امیر اهوارکی
روزنامچه فجر ۳۴/ ۱
نقد و بررسی فیلم های سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
بازیگر پرکار روز اول، شقایق فراهانی است به سبب بازی در دو فیلمی که متوالیاً پخش شدند: نقطۀ کور (در نقش خواهر محمدرضا فروتن) و نیمهشب اتفاق افتاد (در نقش خواهر حامد بهداد)
و اما فیلمهای روز اول کاخ جشنواره:
اهالی خیابان یک طرفه/ مهدی باقری (مستند)
برداشت دوم از قضیه اول/ پویان باقرزاده
گیتا/ مسعود مددی
نقطه کور/ مهدی گلستانه
نیمهشب اتفاق افتاد/ تینا پاکروان
خیابان ادیان
اهالی خیابان یک طرفه/ مهدی باقری
خلاصه: مستندی درباره خیابان سی تیر
فیلمی به تهیه کنندگی مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی. یک مستند متوسط، اما رو به خوب. ریتمش کند است و حوصلۀ تماشاگر عادی را سر میبرد. اما نفهمیدم که چرا ساخت آن به مدت چهار سال طول کشیده است.
این فیلم به دوران گذشته و اکنونِ خیابان سی تیر در منطقه دوازده تهران میپردازد. خیابانی که بیش از همه، محل زندگی اقلیتهای دینی است؛ ارامنه، یهودیان، زرتشتیان، کلیسا؛ کنیسه، آتشکده و البته مسجد. بعد از مستند خونه ساخته خدایار قاقانی که به یکی از خانههای اشرافی دوران قاجار در این منطقه میپرداخت این مستند توانسته روحیه حاکم بر خیابان سی تیر را تصویر کند، خیابانی که سابقاً قوام السلطنه نام داشت. به دلیل آنکه خانه این وزیر در سال 1297 شمسی در آنجا ساخته شد. خانهای بزرگ که بعد از انقلاب اسلامی، به بنیاد فارابی و موزه آبگینه تبدیل گشت.
مستندساز چند نفر از ساکنان قدیم و کنونی این محله را انتخاب کرده و از ورای خاطرات آنها به تاریخ این محله نقبی میزند. در برخی موارد نیز به واسطه نریشن به تاریخ قاجار سرک میکشد؛ میدان مشق، مریضخانه دولتی تهران و...
یک تله تئاتر کامل
برداشت دوم از قضیه اول
خلاصه: دو زوج، در فکر این هستند که چطور از دست پارتنرهایشان خلاص شوند.
دوران جدیدی در سینمای ایران با ساختار نماهای بلند شکل گرفته است. نوعی از دکوپاژ که از قضا به تئاتر نزدیکتر است تا سینما. این فیلم، نمایشی یک ساعته بود با یک مقدمه و یک مؤخره. جالب توجه است که این فیلم، خیلی بیشتر از فیلمهای پیشین به تئاتر شبیه شده است. زیرا کارگردان به صحنه میآید و نظر میدهد و ایراد میگیرد. طرفه اینکه چهار بازیگر اصلی فیلم نیز با نام خودشان در فیلم بازی کردهاند.
هنر فیلم ماهی و گربه (1392) و مخصوصاً فیلم قاعده تصادف (1391)، در بازیهای آنها بود. اما این فیلم، حتی آنها را هم ندارد. بیش از نیمی از بازیها ضعیف و مصنوعی هستند و کارگردان در پایان میآید و خرده میگیرد که این چه نوع بازی کردن است. بدین ترتیب، همه چیز ماستمالی میشود! فیلمنامه نیز مصنوعی و باورناکردنی است، مخصوصاً لحظات مونولوگها. اما این فیلمنامه گروهی که نام هفت نفر نویسنده در آن دیده میشود اگر ارزش داشته که این تعداد آدم را به خود مشغول کند چطور چهار تا بازیگر سینما یا تئاتر را نتوانسته جذب کند؟ از قضا موضوع بیپولی تهیه کننده نیز جزو دیالوگهای فیلم است. اما علت اصلی بد بودن بازیها، ضعف فیلمنامه است.
تکنیک هیچکاک در فیلم طناب (1948)، در پایان دو سکانس از فیلم، به کار آمده است. هیچکاک ترفندی اندیشیده بود که بعد از ده دقیقه، کسی از جلوی دوربین عبور کند و تصویر سیاه شود تا بتوانند حلقه نگاتیو را عوض کنند. اما در اینجا برای چه بود؟ اگر ماهی و گربه با بیست بازیگر در لوکیشن باز میتواند 130 دقیقه فیلم بگیرد پس چرا اینها با چهار بازیگر در فضای بسته نتوانستند؟
مادری
گیتا
یک فیلم زنانه و بهتر است بگویم مادرانه ساختۀ مسعود مددی که فیلم اول سینماییِ او محسوب میشود. از ایشان قبلاً تلهفیلم فراموشی (1386) را با بازی حسین یاری در شبکۀ چهار دیده بودم. فیلمنامه را آقای مددی به همراهی همسرش نوشته و ظاهراً سهم خانم میترا تیموریان، بیشتر بوده است. چون فضای فیلم را کاملاً به سمت موضوعات مورد علاقۀ زنان کشانده است. هرچند که فیلم خوشبختانه فمینیستی و سیاهاندیش نیست.
فیلمنامه به طور دقیق نوشته شده و به طور تقریبی در هر ده دقیقه یک اتفاق در فیلم رخ میدهد: خبر بارداری (دقیقه 10)، تصادف (20)، آمدن نسترن (30)، دیدار گیتا با او در مزار (40)، شبهۀ پدر متین (50)، رفع ابهام (60)، ملاقات دو مادر (70). سکانس خبر یافتن گیتا به تصادف، که نقطۀ عطف فیلم محسوب میشود، بسیار خوب از کار درآمده. او فغان نمیکند ولی جیغ بیربط یکی از بیماران برای این صحنه به کار میآید.
ریتم فیلم گرچه کند است ولی برای مخاطبان اصلی فیلم که نسوان باشند مناسب خواهد بود. اگر کسی با این موضوعات مادرانه ارتباط برقرار نکند همراهی با فیلم را از دست خواهد داد. از بازی خوب خانمها مریلا زارعی و سارا بهرامی، باید یاد کرد. در عوض بازی دو جوان فیلم، دلچسب نیست. حتی شاید بتوان گفت که انتخاب آنها اشتباه بوده است. موضوع فیلم یعنی بحران عقیم بودن و نزاع بر سر فرزند، در واقع یک مشکل خانوادههای غربی است و بنده از این لحاظ نیز با فیلم ارتباط برقرار نکردم. لحن دیالوگها، گاهی آزاردهنده میشد. مانند اولین رویارویی نسترن با گیتا و ایضاً آخرین صحبت آنها. نسترن با اینکه خوب بازی میکرد ولی دیالوگهای دوم شخص او در دیدار آخر چه معنایی میتواند داشته باشد؟ این دیالوگها در زبان نوشتار به کار میآیند و نه در محاوره.
اما در کل، گیتا یک فیلم شرافتمند است که بانوان را بیشتر از آقایان اقناع خواهد کرد.
شک از کجا میآید؟
نقطه.کور/ مهدی گلستانه
خلاصه: داستان یک شک مرد
به نظر میرسد بعد از از ده سال که از فیلم به آهستگی ساختۀ مازیار میری گذشته، نقطه کور قصد داشته به آن فیلم ادای دین کند. محمدرضا فروتن در هر دو فیلم نقش یک مرد شکّاک را بازی کرده که از قضا شغل او در هر دو، جوشکاری صنعتی در شهرستان است. خانم مریم بوبانی نیز در هر دو فیلم در نقش همسایه حضور دارد. آیا این موارد را باید تصادفی محسوب کرد؟
در همان تیتراژ ابتدایی که خسرو در حال جوشکاری در زیر آب است میفهمیم که چشم او، نقطه. کور شده است (نگاه کردن به یک نقطۀ نورانی مانند خورشید یا ذوب فلز، باعث کور شدن نقطهای چشم میشود). اما جناب فیلمنامهنویس/ فیلمساز، این اصطلاح را در توصیف خسرو به کار گرفته تا بخواهد غیرت او را نیز کور نشان دهد. در حالیکه نباید فراموش کرد که غیرت مرد، از ایمان است ولی غیرت زن، کفر است و نابجا (نهج البلاغه، کلمات قصار 124). اما در این روزگار آخرالزمان، که همه چیز کمکم به عکس خود تبدیل میشود، غیرت مرد را تمسخر میکنند و در عوض به غیرت زن (حسادت او به همسر دوم شوهرش)، بهاء میدهند و ازدواج دوم را حتی اگر موقت باشد، خیانت میشمارند. تبلیغات فمینیستها آنقدر افزایش یافته که بیش از 90 درصد از مردان حتی نمیدانند که خداوند این حق را به آنها عطا کرده است. هرچند که ازدواج دوم جزو موارد خاص است و یک مرد ندرتاً ممکن است به سوی آن برود. اما فمینیستها ترجیح میدهند بنای ازدواج را تخریب کنند تا اینکه بخواهند صاحبخانه را برای لحظاتی خارج از آن تصور کنند. تمامیتخواهی، یکی از صفات مذموم و نکوهیدۀ شیطان است که در فمینیستها بروز واضحی دارد.
