پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
The Texas Chain Saw Massacre
كارگردان: تاب هوپر
فيلمنامه: تاب هوپر و کیم هنکل
بازيگران: گونار هانسُن، مارلین بُرنز، پاول پاتین و...
محصول: آمریکا، ۱۹۷۴
زبان: انگلیسی
مدت: ۸۴ دقیقه
گونه: ترسناک، هیجانانگیز
بودجه: ۳۰۰ هزار دلار
فروش: حدود ۳۱ میلیون دلار
درجهبندی: R
■ طعم سینما - شمارهی ۲۷: کشتار با ارهبرقی در تگزاس (The Texas Chain Saw Massacre)
اینکه کلیشههای همیشگی سینمای وحشت بهطور مشخص از چه وقت و با کدام فیلمها تثبیت شدند، محتاج بررسی و تأملی زمانبر است. عمدهی عناصر تکرارشوندهی مذکور، در کشتار با ارهبرقی در تگزاس اینها هستند: راهیِ سفر شدنِ چند دختر و پسر جوان؛ مقصدشان خانهای متروک در مکانی پرت و فاقد وسیلههای ارتباطجمعیِ جهان امروز است؛ سوخت اتومبیلشان تمام میشود و به پمپ بنزینی میرسند که گویی دروازهی ورود به جهنم است؛ دفرمه، ناقصالخلقه، گرفتار اختلالات ژنتیکی و کریهالمنظر بودن ساکنان محلی، قاتل یا قاتلین؛ بیتوجهی جوانها نسبت به علائم، اظهارات و شواهد هشداردهنده؛ نطفهی ماجراهای ناگوار با سرک کشیدنِ بیمحابای یکی از اعضای گروه به داخل خانهای مشکوک بسته میشود... شکی نیست که شما هم میتوانید به این فهرست، مواردی را بیفزایید. کشتار با ارهبرقی در تگزاس شاید بهتنهایی بناکنندهی اصول تخلفناپذیر ژانر نباشد ولی بدون تردید -بهویژه در سابژانر اسلشر- یکی از اولینها و جریانسازترینهاست.
هدف ازلی-ابدی سینما پیش از هر چیز، سرگرم ساختن تماشاگران است که کشتار با ارهبرقی در تگزاس بهخوبی این کار را انجام میدهد. فیلم و فیلمساز هر دو بیادعا هستند و این حُسن بزرگی است؛ تاب هوپر در پی به رخ کشیدن توان کارگردانی خود یا حقنه کردن طرز تفکر یا فلسفهای خاص نیست و گویی هیچ هدفی بهغیر از وحشتزده کردن و غافلگیری تماشاگران فیلماش ندارد که از حق نگذریم، از پساش هم برمیآید.
فیلمنامهی کشتار با ارهبرقی در تگزاس از پیچیدگیهای داستانی و گرههای کور خالی است و قصهای سرراست را بیلکنت تعریف میکند. پنج دوست -سه پسر و دو دختر جوان- برای پی بردن به اصل ماجرای خاکسپاری مخفیانهی پدربزرگهایشان -سوار بر یک ون- عازم تگزاس میشوند. پس از مدتی، بنزین تمام میکنند و با امید بهدست آوردن مقداری سوخت، گذرشان به خانهای پرتافتاده و مرموز میافتد؛ غافل از اینکه آنجا محل زندگی "صورتچرمی" و دو برادر دیوانهاش است...
اگرچه معتقدم یک فیلمترسناک وقتی قابل باور و در عین حال ماندگار از آب درمیآید که روی پیشینهی شخصیتها و منطق روایی فیلمنامهاش کار شده باشد؛ اما برای هر قاعدهای، استثنایی هم هست! بهجز اینکه سه برادر صاحب پدربزرگی هستند که سلاخ و قاتل بوده است؛ در فیلم، کوچکترین اشارهای به گذشتهی آنها و علتِ به این روز افتادنشان نمیشود. کشتار با ارهبرقی در تگزاس بدون اتکا به چنان اطلاعاتی، باورپذیر و سرپاست.
