موحد منتقم
نقد و بررسی فیلم «رخ دیوانه» ساخته ابوالحسن داودی
مضامین اخلاقی و اجتماعی رخ دیوانه واقعاً قدیمی و به شدت کلیشه ای هستند. داوودی با تمام پیشرفتی که نسبت به فیلم تقاطع داشته هنوز هم در شناخت نسل جوان جامعهاش لنگ میزند. نگاه او به پدیده های امروزی «فیسبوک» و شبکههای اجتماعی نگاه کهنه و منتقدانهایست و به اصطلاح نگاه پدربزرگانه است.
رخ دیوانه دائم به جای گول زدن مخاطب در حال دروغ گویی به اوست!
نقش آفرینی بازیگران فیلم نیز همه تکراری است؛ طناز طباطبایی عین نقش خود در فیلم مرهم را تکرار می کند، ساعد سهیلی مشابه کلاشینکف است، امیر محمد زند مانند سریال مثل شیشه پلیس شده است، بیژن امکانیان همان پدر شیک و ثروتمند اما مستاصل و درمانده تقاطع است و صابر ابر هم همان »صابر ابر» همیشگی است.
رخ دیوانه را شاید وفتی برای بار اول نگاه کنید به نظرتان فیلم خیلی خوبی بیاید، ولی اگر برای دومین بار به تماشای آن بنشینید متوجه می شوید که چقدر حفره های فیلمنامه ای دارد.
در انتهای فیلم «پیروز» که همان رخ دیوانه و راوی داستان است می میرد! پس کل این داستان را کی تعریف کرده است؟ مگر اینکه همزمان با پیشبرد داستان تعریف کرده باشد پس چرا بعضی جاها خودش هم از داستان جا می ماند؟ شاید برای اینکه تماشاگر را گول بزند به خودش دروغ می گفته؟ بگذریم! رخ دیوانه است دیگر!
رخ دیوانه یک فیلم اپیزودیک با داستانسازی هالیوودی است. این فیلم، مجموعه ای از کلیشه هایی است که با حداقل بداعت و خلاقیت در ایده پردازی با روکشی پر از زرق و برق ظاهری به تصویر کشیده شده اند. برای کسانی که فیلم های هالیوودی زیاد تماشا می کنند حل معماهای فیلم خیلی کار ساده ایست. دقیقاً از جایی که داستان کشته شدن نگهبان در ساختمان یک بار به دروغ گفته می شود کاملاً مشخص می شود که بقیه ماجرا هم دروغین است. رخ دیوانه تا حدودی من را یاد فیلم می دانم تابستان گذشته چه کردی انداخت. مخصوصاً وقتی همکار پلیس تماس می گیرد و می گوید ماجرا را از نزدیک دیده است. و همچنین فیلم شباهت زیادی به فیلم Cry Wolfدارد. در اصل فیلم رخ دیوانه مخلوطی از این دو فیلم است.
فیلم خیلی سریع شروع می شود. داودی با بهرهگیری از افکتهای برگرفته شده از ماهیت تکنولوژیهای نوین ارتباطی، ابتدای فیلم را با ریتمی تند – چیزی شبیه دنیایی که در شبکههای اجتماعی و نرم افزارهای چت در حال وقوع است – آغاز میکند. شخصیت های داستان یکی پس از دیگری به سرعت و مسلسل وار معرفی و سرگذشتشان بازگو می شود؛ اما این معرفی فقط بینننده را گیج می کند،بدون اینکه تأثیری در پیشبرد داستان داشته باشد.
چند جوان متعلق به خانواده های ثروتمند که وجه مشترک همه آن ها «بی پدر و مادر» بودن است، یک گروه در فضای مجازی تشکیل داده اند. برخی از آن ها از شدت رفاه زدگی، برای تفریح و خوشگذرانی، ماشین های گران قیمت اعضای خانواده خود را به در و دیوار می کوبند و می خندند! اما در این میان دو جوان از طبقه کم درآمد با آن ها بُر می خورند و در ادامه داستان بین آنها یک شرط بندی اتفاق می افتد که سرنوشت تمامی آن ها را تغییر می دهد.
فیلمنامه رخ دیوانه شامل یک بستر قصه اصلی است و مجموعه ای از خرده داستان ها که به طور موازی باهم جلو می روند. در طول روایت داستان و در فواصل زمانی مختلف، تغییر قضاوت هایی شکل می گیرد و فیلم بارها تلاش می کند مخاطب را غافلگیر کند. تم اصلی داستان جذاب است. اینکه چه اتفاقی در انتها می افتد برای بیننده جالب است؛ ولی داستان های فرعی فیلم به تمامی ضعیف و «فیلمفارسی» وار هستند و فیلم را از نفس انداخته اند.
مضامین اخلاقی و اجتماعی رخ دیوانه واقعاً قدیمی و به شدت کلیشه ای هستند. داوودی با تمام پیشرفتی که نسبت به فیلم تقاطع داشته هنوز هم در شناخت نسل جوان جامعهاش لنگ میزند. نگاه او به پدیده های امروزی «فیسبوک» و شبکههای اجتماعی نگاه کهنه و منتقدانهایست و به اصطلاح نگاه پدربزرگانه است.