فیلمنامۀ احسان بیگلری گرچه دقیق است اما راقم به دلایلی که اشاره شد با آن ارتباط برقرار نمیکند. خسرو در این فیلمنامه، بیش از حد لازم تندروی میکند. در حالی که مخاطب اصلاً نمیتواند او را بفهمد. ظاهراً این شخصیت عمداً اینطور نگاشته و تصویر شده است تا حتی غیرت خوب مردانه را نیز بیاثر کنند. آیا مگر میشود غیرتی را که جزو ایمان است تعطیل کرد؟
عشق پیری
نیمهشب اتفاق افتاد
خلاصه: قصۀ عشق در میانسالی
بعد از فیلم شرافتمند خانوم (1392) این دومین فیلمی است که خانم پاکروان، کارگردانی کرده است. فیلمی با قصه و سروشکل متفاوت. فیلمنامه را خانم طلا معتضدی (یحیی سکوت نکرد) نوشته و سهم خانم پاکروان بازنویسی و کارگردانی آن بوده است. برخی از محاسن فیلم را میتوان برشمرد: خلق شخصیتهای تازه (انسیه، زیبا، حسین)، لوکیشن زیبای باغ، بازیهای گوهر خیراندیش و رؤیا نونهالی، و البته یک ستاره اسکندری تاحدّی متفاوت. یکی دیگر از محسّنات فیلم، مراحل عاشق شدن است که به تدریج رخ میدهد. اما کارگردان از همان نمای ابتدایی معرفی بهداد و نونهالی، آن دو را در حالی که از هم دورند نشان میدهد که یک ترانه را زیر لب میخوانند. تماشاگر با همین سکانس میتواند تا آخر فیلم را بخواند.
اما لازم است که به دو سه اشکال فیلم نیز بپردازیم. موضوع «قتل شبه عمد» در فیلم، با «قتل عمد» خلط شده است. البته نه به آن افراط که در سریال زیر تیغ/ محمدرضا هنرمند (1385) دیدیم. قتل شبه عمد به این معنی است که کسی در مضروب کردن عمد داشته ولی در کشتن، نه. این قتل، فقط دیه دارد و قاتل اعدام نمیشود. بر عهده گرفتن قتل، گرچه اخلاقی مینماید اما یکی از صفات مذموم است که باید در فیلم برایش چارهای اندیشیده میشد. این موضوع قبلاً در فیلم خزعبل سوت پایان/ نیکی کریمی (1389) به کار گرفته شده است و ما نیز قبلاً آن را نقد کردهایم (نیکی و باقالیها؛ نقدی بر فیلم سوت پایان). اما باید توجه کرد که یکی از علل مجازات مجرم، آن است که او از این گناه پاک شود. در احادیث آمده است که مجرمی که در دنیا مطابق شرع، مجازات میشود در قیامت به سبب آن گناه مجازاتی برای او نخواهد بود. چون خداوند عادل، کسی را دو بار عقوبت نخواهد کرد. حالا تصور کنید اگر کسی به اشتباه مجازات شود چه رخ خواهد داد؟ نهتنها مجرم از گناهش پاک نشده بلکه گناه مجازات فرد بیگناه دیگری نیز بر دوش او آمده است.
نام فیلم، مطلوب راقم نیست. چنانکه نام یحیی سکوت نکرد را نیز نمیپسندیدم، فیلمی که خانم پاکروان سال گذشته تهیه کنندگی آن را بر عهده داشت.
همین که در عصر غلبۀ فمینیسم، خانمهای فیلمسازی همچون تینا پاکروان یا نرگس آبیار وجود دارند که در عوض نزاعهای زن و شوهری، به موضوعات جدید و مغفول زنان میپردازند باید خدا را شکر گزارد. و حالا که فیلم ایشان بهخوبی از کار درآمده، شکر ما مضاعف است.
روزنامچه فجر ۳۴/ ۲
بازیگر پرکار روز دوم، آقای آتیلا پسیانی بود که در دو فیلم دلبری (در نقش دایی رضا) و آخرین بار کی سحر رو دیدی؟ (آقای آشفته) بازی داشت. همچنین او در فیلم نیمهشب اتفاق افتاد که فیلم آخر روز اول بود، بازی داشته است.
فیلمهای روز دوم کاخ جشنواره:
یک شهروند کاملاً معمولی/ مجید برزگر
جشن تولد/ عباس لاجوردی
دلبری/ سید جلال دهقانی اشکذری
آخرین بار کِی سحر را دیدی؟/ فرزاد مؤتم
سیاستزدگی
یک شهروند کاملاً معمولی/ مجید برزگر
خلاصه: زندگی کسالتبار یک پیرمرد هشتاد ساله به نام صفری، با ورود یک دختر، رنگ و بویی تازه میگیرد.
دیگر همه میدانند که مجید برزگر را باید یک آدم سیاسی محسوب کرد. او یار غار جعفر پناهی است و علایق روشنفکری دارد. سه سال قبل، ما هرچه میخواستیم پرویز (1391) را یک فیلم معمولی تصور کنیم اما جناب برزگر مصاحبه میکرد که این فیلم دربارۀ آفات قدرت است و کذا و کذا. حالا ایشان در سومین فیلمی که کارگردانی کرده بیش از همیشه سیاست میکند و علیه دیانت و حکومت سنگ میپراند. مخصوصاً که جناب پناهی (که سیاسیکاری را به فیلمسازی ترجیح میدهد) چند ماه در نگارش فیلمنامه با برزگر شریک بوده است.
در یک جمله اگر بخواهیم فیلم شهروند را توصیف کنیم باید بگوییم که جناب برزگر برای آنکه بتواند 3 دقیقه پیام سیاسی بدهد، یک فیلم 103 دقیقهای ساخته است. پلیسهای خشن در این فیلم، نماد حاکمیت هستند. کسانی که برای فهم ماجرای یک قتل، همۀ علتها را بر خرید روزانۀ نان سنگک بار میکنند. چون چیز دیگری از این پیرمرد نمیدانند. مخاطب در طول فیلم مطلع شده است که آقای صفری هر روز صبح دو نان سنگک میخرد و یکی از آنها را به خانۀ یکی از همسایهها میدهد. سابقاً در آن خانه، دختر مورد علاقۀ آقای صفری زندگی میکرده است. لذا صاحبخانۀ بعدی از دست او ناراحت است و میگوید که سی، چهل سال است که این خانه را خریده و این مرد هر روز صبح زنگ آنها را میزند و نان میدهد. اگر عمر 37 سالۀ انقلاب اسلامی را یادآور شویم معلوم میشود که بعد از بهمن 1357، زمان برای این پیرمرد نگذشته است.
شهروند معمولی، از فیلم ضد انقلابی صد سال به از این سالها/ سامان مقدم (1386) وام گرفته است. در آن فیلم پرویز پرستویی یک نوکر است که بعد از انقلاب به درجات بالا میرسد. در اینجا نیز بازپرس ویژۀ قتل، نانوازادهای است که از قضا (!) با کامیون حمل نان کشته میشود. فیلم دیگری که جناب برزگر به آن ارجاع میدهد ساختۀ نخست شهرام مکری است. در یکی از داستانکهای فیلم اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر (1386) کارآگاهی را میبینیم که میخواهد علت یک قتل را توضیح دهد و مخاطب نیز به طور موازی اصل ماجرا را میبیند که چقدر با تفسیر او متفاوت است.
با نشانهگذاری انتهایی، میتوان به فیلم رجوع کرد و آنچه را که با بیحوصلگی تماشا کردهایم را از نو مرور کنیم و نمادهای آن را استخراج نماییم: پیرمردی که زمان در این چهل سال بر او نگذشته است، اتومبیل قدیمی پیرمرد که او را به جایی نمیرساند و هر روز صبح باید روشن و خاموش شود، چرخیدن در دور باطل میدان شهرک، سیطرۀ هواپیماهایی که هر چند دقیقه یک بار از فراز خانه عبور میکنند، پرویز پسر پیرمرد که مهاجرت کرده و مقیم کانادا شده است، کوچۀ بنبست که میتواند نماد انقلاب باشد، مذهبی بودن همسایۀ طبقۀ بالا (پروین خانم)، صندوق قرض الحسنهای که فقط کشیدن قرعهاش نصیب پیرمرد میشود، اهدای گل نرگس به پروین به قصد تمسخر، نانوازادهای که سرگرد ویژۀ قتل شده است، نظرات سرگرد دربارۀ دشمنشناسی به گونهای که حتی کشوری مانند امریکا از پخت نان سنگک عاجز است، تصادف با کامیون حمل آرد، ماسک بر دهان که نشانۀ خفقان است و... آقای صفری که در انتها با همان دو نان سنگک به مسیر خود ادامه میدهد.
نام فیلم نیز مقصود مورد نظر کارگردان را در انتها هویدا میکند. با این پیام که حتی آدمهای بیخطری همچون آقای صفری نیز در مظان اتهام هستند. البته برای ما واضح است که جناب برزگر بر سر شاخ نشستهاند و بن میبرند. و ما اصلاً به روی خودمان نمیآوریم که جمشید برزگر از مدیران ارشد بی.بی.سی. فارسی، برادرِ جناب کارگردان است.
تکفیریها
جشن تولد/ عباس لاجوردی
خلاصه: ماجرای یک خانواده سوری که به دست یک گروه تکفیری اسیر میشوند.
مهدی فیوضی تهیه کنندۀ این فیلم است که قبلاً فیلمهای نفوذی (1388) و محرمانۀ تهران (1390) را از او دیدهایم. فیلمنامه نیز توسط ایشان بازنویسی شده. این فیلم، اولین ساختۀ عباس لاجوردی است و او به کمک محسن زمانی فیلمنامه را نوشته است.