دربارهی کشتار با ارهبرقی در تگزاس اگر تحلیل و اظهارنظری هم صورت گرفته، بیشتر حولوُحوش نحوهی وقوع قتلها و کموُکیف وحشتآفرینی فیلم است؛ از جمله وجوه ستایشبرانگیزی که در این میان مغفول مانده، چگونگی معرفی شخصیت برادر کوچکتر است که ابتدا در قالب مسافری بینِراهی سوار اتومبیل جوانها میشود؛ معرفیای که بهشدت سینمایی و موجز صورت میگیرد. این کاراکتر طی مدت زمانی کوتاه -حدود ۷ دقیقه- از آدمی قابلِ ترحم که حتی بهنظر میرسد نیاز به کمک و مراقبت داشته باشد، به موجودی فوقالعاده خطرناک و تهدیدکننده تبدیل میشود که هر جنایتی از دستاش ساخته است. جوانها پس از پیاده کردناش درحالیکه آثار ترس در چشمها و حالات چهرههایشان مشهود است، نفسی بهراحتی میکشند، بیچارهها خبر ندارند که این تازه اول ماجراست!
از دیگر پیروزیهای قابل اعتنای فیلم، خلق شخصیت "صورتچرمی" است با جزئیات و ابعاد گوناگون. یک مرد قویهیکل، بلندقد و پرزورتر از گاومیش که وقت شکار سریع میدود و دست از سر قربانی بختبرگشته برنمیدارد؛ حالا در نظر بگیرید که چنین هیولایی مثل موش از برادر بزرگترش حرفشنوی دارد و اجازه میدهد کتکاش بزند. مسئلهی تکلم "صورتچرمی" هم شایان توجه است؛ او کلامی بر زبان نمیآورد بلکه اصواتی حیوانی -بیشتر شبیه خوک- از حنجرهاش خارج میشود.
نقش "صورتچرمی" را گونار هانسُن ایفا میکند؛ در طول فیلم نه کلامی از او میشنویم و نه حتی چهرهاش را میبینیم. نقطهی عطف بازی هانسُن، رقص دیوانهوارش با ارهبرقی است. شخصیت "صورتچرمی" مابهازای واقعی داشته؛ اد گِین، قاتل زنجیرهای آمریکایی که یک بیمار روانی تراجنسیتی بوده است. شمار زیادی از فیلمها را میشود مثال زد که ملهم از خصوصیات گِین، صاحب کاراکترهایی روانپریش شدهاند. اما بهطور مشخص، دو فیلم برجستهتر از بقیه هستند: روانی (Psycho) ساختهی آلفرد هیچکاک [کاراکتر نورمن بیتس] و سکوت برهها (The Silence of the Lambs) ساختهی جاناتان دمی [کاراکتر بیل بوفالو].
یکی از هوشمندیهای تاب هوپر این است که هرگز در طول فیلم، نقاب از چهرهی "صورتچرمی" برنمیدارد. هوپر حتی اگر پلانی سرسری از سیمای این قاتل سادیست گرفته بود، در قالبِ تنگِ چهرهای واحد گرفتارش میساخت؛ اما حالا در سراسر جهان هربار که عشقِ سینمایی اقدام به تماشای کشتار با ارهبرقی در تگزاس کند، "صورتچرمی" را در شکلوُشمایلی نو مجسم خواهد کرد که مخوفتر و مخوفتر از قبلیهاست.
دنبالهسازی آثار موفق و پرفروش نیز در بینِ فیلمهای ردهی سینمای وحشت شایع است؛ رویهای معمول که بایستی از آفات این گونهی سینمایی پرطرفدار بهحساباش آورد زیرا بهجز فیلمهایی انگشتشمار، اکثر دنبالهها -هم بهلحاظ فرم و هم محتوا- نازلتر از فیلم اول هستند. کشتار با ارهبرقی در تگزاس نیز بهگونهای به آخر میرسد که خیلی راحت به دنبالهسازی راه میدهد. تاکنون ۶ دنباله بر فیلم ساخته شده -آخرینشان محصول ۲۰۱۲ است- که مطابق قاعدهی پیشگفته، هیچیک توفیق قسمت نخست را نیافتند.
