پیمان عباسینیا
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
Rio Bravo
كارگردان: هاوارد هاکس
فيلمنامه: جولز فورتمن و لی براکت [براساس داستان کوتاه بی. اچ. مککمپل]
بازيگران: جان وین، دین مارتین، ریکی نلسون و...
محصول: آمریکا، ۱۹۵۹
زبان: انگلیسی
مدت: ۱۴۱ دقیقه
گونه: وسترن
فروش: بیش از ۵ میلیون دلار
■ طعم سینما - شمارهی ۱۰۴: ریو براوو (Rio Bravo)
۵۶ سال، یک عمر است! [۱] و حالا دیگر اصلاً اهمیتی ندارد که زمانی ریو براوو، جوابیهی هاوارد هاکس به ماجرای نیمروز (High Noon) [ساختهی فرد زینهمان/ ۱۹۵۲] [۲] بوده. ماجرای نیمروز و ریو براوو سالهاست راه خود را میروند، کاری به کار هم ندارند(!) و هرکدام جایگاهی خدشهناپذیر در اذهان علاقهمندانِ پروُپاقرصِ سینمای کلاسیک پیدا کردهاند.
ریو براوو خط داستانیِ تکرارشده و خیلی سادهای دارد. مأمور قانونِ شهر مرزیِ ریو براوو، کلانتر جان چنس (با بازی جان وین)، جو بوردت (با بازی کلود اکینز) را به جرم قتل زندانی میکند. جو برادرِ مرد ثروتمند و بانفوذ منطقه، ناتان بوردت (با بازی جان راسل) است و بههمین خاطر، تلاشی جدّی برای آزاد کردناش آغاز میشود درحالیکه کلانتر بهجز یک وردستِ درگیر با اعتیاد به الکل بهنام دود (با بازی دین مارتین) و پیرمردی لنگ بهاسم استامپی (با بازی والتر برنان) نیروی کمکیِ دیگری ندارد و دستتنهاست...
میبینید که داستان ریو براوو فاقدِ پیچیدگی خاصّی است، اشارهای بر اینکه عالیجناب هاکس برای جذابْ قصه تعریف کردن در سینما، احتیاج به ماجراهای محیرالعقولِ مندرج در فیلمنامه ندارد؛ همچنان که نیازی به دیالوگ هم ندارد؛ شاهدمثالاش همان ۳ دقیقهی فصل افتتاحیهی فیلم است که در سکوت محض سپری میشود طوریکه به شکمان میاندازد نکند ریو براوو فیلمی متعلق به سالهای سینمای صامت باشد!
آقای هاکس در ریو براوو تا میتواند شخصیت میسازد؛ شخصیتهای اصلی، مکمل و فرعی و هریک را هم بهقدر کفایت به تماشاگرش میشناساند. از سکانس عالی آغازین تا موعد ظاهر شدنِ آن THE END زردِ خوشرنگ، ریو براوو در حال افزودن جزئیات بر پازلِ شخصیتیِ پرملاتِ آدمهای ریز و درشتاش است. توجه داشته باشید این شخصیتپردازیِ رو به کمال که پیراموناش حرف میزنم، بهمنزلهی روشنتر شدنِ تدریجی ابعاد ناشناختهای از کاراکترهای فیلم -از آن جنس که مثلاً پیچ غیرمنتظرهای در مسیر قصه ایجاد کنند- نیست بلکه شبیهِ ساختمانی است که با گذشت زمان، بهمرور بر استحکاماش افزوده میشود.
جهان ساخته و پرداختهی هاوارد هاکس در ریو براوو جهان تنش و اضطراب و بهطور کلی، جهان غیرمنتظرهها نیست؛ حتی آنوقت که بدمنها در هجوم شبانهشان به هتل، کلانتر و دود و فدرز و کارلوس و زناش را یکجا گرفتار میکنند، چندان ترس برمان نمیدارد چون احساسی قدرتمند به ما میگوید که کلانترِ شکستناپذیر و وردستهایش، دوباره کنترل اوضاع را در دستشان میگیرند.
بههیچوجه قصد ندارم وارد بازی بیمزه و پوچ مقایسهی ریو براوو و ماجرای نیمروز شوم! فقط به این نکته بسنده میکنم که بهنظرم بنیادیترین تفاوت ریو براوو با ماجرای نیمروز به کمک گرفتن یا نگرفتنِ مرد قانون از اهالی شهر کوچک بازنمیگردد و تضاد اصلی، ناشی از جهانهایی است که بنا میکنند. جهانِ ریو براوو امنِ امن است و جهانِ ماجرای نیمروز از ابتدا تا انتها، پرالتهاب. و هرکدامشان هم جذابیتهای مخصوصِ خودشان را دارند.
