پرده سینما

امیدبخش و تلخ، غریب و غیرقابل توضیح! نقد و بررسی فیلم «غول» ساخته جرج استیونس

غلامعباس فاضلی



 


 

 




 

 

هر پنج‌شنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!


 



با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!

 

 

 

غول Giant


کارگردان: جرچ استیونس

فیلمنامه: فرد گیول، هنری گینسبرگ

مدیر فیلمبرداری: ویلیام. سی. ملور

تدوین: ویلیام هورنبک

موسیقی متن: دیمیتری تیومکین

تهیه‌کننده: جرج استیونس

محصول: برادران وارنر

بازیگران: الیزابت تیلور، راک هادسن، جیمز دین، مرسدس مک کمبریج، سال مینئو، کارول بیکر...

نخستین نمایش: ۴ اکتبر ۱۹۵۶

هزینه فیلم: ۴ میلیون دلار

فروش فیلم: ۳۹ میلیون دلار

زبان فیلم: انگلیسی

رنگی (وارنر کالر)

مدت زمان فیلم: ۲۰۱ دقیقه

 

 

طعم سینما – شماره ی ۱۴۹ : غول (Giant)

 

پوستر فیلم «غول» ساخته جرج استیونسفیلم های افسانه ای را دوست دارم. «افسانه ای» واژه ای با مفاهیم گسترده است که در اینجا منظورم از آن «تخیلی» نیست، بلکه «افسانه ساز» است؛ «خالق رویا» و به قول فرنگی Blockbuster غول یکی از این فیلمهاست.

فیلم های طولانی مدت را دوست دارم! در عمرم از کمتر فیلم هشتاد-نود دقیقه ای خوش ام آمده! به نظرم فیلم های طولانی تر، فیلم های جدی تری اند  چون از سوی سازندگانشان «جدی تر» گرفته شده اند! فیلم هایی مثل بربادرفته، جی.اف.ک، نیکسون، شکارچی گوزن، ارباب حلقه ها، هزار و نهصد، باری لیندون، پدرخوانده، لورنس عربستان، دکتر ژیواگو، و... و...  همین فیلم غول که خیلی وقت ها در نظر عموم ممکن است حتی کسالت آور جلوه کنند!

به نظرم فیلم آنقدر بزرگ هست و آنقدر عالی است که نوشتن «نقد» درباره آن کار خیلی سترگی است. بنابراین من در این یادداشت مختصر تلاش می کنم چند مدخل پیش روی خوانندگان بگذرام که بتوانند (با وجود قلم نارسای من، البته شاید!) دریابند چطور می شود از تماشای فیلم «لذت» بیشتری برد؛ که اتفاقاً از ابتدا قرار من در «طعم سینما» همین بود. اینکه راههایی اگر شده کوچک و باریک و اگر پیش آید بزرگ و گسترده پیش روی خوانندگان بگذاریم که از تماشای یک فیلم بیشتر لذت ببرند.

 

مدخل اول: جیمز دین

 

باید اقرار کنم من اساساً جیمز دین را دوست ندارم! و هر وقت کسی خواسته غول  را به عنوان «یکی از فیلم های جیمز دین» معرفی کند، حسابی حرص خورده ام! به نظرم یکی از نخستین کارهایی که در مواجهه با فیلم غول انجام شده است تثبیت فیلم به عنوان «یکی از فیلم های جیمز دین» است! که اساساً مدخل غلطی است!

این فیلم واقعاً ربطی به فیلم های نوجوانانه ای مثل شرق بهشت (۱۹۵۵) و شورش بی دلیل (۱۹۵۵) ندارد. غول یک فیلم «مردانه» است. و سرشار از معناهایی درباره زندگی، مردانگی و مسئولیت پذیری.