بزرگترین معضل فیلمهایی که در خارج از کشور ساخته میشوند این است که سازندگانش با آن موضوع زندگی نکردهاند. به همین دلیل، احتمال بسیاری دارد که مخاطبان ایرانی نیز با قصه ارتباط برقرار نکنند. در این مواقع، فیلم مستند بیشتر میتواند به واقعیت نزدیک شود. لذا پرداختن به موضوع مهمی همچون تکفیریها در سینمای داستانی، بهراحتی ممکن نیست. هرچند هالیوودیها نیز برای پرداختن به دشمنانشان همین رویه را در پیش میگیرند؛ «دشمن را خشن، خونریز و بدون منطق نشان دهید تا تماشاگر از او منزجر شود». اگر چاقو دستهاش را میبرید ما هم میتوانستیم با همین روش دشمنانمان را سر به نیست کنیم. مضافاً که برخی مسئولان انتظار دارند که با یک فیلم بتوانند مشکلات بسیاری را حل کنند.
فیلم با تدارک جشن تولد دختر 10 ساله شروع میشود و تا دقیقۀ 17 نیز ادامه دارد. اما ناگهان ورق برمیگردد و آرامش این خانوادۀ سوری به هم میریزد. جنگ شهری رخ مینماید. فیلم تا حدّی خشن است و این نکتهای است که در قتل و جنایت دشمنان و گروههای افراطی باید لحاظ شود اما فقط با منطق صحیح. متأسفانه فیلمهایی که در این سالها ساخته شده این موضوع را رعایت نکردهاند؛ بدرود بغداد، فرشتگان قصاب، خاک و مرجان و...
اگر به بنده بود، ترجیح میدادم بازیگر نقش ابودجانه اصلاً اسلحه در دستش نگیرد و فقط دستور بدهد. بازیگر کنونی، جدا از اینکه انتخاب مناسبی نبوده است بسیار بد راه میرود و بازی میکند. گریم و حرف زدن او نیز اغراقشده است. هرچند شاید کارگردان برای یافتن چنین بازیگری که بتواند لهجۀ عربی سعودیها را خوب ادا کند زحمت بسیاری کشیده باشند. اما این نکتۀ ظریف را تنها مخاطبان عربزبان میفهمند. لذا نمیتوان جزء را فدای کل کرد.
در صحنۀ پایانی، همه به حرم امن حضرت زینب میرسند و نجات مییابند. یک کلیپ با موسیقی حماسی نیز به مدد صحنه میآید، چیزی که این روزها دیگر در سینما مرسوم نیست. تیتراژ آخر با نمایش عکسهای واقعی از جنایات تکفیریها است. این فیلم به «شهید فجر» تقدیم شده که یکی از شخصیتهای فرعی داستان است.
همسری
دلبری/ سید جلال دهقانی اشکذری
خلاصه: آخرین لحظات عمر یک جانباز با عروسی برادرزادهاش همراه میشود.
این فیلم توسط سید محمود رضوی (دهلیز) تهیه شده و بعد از فیلم خانهای کنار ابرها (1392) دومین فیلم کارگردانش محسوب میشود. فیلمنامه را نیز جناب کارگردان نوشته است.
ایدۀ این فیلم شبیه به فیلم بوسیدن روی ماه/ همایون اسعدیان (1390) است. صبر و تحمل مادرِ یک ایثارگر (و در اینجا همسر)، برای آنکه مجلس عروسی اقوام را با خبر شهادت عزیزشان به هم نزنند.
مشکل عمدۀ فیلم، از فیلمنامۀ آن است که همچون یک اتود ساده به نظر میرسد. لذا باید روی آن بیشتر کار میشد تا به پختگی برسد. این فقط یک ایدۀ جذاب است که در اغلب فیلم، ناموفق بوده است. انتخاب کارگردان برای آنکه چهرۀ جانباز را نشان ندهد چندان موجه نیست.
بازی هنگامه قاضیانی در نقش اول، گاهی خوب است و گاهی بد. این نیز ناشی از ضعف فیلمنامه است. اما بازی عباس غزالی خیلی خوب از کار درآمده. در سکانسی که او به خانه میآید فیلم ارتقاء مییابد و مخاطب نیز از آن لذت میبرد.
غیرت به چه کار میآید؟
آخرین بار کی سحر رو دیدی؟/ فرزاد مؤتمن
خلاصه: یک فیلم پلیسی ـ جنایی در جستوجوی دختری به نام سحر
علیرغم تحسینهایی که منتقدان در وصف شبهای روشن (1381) و جعبۀ موسیقی (1386) روا داشتهاند، باید بگویم که راقم تاکنون با هیچکدام از 9 فیلم سابق فرزاد مؤتمن ارتباط برقرار نکرده است. خود او اعتقاد دارد که فیلم سایه روشن (1392) بهترین ساختۀ اوست. اما به نظر راقم میرسد که فیلم سحر، کاملترین و جذابترین ساخته در میان 10 فیلم این کارگردان است. طرفه اینکه او فیلمنامۀ هیچکدام از آثارش را ننوشته است. به عبارتی جناب مؤتمن خودش را یک کارگردان میداند تا فیلمنامهنویس. تخصصی شدن سینما، اتفاق میمونی است. اما به شرط اینکه آدم واقعاً کارش را بلد باشد. در سالهای اخیر کسانی اسمشان به عنوان کارگردان دررفته است که هرچند اکنون دارند با هندوستان فیلم مشترک میسازند اما حتی از دکوپاژ یک صحنۀ معمولی نیز عاجزند.
جناب مؤتمن تحصیلکردۀ سینما در امریکا است اما ناگهان در چیزهای ابتدایی مانند کادربندی، اغلاط فاحشی دارد. مثلاً چند نمای سه نفره در فیلم هست که نیمی از طرفین، از کادر خارجند. علت این موضوع علاقۀ مفرط کارگردان به کلوزآپ است. آیا تماشاگر علاقه دارد که فریبرز عربنیا را در پردۀ سینما بسیار درشت ببیند یا اینکه جناب فیلمساز دربارۀ تماشاگران فیلمش اینطور تصور میکند یا اینکه اعقتاد دارد حالا که یک سوپر استار آوردهایم باید نهایت استفاده را از او ببریم؟ به عبارت دیگر، گور بابای دستور زبان سینما.
نویسنده این فیلم امیر عربی (سعادتآباد/ 1389) است. فیلمنامه به لحاظ نکات و ظرایف فیلم کارآگاهی، دقیق و باورپذیر است. معرفی شخصیتها به خوبی صورت میگیرد و مخاطب نیز به خوبی با آنها ارتباط برقرار میکند. یکی از آفات فیلمهای پلیسی این است که یا آنقدر تخصصی ساخته میشوند که مخاطب از آن جا بماند (بلایی که سر فیلم روباه آمد) یا آنقدر سطحی شود که همه چیز را توضیح بدهد و مبتذل کند و از واقعیت دور بیفتد (شبیه به برخی سریالهای پلیسی در سیما). اما فیلمنامۀ دقیق این فیلم خوشبختانه این مشکل را نداشت.
باید یادآور شد که «غیرتورزی» که فیلم سعی دارد آن را بیاثر کند از صفات مستحسن و از ودیعههای خداوند متعال است. فیلم از طریق این قصه به همه اشخاص جامعه نقبی میزند و هیچکس نیست که سالم و بیگناه باشد. همه به نوعی مقصرند. و این، پیام فیلم است.
روزنامچه فجر ۳۴/ ۳
با وجود قحط الافلام دو روز نخست جشنواره مخصوصاً روز دوم، در سومین روز دو فیلم خوب در جشنواره دیدیم: ابد و یک روز، ایستاده در غبار.
فیلمهای نمایش یافتۀ روز سوم در کاخ جشنواره عبارتند از:
قیچی/ کریم لکزاده
ابد و یک روز/ سعید روستایی
هفت ماهگی/ هاتف علیمردانی
ایستاده در غبار/ محمدحسین مهدویان
عقوبت
قیچی/ کریم لکزاده
خلاصه: فرار یک مجرم از دریای جنوب
یک فیلم «هنر و تجربه» با بازی عباس غزالی که بهطور غیر خطی روایت میشود. در دقیقه 52 از این فیلم 85 دقیقهای است که مخاطب درمییابد که این مرد چشم نامزدش را با قیچی کور کرده و گریخته است. ما حتی نام او را نمیدانیم. دوستش فرید (سروش صحت) نام مستعار «علی رضایی» را برای او برگزیده و بلیت خودش را به او میدهد تا با یک گروه فیلمسازی به سفر جنوب برود. او از یک جزیره سر در میآورد و مدتی را در آنجا میماند. اما از آنجا که همۀ مجرمان بالاخره یک خطایی میکنند خطای او در آن است که زنی را به اکراه در قایقش سوار میکند. هنوز دور نشده که او را بدین سبب با تیر میزنند.
این فیلم از فیلمهای دیگر بخش «هنر و تجربه» جاندارتر است. مخصوصاً که بازی عباس غزالی آن را ارتقاء داده است. لوکیشن جزیره و دریای جنوب (مخصوصاً سکانس خاک رنگین که احتمالاً در جزیرۀ هرمز فیلمبرداری شده) از نقاط تماشایی فیلم است هرچند که فیلمبرداری، کاملاً معمولی است.
خشخاش
ابد ویک روز/ سعید روستایی
خلاصه: شش فرزند یک خانوادۀ حاشیهنشین با اعتیاد و فقر دست به گریبانند.
نخستین فیلم سعید روستایی، یک درام نفسگیر از کار درآمده است. مهمترین وجه فیلم، خلق شخصیتهای جدید، درام فوق العاده، بازیهای عالی و قصۀ خوب آن است. فیلم پر است از خرده داستانهایی که زندگی شش فرزند این خانواده و مادرشان را بهدرستی روایت میکنند.