قابلِ حدس بودنی که دربارهاش گفتم، مطلقاً به این معنی نیست که با فیلمی بیجذابیت و کسلکننده رودرروئیم؛ ریو براوو آنی در خودش دارد که بیننده را تا واپسین لحظه بهدنبال خودش میکشاند و منِ دستبهقلم را هم ترغیب میکند به وقت گذاشتن و نوشتن. این "آن"، "جادو"، "اعجاز" یا... همان چیزی است که بین تمامی فیلمهای درجهی یک تاریخ سینما، مشترک بوده و هست. در ریو براوو هیچ المانی از فیلم، پررنگتر از بقیه نیست و اصطلاحاً توی چشم نمیزند. نه کارگردانیِ ریو براوو به رخ کشیده میشود، نه فیلمبرداری و تدویناش، نه بازیگری و الخ. سهل و ممتنع بودن دیگر مشخصهی آثار ماندگار سینماست.
اضافه بر آن امنیت پیشگفته، ریو براوو از طنزی شیرین هم بهره میبرد که -بهاتفاق- اتمسفری سرخوشانه به فیلم بخشیدهاند. حالوُهوای مطبوعی که درنهایت به مخاطب نیز انتقال مییابد و حالاش را خوب میکند. بینندهی فارسیزبان این حال خوش را میتواند از نسخهی دوبلهی فیلم دریافت کند؛ بهخصوص از دوبلهی دوم [۳] و کلکلهای کلانتر (با صدای ایرج دوستدار) و استامپی (با صدای عزتالله مقبلی). البته شیوهی نقشگوییِ چنگیز جلیلوند بهجای دود در دوبلهی مذکور مورد پسندم نیست چرا که معتقدم به کوشش دین مارتین برای هرچه باورپذیر کردنِ دود -بهعنوان دائمالخمری که مصمم است ترک کند و غرورش را پس بگیرد- آسیب رسانده و ظرایف بازیاش را نیستوُنابود کرده! بگذریم.
علیرغم رعایت عمدهی قاعدههای معهودِ سینمای وسترن و پیشبینیپذیریاش، ریو براوو وسترنی صددرصد سنتی و متعارف نیست. مشت نمونهی خروار است؛ مثالی سهلالوصول میزنم. فیلم وسترن را اغلب همهمان با چشماندازهای وسیع و خوشعکساش میشناسیم؛ در تمام تایم ۱۴۱ دقیقهایِ ریو براوو چنین قابهایی وجود ندارد و لوکیشنها، بهشدت محدود هستند.
اگر قرار به گزینشِ فقط یک سکانس از فیلم باشد، من آن جمع دوستانه و آواز خواندن و ساز زدنِ قهرمانهای دوستداشتنیمان را انتخاب میکنم که از صمیمیت، سرخوشی و گرمایی نایاب لبپر میزند. در ریو براوو یکجور رفاقت، پایبندیِ تخلفناپذیر به اصول و مردانگیای جلبِ نظر میکند که بهخصوص کیمیای رفاقتاش این روزها در هیچکجا و پیش هیچکس پیدا نمیشود و خوابوُخیالی حسرتناک بیشتر نیست!
پیمان عباسینیا
پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۹۴
[۱]: منظورم ۵۶ سالی است که از زمان نمایش عمومی ریو براوو در مارس ۱۹۵۹ میگذرد.
[۲]: برای مطالعهی نقد ماجرای نیمروز، کلیک کنید بر لینکِ «شاهکار نامتعارف سینمای وسترن»؛ منتشره در پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳، پردهی سینما.
[۳]: در این دوبله؛ ایرج دوستدار بهجای جان وین، چنگیز جلیلوند بهجای دین مارتین، جلال مقامی بهجای ریکی نلسون و جان راسل، عزتالله مقبلی بهجای والتر برنان، رفعت هاشمپور بهجای انجی دیکینسون و جواد پزشکیان بهجای وارد باند نقش گفتهاند.
برای مطالعهی شمارههای دیگر، میتوانید لینک زیر را کلیک کنید:
■ نگاهی به فیلمهای برتر تاریخ سینما در صفحهی "طعم سینما"
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|