 

مدخل دوم: ادنا فربر

 

ادنا فربر  (۱۹۶۸-۱۸۸۵) یک بانوی داستان نویس آمریکایی است که شهرت او در ایالات متحده از شهرتی که در کشورهای دیگر دارد خیلی بیشتر است. او متخصص نوشتن داستان هایی با پسزمینه عاشقانه است که محدوده زمانی آنها دو- سه نسل را شامل شود. و البته در آنها تاریخ ایالات متحده مورد توجه قرار بگیرد. از جمله فیلم های ساخته شده بر اساس داستان های فربر می توان به سیمارون (۱۹۳۱) و (۱۹۶۰) [نسخه دوم را آنتونی مان و چارلز والترز ساختند] بیا و بگیرش [ساخته هوارد هاوکس و ویلیام وایلر] (۱۹۳۶) قصر یخ [با بازی ریچارد برتون و رابرت رایان، و مارتا هایر به کارگردانی وینسنت شرمن] (۱۹۶۰) اشاره داشت.

همین سه خصوصیت توجه به نسل ها، توجه به عشق، و توجه به تاریخ به این بانوی داستان نویس امتیاز قابل قبولی می بخشد.

یادم هست در دوره دبیرستان سخت دنبال کتاب غول بودم و می دانستم توسط انتشارات امیرکبیر/پرستو در سالهای خیلی دورتری به فارسی ترجمه و منتشر شده است. [ترجمه سیروس ارشادی] از قضا کتاب در کتابخانه شخصی دوست ام بهروز ضیاء بود و بهم امانت داد. این لطف اش تا امروز در یادم مانده است. کتاب با نقاشی/عکس آبرنگی از الیزابت تیلور و راک هادسن واقعاً افسانه ای جلوه می کرد! اما خب وقتی آن را خواندم به نظرم بی سر وته، ضعیف و نانسجم بود! [بهروز ضیاء که بعدها «علوم آزمایشگاهی» خواند عضو یکی از خانواده های فرهیخته جنوب بود و پدرش آموزگاری حکیم و دبیر. انگار قسمت بود امروز یادش بیافتم...]

توانایی های داستان نویسی خانم فربر در هر حدی که بوده، به نظرم آثارش قابلیت های درجه یکی در برگردان سینمایی دارند و تأثیرگذارند.  گاه با خودم فکر کرده ام فیلم رود سرخ (۱۹۴۸) هوارد هاوکس (بر اساس داستان بوردون چی س) تحت تأثیر نوول های ادنا فربر بوده است...

 

 

مدخل سوم: جرج استیونس

 

جیمز دین در فیلم غول ساخته جرج استیونسبدون شک جرج استیونس مهمترین آدم فیلم غول است. یادم هست جایی اندروساریس بزرگ، او را صاحب یک تریلوژی درباره زندگی آمریکایی (و شاید انتقاد از آن) دانسته بود و آن سه فیلم عبارت بودند از مکانی در آفتاب (۱۹۵۱شین (۱۹۵۴)  و همین فیلم غول.

دریافت او در داستان ادنا فربر بسیار بسیار عمیق تر از خود داستان بوده است. او در کارگردانی کیفیتی در حد اعلاء والا به فیلم بخشیده است و باعث شده فیلم به اثری «غریب» و «غیر قابل تعریف» تبدیل شود که شاید امروز بشود از آن به عنوان «کالت» تعبیر کرد. (امیدوارم کاوه قادری یکی از متخصصین «کالت شناسی» در ایران جوازی در این باره برای فیلم غول صادر کند که من خوشحال می شوم!)

یادم هست جان هوارد لاوسن در کتاب «سیر تحولی سینما» غول را «فاقد انسجام و آشفته» ارزیابی کرده بود و امیر نادری در گفتگوی مفصل اش پس از فیلم دونده (۱۳۶۳) اشاره کرده بود « يک ساعت اول فيلم غول ساخته جورج استيونس که غريبی و تازگی عجيبی داشت» که به نظر من نادری درست زده بوده به هدف!