یکی از ضعفهای فیلم، دیالوگهای بیش از حد آن است که حدود هشتاد درصد از فیلم را شامل میشود. این حجم از دیالوگها برای نمایشنامه مناسب است و حتی نمایشنامۀ رادیویی و نه سینما. دیالوگها واقعاً استادانه و واقعی نوشته شدهاند و بهسختی میتوان از خیر آنها گذشت. اما اقتضای دیالوگ در سینما، سی تا پنجاه درصد از زمان فیلم است. یکی دیگر از خطای فیلم، در شروع نامناسب و معمولی آن است.
موضوع اصلی فیلم، اعتیاد و قاچاق مواد مخدر است. اما این فیلم با تمام فیلمهایی که در باب اعتیاد دیدهایم تفاوت دارد. موضوع فقر نیز در پی اعتیاد آمده است. فقر باعث میشود که این خانواده بخواهند دخترشان را به نذیر که یک افغانی است شوهر دهند. زیرا در این محله آبرویی برایشان نمانده و هیچکس به خواستگاری دخترشان سمیه (پریناز ایزدیار) نمیآید. اما نذیر چطور او را میپذیرد؟
انتظاری که ما از یک داماد افغانی داریم، در قوارۀ کارگران ساختمانی خلاصه میشود. اما نذیر با یک ماشین شاسی بلند با مادر و خواهر و برادر شیکپوشش میآید و سمیه را میبرد. فیلم به اشارهای لطیف، افغانها را که مسبب اصلی کشت خشخاش در جهان هستند را ثروتمند، و ما مصرفکنندگان را فقیر و خفیف تصویر میکند. اما پایان حیرتانگیز فیلم نشان از آن دارد که کارگردان سیاهاندیش نیست. فیلم را میتوان در یکی از دیالوگهایش خلاصه کرد. مرتضی (پیمان معادی) در مورد برادر معتادش محسن (نوید محمدزاده)، به خواهرش میگوید: «از وقتی پای محسن به این مغازه باز شد برکت از اینجا رفت.» و موضوع اعتیاد همین است.
این فیلم استادانه، از ظهور فیلمنامهنویس و کارگردان متبحری خبر میدهد. دعا میکنم که ایشان در آتیه به دام روشنفکربازیهای مرسوم نیفتد و خود را نفروشد. در اختتامیه پیشبینی میشود که بازیگران فیلم بتوانند حداقل دو سیمرغ را کسب کنند و خود روستایی نیز نامزد یا برندۀ فیلمنامه و کارگردانی شود.
نقدی بر زنان مدرن
هفت ماهگی/ هاتف علیمردانی
خلاصه: رعنا (باران کوثری) هفت ماهه باردار است اما شک و تردیدهای او به شوهرش مهرداد (حامد بهداد) به تراژدی میانجامد.
پنجمین فیلم علیمردانی، یک فیلم معمولی است در انتقاد از وضعیت زنان متجدد. رعنا میخواهد شوهرش را همیشه در کنار خود داشته باشد و او را از کار کردن در بیرون از منزل منع میکند، طناز (پگاه آهنگرانی) ـ خواهر مهرداد ـ هنوز به خانۀ بخت نرفته طلاق گرفته است، سالومه (هانیه توسلی) دوست طناز است و هموست که باعث این طلاق شده و اصلاً همۀ فتنهها از گور او برمیخیزد. میشنویم که او با مردان مختلف رابطه دارد و حتی یک بار قصد میکند که مهرداد را هم اغوا کند. اما عجیب اینجا است که او رعنا را با یک تلفن ناشناس از مرزنآباد فراخوانده است که چه چیزی را به او اثبات کند، خیانت شوهرش را؟ و کدام خیانت؟ آیا او میدانسته که میتواند مهرداد را اغوا کند؟
این فیلم بیش از آنکه درام سینمایی باشد، آموزشی ـ تربیتی است، همچون فیلم سوم این کارگردان، مردن به وقت شهریور (1392). اما نقد او علیه مذهبیها در فیلم کوچۀ بینام (1393) را نمیتوان فراموش کرد، فیلمی که قرار است از 23 بهمن اکران عمومی شود.
متوسلیان
ایستاده در غبار/ محمدحسین مهدویان
خلاصه: یک فیلم مستند ـ داستانی دربارۀ زندگی حاج احمد متوسلیان.
این فیلم 103 دقیقهای مانند سریال قبلی کارگردان دربارۀ شهید باقری (آخرین روزهای زمستان) با تکنیک مستند ساخته شده. تصاویر تماماً بازسازی هستند و به جای صداهای صحنه، صدای مصاحبهشوندها شنیده میشود، بدون آنکه تصاویر آنها را ببینیم. البته در پنج موضع، از اصل صدای متوسلیان استفاده شده است (آنچنانکه در تیتراژ آغازین آمده). لذا بازیگر نقش متوسلیان (هادی حجازیفر) در این مواقع فقط لب میزند. جناب کارگردان بهخوبی موفق شده تصاویری بر اساس صدای صحنه بسازد.
متوسلیان یکی از اسطورههای دفاع مقدس است. اما این فیلم خوشساخت سعی کرده زندگی روزمرۀ او را تصویر کند و او را یک انسان معمولی نشان دهد. مثلاً اینکه متوسلیان از بچگی عاشق شمشیربازی بوده است، میل به قدرت و فرماندهی داشته، بهراحتی مرتکب خطا میشده است (در مورد دکتر مجتبی و وزوایی)، پدرش همسر دوم داشته است و... اما بخش انگیزههای او در فیلم کمرنگ است. لذا عموم مخاطبان با متوسلیان همراهی نمیکنند. و اگر همراهی باشد از شهرت اوست یا چیزهایی است که از قبل میدانیم.
اینها در حالی است که حجتالاسلام پناهیان خود را از مریدان متوسلیان مینامد و او را از ابراهیم همت بالاتر میخواند. ایشان که در اواخر خرداد 61 با متوسلیان برای تشکیل و آموزش حزبالله به لبنان رفته بود میگوید که ما در آنجا از حاج احمد جدا شدیم و پس از چند ماه به تهران آمدیم. خبر اسارت او در لبنان به ما ندادند چون واقعاً دق میکردیم.
روزنامچه فجر ۳۴/ ۴
بازیگر مطرح روز چهارم، شبنم مقدمی بود که در دو فیلم نفس و زاپاس بازی کرده است. مخصوصاً نقش کوتاه او در نقش زن عموی بهار در نفس، به یاد ماندنی است. همچنین مسعود سلامی، دو فیلم متولد 65 و زاپاس را که متوالیاً پخش شدند فیلمبرداری کرده است.
کاخ جشنواره در روز چهارم، شاهد نمایش این فیلمها بود:
رؤیاهای دم صبح/ مهرداد اسکویی (مستند)
نیمرخها/ مرحوم ایرج کریمی
نفس/ نرگس آبیار
متولد 65/ مجید توکلی
زاپاس/ برزو نیکنژاد
لانتوری/ رضا درمیشیان
روشنفکری
نیمرخها/ ایرج کریمی
خلاصه: زندگی یک بیمار سرطانی به نام مهران (بابک حمیدیان) و همسرش دکتر ژاله (سحر دولتشاهی) و ادامۀ زندگی زن پس از مرگ شوهر.
ایرج کریمی در شهریور امسال، به سبب ابتلا به سرطان مغز استخوان درگذشت. فیلم آخر او نیز پیرامون زندگی مهران (بابک حمیدیان) است که به سرطان مبتلا شده است.
اگر فیلم باغهای کندلوس (1383) را به سبب محیط طبیعت میشد تحمل کرد اما این فیلم تئاتری را که فقط در یک لوکیشن میگذرد چگونه تحمل کنیم؟ مرحوم ایرج کریمی علاقۀ مفرطی به رؤیا داشت که از این لحاظ راقم را به یاد داستانهای بورخس میاندازد. لذا جور کردن پازل اینکه چه واقعیت است و چه چیز رؤیا، شاید از عهدۀ هر تماشاگری برنیاید. ما نیز در این خصوص چیزی نمیگوییم. چون پشت سر مرده نباید حرف زد!
یک روایت شبه مستند
نفس/ نرگس آبیار
خلاصه: مرور زندگی یک دختر بچه، در سالهای 56 تا 62.
به نظر میرسد که فیلم نفس، داستان زندگی خود کارگردان است. زندگی دختر بچهای با اصالت یزدی، که به کتابخوانی علاقهمند است. فیلم، روایت مستندگونهای دارد از زندگی یک خانوادۀ شش نفره که در خانهای دورافتاده در طبیعت کرج زندگی میکنند، بهار (راوی داستان)، پدرش غفور (مهران احمدی)، زنبابای پدرش (پانتهآ پناهیها) و سه خواهر و برادر.
قصه، از زبان دختر بچهای هفت ساله به نام بهار نوروزی (سارا نور موسوی) روایت میشود و سالهای 56 تا 62 را در بر میگیرد. فیلم، خط داستان خاصی را دنبال نمیکند و بیش از همه سعی کرده تا زندگی آن دوران را بهخوبی بازسازی کند، که الحق در طراحی صحنه (اصغر نژاد ایمانی) بسیار موفق است. در این میان، تصاویری نیز به صورت انیمیشن به فیلم اضافه شده تا دنیای فانتزی کودکانه را بهتر به ذهنها تداعی کند.
بازیها خوب و چشمگیرند، سارا موسوی در نقش اول، مهران احمدی، پانتهآ پناهیها در نقش ننه آقا، و به یاد ماندنیتر از همه، شبنم مقدمی و جمشید هاشمپور که به ترتیب در نقشهای زن عمو و ببری خان غربتی، در یک سکانس درخشیدهاند.
