پرده سینما

زیبایی در اوج سادگی؛ نگاهی به «اوگتسو مونوگاتاری» ساخته‌ی کنجی میزوگوچی

پیمان عباسی‌نیا

 

 

 

 

 

 

 

 

هر پنج‌شنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!

 

با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!

 

نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما

 

 

 

 

 

Ugetsu Monogatari

كارگردان: کنجی میزوگوچی

فيلمنامه: ماتسوتارو کاواگوچی و یوشیکاتا یودا [براساس مجموعه داستانِ اوئدا آکیناری]

بازيگران: ماسایوکی موری، کینویو تاناکا، ایتارو اوزاوا و...

محصول: ژاپن، ۱۹۵۳

زبان: ژاپنی

مدت: ۹۴ دقیقه

گونه: درام، معمایی، فانتزی

جوایز مهم: کاندیدای ۱ اسکار و برنده‌ی شیر نقره‌ای جشنواره‌ی ونیز، ۱۹۵۳

 

 

■ طعم سینما - شماره‌ی ۷۷: اوگتسو مونوگاتاری (Ugetsu Monogatari)

 

 

طعم سینما - اوگتسو مونوگاتارییکی از بی‌شمار تعاریفی که درباره‌ی زیبایی وجود دارد، این است که «چیزی به‌جز سادگی نیست». مختصر و مفید! از جمله شاهدمثال‌های ارزنده‌ی تعریف مذبور در عالم سینما، به‌نظرم اوگتسو مونوگاتاری ساخته‌ی درخورِ ستایش کنجی میزوگوچی است. سادگی‌ای که در تمامیِ عناصر فیلم موج می‌زند، فراتر از زیبایی محض است و شانه به شانه‌ی اعجاز می‌ساید. Ugetsu Monogatari را که ترجمه‌ی انگلیسی‌اش می‌شود: Tales of Moonlight and Rain، می‌توان به "افسانه‌های مهتاب و باران" برگرداند.

گنجورو (با بازی ماسایوکی موری) یک استاد سفالگر است که با پسر خردسال و زن مهربان‌اش، میاگی (با بازی کینویو تاناکا) در روستایی کوچک روزگار می‌گذرانند. برادر گنجورو، توبی (با بازی ایتارو اوزاوا) و همسرش، اوهاما (با بازی میتسوکو میتو) هم به گنجورو و توبی در کار کمک می‌کنند. از وقتی گنجورو، سفال‌هایش را با قیمت خوبی در شهر می‌فروشد، برای ثروتمند شدن خود را به آب و آتش می‌زند. در این میان، توبی نیز خیال دارد سامورایی شود و احترام و اعتباری به‌دست بیاورد...

علی‌رغمِ وجود فرسنگ‌ها فاصله‌ی فرهنگی و جغرافیایی، انگار هرچه باشد ما شرقی‌ها زبان یکدیگر را بهتر می‌فهمیم! در فیلم، نکاتِ ریزی موجود است که -چه بوداییِ سده‌ی شانزدهمی ژاپن باشی، چه ایرانیِ مسلمان و اصیل امروزی- ناخودآگاه در زندگی روزمره هم رعایت‌شان می‌کنی. مثلاً به‌یاد بیاورید گنجورو را در عمارت اعیانی بانو واکاسا (با بازی ماچیکو کیو) وقت هوشیاری، زمانی که تمام‌مدت سرش را پایین انداخته است و به چهره‌ی زن خیره نمی‌شود. یا توجه کنید به سکانسی که همین گنجورو -که هست‌وُنیست‌اش را از کف داده- پس از مدتی طولانی به خانه بازمی‌گردد؛ مرد، دستِ خالی نمی‌آید و چیزی -هرچند کم‌بها- برای همسر و فرزندش همراه می‌برد.

هنگامی که هنوز گنجورو به روستا بازنگشته، تصور می‌کنید دردناک‌ترین سکانسِ فیلم مربوط به دیدار نامنتظره -و محتومِ- توبی و اوهاما در آن محله‌ی کثیف است غافل از این‌که ضربه‌ی پایانیِ اوگتسو مونوگاتاری صبح فردای رجعتِ مردِ راه‌گم‌کرده رقم می‌خورد؛ به‌شکلی به‌شدت منقلب‌کننده با دیالوگ‌هایی تأثیرگذار و تأثربرانگیز که فقط خودتان بایستی ببینید و بشنوید و بفهمیدش تا کاملاً دست‌تان بیاید از چه حال‌وُهوایی حرف می‌زنم. در اوگتسو مونوگاتاری درست هرجا که حس می‌کنیم بالاخره آرامش و رفاهی پایدار عاید کاراکترهای فیلم شده است، ناگهان همه‌چیز زیروُرو می‌شود؛ شاید تأکیدی مداوم بر بی‌اعتباریِ لذایذ دنیای فانی.