 

مدخل چهارم: دیمیتری تیومکین

 

موسیقی او برای این فیلم استثنایی و جادویی است. من به خصوص عاشق قطعه ی «فصل شکار» Hunt Scene هستم. خیلی حیرت آور است که یک کارگردان روس، در دوره ای دراز مدت چنین عالی برای «وسترن»های بزرگ تاریخ سینما موسیقی ساخته باشد! و حالا که صحبت موسیقی این فیلم شد به عنوان یک «کلکسیونر» موسیقی فیلم این را هم عرض کنم که آلبوم موسیقی غول که سی دی آن نخستین بار در سال ۱۹۸۹ منتشر شد شامل ۱۲ تراک بود. چند سال قبل در ویرایشی جدید (و البته غیر رسمی) نسخه ای شامل ۳۱ تراک عرضه شد. ولی خب چیز کاملی نبود، تا اینکه اخیراً در دسامبر سال ۲۰۱۵ نسخه کامل و نهایی موسیقی فیلم غول در ۲ سی دی و شامل  ۶۱ تراک منتشر شد که حقیقتاً ضیافتی است...

 

 

مدخل پنجم: ویلیام هورنبک

 

الیزابت تیلور و جیمز دین در فیلم غول ساخته جرج استیونساو یکی از بزرگترین تدوینگران تاریخ سینماست که حد اعلاء و اعتلای تدوین او را می توانیم در فیلم مکانی در آفتاب جرج استیونس بینینم. قبلاً در مقاله ای تئوریک به تشریح درباره تدوین این فیلم نوشته ام.

کار او در فیلم غول طبیعتاً درخشان است. در طول این چندین و چند ساله هر بار فیلم غول را دیده ام در دقیقه های نخستین فیلم، جایی که «جردن بیک بندیکت» (راک هادسن) از قطار پیاده می شود و پدر «لزلی» با اتومبیل به ایستگاه راه آهن برای پیشواز آمده، به دو نمایی فکر می کنم که ویلیام هورنیک آنها را به هم «دیزالو» کرده در حالی که قاعدتاً باید «برش» می خوردند. نمای بسته پاهایی که از قطار پایین می ایند و دست هایی دو مرد که با هم مصافحه می کنند. هر بار که فیلم را می بینم به خود می گویم: «چه دیزالو عجیبی!»

یا توجه کنیم به صحنه ای که «لوز» خواهر بندیکت (با بازی مرسدس مک کمبریج) اسب لزلی را در بیابان می آزازد. پیوند نماهای بسیار دور از اسب و سوارکار در دشت گسترده، به نماهای بسیار نزدیک از مهمیزهایی که تن اسب را می خراشند جسورانه است.

 

 

مدخل ششم: پیش بینی هولناک راک هادسن

 

سال ها قبل گفتگویی از راک هادسن خواندم. گفتگو در دهه ۱۹۷۰ ( واحتمالاً پس از موفقیت سریال تلویزیونی مک میلان و همسرش (۱۹۷۷-۱۹۷۱)) انجام شده بود. در آن گفتگو راک هادسن چیزی گفته بود با این مضمون که «هر وقت به یاد آخرین حرفهایی که در فیلم غول به جیمز دین گفتم می افتم، پشت ام می لرزد! و اشاره کرده بود به گفتگوی تند آنها در دوره میانسالی در اواخر فیلم. هادسن گفته بود: در آن صحنه من به جیمز دین گفتم "تو دیگه مرده ای، نابود شده ای، کارت تمام است!" و پس از گرفتن آن صحنه جیمز دین سوار اتومبیل اش شد و تصادف کرد و کشته شد! پیش ینی هولناکی بود!

 

 

مدخل هفتم: ژانر

 

 

عکسی که کمتر دیده شده: راک هادسن سر صحنه فیلم غول همراه با جرج استیونس (پشت به دوربین)سویه هایی از ژانر «وسترن» در فیلم غول وجود دارد. و همچنین ژانر «تاریخی». ولی خب فیلم غول یک فیلم در ژانر «درام» است. حضور مختصاتی از ژانرهای مختلف در یک فیلم می تواند برای آن بسیار خطرناک باشد و فیلم را نابود کند. مثل فیلم طلای مک کنا (۱۹۶۹) جی لی تامپسون که ادغام ژانر «وسترن» و «تاریخی» نابودش کرده. غول از این ورطه دشوار به سلامت جسته که خب اتفاق نادر و فرخنده ای است.

