پرده سینما

جنوب برای همه «جنوب» نیست؛ یادداشتی برای سردبیر

سیدهادی جلالی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آقاجونیادم هست کودکی ام در ظهرهای سنگین و آفتابی اهواز را. در آن سنین هر اتفاق ساده ای پدیده ای بود شگرف و هر انسانی اشتیاقی به مهربانی. آن روزها یادم هست وقتی عمر میهمانی آفتاب برایمان چند روز بیشتر نبود اما خاطره اش جاودانه ماند. برای من که از شمال سرد آمده بودم، ماهیت آفتابِ جنوب چیزی دیگرگون با آن جسم درخشان رنگ و رو پریده ی شمالی بود.  یادم هست در آن نازنجزاران ظهر وقتی همگی کنج خانه ی «آقا جون ِ» شما آرام می گرفتند و صبورانه به انتظار خنکای عصرگاهی چرتی سبک می زدند من بیدار می ماندم و نگاهم خیره به سقف در تکاپوی کشف روابط جغرافیای مهر و آفتاب منجمد بود. وقتی در یک بعد از ظهر گرم تابستان «او» آمد غلامعباس فاضلی را می خواندم بی اختیار به یاد قهرمان شکست خورده ی خود افتادم. اینکه اسطوره ی آدم قرار است دیگر نباشد و یا حتی باشد اما مقهور، یعنی همیشه کیفیتی مشمئز کننده از تنهایی هست که لحظه به لحظه ی بودن های آدم را پوشش دهد. آه که بعضی چیزها بی آنکه بخواهم همیشه با من است.

یادم هست آن روزها به این می اندیشیدم که می شود گاهی از ردای خوبیِ آویخته بر قامت انسان ها به رسالت آنها پی برد. من به رسالت آدم ها پی برده بودم. سقاخانه را ندیده ام اما باور کن به اعجاز دستان آن مرد بلند قامت مهربان ایمان دارم. آن روزها برای کودکی چون من «عمو فاضلی» کسی بود که باید رسالت اش پیام آوری نیکی و عاطفه می بود. آن تبسم های صادقانه و شیرین، آن هیجان مردانه وقتی چون کودکی نمی توانست شادی اش را پنهان کند. آن روزها پیکان فاضلی ها برای من چیز دیگری بود و پرسه زنی با آن در خیابان های اهواز بهترین اتفاقی که می شد بیافتد. از آن موقع بود که اهواز دیگر برای من مانند دیگران فقط یک شهر نبود و واژه ی جنوب برایم چیز دیگری معنا داد. یادم هست شعری برای جنوب نوشته بودم. قطعه ای که در شمالِ سرد، در این جغرافیای آباد در سومین جایزه ی ادبی تبریز خوانده شد اما فهمیده نه. آری، من آن روز فهمیدم که جنوب برای همه جنوب نیست. یادم می ماند جاودانه و جاری که کدامین دستان معصوم اعجاز رستگاری دیروزمان را رقم زدند. راستی، یادت باشد که ما دیگر خوشبخت نیستیم.

 

 

سید هادی جلالی / تبریز / فروردین 1393

 

 

در همین رابطه بخوانید

 

در یک بعد از ظهر گرم تابستان «او» آمد- بهاریه نوروز 1393- غلامعباس فاضلی


 تاريخ ارسال: 1393/1/20
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>مریم:

جالب بود سید جان

33+0-

شنبه 8 اسفند 1394



>>>سهیلا:

عااالی بوووود

25+0-

جمعه 1 اسفند 1393



>>>زهره:

برای هر کسی، نقاط مختلف جغرافیایی یه معنا و مفعوم خاصی داره که مملو از خاطره است. دلم خواست از جنوبی که تو ذهنم حک شده بنویسم.اول یه مورده خنده دار بگم ( اسفند ماه 1391 - برای زیارت مشهدِ جنوب ایران با همکارم خداحافظی کردم . بهش گفتم: حلال کنید دیگه، دارم میرم جنوب - اوشون هم نه گذاشت و نه برداشت - گفت: خوش بگذره، بازارهای خوبی داره - البته با لهجه ی شدید مشهدی! ) من تو چه احوالاتی بودم و اون همکارم تو چه احوالاتی ... من داشتم میرفتم کربلایِ ایران بقولِ خودمونیا و اوشون فکر کرده بود دارم میرم صفاسیتی تو مناطق آزاد مثل کیش و قشم و فلان و فلان و فلان که بلدشونم نیستم. صحنه ی خیلی جالبی بود وقتی همکاره محترم فهمید دارم میرم جبهه! اصلا کدوم دیوونه ای تو فروردین زیبا پا میشه میره تو خاک ویلون و سیلون بشه، واقعا امکانات اونجا زیر صفره، البته الان انگار بیشتر دارن رسیدگی میکنن. جنوب برایِ من : میگه مامان و بابا تا اوایل ازدواجشون اهواز زندگی کردن ، اسمِ کمپولو رو یادم میاره، اسمه همسایه مونو که ماجرایی داره برا خودش یادم میاره. جنوب یادم میاره که وقتی تو این مملکت جنگ شد، خانوادم فرار نکردن و حرفِ رهبرشونو رو چشمشون گذاشتن. جنوب بهم میگه هر وقت رفتم بازدید مناطق جنگی (حسابش از دستم در رفته، فک کنم 6 بار تا حالا) شهدا ازم پذیرایی کردن انگار که بچه ی خودشونم. جنوب و مردمش! زیاد وارد نیستم ولی 3تا هم دانشگاهی دزفولی داشتم که ماه بودن و اینو میتونم تعمیم بدم به همه جنوبی ها جنوب رو دوست دارم چون خیلی به کربلا نزدیکه راستی پارسال سال تحویل مرز خسروی بودیم، اگه پاسپورته یکی از همسفرا همراهش بود رد شده بودیم، ویزا بدون دردسر میدادن، مرزهم خلوت بود ... افسوس ... ولی نه!!! یادم رفت بگم که بعد از عاشورا 92 قسمت شد تا دوباره کربلایی بشم، یعنی میشه امسال هم روزی ام بشه؟!!! خیلی از جنوب خاطره دارم، پارسال قول داده بودم شهید بشم. امسال نذاشتن برم :-)) ترسیدن شهید شم. یعنی واقعا من باید اینحرفا رو اینجا میزدم؟ اصلا چه ربطی داشت؟!

35+17-

دوشنبه 25 فروردين 1393



>>>پگاه:

خیلی دلچسب و دلنشین...

43+1-

جمعه 22 فروردين 1393



>>>Ha Ni Ye:

vagean ziba bod ostaaaaaaaaaaad

32+1-

جمعه 22 فروردين 1393



>>>foad:

خیلی زیبا بود

67+3-

چهارشنبه 20 فرورد¡




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.