پرده سینما

یادداشت های روزانه سعید توحهی در سی و سومین جشنواره فیلم فجر

سعید توجهی

 

 

 

 

 

 

 

 

یکشنبه 22 بهمن ماه سال نود و سه

 

بر سر دو راهی

 

 

سعید توجهی

جشنواره فیلم فجر 33 سال است بر سر دو راهی جشن بودن یا تبدیل شدن به فیستیوال فیلم باقی مانده است. هرگاه که منتقدان به فاصله جشنواره فیلم فجر با حداقل استانداردهای پذیرفته شده جهانی اشاره می کنند، متولیان جشنواره در پاسخ بر جشن بودن این رویداد تاکید می­کنند. از طرفی در دوره­ها مختلف تلاش­های گسسته­ای برای نزدیک شدن به سر و شکل یک فستیوال فیلم توسط مجریان انجام شده که اغلب تداوم نیافته و منجر به نتیجه ای برای اجرای مداوم نشده است.

اگر با آنچه گفته شد با من همراه باشید درک اینکه چرا هرسال اعلام اسامی فیلم های راه یافته در ابتدای جشنواره و اعلام نتایج در پایان آن با حرف و حدیث روبرو می شود آسان خواهد بود. تا وقتی دولت به عنوان متولی برگزاری  جشنواره فیلم فجر نقش پدر را بازی می کند و هدف اش از برگزاری جشنواره فیلم ارائه هنر فرزندانش برای مهمانان است، این توقع – البته کاملا به جا- از جانب همه فرزندان وجود خواهد داشت که برای والدین فرقی بین آنکه مثلاً بعد از شام برای مهمانان قطعه «خوابهای طلایی» جواد معروفی را با پیانو  می نوازد، با آن یکی که با جوک و شیرینکاری حاضران را به قهقهه می اندازد نباشد و همه در این مهمانی عزیز دل بابا باشند و بر صدر نشینند و قدر بینند. چه بسا به تجربه دیده شده ، فرزندانی که همیشه امکانات بیشتری گرفته اند پر توقع تر و زود رنج تر هم هستند.

حالا می شود پاسخ این پرسش را هم یافت که چرا فیلمسازانی که عدم پذیرش فیلمشان در جشنواره های خارجی را براحتی می پذیرند، در وضعیتی مشابه در برابر جشنواره فیلم فجر رفتارشان تغییر می کند. بنابرین تا اطلاع ثانوی هر تصمیم هیئت انتخاب و هیئت داوری با واکنش هایی مواجه خواهد شد. نمی شود در داخل مجموعه ای با رویکرد پدر سالارانه نقش یک هیئت انتخاب مبتنی بر استاندارد برای نزدیک شدن به مشخصات یک فستیوال را اجرا کرد و انتظار واکنش های انچنینی را نداشت. اینکه بعد از نمایش عمومی فیلمها و در مواجهه با مخاطب معلوم شود که حق با چه کسی بوده اصلا مهم نیست،مهم تناقضی است که در بطن این ماجرا نهفته است و راه حل آن هم بسیار ساده است. دولت باید این بچه گریان و معذب را بر زمین بگذارد و از ناز و نوازش و تلاش برای آرام کردن او دست بردارد چرا که عامل اصلی بی قراری این طفل گریان خود اوست. در فضایی بدون تصدی گری دولت همه چیز به شکل طبیعی جای خود را خواهد یافت و در عرصه رقابت واقعی، فیلمسازی که حتی با یک فیلم سرمایه تهیه کننده اش را به باد دهد و نتواند مخاطب را روی صندلی سینما نگه دارد از چرخه رقابت حذف میشود. در این حالت فیلمسازی که فیلمش را به جشنواره میدهد به ضوابط آن و نحوه انتخاب فیلمها احترام خواهد گذاشت و اعتراضی نخواهد داشت چرا که اصولا دیگر بدهی و مطالبه ای در کار نیست.

البته با گذشت زمان شرایط به نفع کاهش انحصار دولتی در عرصه فیلمسازی در حال تغییر است، رشد تکنولوژی، حذف نگاتیو و دوربین فیلمبرداری 35 میلیمتری که در گذشته دسترسی به آنها دلیل انحصار دولتی برای همه استعدادهای فیلمسازی دشوار و به راحتی ممکن نبود و همچنین خلاصه شدن لابراتورها و اتاقهای تدوین در یک لب تاپ کم حجم موانع دست و پاگیر فیلمسازی را از میان برداشته است و راه را برای بروز و ظهور استعداد های جدید و جاری شدن خون تازه در رگهای سینمای ایران هموار کرده است.