 

 

مدخل هشتم: نمای پایانی

 

غول جزو معدود فیلم های تاریخ سینماست که نمای پایانی آن چشم انداز گسترده ای از دشت یا خیابان نیست. (جهت ملاحظه کارکرد دورنما در پایان فیلم های آمریکایی مقاله آقای وایلر ما همگی اشتباه می کردیم به قلم نگارنده را ملاحظه فرمایید). بلکه با تصویر بسته ای از چهره نوادگان به پایان می رسد که ترکیب ویژه ای است از تلخی و امید.

 

 

مدخل نهم: دوبله فارسی

 

تماشای دوبله فارسی فیلم غول را به همه خوانندگان توصیه می کنم. تا سالهای سال در افواه افسانه ای می چرخید که دوبله ای فارسی از این فیلم وجود دارد! ولی این دوبله از پس پرده بیرون نمی آمد! تا اینکه حدود سه سال پیش دوبله این فیلم در محافل خصصوصی دست به دست گشت و امروز که روی سایت های دانلود فیلم هم قابل تهیه است.

مدیر دوبلاژ علی خان کسمایی بزرگ و ابدی است و برخی از گویندگان عبارتند از: چنگیز جلیلوند (بیک بندیکت / راد هادسن + جت رینک/ جیمز دین)، مهین کسمایی (لزلی/ الیزابت تیلور)، منوچهر والی‌زاده، مهین بزرگی ، نصرت الله حمیدی، حسن عباسی و ... سرآمد گویندگان فیلم به اعتقاد من مهین کسمایی است که جادوی غریبی در آواهای او نهفته است.



مدخل نهم: ربه کا

 

 

عکسی کمتر دیده شده از فیلم غول؛ ضبط سکانس مربوط به مریلندچیز دیگری که من در فیلم دوست دارم توارد فیلم با ربکای دافنه دو موریه است! به نظرم نقش «لزلی» بازخوانی جرج استیونس از «خانم دو وینتر» رمان ربه کا است. با این تفاوت که راوی رمان ربه کا دختری فقیر و بی نام است، که اتفاقاً عمداً دوموریه هرگز به نام او در سراسر کتاب اشاره ای نمی کند. اما «لزلی» دختری متعلق به یک خانواده اصیل و ثروتمند است.

هر دو وارد فضای غریب و بزرگی می شوند. در رمان دوموریه «ماندرلی» Manderley است و در فیلم غول «ریاتا» Reata است.

«ربه کا» در رمان دوموریه پیش از وقوع داستان مرده است، اما ندیمه وفادارش خانم «دانورس» (با بازی جودیت اندرسون) تأثیر عجیبی روی زندگی دخترک می گذارد. و در فیلم غول خانم «دانورس» تبدیل شده به «لوز» با بازی مرسدس مک کمبریج.

هر دو نیز می می میرند! «لوز» زودتر و خانم «دانورس» در پایان ربه کا.

 

 

مدخل یازدهم: من و غول!

 

 

این یک خاطره کاملاً شخصی است! اما غول تنها فیلم تاریخ سینما است که من در دوره ای حدود ربع قرن، مدام در پی یافتن و داشتن نسخه های بهتر و بهتری از آن بوده ام!

نمی توانم در این مقاله خویشندار باشم! و اشاره ای نکنم به اشتیاق بی پایان ام در طول سال های سال برای دیدن فیلم غول با کیفیت بهتر و بهتر!

تا سال های زیادی اصلاً  نمی شد فیلم غول را پیدا کرد. یادم هست نخستین بار در اوائل دهه ۱۳۷۰ که ویدئوهای VHS رواج داشت، موفق به دیدن نسخه کپی شده از Betamax فیلم شدم! فرصت مغتنمی بود که لطف و کرامت دوست عزیزم سید حسن حسینی برایم فراهم شد.

نسخه بعدی یک سال بعدتر در آرشیو فیلم های VHS بنیاد سینمایی فارابی با کیفیت بهتر به دست ام رسید که البته چون از تلویزیون یکی از کشورهای خارجی ضبط شده بود، برای پخش تلویزیونی کوتاه شده بود.