رخ دیوانه با وجود ظاهر پرزرق و برق اش نگاهی به شدت واپس گرا دارد. داوودی عدم توفیق این نسل را هنوز هم در روایات کلیشه ای هزاران بار گفته شده می داند. هرزگی مادر، دروغگویی و ضعف پدر، طمعکاری برادر، فقر، نفرت طبقه فرودست از فرادست، فقدان والدین و ..! او سعی می کند انفصال بین دو نسل در شمال تهران و جنوب آن را در «بی پدر بودن» آن ها بداند. و فرقی نمی کند که در این امتداد پدر مفقود باشد یا سایه ای از ترس درباره او وجود داشته باشد، یا او با یک کراوات شل منتظر برگشت دخترش از گردش باشد و یا چاقوی بی خطری برای پسرش به ارث گذاشته باشد. فیلم داستان های به شدت به دردنخور و خارج از ریتمی برای معرفی شخصیت هایش انتخاب کرده است. داستان مادر و پدر «غزل» خیلی دور از واقعیت است! اینکه مادری که برای پول ازدواج کرده، با اینکه عشقی به آن بچه ندارد بچه اش را نگه داشته باشد، و پدر دنبال اقامت بچه را ایران می آورد تا بزرگ کند. از همه بدتر بخشی که «پیروز» را به دل خانه «ماندانا» میفرستد و راز آسیبدیدگی دختر و اعتیاد او را میگشاید است. حقیقتاً نیازی به بازآفرینی سکانسِ تجاوز آن غول بیشاخ و دم نبود! اینجاست که داوودی تیر خلاص را به پیشانی اثرش میزند. به راحتی می شد با تدوین مجدد بخشهایی از فیلم –مانند همین داستان «ماندانا» و مادرش و داستان «شکوفه»- را حذف کرد که نه تنها اتفاقی در داستان نمی افتد بلکه ریتم فیلم بهتر خواهد شد. تدوینگر رخ دیوانه همچنین نتوانسته بین سکانس های فیلم ارتباط برقرار کند و به همین دلیل فیلم را در 7 پرده تعریف می کند. اما طوری که از پرده ی پنجم به بعد رمقی برای تماشاگر تا انتهای د استان نمی ماند.
دقیقاً از همان سکانس که جمع تصمیم میگیرد داستانی خیالی را برای تماس گیرندهی تلفنی تعریف کند، فیلم دست خودش را برای تماشاگر رو می کند. با داستان دروغین این جمع، به آسانی میتوان شک کرد که داستان قبلی هم که مسعود دربارهی درگیریاش با کارگر در خانه تعریف کرده بود دروغ است. مخصوصاً اینکه «مسعود» و «شکوفه» یک دفعه از میانهی داستان غیبشان میزند و دیگر خبری ازشان نمیآید کاملاً مشخص می کند که تمام اتفاقات داستان زیر سر این دو نفر است. فیلم دائم به جای گول زدن مخاطب در حال دروغ گویی به اوست!
در فیلم های شاهکار از این دست مانند و سپس هیچ نبود (1945) رنه کلر، فیلمنامه نویس و کارگردان با دادن اطلاعات درست و بازی با ذهن مخاطب او را گمراه می کنند، ولی در فیلمی مانند رخ دیوانه کارگردان با دروغ گفتن می خواهد بیننده را فریب دهد و در پایان بگوید رو دست خوردی! در پرده ششم که دیگر کارگردان فقط می خواهد مخاطب را غافلگیر کند بدون اینکه به منطق داستانی توجهی داشته باشد. فصل ورود دوباره «شکوفه» به داستان و فهمیدن دلیل این ماجرا بسیار ساده انگارانه است. «شکوفه» انگیزهی کافی برای انجام این توطئه چینی را ندارد و باج گیریاش از «ماندانا» برای بنگاه خیریه باور پذیر نیست؛ چه کسی را دیده اید برای کار خیر باج گیری کند؟! در ثانی زمینه چینی لازم در سکانسهای قبلی برای حضور مجدد او در پایان داستان، وجود ندارد. دیدن «پیروز» و «مسعود» در شب حادثه، به فیلم الصاق شده است و قابل قبول نیست!
نقش آفرینی بازیگران فیلم نیز همه تکراری است؛ طناز طباطبایی عین نقش خود در فیلم مرهم را تکرار می کند، ساعد سهیلی مشابه کلاشینکف است، امیر محمد زند مانند سریال مثل شیشه پلیس شده است، بیژن امکانیان همان پدر شیک و ثروتمند اما مستاصل و درمانده تقاطع است و صابر ابر هم همان »صابر ابر» همیشگی است.
نکته جالب این است که این فیلم برنده سیمرغ بلورین «بهترین فیلم» جشنواره فیلم فجر شده است که به نظر نگارنده باید به جای سیمرغ بلورین جایزه «زرشک بلورین» را می برد. فیلمی که یک داستان کلیشه ای هالیوودی را به کمک فیلمبرداری پر زرق و برق و کارگردانی قابل قبول تعریف می کند و دائم دروغ می گوید تا مخاطب را غافلگیر کند!
رخ دیوانه را شاید وفتی برای بار اول نگاه کنید به نظرتان فیلم خیلی خوبی بیاید، ولی اگر برای دومین بار به تماشای آن بنشینید متوجه می شوید که چقدر حفره های فیلمنامه ای دارد. راستی در انتهای فیلم «پیروز» که همان رخ دیوانه و راوی داستان است می میرد! پس کل این داستان را کی تعریف کرده است؟ مگر اینکه همزمان با پیشبرد داستان تعریف کرده باشد پس چرا بعضی جاها خودش هم از داستان جا می ماند؟ شاید برای اینکه تماشاگر را گول بزند به خودش دروغ می گفته؟ بگذریم! رخ دیوانه است دیگر!
در همین رابطه بخوانید
رخ آشفته؛ نقد و بررسی فیلم «رخ دیوانه» ساخته ابوالحسن داوودی. -کاوه قادری
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|