پرده سینما

جان فورد: ستاره واقعی تمام فیلم های وسترن من زمین بوده است

پرده سینما

 

 


 

 








دیدگاه های جان فورد درباره سینمای وسترن

 

جان فورد در واپسین سال های عمرفیلم وقتی در اوج است كه كه بیشتر به كنش بپردازد و كمتر به دیالوگ. وقتی فیلمی داستانش را با مجموعه ای از تصاویر ساده، زیبا و پویا، و تا حد امكان با گفتگوهای كم تر بیان می كند، رسانه سینما به بهترین شكل ممكن مورد استفاده قرار گرفته است. و به نظر من هیچ موضوعی روی زمین به اندازه وسترن مناسب این نوع داستان گویی نیست.

 

 

كسانی كه اصطلاح چرند «اپرای اسب ها» را اختراع كرده اند ، یك مشت آدم افاده ای اند. البته من از تمامی منتقدها متنفر نیستم. منتقد خوب هم زیاد است و من هم نوشته هایشان را می خوانم و حتی به برخی از پیشنهادهایشان هم عمل كرده ام. ولی بیشتر نقدها مخرب اند، پر از اشتباه و كلی بافی. خدای من، فكر نكنم این منتقدهای درجه یك روزنامه ها حتی به دیدن بیشتر وسترن ها بروند؛ دستیار درجه دومشان را می فرستند.

مثل اینكه قرار است در نقدهایشان هرزه گو و بامزه هم باشند. خب ، خیلی شرم آور است، چون باعث شده كه دوست داشتن وسترن، یك جور گناه محسوب شود. خب، فیلم های عشقی و جنگی بد و دروغگو هم ساخته شده، ولی این دلیلی نمی شود كه به تمام فیلم های عشقی و جنگی حمله كنند.

هر فیلمی را باید بر اساس ارزش های خودش سنجید. به طور كلی، سینمای وسترن هم به اندازه تمام ژانر های دیگر ، ارتقای كیفیت داشته است.

منتقد ها مدام می گویند كه ما وسترن می سازیم، چون این یك راه آسان برای پول در آوردن است، چه حرف مزخرفی. ساختن فیلم وسترن نه ارزان است و نه آسان. فیلم وسترن را باید در لوكیشن فیلمبرداری كرد، یعنی یك كار سخت و نكبت، یعنی گرانترین و دشوارترین شكل فیلمسازی. البته این درست است كه وسترن ها معمولاً سود آور هستند. ب مگر چه عیبی دارد؟

اگر هالیوود بیشتر به خواسته مردم توجه می كرد و كمتر به خواسته منتقدها اهمیت می داد، وضعش به این خرابی نبود. این یك جور كسب و كار است. اگر بتوانیم به مردم چیزی را بدهیم كه می خواهند، كسب و كار خوبی است و سود هم دارد. ماشاگر خوشحال است و ما هم خوشحالیم. خب مگر چه عیبی دارد؟

وقتی از فیلمبرداری وسترن در لوكیشن بر می گردم، احساس غرور می كنم. گمان نكنم كسی با خواندن این چرند و پرندهای امروزی، چنین احساسی را تجربه كرده باشد. یادم نمی آید كه هیچ وسترنی «كمتر از 18 سال ممنوع»شده باشد.

مرد آرام. با بازی جان وین و مورین اوهارااین روزها به سینما می روی، احساس گناه می كنی، انگار به تماشای استریپ تیز رفته باشی. مثل یك دور باطل می ماند. فردا یكی فیلمی راجع به یك پسربچه و سگش می سازد و فیلم فروش می كند، آن وقت همه شروع می كنند و فیلم پسربچه و سگ می سازند.

البته من مخالف روحیات و اخلاق جنسی روی پرده سینما نیستم، به شرط اینكه درست انجام بشود. خیلی از وسترن ها، روحیات و اخلاق جنسی تندی دارند. و به نظرم جنسی ترین فیلم تاریخ سینما را من ساختم: مرد آرام. تمام فیلم در مورد مردی است كه می خواهد زنی را تصاحب كند، ولی عیبی نداشت، ازدواج می كنند و اساساً موقعیت اخلاقی شكل می گیرد. و با صداقت، خوش ذوقی و طنز پیش می رود.