در سال ۱۳۷۵ نسخه بهتری به لطف مجتبی طبخی عزیز به دست ام رسید.

در سال ۱۳۷۷ نسخه ای بهتر! باز به لطف مجتبای عزیز!

در سال ۱۳۸۵ DVD اصل فیلم همراه مخلفات! در ۳ لوح به دست ام رسید! مرحمت مرتضی طبخی عزیز و وجد آن شب را از یاد نمی برم!

در سال ۱۳۸۸ نسخه زیرنویس فارسی فیلم روی ۲ DVD به دست ام رسید!

در سال ۱۳۹۰ دوبله فیلم روی DVD به دست ام رسید! مرحمت کننده، حضرت دوست، رضا مقدم نازنین بود که خدا به سلامت داردش.

در سال ۱۳۹۲ نسخه Blu ray فیلم را به زبان اصلی گرفتم

در سال ۱۳۹۴ نسخه دوبله فیلم روی Blu ray به دست ام رسید.

 

 

 

مدخل دوازدهم: جان کلام

 

الیزابت تیلور سر صحنه فیلم غولبله! به اعتقاد من «جان کلام» در مورد فیلم غول چیز حیرت آوری است که نمی شود به روشنی مختصات آن را مشخص کرد. فیلم در اجرا، در کارگردانی خیلی فراتر از آنچه است که در فیلمنامه نوشته شده است. برای مثال به چند صحنه از فیلم اشاره می کنم:

 

یک)ورود بندیکت به «مریلند» در نخستین نماهای فیلم. او را از پشت شیشه قطار می بینیم و چشم اندازهای سرسبز «مریلند» روی شیشه افتاده و گروه دختران سوارکار گاه و بیگاه روی همان شیشه دیده می شوند. موسیقی تیومکین بیداد می کند. جادوی عجیبی در این صحنه وجود دارد که نمی توانم توضیح اش بدهم.

 

دو)افسانه ای ترین سکانس فیلم، چند صحنه ابتدایی دلبری کردن «لزلی» (الیزابت تیلور) از «بندیکت» (راک هادسن) در منزل پدری اش است. «بندیکت» از تگزاس به «مریلند»  آمده تا اسب گران قیمیتی را از پدر «لزلی» بخرد. سر میز شام با وجود فروتنی «بندیکت»، «سر دیوید» نامزد نصفه و نیم بند «لزلی» در می یابد این آقا یک مزرعه دار معمولی نیست بلکه مالک نیمی از ایالت گسترده تگزاس است! شب از بالکن اتاق خواب، «لزلی» به «بندیکت» جوان شب به خیر می گوید و تا صبح بیدار می ماند که هر چه کتاب تاریخ تگزاس در خانه دارند بخواند. فردا صبح سر میز صبحانه او در گفتگویی کمی تند و بسیار دلفریبانه، آقای «بندیکت» را به سبک و شیوه ای که هیچ زنی در تمام تاریخ سینما، واصولاً در تمام دنیا! نتوانسته قُر بزند، قُر می زند! مثل برق و باد!

چند دقیقه بعد وقتی هر دو در حیاط خانه بی اختیار به سمت War Winds/تندباد (اسب لزلی) می روند گویی هر دو جادوی عشق هم شده اند. هر دو به سمت اسب می روند. قطاری که آقای «بندیکت» قرار بوده سوار آن شود و به تگزاس برگردد در پسزمینه در حال گذر است. قطار چه اهمیتی دارد وقتی تبسم «لزلی» هست؟! در نمای بعدی هر دو اسب را با دستهایشان گرفته اند، و در نمای بعدی (پس از یکی از آن دیزالو های استثنایی ویلیام هورنبک) آنها زن و شوهری جوان هستند در کوپه اختصاصی قطار.

الیزابت نیلور و جیمز دین در فیلم غول. عکس جنبه تزئینی دارد!این یکی از بهترین سکانس های تاریخ سینماست. و شاید تجلی استثنایی ترین عشق در تاریخ سینما.

