگیرد با زندگی جدید خود کنار بیاید. در این شرایط روحی بد دخترش به او می گوید که الیزابت بهش خیانت می کرده و قصد طلاق از او را داشته است. آنها از اینجا به بعد به کمک هم تلاش می کنند فردی که با الیزابت رابطه داشته پیدا کنند و....
همانطور که متوجه شدید خلاصه ی داستان به هیچ وجه ربطی به فیلم های کمدی ندارد و چه بسا بیشتر بک فیلم درام باشد. الکساندر پین عمداً برای اینکه از میزان تلخی صحنه های فیلم اش بکاهد لحن کمدی را برای این فیلم برگزیده است. او عاشق این است که کاراکترهای فیلم هایش را در مرکز بحران قرار دهد و آنها از مسیر اصلی زندگی شان خارج و راهی راه های فرعی زندگی کند. شخصیت های فیلم های پین معمولاً خودشان بدترین دشمن خودشان هستند. آنها تا وقتی که با مشکلات زندگی روبرو نشده اند خودشان را نمی شناسند. و از آنجا به بعد است که نقاط پنهان شخصیتی و قدرت هایشان را کشف می کنند. بعضی از صحنه های فیلم کمدی موقعیت می شود، مانند وقتی که مت درباره ی وضعیت الیزابت از همسایه ها می پرسد و چندتا صحنه ی دیگر که شما را به قهقه نمی اندازد اما باعث می شود لبخندی هوشمندانه بر لبان تان نقش ببندد.
یکی از نکاتی که باید در اینگونه فیلم ها به آن دقت شود انتخاب موسیقی متن است. خوشبختانه الکساندر پین از موسیقی اپرایی که به ما می گوید چگونه احساساتتان را راهنمایی کنید و کجا احساسی شوید استفاده نکرده است. موسیقی متن فیلم از آن موسیقی هایی است که آنقدر با تصاویر هماهنگی دارد که شما اصلاً احساس نمی کنید فیلم موسیقی متنی داشته است. با این که سبک موسیقی متن آن هاوایی فولک (موسیقی سنتی هاوایی) است که به هیچ وجه جذاب و آرامش بخش نیست. اما این سبک موسیقی با مناظر هاوایی، از هاوایی برای ما بهشت نمی سازد. این فیلم از نوع کمدی های بی پروای جاد اپاتو نیست. «طنز تلخ» دقیق ترین واژه ای است که می توان برای این فیلم به کار برد. هرچند در ظاهر سکانس های خنده داری در فیلم وجود دارد، ولی وقتی شما به عمق فیلم که باعث وجود این موقعیت ها شده اند می روید افسرده می شوید. فیلم چون درباره ی خانواده است می تواند با تمامی گروه های سنی ارتباط برقرار کند. اگرچه مناظر چشم نواز جزیره هاوایی واقعاً معرکه هستند ولی همه در حاشیه قرار می گیرند و مانند بعضی از فیلم های رده پایین تر، تبلیغات شهری هاوایی نیست که موقعی کم می آورند از ترفند استفاده از مناظر طبیعی استفاده می کنند. حتی استفاده از هاوایی در فیلم بی دلیل نسیت، و وقتی فیلم را دیدید متوجه می شوید که چرا به صورت استعاری از این منطقه استفاده شده است.
فیلمنامه و ماجرای فیلم آنقدر ملات و مایه دارد که شما فقط به فکر ادامه ی داستان هستید و آرزو می کنید کاش فیلم هرگز تمام نشود. فیلم نسل فیلمی نیست که بشود به آسانی برای کسی تعریف اش کرد. چون ممکن است که برداشتی که شما از این فیلم دارید کاملاً متفاوت با برداشت فرد دیگری باشد.
یکی دیگر از بازی های خارق العاده ی فیلم اشیلن وودلی است. او در فیلم خیلی جذاب و راحت دیالوگ هایش را بیان می کند و از همین بازی او می توان فهمید آینده ی بسیار درخشانی در انتظارش است.
یک نکته ی جالب فیلم پایان آن است که هم شاد و هم غمگین است. اکثر فیلم ها یکی از این دو پایان را انتخاب می کنند، ولی فیلم نسل چون فیلمی درباره ی زندگی است هردو را به شما ارائه می کنید تا بدانید در زندگی همیشه غم و شادی در کنار یکدیگر هستند.
همچنین درباره دیگر رقبای این فیلم در اسکار بخوانید
پیروزی بزرگ در رثای وظیفه شناسی؛ نقد و بررسی فیلم مانی بال ساخته بنت میلر
استعاره ای برای قهرمانی تنها؛ نقد و بررسی فیلم رانندگی ساخته نیکولاس ویندینگ
نه تیره، نه روشن، خارق العاده و خاکستری؛ نقد و بررسی فیلم هری پاتر و یادگاران مرگ2
برگ هایی از درخت زندگی؛ نقد و بررسی فیلم درخت زندگی ساخته ترنس مالیک
یک داستان خوب با داستانگوی خواب آلود! نقد و برسی فیلم جی. ادگار ساخته کلینت ایستوود
داستانی باورنکردنی درباره شادی و غم؛ نگاهی به فیلم نسل ها (فرزندان/اولاد) ساخته الکساندر پین
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|