 

البته برای تغییر شرایط همیشه نباید به گذشت زمان دل بست چرا که به قول اندی وارهول هنرمند و فیلمساز فقید آمریکایی،" می گویند زمان چیزها را تغییر میدهد ، اما واقعیت این است که شما مجبورید خودتان آنها را تغییر دهید."

 

 

 

ایران برگر ؛ برگر نیم پز!

 

 

مسعود جعفری جوزانی قصد ساختن یک کمدی بزن بکوب داشته و خودش علت آنرا در مصاحبه ماهنامه فیلم شماره ویژه جشنواره چنین بیان می کند:" ... حالا از چرا و چی و اینها بگذریم خیلی دلم می خواست خنده روی لب های مردم ببینم، هرجا نگاه می کردم چشمم به آدمهای عبوس می افتاد احساس میکردم عبوس بودن در مملکت ما دارد تبدیل به فضیلت میشود." اگر ما هم از چرا و چی و اینها بگذریم، جوزانی تقریبا موفق بوده و خنده که بماند در لحظاتی از فیلم تماشاگران را به قهقه وا داشته است، ایران برگر فیلمی است که از همین حالا می توان پیش بینی کرد در اکران فروش خوبی خواهد داشت، البته اگر مدت زمان آن در تدوین مجدد کوتاهتر شود. اما اگر از چرا و چی فیلم نگذریم پس از 16 سال ایران برگر از کارگردانی که هنوز خاطره فیلم خوب در مسیر تندباد را از او با خود داریم، فیلم  سر راست و جمع و جوری نیست و بیشتر از تنوع شخصیتها و خرده روایت­ها ضربه خورده است. ایده خلاصه کردن روابط و مناسبات اجتماعی در یک جمع کوچک مانند محله ، روستا و یا چند همسایه و نقد آن، موضوع امتحان شده ای است که اغلب جواب مناسب از مخاطب می گیرد، اما در سینمای ایران داریوش مهرجویی سالها پیش با اجاره نشین ها کاری کرده که استاندارد را در این زمینه بطرز سختگیرانه ای افزایش داده است. بنابر این در مواجهه با ایران برگر، فیلم مهرجویی مرجع قرار می گیرد که نتیجه هم نیاز به گفتن ندارد. خلاصه اینکه ایران برگر جوزانی خوب نپخته است و البته این نکته را باید اضافه کرد که همبرگر نیم پز هم طرفداران زیادی دارد.

 

بهمن (مرتضی فرشباف)

 

بحران میانسالی

 

مرتضی فرشباف در بهمن به دوره ی مهمی از زندگی نزدیک شده و سعی داشته تردید، اضطراب و پریشانی دوره میانسالی را به تصویر بکشد، با کمی اغماض میتوان گفت که از این عرصه موفق بیرون آمده است. سهم عمده این موفقیت مدیون بازی کنترل شده و درونی فاطمه معتمد آریا است که به خوبی اضطراب و تردید این دوره بحرانی را که امروزه به بحران میانسالی شهرت دارد به نمایش میگذارد. اهمیت کار معتمد آریا - و البته کارگردان- آنجا آشکار میشود این نقش آرام و بازی زیرپوستی اش را در کنار برخی نقش های پر انرژی گذشته ی او قرار دهیم.   

زنی که بی خوابی ناشی از یک دوره کوتاه ماموریت کاری او را به موقعیت تردید درباره زندگی و نقش خود در آن دچار می کند. کارگردان با ارائه حداقل اطلاعات درباره زندگی شخصیت اصلی و چگونگی ماجراهایی که او را به این نقطه رسانده است سعی در تمرکز بر روی خود این بحران داشته است. این میتواند نقطه شروعی در سینمای ایران باشد برای پرداختن به موضوعی که با توجه به هرم سنی و بحران ارتباطی بین آدمها مشکل اساسی یک دهه آینده جامعه ما است.

 

تماشای بهمن به یک دلیل فرامتنی هم تجربه لذت بخشی است. دیدن تهرانی که یک هفته مداوم در آن برف ببارد در این چند سال اخیر به رویایی  تبدیل شده که شاید فقط روی پرده سینما امکان تحقق آن باشد.