 

سه)صحنه دیگری که خیلی دوست اش دارم جایی است که «لزلی» کمی سرخورده از دست شوهرش، با دو- سه تا بچه برمی گردد «مریلند» تا در جشن عروسی خواهرش شرکت کند. در اوج عروسی، «بندیکت» سرزده وارد مجلس می شود و زن و شوهر در سکوت به هم نگاه می کنند و میزانسن آنقدر درخشان است که ما حس می کنیم این عروسی خواهر «لزلی» نیست، بلکه عروسی خود اوست. و حیرت آورتر اینکه ما در ابتدای فیلم «عروسی» او را نمی بنیم. گویی استیونس نابغه به خوبی دریافته کجا از نمایش جشن عروسی صرفنظر کند و کجا به کارش بگیرد.

 

چهار)صحنه کتک خوردن راک هادسن در رستوران در اواخر فیلم واقعاً تکان دهنده است. او از دست گارسون درشت قامتی که که یک نژادپرست متعصب است و نگاه چپ به عروس «بندیکت» می کند اما به خاطر منزلت خانواده «بندیکت» ساکت می ماند و  تلافی اش را سر پیرمرد سرخپوستی که می خواهد وارد آنجا شود درمی آورد، به سختی کتک می خورد. این ۱۰ سال قبل از کتک خوردن مارلون براندو در فیلم تعقیب (۱۹۶۶) آرتور پن است!

 


 غلامعباس فاضلی


دی ماه نود وچهار

 

بعد از تحریر:

 

-عکس معروفی از فیلم وجود دارد که در آن تفنگی روی شانه جیمز دین است و الیزابت تیلور جلوی او تقریباً زانو زده! این یک عکس کاملاً «تزئینی» است و ربطی به فیلم ندارد!

 

برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند می توانید اینجا را کلیک کنید

 


 تاريخ ارسال: 1394/10/17
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>زانیار:

اه منم حالت تهوع میگیرم وقتی به عنوان فیلمی ازش اسم میبرن که جیمز دین توش بازی کرده. این کار رو برای اعجوبه ای مثل تاتسویا ناکادایی یا آلپاچینو یا هر کس دیگه ای هم خوشم نمیاد ! برای این بزرگواران جای خود دارد ولی برای بازیگر فوق معمولی ای مثل این پسر بچه فقط موجب بیزاری اند. خدا جانی دپ هم بود یه چیزی آخه عددی نیست ایشون :-(

1+1-

شنبه 16 فروردين 1399



>>>رودابه دعوتی:

در 12 سالگی این فیلم را در سینما دیدم آن زمان سینما خیلی برای من جالب وسحر انگیز بود داستان فیلم زیاد یادم نیست اما زیبایی الیزابت تایلور روی پرده سینما با آن چشمان سبز رنگ فوقالعاده بود جیمز دین خیلی خوشقیافه بود راک هودسن بلند قامت وجذاب واقعا که سینما جادو میکرد خوش آن روزها

2+0-

سه‌شنبه 5 ارديبهش



>>>ترانه:

هنوز فیلم سرپا و موثریه این "غول". پارسال دیدمش

36+0-

جمعه 18 دي 1394



>>>بهمن و برو بچه ها:

عکس تزئینی فیلم غول!!! یعنی ما اینهمه وقت گول خورده بودیم! امان از دست تبلیغات!

44+0-

جمعه 18 دي 1394



>>>رعنا:

مدخل 9 یعنی "ربکا" دافنه دوموریه واقعن واقعن جالب بود

38+0-

جمعه 18 دي 1394



>>>اسفندیار:

سپاس برای این مرور دلی و عاشقانه بر یکی از صفحات کلاسیک سینما

41+0-

پنجشنبه 17 دي 1394



>>>علیرضا:

واااااای! چقدر این فیلم بزرگ و دیدنیه

51+0-

پنجشنبه 17 دي 1394



>>>امیر:

خوشحالم که توی این چندشماره طعم سینما سروقت فیلمهای غول رفتین! "غول" هم که واقعاً غول است

84+0-

پنجشنبه 17 دي 1394




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.