این فیلم میتوانست یک فیلم کودکانه باشد. اما در صورت کنونیاش یک نوع نوستالوژی است برای کسانی که در دهۀ 40 و 50 متولد شدهاند. با این حال زمان 120 دقیقه برای فیلمی که خط قصۀ مشخصی ندارد ریسک بزرگی است. ترجیحاً باید 15 تا 20 دقیقه از فیلم را حذف کرد. کلیپ زیبای انتهایی، بسیار خوب اجرا شده و به یاد ماندنی خواهد بود. تماشاگران بدون این کلیپ، مغبون از سالن بیرون میرفتند. سکانس پایانی نیز که آب میجوشد و قایق را میبرد به خوبی طراحی و اجرا شده است.
در یک کلام باید گفت که فیلمهای نفس و ایستاده در غبار را میتوان در مقولۀ هنر و تجربه آورد. البته نه از آن نوع روشنفکریای بیسر و تهش که هر چیزی را میتوان از توی آن درآورد. این دو فیلم در عین تجربههای جدید، از واقعیت دور نمیافتند. طرفه اینکه مخاطب اگر این تجربۀ جدید را نپسندد لااقل از واقعیت تاریخی باخبر شده است. هرچند که خیلی از روشنفکران برای دور شدن از واقعیت است که به سینما و مخصوصاً به فیلمهای روشنفکری روی آوردهاند. برای آنها سینما یک نوع تخدیر است.
نسل انقلاب!
متولد 65/ مجید توکلی
خلاصه: امیر (پدرام شریفی) و خاطره (هنگامه حمیدزاده) که قصد ازدواج دارند برای راضی کردن خانواده خاطره، بازی جدیدی با یک خانوادۀ شمال شهری آغاز میکنند که فرجام بدی دارد.
این فیلم، نخستین ساختۀ سینمایی مجید توکلی است و محمدمهدی عسگرپور تهیه کنندگی آن را بر عهده داشته است. بیش از هشتاد درصد از فیلم در یک آپارتمان میگذرد و از این لحاظ به تئاتر نزدیک است. البته فیلمساز برای این داستان پر دیالوگ غیرسینماییاش، بهانهای دارد و آن حبس در آپارتمان است. فیلم ظاهراً دربارۀ عواقب دروغگویی است. اما از نام آن و نشانههای دیگر میتوان فهمید که فیلمساز قصد داشته تا بچههای نسل انقلاب را دزد و لافزن معرفی کند.
مجید توکلی که پیشتر در روزنامههایی همچون شرق و اعتماد قلم میزده بعد از ساخت چند فیلم کوتاه و مستند یا تلهفیلم، به این تجربه دست یازیده است. آخرین فیلم کوتاه او که مرداد امسال در خانۀ هنرمندان نمایش داشت، 12 تیر (1393) نام دارد. از قضا متولد 65 به آن فیلم بسیار مدیون است. شروع هر دو فیلم، یکی است و مخصوصاً که پدرام شریفی در هر دو، نقش اول را بازی کرده است. سکانسی در ابتدای هر دو فیلم وجود دارد که زن از نامزدش میپرسد امروز چه روزی است؟ مرد حدود بیست احتمال را مطرح میکند، روز هوای پاک و... در آخر زن خبر میدهد که امروز، روز آشنایی ماست. در حالیکه روز 12 تیر در واقع روز حمله امریکا به هواپیمای مسافربری ایران است. به عبارت دیگر جناب فیلمساز این موضوع واضح را که در هر تقویمی ثبت شده است به سخریه میگیرد.
در متولد 65 نیز میبینیم که با ماههای بهمن و خرداد که جایگاه خاصی در تقویم انقلاب اسلامی دارند شوخی میشود. (امام خمینی در بهمن به ایران آمد و در خرداد درگذشت). به نظر میرسد که فیلمساز نتوانسته بیش از این صراحت به خرج بدهد وگرنه نام فیلمش را متولد 57 میگذاشت تا مقصودش را بهتر القاء کند!
نیمچه کمدی
زاپاس/ برزو نیکنژاد
خلاصه: قصۀ یک فونبالیست به نام سعید (جواد عزتی) که به دلیل شکستگی پا، از نامزدش نیز بازمانده است.
بعد از فیلم اکران نشدۀ ناخواسته (1392) زاپاس دومین فیلم سینمایی این کارگردان است. فیلمسازی که سریال دردسرهای عظیم (1393) و نویسندگی سریال دودکش (1392) را نیز بر عهده داشته است.
داوود (امیر جعفری) مربی یک تیم شهرستانی لیگ 2 است که بعد از شکستن پای سعید (جواد عزتی) قصد دارد او را از تیمش حذف کند. اما مشکل در آنجا است که سعید نامزد دختر داوود، نعناع (الناز حبیبی) است و پسر خالۀ او. فیلم از زبان فرزند داوود به نام نعمت روایت میشود که نقش او را ماهان نصیری ندا (یحیی سکوت نکرد) بازی کرده. فیلم را میتوان یک نوع کمدی کلامی دانست. هر چند که دیالوگهای زیبا، در بسیاری از اوقات طنز خود را انتقال نمیدهند. به چند نمونه از آنها توجه کنید:
ـ از وقتی دستشویی آمد توی خونه، احترامها از بین رفت.
ـ آدم وقتی زاپاس توی ماشینش میگذارد یک بار آن را چک میکند که پنچری نداشته باشد.
ـ قلب سالم در بدن سالمه.
ـ مگر سرویس طلایت را نفروختی و پولش را دادیم دهن دخترمان را سرویس کردند، یعنی سیم کشیدند.
ـ بچۀ من پایش شکسته، نمیگذارم دلش بشکنه.
ـ اینقدر که تو خورشید (شبنم مقدمی) را رصد کردی گالیله ماه را رصد نکرد.
قصاص
لانتوری/ رضا درمیشیان
خلاصه: یک فعال اجتماعی که برای ببخشش مجرمان اقدام میکرد خودش در همان موقعیت گیر میکند.
لانتوری سومین فیلم درمیشیان است که بعد از دوران دستیاری جناب مهرجویی به فیلمسازی روی آورد و بعد از فیلم ارزان قیمت بغض (1389) فیلم عصبانی نیستم (1392) از او، مسئلهساز شد.
این فیلم به موضوع قصاص میپردازد و با ساختاری شبه مستند قصد دارد یک موضوع اجتماعی را واکاوی کند. فیلم بیش از همه به قصۀ زندگی آمنه بهرامی شبیه است. اما ضعف عمدۀ آن به بازیگر نقش مریم (مریم پالیزبان) برمیگردد که مطابق دیالوگها نیست. پاشا (نوید محمدزاده) در فیلم آنچنان شیفتۀ این زن شده که تماشاگر متحیر میشود. پیدا است که بازیگران ستاره از ایفای این نقش امتناع کردهاند. زیرا گریم بسیار سختی داشته است. هرچند عبدالله اسکندری بهخوبی از عهدۀ آن برآمده است.
فیلمساز برای آنکه قصهاش را لو ندهد آن را بسیار پیچیده کرده اما در اواسط فیلم مخاطب میتواند تا آخر فیلم را بخواند و از این لحاظ نیز فیلم دچار ضعف است. تماشای این فیلم با یک نوع زجر همراه است لذا کسی برای مرتبۀ دوم به دیدن آن نخواهد رفت.
روزنامچه فجر 34/ 5
امروز در کاخ جشنواره، روز کارن همایونفر بود، با آهنگسازی دو فیلمی که امروز بر پرده داشت و از قضا متوالیاً به نمایش درآمدند: بادیگارد و من. و همچنین علیرضا علویان نیز امورات صداگذاری همین دو فیلم را به انجام رسانده است. این صداگذار 36 ساله از سال 83 تاکنون صداگذاری بیش از یکصد پروژۀ سینمایی و تلویزیونی را بر عهده داشته است.
در روز پنجم جشنواره فجر، این فیلمها در برج میلاد نمایش یافتند:
چهارشنبه/ سروش محمدزاده
بادیگارد/ ابراهیم حاتمیکیا
من/ سهیل بیرقی
امکان مینا/ کمال تبریزی
رسوایی 2/ مسعود دهنمکی
قصاص
چهارشنبه/ سروش محمدزاده
خلاصه: در مراسم عقد اکرم (هستی مهدویفر) شوهرخالۀ داماد، پدر او را کشته است. آیا قاتل اعدام میشود؟ سرنوشت این زوج چه خواهد شد؟
فیلمهای بسیاری در موضوع قصاص ساخته شدهاند که لحن اغلب آنها، ضد قصاص است. از قضا آخرین فیلم دیروز یعنی لانتوری نیز به همین موضوع میپرداخت. فیلم چهارشنبه را نیز میتوان در همین مقوله دستهبندی کرد.
مخالفان قصاص دو نوعند. دستۀ اول متجددانی هستند که به تبعیت از کشورهای غربی، اصولاً قصاص را یک قانون ضد انسانی تلقی میکنند. اینها پیرو همان کسانیاند که در بهار 1360 در وقت تصویب قانون قصاص در مجلس شورای اسلامی، تظاهرات کردند و امام خمینی(ره) نیز متعاقباً در 25 خرداد سخنرانی کرد و جبهه ملی را که برگزار کنندۀ راهپیمایی بود مرتد خواند. (چون قصاص از احکام ضروری قرآن است و کسی که با چنین احکامی مخالفت کند مرتد است.)
دستۀ دوم مخالفان قصاص، از قضا مسلمانانی هستند که به صاحبان حق، حق قصاص نمیدهند و به عفو سفارش میکنند. به این ترتیب باز هم، همان نتیجۀ گروه اول به دست میآید و هیچ مجرمی قصاص نخواهد شد. اما باید توجه کرد که اگر قصاص به هر عنوان تعطیل شود این جانهای خلقالله است که ارزان میشوند. لذا نهتنها رأفت در جامعه گسترش نمییابد بلکه احتمال اینکه هر کس دشمن یا مخالف خود را به قتل و جراحت، تهدید کند افزایش خواهد یافت.