اوگتسو مونوگاتاری از درهم‌تنیدگی زندگی و مرگ می‌گوید؛ در جای‌جایِ اثر، شاهد حضور این دو رکن جدایی‌ناپذیریم که اوج‌اش همان پایان درخشان فیلم است. به دست فراموشی سپردن حقایق، واقعی محسوب کردن مجازها و به دام جنونِ ناشی از آرزوهای دوروُدراز افتادن... از جمله مصائبی هستند که سرنوشتِ دو خانواده‌ی فیلم را دست‌خوش تغییر می‌کنند. در اوگتسو مونوگاتاری رفته‌ها از بازماندگان‌شان غافل نیستند و این‌جهانی‌ها هم از اشباح مردگان کام برمی‌گیرند.

اوگتسو مونوگاتاری از نگره‌های فمینیستی خالی نیست؛ یک مرد پررنگِ درست‌وُحسابی و قابلِ دفاع در فیلم نمی‌یابیم. برعکس، زن‌ها همگی -حتی بانو واکاسا- به‌نوعی قربانی بلاهایی‌ هستند که جامعه -بخوانید: مردهای جامعه- بر سرشان آوار کرده‌اند. البته شایان توجه است که زاویه‌ی دید مورد اشاره‌ی کارگردان ابداً مخلِ روایت نمی‌شود، توی ذوق نمی‌زند و هیچ نسبتی با پزهای به‌اصطلاح روشن‌فکرانه‌ی توخالی ندارد بلکه از تاریخچه‌ی زندگی و گذشته‌ی خودِ میزوگوچی می‌آید و ادابازی نیست.

قصه، سرراست است و پیام ساده‌ی همه‌فهمی هم می‌دهد: «طمع‌کاری و زیاده‌طلبی، عاقبت خوشی ندارد.» فیلمنامه‌ی اوگتسو مونوگاتاری اقتباسی است و براساس ترکیب دو داستان از مجموعه‌ای -تحت همین عنوان- اثر اوئدا آکیناری، توسط ماتسوتارو کاواگوچی و یوشیکاتا یودا نوشته شده. درواقع در متنِ منبع اقتباس، گنجورو و توبی برادر نیستند و هریک قصه‌ی جداگانه‌ای -با مضمونی همانند- دارند.

علی‌رغم این‌که اوگتسو مونوگاتاری عاری از نماهای نزدیک و نمایش خطوط چهره‌ی بازیگرهاست اما مخاطب به لمسِ عمیق‌ترین احساسات انسانی نائل می‌آید که بی‌تردید این‌هم از معجزات سینمای عالیجناب میزوگوچی است. در نقطه‌ی مقابلِ دیگر شاهکارساز ژاپنی، یاسوجیرو اوزو -که پیش‌تر از جادوی داستان توکیواش در طعم سینما نوشته بودم [۱] [۲]- دوربینِ کنجی میزوگوچی در اوگتسو مونوگاتاری غالباً حرکت دارد و ایستا نیست.

اوگتسو مونوگاتاری با این‌که آکنده از کثیف‌ترین وقایعی است که حول‌وُحوش جنگی بیهوده، می‌تواند گریبان‌گیر اقشار فرودست اجتماع -به‌خصوص زن‌هایشان- شود ولی فیلمِ آلوده‌ای نیست. میزوگوچی، پلیدی‌ها و سبعیت‌ها را در لفافه نشان می‌دهد به‌طوری‌که به‌عنوان مثال، حتی نظاره‌گر ریختن قطره‌ای خون از دماغ هیچ بنی‌بشری نیستیم.