 

 

شکاف (کیارش اسدی زاده) بازگشت به نقطه شروع

 

در این زمانه ای که سن ازدواج بالا رفته و تازه بعد از ازدواج هم زوج های جوان به سادگی تن به بچه دار شدن نمی دهند و به هزار و یک دلیل -البته قابل قبول-  از پذیرفتن این مسئولیت می گریزند ، ایده فیلم شکاف می تواند بکر و تازه باشد. قبل از دیدن فیلم و براساس خوانده ها و شنیده ها سعی داشتم دیدن اش را به زوج های اطرافم که در وضعیتی مشابه زوج این فیلم قرار دارند توصیه کنم. اما هر چه فیلم پیش می رفت از این قصد بیشتر منصرف می شدم و حالا می خواهم به زوج های مذکور تاکید کنم که این فیلم را نبینند.

فیلم با تردید زن درباره بچه دار شدن، علیرغم توصیه پزشک و همچنین اصرار همسرش که نگران سلامتی اوست، شروع می شود و با درگیری ناخواسته این زوج در ماجرای طلاق زوج دیگری از دوستانشان ادامه می یابد. در پایان دوباره توصیه دکتر و باز هم چهره مردد زوج،  یعنی چی؟ پس حاصل طی کردن این مسیر پر تنش و پایان تراژیک فیلم (داستان فیلم را لو نمی دهم) برای شخصیتهای اصلی چه بود؟ شروع از یک تردید و ختم دوباره به همان تردید. یعنی این همه ماجرا و تنش و تجربه نباید به یک نتیجه گیری این وری یا اون وری منجر شود. آخر پایان باز هم اصول و قواعدی دارد، در جدایی نادر از سیمین در انتها دختر تصمیم خود را گرفته است، اما کارگردان آن را برای ما نشان نمی دهد، اما در شکاف قضیه به کلی فرق دارد چهره های این زوج حتی انصراف از بچه دار شدن را هم نشان نمی دهد و هنوز در همان نقطه اول در آغاز فیلم هستند.

از این نظر گس فیلم قبلی اسدی زاده (که به نمایش عمومی درنیامده) از شکاف جلوتر است. اگرچه شخصا با مضمون غلط آن که یک تعبیر عوامانه و اشتباه از بازگشت نتیجه اعمال انسان در همین دنیاست، مشکل داشتم، اما کارگردان توانسته بود دایره ای که رسم آنرا از یک شخصیت فیلم شروع کرده بود در انتها و پس از گذر از زندگی چند شخصیت و رسیدن به همان نفر اول کامل کند.

 

مرگ ماهی (سید روح­الله حجازی) رکوردی تازه در سینمای ایران

 

 

این می تواند در سینمای ایران یک رکورد باشد که با گذشت یک ساعت از فیلم هنوز متوجه نشویم در این خانواده که بر سر جنازه مادر گرد هم آمده اند، کدامیک پسر یا دختر خانواده هستند و عروس و داماد خانواده کدامند؟ اولین و بدیهی ترین کار فیلم معرفی درست و به موقع شخصیت های حاضر در صحنه و روابط بین آنها است. وقتی این معرفی و به دنبال آن درک روابط بین شخصیتها با تأخیر انجام شود طبیعی است که تماشاگر نمی تواند ماجرا را دنبال کند و متوجه ظرایف و کدهایی که کارگردان در جای جای فیلم برای رسیدن به نتیجه ی نهایی قرار داده بشود. البته با فرض اینکه ماجرا و کدی وجود داشته باشد.  حجازی با مرگ ماهی طرفداران فیلم زندگی خصوصی آقا و خانم میم از جمله نگارنده را از خودش نا امید کرد و نشان داد که فیلم خوب ساختن قبل از بازیگر  و فیلمبردار توانا به یک فیلمنامه نویس خوب در کنار کارگردان – که البته می تواند خود کارگردان هم باشد-  نیاز دارد و حالا جای خالی طالب آبادی در کنار حجازی کاملا به چشم می آید.

 

 

 روباه (بهروز افخمی) استخدام تروریست از سر گذر

 

 

 

