پرده سینما

ریچارد برتون، هرچه تلخ تر، شیرین تر!

غلامعباس فاضلی










نگاهی به زندگی و فیلم های ریچارد برتون

 

ریچارد برتن در فیلم شب ایگوانا ساخته جان هیوستننوشتن درباره کمتر بازیگری همچون ریچارد برتون تا این حد دشوار است. استعداد و قریحه ای فوق العاده در وجودش بود که کمتر فیلمی و کمتر نقشی قابلیت این را داشت که آن قریحه و استعداد در آن به ظهور و ثبوت برسد. یک «شکسپیرین» تمام عیار که سالها نقش «هملت» و سایر شخصیت های شکسپیری را در تئاترهای انگلستان بازی می کرد، معمولاً «شکسپیرین»ها چنان در بند نمایشنامه های شکسپیر می مانند که روی پرده سینما کمتر جذاب جلوه می کنند. در واقع به حدی جذاب جلوه نمی کنند که «ستاره» محسوب شوند. افرادی مثل جان گیلگاد، مایکل ردگریو، و حتی لارنس اولیویر. اما برخلاف آنها ریچارد برتون در سالهای میانی دهه 1960 «ستاره»ای سرشناس و گرانقیمت شد و پس از کلئوپاترا جزو اولین بازیگرانی بود که دستمزدش به یک میلیون دلار رسید. اما از طرف دیگر برتون هرگز نتوانست در میان تماشاگران سینما از شهرت یا محبوبیتی در ردیف دیگر همدوره هایش برخوردار باشد. شاید به این علت که او یک «بریتانیایی» بود و از خصوصیت «آمریکایی بودن» که سرچشمه ی بسیاری از جذابیت ها در هالیوود است بی بهره بود. و شاید ازدواج جنجالی اش با ملکه ی سینمای آن دوران (الیزابت تیلور) باعث شد خلاقیت هنری اش تحت الشعاع زندگی خصوصی اش قرار بگیرد. داستان دلدادگی او و لیز تیلور قطعاً پس از مدتی آنقدر لوس جلوه می کرد که زندگی هنری برتون را لوث کند. با این همه او تا پایان عمر و واپسین نقش هایش همچنان همچنان کیفیات و خصوصیات استثنایی خود را حفظ کرد. او هنرپیشه ای نبود که در تجسم روی پرده سینما «طناز» یا «بامزه» جلوه کند. از شوخ طبعی بسیاری از متقدمین و متأخرین اش بهره ای نبرده بود. کیفیات مطبوعی که کری گرانت، جیمز استوارت، هنری فاندا، گری کوپر، راجر مور، شون کانری، پل نیومن و بسیاری دیگر از آن برخوردار بودند در او نبود. از طرف دیگر فاقد خصوصیات قهرمانانه ای بود که می شد در سیمای چارلتون هستون، گریگوری پک، لی ماروین، استیو مک کویین و امثال آنها دید. او حتی به اندازه ی بازیگران اروپایی قبل و بعد از خودش نظیر ژان پل بلموندو، آلن دلون، و مارچلو ماسترویانی نتوانست نظر تماشاگران یا حتی منتقدان را به خود جلب کند. با این همه چیزی در وجودش بود که از جهاتی کم نظیر بود و  از همه ی آنها ممتازش می کرد. اما آن چه بود؟!

 

 