پلان‌های مسحورکننده‌ی آقای میزوگوچی از قایقرانیِ شبانه، روی دریاچه‌ی آرام و مه‌آلود، بیننده‌ی شیفته‌ی هنرهای تجسمی شرق دور را به‌یاد نقاشی‌های پرشکوه ژاپن طی سده‌های پیشین [۳] می‌اندازد. میزانسن میزوگوچی طی مواجهه‌ی توبیِ حالا سامورایی با زنِ بی‌آبرو شده‌اش در آن خانه‌ی بدنام نیز مثال‌زدنی است که با مکالمه‌ی دردآلود و پر از گله‌گذاریِ زن و شوهر به پیوست‌اش، مبدل به یکی از قله‌های دست‌نیافتنیِ این شاهکار سینماییِ بلندمرتبه می‌شود. اوگتسو مونوگاتاری قصه‌ی آزمندی دو برادر در بلبشوی حاصل از جنگ داخلی است که پوچیِ میل به کسب ثروت و قدرت را با سبک‌وُسیاقی شاعرانه در اتمسفری وهم‌انگیز، گوش‌زد می‌کند.

 

پیمان عباسی‌نیا

دو‌شنبه ۱۱ اسفند ۱۳۹۳

 

[۱]: جالب است بدانید که هر دو فیلم، در یک سال ساخته شده‌اند.

[۲]: برای مطالعه‌ی نقد داستان توکیو، کلیک کنید بر «مثل قطار، مثل آب»؛ منتشره در پنج‌شنبه ۱۸ دی ۱۳۹۳، پرده‌ی سینما.

[۳]: مثلاً ببینید: پرده‌ی چوبیِ «درختان نهان‌زا، اثر هاسگاوا توهاکو»، مربوط به دوره‌ی مومویاما، سده‌های شانزدهم و هفدهم (از کتاب هنر در گذر زمان، نوشته‌ی هلن گاردنر، برگردان محمدتقی فرامرزی، انتشارات آگاه و نگاه، چاپ هفتم، پاییز ۱۳۸۵، صفحه‌ی‌ ۷۳۶).

 

 

برای مطالعه‌ی شماره‌های دیگر، می‌توانید لینک زیر را کلیک کنید:

■ نگاهی به فیلم‌های برتر تاریخ سینما در صفحه‌ی "طعم سینما"



 تاريخ ارسال: 1393/12/11
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>بهروز بهراد :

این فیلم فوق العاده ست. قصه ی بسیار مهییج . موسیقی بومی ژاپن ، جنبه های انسانی حیرت انگیز ، حرکت های فوق العاده ی دوربین همه و همه یه شاهکار آفریده . میشه گفت معجزه ی میزوگوچی. نما ها ی بسیار زیبا حرکت قایق روی آب های مه آلود عالی بود. داستان غریب و دلهره آور ارواح ِ عمارت کوتسوکی و روح همسرش در انتها ی فیلم واقعا زیبا بود. فیلمی که هرگز خسته کننده نیست و بارها میشه دید .

1+0-

چهارشنبه 13 دي 1396



>>>مهدي:

مونوگاتاري و سانشوي مباشر و زندگي اوهارا و خيابان شرم از بهترينهاي سينما و ميزوگوچي

0+1-

دوشنبه 19 تير 1396



>>>نیما:

عالی مثل همیشه فیلم های ژاپنی مورد علاقه من هستن خسته نباشین

3+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>احتشام:

ترجمه فیلم به زبان فارسی می شود "افسانه های ماه رنگ پریده پس از باران" از پرده سینما تعجب میکنم چرا عنوان فارسی را انتخاب نکرده است؟

1+11-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>ma:

سلام!افرین بر شما،بسیار زیبا و قشنگ نوشتید!با تشکر.سربلند باشید.

4+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>خادم:

سپاس.....................................

4+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>مجتبا:

من ندیدم این فیلمو با جرات میگم حتی اسمشم نشنیدم!!!

4+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>یه نفر:

به دنبال موفقیت زندگی اوهارو ماسیاچی ناگاتا دوست قدیمی میزوگوچی به او پیشنهاد کرد با اختیار تام فیلم اوگتسومونوگاتاری (۱۹۵۳) را بسازد. فیلمنامهٔ این فیلم را یودا و کائوگوچی باهم نوشتند. منبع اقتباس آنها، مجموعه قصه‌ای به همین نام است که آن را اکنیاری یوئدا در قرن هجدهم نوشته بود و دیگری داستان دکور نوشتهٔ گی دوموپاسان است. داستان فیلم در دوران جنگهای داخلی در قرن شانزدهم می‌گذرد. گنجوروی کوزه‌گر، به قصد فروش کوزه‌هایش، خانه را ترک می‌کند؛ اما در زیبایی گمراه‌کنندهٔ جهانی رویایی گم می‌شود. روح شاهزاده‌ای که سالها پیش مرده است، او را اغوا می‌کند. وقتی که این رویا درهم شکسته می‌شود و گنجورو به روستایش باز می‌گردد؛ پی می‌برد که همسرش را سربازان کشته‌اند. گنجورو، برای بزرگ کردن فرزندش، تن به هر حقارتی می‌دهد. در روایتی موازی توبی، برادر گنجورو را دنبال می‌کنیم. او مشتاق است سرباز بزرگی شود، در این راه، به دوز و کلک نیز متوسل می‌شود. وی در خانه‌ای بدنام، با همسرش روبرو می‌شود و نادم و پشیمان همراه همسرش به روستا باز می‌گردد تا به برادرش، در یکی از نامه‌های فراوانی که میزوگوچی برای یودا نوشت؛ درونمایهٔ اصلی فیلم را چنین شرح داده است: «آیا جنگ از انگیزه‌های شخصی حکمرانان نشأت می‌گیرد یا منشأ آن علاقهٔ مردم است؟ چگونه خشونت که به قالب جنگ درمی‌آید، باعث سرکوب دیگران می‌شود و هم از نظر روحی و هم از نظر جسمی، مایهٔ عذاب آنها می‌شود؟» میزوگوچی، این درونمایه را نه با واقعگرایی مستندگونه، بلکه با دیدگاهی هیچان‌انگیز، شرح می‌دهد؛ دیدگاهی که در آن واقعگرایی و سوررئالیسم، واقعیت خشک، عبوس و ملموس و رویایی آشفته، به گونه‌ای فریبنده، در کنار یکدیگر دیده می‌شوند. دانلد ریچی اعتقاد دارد که زیبایی ظاهری فیلم و پیام اخلاقی و محافظه‌کارانهٔ اوگتسو... در نماهای ابتدایی و انتهایی فیلم متجلی شده‌اند. : «اوگتسو... با یک نمای پانوراما، حول دریاچه‌ای آغاز می‌شود؛ نمایی که از حاشیهٔ انتهایی دریاچه آغاز می‌شود و سپس، با حرکت رو به پایین دوربین، سرانجام به دهکده می‌رسد. فیلم، با تصویر پدر و پسری تمام می‌شود که ظرفی برنج بر سر قبر همسر/مادر آورده‌اند... ، دوربین توقف می‌کند؛ سپس، با چرخشی افقی و سپس حرکتی عمودی، همان شکل حرکت در نمای ابتدایی را پیدا می‌کند. این نماهای شبیه به هم اما متفاوت، مانند دو قلاب؛ یعنی، فیلم را دربرگرفته‌اند. این دو نما به دو مارپیچی شبیه‌اند که داستان دو زن را روایت می‌کنند که یکی، از زندگی به سمت مرگ رفته است و دیگری شبحی است که از مرگ به سوی زندگی می‌آید.» میزوگوچی به میاگاوا-فیلمبردارش-، گفته بود که دلش می‌خواهد فیلمش مانند نقاشیهای ژاپنی که بر روی طومار رسم می‌شوند؛ به نظر بیاید؛ یعنی انتقال فضا و اتمسفر، با حرکات سیال دوربین دنبال شود.

6+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>یه نفر:

اولین فیلم ناطق میزوگوچی وطن نام دارد که در سال ۱۹۳۰ آن را ساخت. این اثر، اولین فیلم ناطق سینمای ژاپن نیز محسوب می‌شود و همانند دیگر آثار ابتدایی ناطق، تکنیک صدابرداری آن ضعیف است. او در فیلم بعدی‌اش معشوقهٔ یک خارجی که فیلم صامتی است. به گونه‌ای منطقی از نمای بلند یا نما- صحنه استفاده کرده است. این اولین فیلمی است که میزوگوچی در آن از نمای بلند بهره برده است؛ این شیوه، بعدها به عنوان جزیی مهم از سبک میزوگوچی شناخته شد. او می‌گوید: "طی فیلمبرداری یک صحنه، اگر حسی عاطفی بر صحنه حاکم باشد، دلم نمی‌خواهد صحنه را قطع کنم. تا آنجا که ممکن است، آن را کش می‌دهم."