از معدود مواردی که فیلم به گرد پای نمونههای امروزیاش هم نمیرسد، نمایش بیپردهی خونریزی و سبعیت است! اگر اعتراض کنید که این فیلم هم صحنههای خشونتبار کم ندارد، بلافاصله شما را به قسمت سوم سری فیلمهای [REC] ارجاع میدهم؛ سکانسی که عروسخانم (با بازی لتیشیا دولهرا) با ارهبرقی -همین آلت قتالهی "صورتچرمیِ" قصهی ما- یکی از مهمانان بداقبال را -که از اتفاق تازه به جرگهی زامبیها پیوسته است- دقیقاً از وسط نصف میکند! درست است که کشتار با ارهبرقی در تگزاس زمانی از فیلمهای ممنوعهی تاریخ سینما بوده اما بهاندازهی اسلشرهای کنونی، مهوع نیست.
دیگر مؤلفهی غالب فیلمهای ترسناک از دیرباز تاکنون، هزینهی پایین تولید و طبیعتاً عدم بهکارگیری بازیگران مشهور سینماست. در کشتار با ارهبرقی در تگزاس با وجود صادق بودن هر دو مورد، کمبودی از جنبهی بازیگری احساس نمیشود. تاب هوپر در استفاده از پتانسیلهای بالقوهی بازیگران گمناماش بهنحو احسن عمل کرده است. بد نیست بدانید که فیلم تنها با ۳۰۰ هزار دلار به سرانجام رسید و در گیشه، فروش خیرهکنندهی ۳۱ میلیون دلاری داشت؛ یعنی ۱۰۳ برابر بودجهی اولیهاش!
از لابهلای عناصر تشکیلدهندهی فیلم، تیتروار به مؤلفههایی که بیشتر توجهام را جلب کردند، میپردازم. تدوین (که بهمعنای خوبِ آن، اصلاً به چشم نمیآید)؛ نورپردازی (که نقطهی عطفاش، جروُبحث فرانکلین و سالی طی تاریکی شب و کنار ون است)؛ صداگذاری (توجه کردهاید که فقط و فقط به گوش رسیدنِ صدای خودِ ارهبرقی در این فیلم چقدر دلهرهآور است؟)؛ چهرهپردازی (گریم سه برادر حرف ندارد ولی اوج هنر چهرهپرداز، طراحی سیمای هولناک پدربزرگ و ترسناکتر از آن، ماسکِ "صورتچرمی" است که گویا از پوست چهره و مژههای یک زن قربانی برای خودش دستوُپا کرده)؛ موسیقی متن (امورات فیلمترسناکها بدون موسیقی نمیگذرد! اینجا هم موزیک در تثبیت جو اضطرابآلود مؤثر افتاده است)؛ صحنهپردازی (که در راستای پدید آوردن حالوُهوای تهِ دنیاییِ محوطهی اطراف خانه موفق عمل میکند گرچه هولوُهراسی که از مواجهه با فضای داخلی خانه به قربانیان -و ما- دست میدهد نیز مدیون همین عنصرِ مهم است).
کشتار با ارهبرقی در تگزاس را بیشتر فیلم کارگردانی و اجرا یافتم تا فیلمنامه. گرفتن نماهای نزدیک -برای تأکید بر وحشت و حالات روانی کاراکترها- امری معمول در سینمای ترسناک است؛ هوپر در کشتار با ارهبرقی در تگزاس پا را از این هم فراتر میگذارد و زمان اسارت سالی (با بازی مارلین بُرنز) از چهره و اجزای چهرهی زنِ جوانِ وحشتزده -با تمرکز روی چشمهایش- اکستریمکلوزآپهای فوقالعادهای میگیرد؛ بهطوریکه حتی میتوان رگهای ظریفِ سفیدی چشمها را هم دید!
تجربه نشان داده است که طبق قانونی نانوشته، فیلمهای ردهی سینمای وحشت بر اثر گذشت زمان و پیشرفت تکنولوژی تصویر، کارکرد اولیهی خود را از دست میدهند و تبدیل به کبریتهایی بیخطر میشوند. جای خوشحالی است که پس از دقیقاً ۴۰ سال، کشتار با ارهبرقی در تگزاس هنوز میترساند و این یعنی که نفس میکشد و خوب کار میکند.
پیمان عباسی نیا
دوشنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۳
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|