و این ها عناصر یك وسترن خوب است. توی ژانر وسترن، می شود فیلمی پر قدرت ساخت كه از نظر منطقی فیلم بزرگسالان باشد، ولی باز هم می شود دست بچه ها را گرفت و با خیال راحت به سینما برد، كه شیوه درستش همین است. هر چه باشد، فیلم مسخره ای نمی سازیم .

می دانم كه واژه «نمایش اخلاقی»را برای سینمای وسترن به كار برده اند، ولی من تا این حد پیش نمی روم، دلم هم نمی خواهد كه از مد روز پیروی كنم، ولی واقعاً حس می كنم كه این سینما پایه و اساسی اخلاقی دارد، این را تحسین می كنم و فكر می كنم باید همینطور باشد .

البته از شخصیت های غیر اخلاقی استفاده می كنیم. توی دلیجان، كلر تره ور نقش زنی سست عفاف را بازی می كند و توماس میچل نقش دكتری دائم الخمر را. انكار نمی كنیم كه چنین آدمهایی هم وجود دارند؛ ولی راه نمی افتیم تحسین شان كنیم و تمام داستانهایمان را بر اساس چنین شخصیت های بنا كنیم. تصادفاً این شخصیت های دم دستی وسترن شده اند و به قول شما «كلیشه» شده اند، ولی از اول كه كلیشه نبوده اند، و من مدام تلاش می كنم كاری تازه و متفاوت ارائه كنم، درست مثل خیلی از همكارانم تو این حرفه.

كلیشه های ژانر وسترن بیشتر از سایر ژانرها نیست، و این به دیدگاه اخلاقی ما هم بر می گردد. گمان نمی كنم من -یا هیچ كس دیگری- همیشه به تن قهرمان لباس سفید كرده باشم و به تن ضد قهرمانم لباس سیاه. خوبی همیشه بر بدی پیروز نمی شود. نه توی زندگی و نه در تمام وسترن ها. البته توی وسترن ها معمولاً این طور است. ولی فكر می كنم باید هم همین طور باشد. من هم چون دیگران در وسترن هایم چیزهای غم انگیز و تراژدیك و ناعادلانه به تصویر كشیده ام.

دختری با روبان زرد. تلاش برای رسیدن به سبک بصری نقاشی های رمینگتون... مردان غرب، مثل ویل راجرز بودند. آدم های زمخت و پر عیب و نقص، ولی خیلی هایشان هم آدم با وقاری بودند، و بیشترشان اخلاقی و مذهبی فكر می كردند، مثل بیشتر آدم هایی كه نانشان را زمین در می آورند. زبان خاص خودشان را داشتند، ولی همه اش هم حرف های ركیك نبوده. طبع طنزی گرم، زمخت و طبیعی داشتند. مردان قوی همیشه این توانایی را داشتند كه به مشكلاتشان بخندند. همان كاری كه سربازها در روزهای جنگ می كنند. گاوچرانهای قدیم هم در غرب قدیم می كردند و امروز، در سرزمین های پشت ساحل مانند مونتانا و وایومینگ، گاوچرانها كار می كنند، و حتی با خودشان اسلحه دارند. وینچستر 30، حالا گیریم برای كشتن گرگ های بیابان و نه كشتن یكدیگر. ما تاریخچه این گاوچرانها را مطالعه كرده ایم و چند تا از شخصیت های واقعی وسترن همچون پاردنر جونز، به عنوان متخصص تكنیكی روی فیلم هایمان كار می كنند. به نظرم بعضی از خصوصیات شخصیتی كه گفتم، در قهرمانان فیلمهای وسترن مان خیلی خوب تصویر شده اند. این ها آدمهایی طبیعی اند، خودشان اند. آدم های تك روی زمخت. مرد خانه نیستند و مجبور هم نیستند كه سازش كنند.