چهارشنبه در فیلم چهارشنبه، روز قصاص محکوم است. سلیم (شهاب حسینی) که برادر بزرگتر است قصد دارد ببخشد ولی طاهر (آرمان درویش) به دنبال قصاص است. در سینمای ایران، از پیش معلوم است که کسی که به دنبال قصاص است نباید رستگار کرد. لذا نامزد طاهر به فرد دیگری ازدواج میکند و خود او نیز در حد دیوانه تصویر میشود.
اصولاً شما اگر فیلمنامهای قوی و پرکشش نوشته باشید که از احکام الهی دفاع کند هیچگاه امکان ساخت آن را در سینمای ایران نخواهید یافت. لذا همواره باید مقداری از آن زهر ماریها (تعبیر استاد مطهری در کتاب حماسۀ حسینی) را در آن داخل کنید تا بتوانید تهیه کنندهها را مجاب نمایید. معلوم نیست این پولها از کجا میآیند که فقط خرج این زهر ماریها میشوند.
ترس راقم از تعطیل شدن حکم قصاص و ارزان شدن جانها است. البته کفر جماعت متجدد که درآمده است. باید از این بهظاهر مسلمانها خوف کرد که ممکن است با مسلمانان حقیقی اشتباه گرفته شوند.
حماسهای برای «جمهوری اسلامی»
بادیگارد
خلاصه: حیدر ذبیحی (پرویز پرستویی) محافظ است. معاون رئیس جمهور (محمود عزیزی) ترور میشود و او به حفاظت از مهندس زرین (بابک حمیدیان) که یک دانشمند هستهای است، گمارده میشود.
مشخصۀ بارز جناب حاتمیکیا این است که خوب بلد است حماسه بسراید، از جنس حماسههای فردوسی و رزم پهلوانان. این موضوع البته در رزمندگی ایشان در دوران دفاع مقدس ریشه دارد. لذا میبینید که با وجود آنکه آژانس شیشهای (1376) قصهای شهری دارد او بهخوبی توانسته آن را به فیلمی حماسی تبدیل کند و اشک مخاطب را درآورد. البته در بادیگارد با موضوع سختتری مواجه هستیم. لذا همراهی مخاطب با فیلم بهراحتی مقدور نیست. و اگر میبینید که حاتمیکیا در اینجا نیز از عهده برآمده دو علت دارد. ابراهیم هنوز سوز سینه و بغض گلویش را حفظ کرده و بلکه بر آن افزودهاند. ثانیاً هنر حاتمیکیا، تکامل یافته است.
ابراهیم حاتمیکیا در عافیت نمیتواند زندگی کند و فیلم بسازد. او مرد جنگ و دورانهای سخت است. لذا وقتی که دولتهای ریاکار بر سر کار میآیند از قضا بغض او بیشتر در گلویش میپیچد و آثاری به مراتب بهتر خلق میکند. آژانس شیشهای (1376)، روبان قرمز (1377) و بادیگارد نمونهای از این فیلمها هستند.
یک هنرمند خشن
من/ سهیل بیرقی
خلاصه: آذر میرزایی (لیلا حاتمی) یک کارچاقکن است.
این فیلم در صورت کنونیاش فقط یک ایدۀ خوب است که باید روی فیملنامۀ آن بیشتر کار میشد. اجرا نیز ضعیف است. مثلاً لیلا حاتمی گرچه بسیار سعی کرده از عهده برآید اما او در نهایت انتخاب مناسبی برای این نقش نبوده است. یا صحنههای فیلمبرداری در اتومبیل که از کارگردانی ضعیف فیلم خبر میدهند. این فیلم را در نهایت میتوان یک فیلم مغشوش خواند که یک ایدۀ خام را دستمایه قرار داده است.
فیلم سعی کرده با پرداختن به کارهای مختلفی که آذر انجام میدهد او را یک کار چاقکن موفق جلوه دهد: آبجوسازی، فرستادن کارگران افغانی به آلمان، ماجرای حقوقیِ زمین ملیحه (بهنوش بختیاری)، گرفتن معافیت مجتبی (علی منصور)، خواننده کردن آریا (امیر جدیدی). در این میان، دو نفر نیز هستند که به او اطلاعات میدهند؛ علی (مانی حقیقی) که برایش مشتری پیدا میکند و پیامهای پیتزایی که او را از مأمور بودن برخی از مشتریانش آگاه میسازد. در انتها نیز مأمور از جایی که او انتظار ندارد سر میرسد.
فیلمساز با مزقونچی کردن آذر خواسته همراهی مخاطب را برانگیزد. واقعاً چه نسبتی میان آذر و کارهایی که او انجام میدهد وجود دارد؟ به عبارت دیگر، چگونه میتوان هم اینطور لطیف و هنری بود و هم آنطور خشن؟! مخصوصاً که در ابتدای فیلم آمده است که این فیلم برای افراد زیر 15 سال توصیه نمیشود. به نظر راقم، این فیلم بایست فقط در بخش نگاه نو به نمایش درمیآمد و لذا ارزش آن را نداشته که به بخش سودای سیمرغ راه یابد.
منافقین خلق
امکان مینا/ کمال تبریزی
خلاصه: مینا (مینا ساداتیان) پنهان از چشم شوهرش مهران (میلاد کیمرام) با منافقین همکاری میکند. مهران متوجه میشود و به تعقیب همسرش میپردازد.
این فیلم، که فیلمنامۀ آن را فرهاد توحیدی نوشته، قصۀ یک تحول است. اما مخاطب نمیفهمد که این تحول چگونه رخ میدهد. آیا نتیجۀ آن مکالمۀ کوتاه بوده است که میان مینا و مهران در خانۀ جدید صورت میگیرد، همان وقتی که مینا دستانش بسته بود؟ فیلمساز میخواهد بگوید که عشق این زوج، باعث تغییر و بازگشت مینا میشود. اما مخاطب چنان عشق عمیقی در این دو شخصیت نمیبیند. مضافاً که در تشکیلات منافقان اصولاً عشق، یک صفت مذموم و نکوهیده است. پس این تغییر و تحول از کجا میآید؟
به نظر میرسد که نام فیلم در اصل مکان مینا بوده است، به دلیل خانۀ دومی که مینا اجاره میکند. در یک کلام میتوان گفت از فیلمی که در آن منوچهر محمدی تهیه کننده باشد و فرهاد توحیدی نویسنده و کمال تبریزی کارگردانش، چیزی بهتر از یک فیلم کارمندی درنمیآید.
سید مهدی قوام
رسوایی 2/ مسعود دهنمکی
خلاصه: حاج یوسف (اکبر عبدی) در پای چوبۀ دار یک قاتل (رامین راستاد) را موعظه میکند و باعث عفو او میشود. سخنان حاج یوسف به تیتر اول روزنامهها تبدیل میشود. یک خبرنگار (سحر قریشی) به سراغ او میآید.
قصۀ فیلم رسوایی (1391) از زندگی یکی از روحانیون قدیم تهران به نام سید مهدی قوام برداشت شده است. حدود پنجاه سال قبل زمانی که قوام درگذشت بسیاری از فواحش سابق و مجرمان توبهکردۀ روزگار برای تشییع جنازهاش حاضر شدند. از قضا راز موفقیت این عالم، در آن بود که حرف نمیزد و فقط عمل میکرد. اما آنچه در این فیلم (و فیلمهای دیگر دهنمکی) دیده میشود دیالوگهای فراوان و آزاردهنده است. این فیلم برای استراحت گوش مخاطب، جایی را خالی نگذاشته است. متأسفانه پرگویی، در فیلمهای دیگری مانند لانتوری و ابد و یک روز نیز دید میشود. گویی این فیلمها برای رادیو نمایش ساخته شدهاند.
افراد دیگری که مرجع جناب دهنمکی در دو فیلم رسوایی بودهاند شیخ محمدحسین زاهد (معروف به زاهد نفتفروش) و آیتالله عبدالکریم حقشناس بودهاند. سهم مرحوم حقشناس (1298-1386) در فیلم اخیر بیشتر است. اینها اساتیدی بودهاند که در تهران زندگی میکردند و خاطرات پرگهر آنان در نزد عوام و خواص زبانزد است. مثلاً برخی عرفا اعتقاد داشتهاند که وجود آیتالله حقشناس در تهران، امان این شهر است.
سخن کلیدیِ فیلم رسوایی، که از زبان حاج یوسف بیان میشود این است: «اگر به خودتان تکان ندهید، خدا تکانتان میدهد». این تکانها کمکم با زلزله درمیآمیزند.
روزنامچه فجر 34/ 6
روز ششم جشنواره در برج میلاد، ظاهراً اقبال رضا کیانیان و بهاره کیان افشار، بلند بود. این دو بازیگر کیانی، در دو فیلم بارکد و کفشهایم کو؟ بازی داشتند. چنانکه در فیلم هیچکجا، هیچکس (1391) نیز همبازی بودند. (معلوم میشود رابطه بیشتر از ضابطه کار میکند.) همچنین سحر دولتشاهی نیز در دو فیلم امروز بازی داشت؛ نقش فرعی در بارکد و نقش اول فیلم وارونگی. فیلمهای امروز در سطح متوسط یا پایینتر دستهبندی میشوند.
