تاد مک کارتی
سرگیجه فیلمی است که به شدت منتقدان مجرد را که رویاهای عاشقانه در سر دارند و خیلی احساسی هستند، به خود جذب میکند و اغلب کسانی که در این نظرسنجی شرکت کردند اولین باری که فیلم را دیدند مجرد بودهاند. این فیلم بیننده را به خود میخواند و اغوا میکند و او را به حالتی خلسهوار میبرد و برای بسیاری از مردان جوان که معتقد به ایده زن آرمانی و امکان خلق زنی با معیارهای خود هستند، جذاب است.
به خاطر میآورم سالها پیش، زمانی که سرگیجه به دلیل مشکلات کپی رایت چندان در دسترس نبود، به همراه یکی از بزرگان سینما یعنی فرانسوا تروفو به تماشای فیلم در لسآنجلس (در نمایشی ویژه) رفتم، تروفویی که اگر شور و اشتیاق او نبود فیلم به شأن و منزلت امروزیاش نمیرسید. تروفو پس از پایان سرگیجه با اینکه فیلم را بسیار دوست داشت، اما اعتراف کرد فیلم فاصله بعیدی با یک فیلم کامل دارد، فیلمی که از نظر مضمونی و تکنیکی به راحتی بشود با آن ارتباط برقرار کرد.
جرأت اش را دارم و میگویم اگر موسیقی جداییناپذیر برنارد هرمان نبود، سرگیجه هرگز به جایگاهی که امروز دارد نمیرسید.
آشکار بود نیک جیمز سردبیر این نشریه بریتانیایی کمر همت بسته تاج پادشاهی را از سر همشهری کین اورسن ولز بردارد، تاجی که از سال 1962 به این طرف سر این فیلم محصول 1941 بود.
همه چیز برنامهریزی شده بود. هرچند او نمیتوانست نتیجه نظرسنجی را به طور مستقیم دیکته کند، اما برای بسیاری از ما که یک دهه یا بیش از آن است در فرایند انتخاب بهترین فیلم تاریخ سینما، نظرسنجی «سایت اند ساند» که هر 10 سال برگزار میشود حضور داریم، آشکار بود نیک جیمز سردبیر این نشریه بریتانیایی کمر همت بسته تاج پادشاهی را از سر همشهری کین اورسن ولز بردارد، تاجی که از سال 1962 به این طرف سر این فیلم محصول 1941 بود.
شکی نیست که دیگر وقت تغییر بود، بگذارید اثر همچنان سرزنده و هیجانانگیز اورسن ولز دیگر زیر خاک و غبار برود، امری که برای همه آثار ارزشمند هنری اجتنابناپذیر است. اعتراف میکنم با شنیدن این خبر کمی حس نوستالژی بهم دست داد، اما خیلی زود این حس گذشت، چرا که این نظرسنجیها بهانهای برای تفریح منتقدان است تا دستکش دست کنند و چند راند دیگر درمورد موضوعات موردعلاقه خود جدل کنند.
کاری که نیک جیمز میتوانست برای تغییر مسیر نتیجه نظرسنجی انجام دهد، بالا بردن تعداد شرکتکنندگان در آن بود. در نهایت باید بگوییم تعداد شرکتکنندگان امسال نظرسنجی شش برابر تعداد شرکتکنندگان 10 سال پیش بود، 846 برای امسال در برابر 145 نفر دهه پیش، معنی این کار قرار گرفتن تعداد بسیاری وبلاگنویس و محصولات تازه دانشگاهها در کنار منتقدان تثبیت شده بود.
نتیجه حضور این افراد فقط بالا آمدن فیلم سال 1958 هیچکاک یعنی سرگیجه نبود، (فیلمی که از زمان ورودش در سال 1982 به فهرست 10 فیلم برتر در رتبه هفتم مدام در حال صعود است) بلکه در قرار گرفتن جذاب مردی با دوربین طلایی ژیگا ورتوف در رتبه نهم نیز دیده میشد. حضور ناگهانی این فیلم در فهرست فقط ناشی از محبوبیت آن در نزد دانشجویان و معلمان این روزهای سینماست.