ریچارد برتون در سال 1925 در ایالت ویلز جنوبی انگلستان متولد شد. نام اصلی اش ریچارد جنکینز بود و فرزند دوازدهم یک معدنچی. با وجود علاقه فراوان به نمایش، به خاطر وضع خانوادگی امکانی برای ادامه تحصیل در دانشگاه را نداشت. اما معلمش فیلیپ برتون امکان تحصیل در دانشگاه آکسفورد را برایش فراهم کرد و هزینه ی تحصیلش را پرداخت. از همین رو ریچارد به پاس این مرحمت، نام فامیل «برتون» را برای فعالیت هنری برگزید و خود را به ریچارد برتون به عالم هنر معرفی کرد. در 24 سالگی اولین فیلم سینمایی اش به نام آخرین روزهای دالوین (1949) را بازی کرد. دو سال بعد توانست نخستین نقش ماندگارش را بر پرده جان ببخشد و آن اقتباس هنری کاستر از رمان مشهور و جذاب دافنه دو موریه دخترعمویم راشل (1951) بود. اما وقتی در 28 سالگی نقش دوم اولین فیلم سینمااسکوپ تاریخ سینما را گرفت و با ویکتور میچر فقید همبازی شد دیگر کسی نمی توانست وجودش را نادیده بگیرد. آن فیلم خرقه (1953) نام داشت. در پخش های بعدی فیلم، فوکس قرن بیستم که برتون را در اوج می دید پوسترهای فیلم را عوض کرد و نام ببرتون را به عنوان بازیگر نقش نخست بر دیوارکوب های این فیلم نوشت و ویکتور میچر هنرپیشه ی نقش دوم فیلم شد. برتون اواخر دهه 1950 تا اواخر دهه 1960 بهترین نقش هایش را بازی کرد. نقش سربازی تلخ در پیروزی تلخ (1958) نیکلاس ری، نقش جوانی خشمگین در فیلمی از نهضت جوانان خشمگین به کارگردانی تونی ریچاردسون، یعنی با خشم به گذشته بنگر (1959)، نقش مارک آنتونی در پرخرج ترین فیلم تاریخ سینما در آن دوران، یعنی کلئوپاترا (1963) به کارگردانی جوزف منکیه ویچ در کنار الیزابت تیلور. دورانی که منجر به ازدواج او و تیلور گردید. ازدواجی که ده سال دوام آورد، و پس یک طلاق یک ساله دوباره به ازدواج مجدد آن دو منجر شد و باز هم طلاق! شاید یکی از به یادماندنی ترین نقش هایش در اقتباس جان هیوستن از نمایشنامه تنسی ویلیامز باشد، یعنی شب ایگوانا (1964) و بعد یکی از استثنایی ترین نقش هایش در کنار الیزابت تیلور، سندی دنیس و جرج سگال یعنی برگردان مایک نیکولز از نمایشنامه ادوارد آلبی چه کسی از ویرجینیاوولف می ترسد؟ (1966) یک سال بعد در برگردان فرانکو زفیره لی از نمایشنامه شکسپیر، همراه الیزابت تیلور درخشید: رام کردن زن سرکش (1968) اگرچه برتون چند فیلم مهم دیگر را در سالهای بعد بازی کرد (مثل بوم! (1968) جوزف لوزی، یا برخورد کوتاه ویتوریو دسیکا (1974) یا 1984 مایکل رادفورد، اما به اعتقاد من فیلمهای طلایی او عموماً در فاصله سالهای 1958 تا 1968 بودند. دورانی که بیشتر آن برتون ویلزی و غریبه، تحت حمایت همسرش الیزابت تیلور در مجموعه ای فیلم در کنار لیز بود. شاید یکی از بهترین و البته ناشناخته ترین فیلم های ریچارد برتون مرغ دریایی (1965) وینسنت مینه لی باشد. در این محصول متروگلدوین مایر که بیشتر بر کرانه های مونتری کالیفرنیا فیلمبرداری شده بود، برتون نقش کشیش تلخ اندیش شهری کوچک را بازی می کند که عشقی آرام و خاموش را با زن مطلقه ی نقاشی که فرزندی با پسربچه اش به آنجا آمده تجربه می کند.

برتون عموماً نقش مردان تلخ اندیش، و درونگرایی را بازی می کرد که به سختی قابل نفوذ بودند. در چهره و صدای او وقار و جذبه ای وجود داشت که شاید برآمده از نقش های شکسپیری دوران جوانی او بود. البته او به خاطر این پسزمینه همواره در نقش های تاریخی طرفدار داشت. فیلم هایی مثل اسکندر کبیر (1956)، بکت (1964)، دکتر فاستوس (1968) «آن» ملکه هزار روزه (1969) و... اما وقتی این پسزمینه ی شکسپیری را در شمایلی قرن بیستمی بر پرده می آورد تضاد عجیبی از خلال این کشمکش هویدا می شد. به خاطر همین بود که او فیلم جاسوسی جاسوسی که دوباره به کار گرفته شد (19665) مارتین ریت را به صورت اثری غیر متعارف بر پرده جان بخشید. همان طور که حضورش توانست پروژه ای حادثه ای مثل قلعه عقابها (1969) براین جی هاتن را از ورطه ی یک فیلم پر ماجرای احتمالاً توخالی به رومانسی عمیقاً جذاب ارتقا بخشد. در اینطور انتخاب ها، او هرچه تلخ تر، بازی می کرد، بر پرده شیرین تر دیده می شد! تصور کنیم به جای او، مثلاً لی ماروین یا چارلتون هستون در این فیلم بازی می کردند!

در هر صورت کارنامه هنری او انباشته از فیلم هاییست که قابلیت کشف شدن و یا دست کم لذت بردن را دارند. از قصر یخ (1960) گرفته، تا تماس مدوزا (1978)

بله! او هنرپیشه ای جذاب مثل پل نیومن نبود. مثل پیتر اوتول با یک فیلم نتوانست نقشش را برای همیشه در ذهن ها تثبیت کند. او یک هنرپیشه «انگلیسی» بود. و فکر می کنم عدم جذابیت یکی از خصوصیات همیشگی هنرپیشه های بریتانیایی باشد. از ریچارد هریس گرفته تا پیتر فینچ و جان میلز و... اما برتون توانست به شکل بخصوصی جذاب جلوه کند. شاید از این رو که او مثل بسیاری از هموطنانش تلاش نمی کرد تا آن تلخی درونی و ذاتی اش را مخفی و مکتوم کند، بلکه پی برده بود که روی پرده هرچه تلخ تر باشد، جذاب تر جلوه خواهد کرد!

    

غلامعباس فاضلی      

         


 تاريخ ارسال: 1388/8/17
کلید واژه‌ها: غلامعباس فاضلی، طعم سینما، پرده سینما، ریچارد برتون

نظرات خوانندگان
>>>ياسمين:

ریچارد همیشه زنده است زیرا در قلب هنر هفتم جای دارد

5+0-

پنجشنبه 22 دي 1390



>>>علیرضا:

صورت خسته و چشمهای غمگینش در فیلم "جاسوسی که از سردسیر آمد" عالی بود. جاسوسی که حوصله جاسوس بازی نداشت و انگار میخواست بره یه گوشه استراحت کنه

5+0-

دوشنبه 5 دي 1390




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.