فیلمهای روز ششم (شنبه 17 بهمن) در کاخ جشنواره عبارتند از:
خاطرات خانۀ متروک/ مهدی فارسی (مستند)
تمرین برای اجرا/ محمدعلی سجادی
بارکد/ مصطفی کیایی
آب نبات چوبی/ محمدحسین فرحبخش
کفشهایم کو؟/ کیومرث پوراحمد
وارونگی/ بهنام بهزادی
سجادی قصهگو کجاست؟
تمرین برای اجرا/ محمدعلی سجادی
نگارش روزانۀ یادداشتهای جشنواره، مرا از تماشای این فیلم بازداشت. ای کاش جناب سجادی از بخش هنر و تجربه خارج میشد و به سینمای قصهگوی سابق خودش بازمیگشت. زیرا فیلمهای مستند و تجربی جناب سجادی در سالهای اخیر، موفق نبودهاند.
تکرار
بارکد/ مصطفی کیایی
خلاصه: انتقام گیری حامد (بهرام رادان) به کمک دوستش میلاد (محسن کیایی) از مردی (رضا کیانیان) که پدرش را به زندان افکنده است.
جناب کیایی به تکرار افتاده است. اصلاً لزومی ندارد که او هر ساله یک فیلم بسازد. مخصوصاً که فیلمنامههایش را نیز خودش مینویسد. سیر نزولی در آثار او مشهود است. هنوز ضد گلوله (1390) و خط ویژه (1392) بهترین آثار او هستند. طرفه اینکه خود او تهیه کنندۀ بارکد بوده است.
از دست رفته
آب نبات چوبی/ محمدحسین فرحبخش
خلاصه: مارال (هنگامه حمیدزاده) از خانه فرار میکند و به نزد دوستش نگین (سحر قریشی) میرود. برادرش مرتضی (کریم امینی) و فرهاد، داماد خانواده (رضا عطاران) به دنبال یافتن او هستند.
فیلمنامه را علی اصغری (دهلیز، شیفت شب) بر مبنای فیلمنامهای از کامران قدکچیان نوشته است. به نظر میرسد که جناب فیلمنامهنویس به این داستان اعتقادی نداشته و لذا نتیجۀ کار، فیلمی مغشوش و مغلق از کار درآمده است.
این درام اصلاً وطنی نیست و از الگوی فیلمهای خارجی برداشت شده است. در فیلمهای هالیوودی بسیار دیدهایم که پلیس همۀ مردم را بالذات قاتل فرض میکند مگر آنکه خلافش ثابت شود. در اینجا نیز قاتل از جایی که ما نمیشناسیم سر برمیآورد. نمیدانم چطور شد که جناب فرحبخش که فیلمهای قصهگو میساخت به چنین فیلم عجیبی که روایتی مغشوش دارد روی آورده است. هنوز فیلم خصوصی (1390) بهترین فیلم اوست.
آلزایمر
کفشهایم کو؟/ کیومرث پوراحمد
خلاصه: حبیب کاوه (رضا کیانیان) آلزایمر گرفته و دخترش بیتا (مینا وحید) را نمیشناسد.
فیلمنامه را پوراحمد با همراهی فرید مصطفوی نوشته است. فیلم قصد دارد تا علل پیدایش آلزایمر را در گذشتۀ افراد جستوجو کند. وقتی دختر و همسر سابق حبیب (رؤیا نونهالی) از امریکا میآیند او کمکم رو به بهبودی میرود. جناب فیلمساز این دو نفر را تطهیر میکند و در عوض برادر او هادی (مجید مظفری) را مقصر قلمداد میکند.
در این فیلم، بهاره کیان افشار در نقش بهاره کاوه (دختر هادی) بازی کرده است. بازیگری که با سریال کلاه پهلوی کار خود را شروع کرد و در سه فیلم از پنج فیلم خود، با رضا کیانیان همبازی بوده است.
این فیلم میتوانست اثر قابل توجهی باشد اما متأسفانه انتخاب رضا کیانیان برای این نقش مناسب نبوده است. به نظر من، کیانیان سالها است که دیگر نمیتواند بازی نمیکند. او فقط ادای نقش را درمیآورد و لذا بازی او برای راقم، آزاردهندهترین چیز در این فیلم بوده است.
طراحی صحنه (مجید میرفخرایی) و لوکیشن زیبای خانه، زیبایی فیلم را مضاعف کردهاند. کفشهایم کو؟، نخستین تهیه کنندگی سید علی قائممقامی است که او را به عنوان مدیر تولید آثاری همچون چ، رستاخیز، کلاه قرمزی (فیلم و سریال) و شب یلدا (1380) میشناختیم.
تهران، تهران
وارونگی/ بهنام بهزادی
خلاصه: ماجرای اختلاف سه فرزند برای آنکه چطور مادرشان (شیرین یزدانبخش) را در سواحل شمال سکونت دهند تا از دست آلودگی هوای تهران در امان باشد. نیلوفر (سحر دولتشاهی) مجبور میشود خیاطخانهاش را به درخواست برادرش فرهاد (علی مصفا) تعطیل کند.
بعد از فیلم تنها دو بار زندگی میکنیم (1386) و قاعدۀ تصادف (1391)، وارونگی سومین فیلم بهنام بهزادی است. او در سال 1351 در تهران به دنیا آمد و در دانشکده صداو سیما تحصیل کرد. قاعدۀ تصادف سینمای بهزادی را چند پله ارتقاء داده است. لذا در وارونگی نیز فیلمی با کارگردانی و تدوین خوب (میثم مولایی) میبینیم. قصۀ وارونگی، مایههای فمینیستی دارد و بر استقلال زنان تأکید میکند. نیلوفر میخواهد خودش در زندگی، تصمیمگیرنده باشد. علیالقاعده راقم جزو منتقدان سرسخت فمینیسم است.
روزنامچه فجر 34/ 7
فیلمهای نمایش یافته در روز هفتم جشنواره (یکشنبه 18 بهمن) در برج میلاد به این ترتیب است:
فصل هرس/ لقمان خالدی (مستند)
سینما نیمکت/ محمد رحمانیان
دختر/ سیدرضا میرکریمی
خماری/ داریوش غذبانی
مالاریا/ پرویز شهبازی
نمایش یتیمخانه ایران/ ابوالقاسم طالبی به دلیل حذف چند نما و به هم ریختن سینک صدا، با عذرخواهی حضوری جناب کارگردان، لغو شد.
تئاتربازی
سینما نیمکت/ محمد رحمانیان
خلاصه: در دوران ممنوعیت ویدئو، ناصر بصیری مشهور به «ناصی نیمکت» (علی عمرانی) با تماشای فیلمهای خارجی، آنها را در قهوهخانه به اجرا درمیآورد.
سینما نیمکت، نخستین ساختۀ محمد رحمانیان در سینما است. او قبل از جشنواره اعتراض داشت که چرا فیلمش به جای بخش سودای سیمرغ یا نگاه نو، در بخش هنر و تجربه پذیرفته شده است. تورج منصوری فیلمبردار و تهیه کنندۀ این فیلم بوده و در یک سکانس از آن بازی کرده است.
رحمانیان تحصیل کردۀ تئاتر است و این موضوع در مجموعههای تلویزیونیاش نیز بروز و ظهور دارد. یکی از این مجموعهها، نیمکت (1385) نام داشت که این فیلم شباهتهایی به آن برده است.
فیلمساز در ورای ماجرای ممنوعیت و آزادسازی ویدئو در 25 سال قبل، فرصتی یافته است تا تمسخرهایش را متوجه حکومت کند...
به جان عمه!
دختر/ سیدرضا میرکریمی
خلاصه: ستاره (ماهور الوند) بدون اجازۀ پدرش برای وداع با یکی از همکلاسیهایش که بورس خارجه گرفته، از آبادان به تهران میآید. پدرش احمد (فرهاد اصلانی) در پی او آمده و دختر به منزل عمهاش فرزانه (مریلا زارعی) میگریزد.
فیلمنامه را مهران کاشانی نوشته است. نویسندهای که فیلمهای آواز گنجشکها (1386)، دیگری (1388) و نقش نگار (1392) را پیشتر از او دیدهایم. مشخصۀ بارز همۀ این فیلمها، تحقیر مقام پدر در خانواده است. فیلم دختر نیز به طور ضمنی، به همین مقوله میپردازد. از قضا وجه بارز فیلمهای سابق میرکریمی نیز همین فمینیسم بازی او و تحقیر مقام پدر در خانواده است؛ خیلی دور خیلی نزدیک (1383)، به همین سادگی (1386)، یه حبه قند (1389) و امروز (1391) همگی اینطورند.
در روزگار کنونی، گرد مذلّت فمینیسم و زنسالاری بر سر اغلب خانوادهها نشسته است. لذا این خانواده، جنوبی انتخاب شدهاند چون در آنجا مردسالاری هنوز غلبه دارد. اما باید توجه کرد که مردسالاری پیش از آنکه یک خصلت قومی یا قبیلهای باشد یک سنت اسلامی است. خداوند، شوهر را به دو دلیل، مدیر خانواده کرده است، به سبب توانایی جسمی و ذهنی (علت تکوینی) و توانایی مالی (علت تشریعی). این موضوع در آیه 34 از سورۀ نساء تبیین شده است.
ستاره به خانۀ عمهاش میگریزد. در آنجا مشاجرهای میان پدر و عمه در میگیرد که با ترتیبی که جناب کارگردان چیده است پدر در آنجا نیز باید محکوم شود، حتی اگر از جزئیات نزاع خانوادگی آنها سر در نیاوریم. طرفه اینکه جناب کارگردان به طور غیرمستقیم القاء میکند که سرکار علیه، دختر خانم قصۀ ایشان، پدر بزرگ را قبول دارد اما پدر را نه. چون پدر بزرگ برایش ترانۀ دختر آبادانی میخواند، ستاره با ظرف غذای او سفر میکند و در نمای آخر برای برداشتن آن به رستوران بازمیگردد. به عبارت بهتر، ستاره میان پدری که با فرهنگ پهلوی رشد کرده و پدری که با فرهنگ دوران انقلاب بزرگ شده و از رزمندگان دوران دفاع مقدس بوده است، اولی را برمیگزیند.