جدا از تغییر سلطان فهرست، دیگر تغییرات فهرست چندان محسوس نیستند، چرا که هفت فیلم فهرست 10 فیلم برتر همانهایی هستند که در فهرست 2002 هم حضور داشتند. دو فیلم از فهرست قبلی، یعنی دو قسمت اول پدرخوانده با توجه به معیار جدید نیک جیمز از فهرست بیرون افتادند. طبق معیار جدید برعکس گذشته این دو فیلم دو اثر مجزا هستند و نه دو فیلم به هم پیوسته (در نظرسنجی قبلی این دو در رتبه چهارم و پنجم ایستاده بودند). جویندگان جان فورد جایگزین رزمناو پوتمکین سرگی آیزنشتاین شده، در حالی که مصائب ژاندارک کارل تئودور درایر که در نظرسنجی قبلی غیب اش زده بود دوباره وارد فهرست شده است.
به نظرم باید اشارهای ویژه به حضور متداوم و دراز مدت قاعده بازی ژان رنوار در این فهرست کرد. این شاهکار فرانسوی در اولین فهرست 10 فیلم برتر نشریه «سایت اند ساند» در سال 1952 در رتبه دهم قرا گرفت و از همان موقع تاکنون در فهرست 10 فیلم بوده است، فیلم در سال 1962 در رتبه سوم قرار گرفت و بعد از آن برای سه دهه متوالی پس از همشهری کین در رتبه دوم بود و سال 2002 دوباره سوم شد و امسال هم چهارم شد.
بعضی گله میکنند که چرا جدیدترین فیلم فهرست 2001: یک ادیسه فضایی استنلی کوبریک، فیلمی 44 ساله است. من تا زمانی که فهرست دیگر منتقدان منتشر نشده، فهرست خودم را فاش نمیکنم، اما این را میگویم که سعی کردم در نظرسنجی یکی دو فیلم از 20 سال اخیر بگنجانم، اما هرچه تلاش کردم نشد. راست اش خیلی باید درمورد فیلمی بحث شود تا دید از آزمون زمان سربلند بیرون آمده یا خیر، اینکه فیلمی بتواند گاه و بیگاه شما را اسیر خود کند و مجبور کند دوباره و چندباره در دورههای مختلف زندگی خودت و زندگی فیلم، آن را تماشا کنی.
آیا سلطان جدید، سرگیجه میتواند عملکرد هشمهری کین را تکرار کند؟ به خاطر میآورم سالها پیش، زمانی که فیلم به دلیل مشکلات کپی رایت چندان در دسترس نبود، به همراه یکی از بزرگان سینما یعنی فرانسوا تروفو به تماشای فیلم در لسآنجلس (در نمایشی ویژه) رفتم، تروفویی که اگر شور و اشتیاق او نبود فیلم به شأن و منزلت امروزیاش نمیرسید. تروفو پس از پایان سرگیجه بااینکه فیلم را بسیار دوست داشت، اما اعتراف کرد فیلم فاصله بعیدی با یک فیلم کامل دارد، فیلمی که از نظر مضمونی و تکنیکی به راحتی بشود با آن ارتباط برقرار کرد.
به نظر من انتخاب سرگیجه به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما بیشتر انتخابی احساسی است تا زیباییشناسانه، فیلمی که به شدت منتقدان مجرد را که رویاهای عاشقانه در سر دارند و خیلی احساسی هستند، به خود جذب میکند و اغلب کسانی که در این نظرسنجی شرکت کردند اولین باری که فیلم را دیدند مجرد بودهاند. این فیلم بیننده را به خود میخواند و اغوا میکند و او را به حالتی خلسهوار میبرد و برای بسیاری از مردان جوان که معتقد به ایده زن آرمانی و امکان خلق زنی با معیارهای خود هستند، جذاب است.
یک ابزار دراماتیک مشترک در همشهری کین و سرگیجه وجود دارد و آن برنارد هرمان است، آهنگساز هر دو فیلم. جرأت اش را دارم و میگویم سرگیجه هرگز به جایگاهی که امروز دارد نمیرسید، هرگز چنین منزلتی را که امروز دارد نمیدید، اگر موسیقی جداییناپذیر برنارد هرمان برای فیلم نبود.
تاد مک کارتی
خبر آنلاین به نقل از هالیوود ریپورتر / 2 اوت / ترجمه: حسین عیدیزاده
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|