چرا وقتی همه متریال لازم برای ساخت فیلمی جذاب مهیاست خروجی نهایی آن چیزی نیست که انتظار داریم؟ متریال لازم  یعنی  یک بهروز افخمی که از تعلق خاطرش به سینمای داستانگو، دارای قهرمان، پرده عریض و اکستریم کلوزآپ با خبریم، موضوع مهم و پر تنشی همچون ترور اشخاص مرتبط با یکی از مناقشه برانگیزترین مسائل سه دهه اخیر ایران یعنی انرژی، هسته ای و سرانجام کلیشه امتحان شده ی جوانی سرتق که با سودای جهشی در زندگی نا آگاهانه به دام ماجرایی خارج از کنترل می افتد. یکی از علت هایش شاید این باشد که نویسنده و کارگردان آنقدر درگیر نمایش و توصیف با جزئیات تیم ماموران اطلاعاتی تعقیب کننده شده که آن سوی ماجرا یعنی جاسوس اسرائیلی را به شکلی ساده انگارانه تصویر کرده است. یعنی کارگردان از ما انتظار دارد باور کنیم اسرائیلی که چند دهه است با بخشی از جهان در افتاده با آن سازمان اطلاعاتی اش  برای ترور،جاسوس با یک کیف پر از دلار به ایران می فرستد که پرسه بزند توی خیابانهای تهران و از سر گذر با تست رانندگی تروریست استخدام کند؟ حالا این را زیاد جدی نمی گیریم که این جناب جاسوس از قضا برادر نخست وزیر اسرائیل هم هست و این را می گذاریم به حساب شیطنت و بازیگوشی های افخمی که قصد داشته یک تریلر مفرح بسازد. راست اش را بخواهید آدم برای انجام یک بنایی ساده در خانه هم اینجوری از سر گذر کارگر نمی آورد. سه دهه پیش مهدی صباغ زاده در فیلم سناتور استخدام بیژن امکانیان توسط  قاچاقچی مواد مخدر را با مقدمه چینی منطقی تری نمایش داد که از تماشاگر هم جواب مناسب را گرفت و سناتور هنوز هم یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران باقی مانده است. افخمی کارگردان جوان و بی تجربه ای نیست که نداند مشنگ فرض کردن دشمن می تواند تمام تلاشی که با تمرکز بر جزئیات برای  نمایش هوش و درایت و تلاش ماموران خودی شده است، را بر باد دهد.  احتمالاً افخمی کمی دیر به فکر حضور در جشنواره امسال افتاده است و فرصت تمرکز بر همه جزئیات فیلم را نداشته است.

 

 

 خانه دختر (شهرام شاه‌حسینی) جستجوی بی حاصل

 

 

شیوه روایت در فیلم خانه دختر نشان دهنده آن است که هنوز محبوبترین روش نزد فیلمسازان ایرانی برای ایجاد دلهره و تعلیق که البته آسانترین روش هم هست عدم ارائه اطلاعات و سرانجام ایجاد شوک در تماشاگر است. همان شیوه ای که درست  مقابل شیوه تعلیق هیچکاکی است و در آن  در طول ماجرا اطلاعات تماشاگران از اطلاعات شخصیتهای فیلم درباره ماجرا بیشتر است و تماشاگر همواره تشنه دانستن این موضوع است که شخصیت اصلی کی و چگونه با موضوع مواجه میشود و عکس العمل او دربرابر آن چه خواهد بود.

دختری در روز عروسی­اش بطور غیر منتظره­ای می میرد. ابتدا موضوع تصادف است، اما همکلاسی ها موضوع مرگ را مشکوک و دور از انتظار می­دانند پس برای کشف ماجرا به راه می افتند، هر چه فیلم پیش می رود بر ابهام افزوده می شود و در میانه فیلم آنها قادر به کشف موضوع نیستند. تا اینجا هیچ اشکالی که باعث خرده گیری شود وجود ندارد، حتی ضرباهنگ فیلم مناسیب است و تماشاگر را با خود همراه می کند. اما اشکال در شیوه روایت ادامه ماجرا و باز شدن گره های داستان است. دو همکلاسی متوفی ناامید از کشف ماجرا هریک به دنبال کار و زندگی خود می روند. حتی تا اینجا هم اشکالی وجود ندارد و قابل قبول است. همه که خانم مارپل و شرلوک هولمز نیستند تا گره اینچنین معماهایی را بگشایند و به راز ماجرا پی ببرند. در نیمه دوم روایت یکباره در فلاش بک تمامی ماجرا از یکی دوساعت قبل از حادثه فوت ماجرا از زاویه­ای دیگر روایت  و گره معمای مرگ دختر گشوده می شود. اما باز این هم محل اشکال نیست، اشکال اساسی اینجاست که اگر قرار بود ماجرا اینگونه روایت و گره ایجاد شده باز شود، پس چه نیازی به این بود که دو همکلاسی متوفی به دنبال کشف ماجرا باشند و از این نظر کل بخش اول و جستجوی آنها اضافی و زائد به نظر می آید.

 

البته فیلم این نقطه ضعف را پشت موضوع تکان دهنده اش که همان علت مرگ/خودکشی دختر است پنهان می کند.


 تاريخ ارسال: 1393/11/12
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>صادق:

ممنون بابت نقدای منصفانه و آپدیت کردن روزانه ی صفحه...

0+6-

سه‌شنبه 21 بهمن 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.