به نظرم یكی از بزرگترین جاذبه های سینمای وسترن این است كه مردم دوست دارند با این گاوچران ها همذات پنداری كنند. ما همه عقده فرار داریم. همه می خواهیم دردسرهای دنیای متمدن مان را فراموش كنیم. به آنهایی كه می توانند به طبیعی ترین شكل، در دل طبیعت، شجاعانه و ساده زندگی كنند، غبطه می خوریم. اسم آن شخصیت چه بود؟ میتی، بله خودش است. ما همه والتر میتی هستیم. قهرمانهای داستان زندگی دوگانه والتر میتی[1] . همه خودمان را در حال قهرمان بازی تصور می كنیم و چه بهتر از قهرمان های وسترن.

شاید قهرمانهای وسترن «غیر واقعی» باشند، ولی خیلی از قهرمانهای تاریخی مان هم همینطورند و ما هم نمی خواهیم تصور عامه را بر هم بزنیم. اگر مردان خوش قبافه و زنان زیبا را برای ایفای نقش های نیمه واقعی انتخاب می كنیم، برای نقش آدمهایی كه قیافه ای معمولی داشتند، كاری وحشتناك تر از بقیه كارهای سینمایی نمی كنیم. من شخصاً آدم خیلی بد قیافه ای هستم. مردم برای دیدن من توی فیلم پول نمی دهند.

شاید فیلم های وسترن در بزرگ جلوه دادن و نمایشی كردن قهرمان ها و ضد قهرمانهای آن دوره افراط كرده باشند، همین طور هم در هفت تیر كشی ها. بدون قهرمانی كه از بالای بیست طبقه روی اسبش می پرد، از ششلولش یك دفعه بیست تیر شلیك می كند و به آدم رذل مشخره و ریشویی اردنگی می زند هم می توانیم این كار را كنیم. ولی این ها هم كلی گویی ست و در مورد تمام وسترن ها صدق نمی كند .

ما را متهم می كنند كه زیادی از خشونت استفاده می كنیم و اغلب با استفاده از خشونت به پایان خوش می رسیم و این اتهام غلطی نیست، ولی هر چه باشد دوره خشنی هم بوده. من سعی كرده ام كه افراط نكنم و بنابراین بازیگرانی آورده ام كه بازیگران وسترن خوبی شده اند. این واژه «ششلول بند» ما را خوار و خفیف كرده و ما هم تلاش كرده ایم تیراندازی ها را به حداقل می رسانیم. ولی آدم های آن دوره اسلحه داشتند و به هم شلیك می كردند. هیچ قانونی هم دوام نداشت.

قهرمان جلوه دادن شخصیت های شروری همچون بیلی دكید اشتباه است. كسانی كه بی رحم تر و شرور تر از آنی بودند كه بشود تصورش را كرد. ولی این هم حقیقت دارد كه بخش عمده ای از حركت به سوی نظم و قانون هم توسط تبهكاران اصلاح شده اتفاق افتاد، كسانی كه به دلیل اعتبارشان كلانتر شده اند، مردانی مثل وایات ارپ واقعاً شجاع بودند و احتیاج نبود كه از اسلحه شان استفاده كنند و نیروهای مخالف را با اعتبار و شخصیت شان مغلوب جویندگان. تلاش برای رسیدن به سبک بصری نقاشی های چالز راسلمی كردند، زمین شان می زدند و خوش شانس هم بودند . «A45» كم دقت ترین اسلحه ای است كه تا حالا ساخته شده است. پاردنر جونز بهم گفت كه اگر بیل هیكاك وحشی را هم با یك ششلول توی یك انباری بگذاری، نمی تواند دیوار مقابلش را بزند.

ولی خیلی وقت ها هم این اشتباه بود كه قهرمان وسترن را یك «سر گالاهادز» نشان بدهیم كه چیزی بی معنی از كار در می آید. به هر حال آن دوره با چیزی كه امروز می شناسیم، فرق داشته. تنازع بقا همه چیز را از حالت معمولی خارج می كند و مردمانی كه آدم هایی ورای معمول اند ، آدم هایی واقعاً بزرگ.

... به طور كلی گمان نمی كنم كه هیچ كدام از جنبه های تاریخ ما به خوبی و یا كاملی غرب قدیم روی پرده به نمایش در آمده باشد.