این فیلم ظاهراً خیرخواهانه، مینماید. اما نسخهای که جناب کارگردان پیچیده است به درد خانوادههای مسلمان نمیخورد. یعنی کسانی که وفق دستورات خدا و دین اسلام، زندگی کنند. و این هم یکی دیگر از مشکلات این فیلم است که مخاطبانش معلوم نیستند.
آداب اعتیاد
خماری/ داریوش غذبانی
خلاصه: پاشا (مهرداد صدیقیان) یک پیانیست است که باید در آزمون بورسیه تحصیلی شرکت کند. اما پوریا برادر خمار و معتادش (کاظم سیاحی) سر میرسد و او باید برایش مواد تهیه کند.
فقط لحظاتی در این فیلم را میشد تماشا کرد و لذت برد. همان چند سکانس که برادران دو قلو (با بازی نادر فلاح) در مقام موادفروش به فیلم داخل میشوند. بازی نادر فلاح و دیالوگها او که بسیار هم تخصصی و خوب هستند فراموش نشدنی است.
باز هم دختر فراری!
مالاریا/ پرویز شهبازی
خلاصه: حنا (ساغر قناعت) از خانۀ پدرش گریخته و با مرتضی (ساعد سهیلی) به تهران میآید. آنها در راه به اتومبیل آذرخش (آذرخش فراهانی) سوار میشوند و پدر دختر در پی آنها است.
اگر نفس عمیق (1381) به فرار پسر از خانه میپرداخت مالاریا به فرار دختران میپردازد. طرفه اینکه هر دو فیلم در دریاچۀ پشت سد کرج پایان مییابند. تفاوت این فیلم با فیلمهای دیگری که در مورد دختران فراری ساخته شدهاند (از فیلم دختری با کفشهای کتانی 1377 تا دختر میرکریمی) این است که در اینجا دختر از آسیب در امان نیست. او در شب آخر با دوست پسرش خلوت میکند و به بارداری او میانجامد. در پایان نیز آن دو سعی میکنند صحنه را طوری ترتیب دهند که خانوادهشان آنها را مرده تصور کنند. مخاطب نیز واقعاً نمیفهمد که آیا آنها موفق میشوند این بازی را اجرا کنند یا نه. و این یک پایان باز است همانطور که نفس عمیق اینطور بود.
روزنامچه فجر 34/ 8
در روز هشتم این فیلمها در کاخ جشنواره نمایش یافتند:
آزادی/ رضا فرهمند، کمیل سهیلی (مستند)
ممیرو/ سید هادی محقق
پل خواب/ اکتای براهنی
عادت نمیکنیم/ ابراهیم ابراهیمیان
برادرم خسرو/ احسان بیگلری
اژدها وارد میشود/ مانی حقیقی
پرندهباز
آزادی/ رضا فرهمند، کمیل سهیلی (مستند)
خلاصه: فیلمی در موضوع مهاجرت پرندگان در زمستان به نوحی دریای خزر.
علیرغم اینکه دوست داشتم این فیلم را تماشا کنم، اما موفق نشدم. زیرا مشغول نقد فیلمهای روز قبل بودم. تهیه کنندۀ این فیلم، آقای حسین افشار است.
نامیرا
ممیرو/ سید هادی محقق
خلاصه: پیرمردی به نام ایاز (یدالله شادمانی) راننده یک مینیبوس بوده که همۀ مسافران آن از جملۀ خانوادهاش در تصادف مردهاند. او زجر میکشد اما نمیمیرد.
این فیلم را 22 تیر در سینماتک خانۀ هنرمندان دیده بودم. پس از آن ممیرو در مهر ماه توانست جایزۀ فیپرشی را از جشنواره پوسان کرۀ جنوبی دریافت کند. تهیه کنندگان فیلم، رضا محقق (برادر کارگردان) و مجید برزگر هستند. ظاهراً جناب برزگر، بعد از فیلمبرداری به گروه پیوسته و تدوین فیلم را نیز بر عهده گرفته است.
اولین ساختۀ هادی محقق، او خوب سنگ میزند (1391) فیلمی پر دیالوگ دربارۀ مردمان کهگلویه و بویراحمد بود. این فیلم نیز قصهای در آن جغرافیا را روایت میکند اما یکی از کمحرفترین فیلمها است. صحنههای خارجی فیلم، به تابلوهای نقاشی طبیعت میمانند.
اگر بتوانید با این فیلم هنر و تجربه، ارتباط بگیرید از آن لذت خواهید برد. اما عموم مخاطبان زبان فیلم و قصهاش را درک نمیکنند. دو سکانس کلیدی به عنوان عمل و عکس العمل در فیلم گنجانده شده که فهم آن را آسانتر میکند. در سکانس آغازین، ایاز را میبینیم که روغن موتور سیکلت خود را به لانۀ مورچهها میچکاند. در اواخر فیلم همو را میبینیم که زخم بستر گرفته و حتی نمیتواند دستش را تکان بدهد. در همین اوقات، مورچههای قرمز به او حمله میکنند و او نمیتواند آنها را دفع بکند. این صحنه به خوبی اجرا و بازی شده است. یدالله شادمانی در این فیلم تماشایی است. او با گریم متفاوت، نقش کاملاً عجیب و تازهای اجرا کرده است که با فیلمهای قبلی او کاملاً متفاوت است (خسته نباشید، آذر شهدخت، شیار 143).
جنایت و مکافات
پل خواب/ اکتای براهنی
خلاصه: شهاب (ساعد سهیلی) که در یک آژانس تاکسیرانی کار میکند به جهت بدهیهایش، زنی ثروتمند به نام منیژه قدیمی (شهین تسلیمی) را میکشد و اموالش را میرباید.
این فیلم، اقتباسی آزاد از رمان جنایت و مکافات نوشتۀ داستایوسکی است. اثری ساده و کمحرف بدون پیچیدگیهای فلسفیِ آن رمان. فیلم گرچه، تلخ است اما سیاهاندیش نیست. شریک شهاب، مبلغ سیصد میلیون تومان از او سرقت کرده و گریخته است. پدر شهاب (اکبر زنجانپور) که شغل معلمی دارد میخواهد با فروش خانهشان، بدهی او را تسویه کند. اما شهاب به این خانه، دل بسته است و این فکر شوم به سرش میزند.
بعد از گذشت ثلث فیلم، وقتی کمکم شهاب به رانندۀ خصوصی منیژه تبدیل میشود مخاطب میتواند موضوع قتل را حدس بزند. از آن پس، آنچه تماشاگر را نگه میدارد نحوۀ خبر شدن پدر و واکنش اوست. پدر، یک معلم است. در اواخر فیلم میبینیم که او در خانه، در حال تماشای فیلمی دربارۀ حضرت ابراهیم و ذبح اسماعیل است. همین یک صحنه کافی است که ما سکانس پایانی را باور کنیم وقتی که او را در حیاط کلانتری میبینیم و حدس میزنیم که برای افشای نام پسرش آمده است. شغل پدر عمداً! معلمی انتخاب شده که شغل انبیاء است. اما مشکل باورپذیری فیلم در آنجا است که اکبر زنجانپور به پدربزرگ ساعد سهیلی میماند و نه پدر او.
محیط آژانس باورپذیر تصویر شده اما در واقع، اغراق شده است. همۀ رانندهها در حال کشیدن سیگار یا استعمال مواد مخدر هستند. حداقل شش فرد سیگاری یا معتاد در این فیلم دیده میشود. نام دیگر این فیلم را میتوان «شیرهکشخانه» نهاد.
پوآرو بازی
عادت نمیکنیم/ ابراهیم ابراهیمیان
خلاصه: مهتاب (ساره بیات) همسر یک استاد دانشگاه به نام احمدرضا مقدم (محمدرضا فروتن) به رابطۀ شوهرش با یکی از دانشجویان دختر، مشکوک است. با کشته شدن دختر، پای منصور برادر احمد رضا (حمیدرضا آذرنگ) و همسرش سیما (هدیه تهرانی) نیز به ماجرا باز میشود.
اولین فیلم جناب ابراهیمیان، ارسال آگهی تسلیت برای روزنامه (1392) از روی فیلم اسپانیایی آمادور (2010) اقتباس شده بود و این فیلم نیز از روی جدایی نادر از سیمین. هر دو فیلم به نظرم بد آمدند. فیلمنامۀ هر دو نیز محصول همفکری جناب ابراهیمیان و همسرش خانم سارا سلطانی است. ساختار روایت این فیلم نیز مثل آبنبات چوبی بود. اینها نورافکن را در جایی میاندازند که چیزی برای پنهان شدن نیست و اتفاقاً گمشده در جای دیگری مخفی شده است. مثل کتابهای آگاتا کریستی که شخصیتهایش، از فرهنگ ما دور هستند. پیشفرض آن قصهها این است که هر کسی میتواند قاتل باشد!
مشکل دیگری که بنده با این فیلم دارم، استفادۀ ابزاری از ادبیات فارسی برای نام آن است. به نظرم این ماجرا از فیلم طبقۀ حساس (1392) شروع شد که نامش را «طبقهی هساث» مینوشتند. و حالا این حضرات، نام فیلمشان را گذاشتهاند «آااادت نمیکنیم».
یادداشت های روزانه غلامعباس فاضلی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
یادداشت های روزانه سعید توجهی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
یادداشت های روزانه امیر اهوارکی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
یادداشت های روزانه کاوه قادری در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
یادداشت های روزانه محمدمعین موسوی در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
یادداشت های روزانه روزبه جعفری در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر
و
جدول ارزشگذاری فیلم های سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر از دیدگاه منتقدان پرده سینما
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|