4+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>یه نفر:

میزوگوچی پس از شش سال تحصیل،وقتی یازده سال داشت، دیگر نتوانست به تحصیل ادامه دهد؛دلیل این امر،فقر مالی‌ خانواده بود؛ پدرش او را نزد اقوامشان در موریوکا فرستاد که‌ در آنجا عموی میزوگوچی در بیمارستانی به شغل داروسازی‌ مشغول بود.او در سال ۱۹۱۲ به خانهء پدری‌اش بازگشت؛اما پدرش که مورد نفرت او نیز بود،اجازه نداد که وی بار دیگر به‌ مدرسه برود.احساس عقب‌ماندگی به دلیل نداشتن‌ تحصیلات رسمی،همهء عمر گریبان میزوگوچی را رها نکرد. در ۱۹۱۳ خواهرش شغل طراحی الگوهای کیمونو را برایش دست و پا کرد.دو سال بعد،یعنی زمانی که مادرشان‌ درگذشت؛ سوزو-خواهر میزوگوچی-پدر را به آسایشگاه‌ سالمندان سپرد و دو برادرش را نزد خود برد.میزوگوچی،در مؤسسهء آیوباشی،نقاشی رنگ و روغن و آبرنگ به شیوهء غربی‌ را آموخت.در آن زمان او شیفتهء زندگی شهری در توکیو شد و به تماشای آثار نمایش مختلفی می‌رفتک که در آساکوزا و به‌ شیوهء غربی اجرا می‌شدند.وی آثار زولا،موپاسان و تولستوی‌ را می‌خواند اما رمان‌نویسان ژاپنی برایش ارجح بودند؛کسانی‌ مانند کافوناگی،به دلیل طبیعت‌گرایی‌ای که در آثارش به چشم‌ می‌خورد؛کویواوزاکی به خاطر روایتهای جامع و نمادینی که‌ می‌نوشت؛یا کیوکاایزومی به دلیل پرداخت زیبایی که از ملودرامهای عصر میجی ارائه می‌کرد.

7+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>یه نفر:

کنجی میزوگوچی در ۱۶ می ۱۸۹۸ در محلهٔ متوسطی به نام هونگو، در شهر توکیو و نزدیک معبد یوشیما به دنیا آمد. پدرش، «زنتارو» به کار تعمیر سقف چوبی خانه‌ها اشتغال داشت و مادر چینی تبارش «ماسا» دختر یک تاجر ناموفق گیاهان دارویی بود. میزوگوچی هفت سال داشت که به دلیل شکست تجاری پدرش، مجبور شد همراه خانواده، به محلهٔ فقیرنشین آساکوزا نقل مکان کند. همزمان با جنگ روسیه، بنا بود پدرش، مقادیری بارانی به ارتش بفروشد، اما چنین نشد. در همان سال، برادر کوچکتر او یعنی «یوشیو» به دنیا آمد؛ در این زمان، «سوزو» خواهر چهارده سالهٔ او را به خانواده‌ای دیگر سپردند تا یک نانخور کمتر شود. آن خانواده نیز، دخترک را به خانه‌ای متعلق به گیشاها فروختند. سوزو تا سال ۱۹۲۵ در آن مکان باقی ماند تا اینکه شخصی او را از آن محل نجات داد و با وی ازدواج کرد.[۲] این نخستین تجارب زندگی، تأثیر عمیقی بر زندگی پرتلاطم‌ میزوگوچی باقی گذارد.به هنگام نقل مکان به آساکوزا،اولین‌ نشانه‌های رماتیسم در او ظاهر شد؛بیماری‌ای که در تمام‌ عمرش او را رها نکرد.دردهای رماتیسمی به هنگام خشم‌ شدت می‌یافتند و باعث لقوه در شانهء راست او می‌شدند.وی‌ در سال ۱۹۰۷ به مدرسهء ابتدایی ایشیما رفت و در آنجا با ماتسوتارکائوگوچی آشنا شد.کائوگوچی بعدها رمان‌نویس‌ موفقی شد و فیلمنامهء بسیاری از آثار میزوگوچی را به همراه‌ وی نوشت.

7+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>زهرا:

چیزی به‌جز سادگی نیست... ایول من عاشق سادگی ام ^_^

4+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>زینب کریمی:

سلام و خدا قوت! واقعا فیلمی دیدنی بود. امیدوارم همه سینما دوستان سعادت دیدن اش را داشته باشند! متشکرم از تحلیل مفید و مختصرتان و موفق باشید.

6+1-

دوشنبه 11 اسفند 1393



>>>eli:

Like☆☆☆

6+0-

دوشنبه 11 اسفند 1393




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.