.... در مورد حقیقت و دقت تاریخی در تمام فیلم ها، باید كمی سازش كرد. مردم بعضی چیزها كه برایشان عجیب باشد را نمی پذیرند، حتی اگر واقعیت داشته باشند. برای مثال نمی توانید ژنرالی را نشان بدهید كه هنگام رفتن به میدان جنگ سوار قاطر شود و شلوار كبریت مخملی تنش باشد و برای فرار از آفتاب كلاه آفتاب گیر و چتر داشته باشد، ولی ژنرال كروك واقعاً همین كار را می كرده.

بیشتر اهالی غرب قدیم واقعاً لباس هایی ساده و زمخت داشتند و اغلب هم خیلی كثیف بودند. می دانید، آدم توی چراگاه كثیف می شود و بعضی وقت ها لباسشویی و حمام در دسترس نبوده. چند وقت پیش به اینجا رسیدیم كه اجازه دادند شخصیت هایمان را از آن لباس اتو كشیده فیلم های گاوچرانی بیرون بیاوریم و گذاشتند مثلاً جان وین را بدون كت نشان بدهیم و مثل سواره نظام بند شلوارش پیدا باشد.

یکی از نقاشی های چارلز راسلدر واقع، چیزی كه در سینمای وسترن دقیق تر از عناصر دیگر كشیده شده، زمین است. به نظرم می شود گفت كه ستاره واقعی تمام فیلم های وسترن من زمین بوده. همیشه به فیلم برداری آثارم افتخار كرده ام و به طور كلی فیلمبرداری فیلم های وسترن اغلب شاخص بوده ولی بندرت مورد توجه قرار گرفته. انگار جلوه بصری فیلم اهمیتی ندارد كه خیلی فكر مزخرفی است.

وقتی دختری با روبان زرد را می ساختم، سعی كردم دوربین تصویری را ثبت كند كه شبیه به طرح ها و نقاشی های رمینگتون باشد. به نظرم خیلی قشنگ بود و از این نظر خیلی موفق بود. وقتی جویندگان را می ساختم از یكی از مایه های بصری چارلز راسل استفاده كردم. البته این دو نفر، از بزرگترین نقاشان غرب هستند.

چیزی زیباتر از نمای دور مردی سوار بر اسب، یا اسبی كه در دشتی باز می تازد، سراغ دارید؟ دوست داشتن این زیبایی اشكالی دارد؟

حالا چه یك تجربه شخصی باشد، چه از طریق رسانه سینما بدست آید. این روزها دیگر تعداد كسانی كه به مزرعه بروند و حیوانات و طبیعت را لمس كنند زیاد نیست، پس ما طبیعت را پیش شان می بریم. آنها هم به كمك ما به دل طبیعت می زنند. لوكیشن مورد علاقه ام مانیومنت ولی است یعنی همان جایی كه یوتا و آریزونا ساخته شده اند. آنجا هم رودخانه هست، هم كوه، دشت و صحرا، هر چیزی كه زمین می تواند به انسان دهد. آنجا احساس آرامش می كنم . همه جای دنیا رفته ام، ولی به نظرم كاملترین و زیباترین و آرامش بخش ترین خاك خداست.


 

مترجم حمیدرضا منتظری

 

 

منبع: دائرة المعارف اینترنتی آریا پدیا


در همین رابطه بخوانید

از رمینگتون تا جان فورد؛ در شرح و وصف کلمانتین عزیرم

جان فورد: ستاره واقعی تمام فیلم های وسترن من، زمین بوده است/دیدگاه های جان فورد درباره سینمای وسترن

 جویندگان اثر جان فورد: جستجویی قهرمانانه و شوالیه وار

مردی که لیبرتی والانس را کشت: کابوس در نیمه شب تابستان

مرد آرام: جستجو برای یافتن هویت ملی، از مانیومنت تا گلدن گیت

 

 


 

[1] -شخصیت خیالباف داستانی از جیمز تربر که در سال 1948 در فیلم زندگی اسرار آمیز والتر میتی به کارگردانی نورمن مک کلود و با بازی دنی کی بر پرده سینما مجسم شد.


 تاريخ ارسال: 1389/1/18
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>هانی:

جان فورد عزیز... خوب بود رفیق ممنون.

0+0-

چهارشنبه 18 تير 1393



>>>جهانبین-س:

تحلیل خوبی بود. امیدوارم موفق و پیروز باشید.

0+0-

دوشنبه 2 تير 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.