موحد منتقم
فیلم من سالوادور نیستم از آن نوع فیلم هایی است که احمقانه شروع می شوند و به شکلی مسخره به پایان می رسند. این فیلم بدترین کابوسی است که یک منتقد فیلم می تواند با آن روبرو شود.
در انتهای فیلم وقتی ناصر روی صندلی فرودگاه نشسته است یک زن به سمت او می آید و او را دوباره با سالوادور اشتباه می گیرد و فیلمساز این پیام را به مخاطب می دهد که شاید یک من سالوادور نیستم دیگر در راه باشد! اشاره ی پایانی فیلم به اینکه احتمالاً یک دنباله برای من سالوادور نیستم در راه است بیشتر به یک تهدید می نماید تا یک مژده!
شوخی های فیلم هر نوع کارکردی دارند جز ایجاد خنده!
فیلم من سالوادور نیستم حفره ی فیلمنامه ای ندارد، بلکه برعکس یک حفره است که تبدیل به فیلمنامه شده است!
فروش بیش از ده میلیارد تومان، به همراه حضور رضا عطاران، به علاوه تبلیغات تلویزیونی بسیار خوب برای فیلم من سالوادور نیستم، هر بیننده سینما را ترغیب می کند تا برای تماشای این فیلم به سینما برود. من سالوادور نیستم کلاه بسیار گشادی است که بر سر مخاطبانی که با توجه به فاکتور های فوق به تماشای این فیلم رفته اند می رود!
فیلم من سالوادور نیستم یک فیلم تلویزیونی کمدی بسیار سطحی است که فروش آن مدیون بازیگر نقش اول اش رضا عطاران است. در فیلم هر اتفاق احمقانه ای رخ می دهد که فیلم پیش رود و ضریب هوشی کاراکترهای فیلم گویی چیزی حدود پنجاه است!
من سالوادور نیستم پر از کاراکترها و پیچش های داستانی آزار دهنده است. تنها ۵ دقیقه طول می کشد که بفهمید که فیلم هیچ چیزی برای ارائه ندارد. داستان فیلم از این قرار است كه ناصر و خانواده اش به واسطه آژانس تعطیلات رویایی به سفری سیاحتی به برزیل دعوت می شوند. «آنجل» دختری برزیلی، ناصر را با نامزد سابق خود اشتباه گرفته است و همین اتفاق باعث پیش آمدن رویدادهای مضحكی می گردد...
اما بد بودن فیلم من سالوادور نیستم به معنای بی استعداد بودن بازیگران آن نیست. رضا عطاران یکی ار بهترین کمدین های سال های اخیر سینمای ایران است و یکتا ناصر هم بازیگر بسیار خوبی در فیلم های درام است. اما متأسفانه استعدادهای خوب این بازیگران به خاطر فیلمنامه ضعیف، دیالوگ های بی مزه، و شوخی های نخ نما شده، به شدت تلف شده است. از همه آزار دهنده تر بازی به اصطلاح کنترل شده ی رضا عطاران در نقش معلم دینی است. رضا عطاران وقتی خودش را در قالب این معلم قرار می دهد بسیار بد و عبوس است و وقتی خود «رضا عطاران» می شود شوخی هایش می گیرد.
من سالوادور نیستم یک حضور آزاردهنده دیگر هم دارد و آن حضور فرد بی نمکی به نام مهدی محرابی است. این فرد که بنا به گفتگوی کارگردان فیلم حدود ۸۰۰ میلیون تومان سرمایه فیلم را فراهم کرده، به همراه دخترش در نقشی مکمل ظاهر شده است. تحمل بازی او در نماهای فیلم کار بسیار سختی است. صورت او دقیقاً هیچ حسی را به بیننده منتقل نمی کند و در فیلم دائم در حال تعویض عینک آفتابی است. مادربزرگ «انجل» هم پدیده ای جالب در هوش و ذکاوت است و هیچ بحثی باقی نمی گذارد!
اکثر فیلم در برزیل می گذرد ولی شما برزیلی نمی بییند جز چند نمای لانگ شات از برزیل و جنگل. کشور برزیل هیچ کارکردی در فیلم ندارد و به جای آن می شد هر شهر یا کشوری محل وقوع داستان فیلم باشد. مثل شمال ایران، یا جنوب آفریقا!
در چنین فیلم هایی صحبت از طرح داستانی و فیلمنامه از خود فیلم کمدی تر است. فیلم من سالوادور نیستم حفره ی فیلمنامه ای ندارد، بلکه برعکس یک حفره است که تبدیل به فیلمنامه شده! مثلا چه نیازی بود که ناصر برای شبیه شدن به سالوادور مو و ریش اش را بتراشد و آنجور لباس بپوشد؟ ظاهر انسان مادام العمر که به یک شکل نمی ماند! و یا مادربزرگ آنجل چرا آنقدر ضعیف الهوش است؟ انسانی با این ضریب هوشی ضعیف چطور آنقدر ثروت جمع آوری کرده است!؟ و کلی گاف دیگر...
نکته آزاد دهنده ی دیگر فیلم تبلیغ مستقیم یک محصول در فیلم سینمایی است. تا الان به یاد ندارم در یک فیلم سینمایی بازیگر نقش اول فیلم یک محصول را تبلیغ کند ولی در من سالوادور نیستم رضا عطاران مخاطبان فیلم را به استفاده از یک روغن به خصوص ترغیب می کند که کلسترول ندارد!
من سالوادور نیستم نه طنز و کمدی درخور توجه و شایسته ای دارد، و نه درام محکم و جذابی. طنز لوس و میانمایه فیلم چیزی جز تکرار چندباره شوخی های عطاران در فیلم های قبلی نیست و آنچه هم که دستمایه ی درام فیلم قرار گرفته است چنان نازل و سطح پایین است که حتی دستمایه ی لازم برای ساخت یک اپیزود از یک سریال تلویزیونی را نیز فراهم نمی کند. من واقعاً تعجب می کنم رضا عطاران چگونه در چنین بنجلی بازی کرده است! حتی یکی از شوخی های فیلم درست از کار نیامده است. این شوخی ها هر نوع کارکردی دارند جز ایجاد خنده!
فکر کنید بعد از این همه ماجرای احمقانه و خسته کننده حالا فیلم می خواهد به مخاطب پیام اخلاقی بدهد! شوخی می کنید!؟ پیام اخلاقی آن هم در چنین فیلمی بیشتر ازخود فیلم خنده دار تر است.
فیلم من سالوادور نیستم از آن نوع فیلم هایی است که احمقانه شروع می شوند و به شکلی مسخره به پایان می رسند. این فیلم بدترین کابوسی است که یک منتقد فیلم می تواند با آن روبرو شود. در انتهای فیلم وقتی ناصر روی صندلی فرودگاه نشسته است یک زن به سمت او می آید و او را دوباره با سالوادور اشتباه می گیرد و فیلمساز این پیام را به مخاطب می دهد که شاید یک من سالوادور نیستم دیگر در راه باشد! اشاره ی پایانی فیلم به اینکه احتمالاً یک دنباله برای من سالوادور نیستم در راه است بیشتر به یک تهدید می نماید تا یک مژده!
موحد منتقم
اردیبهشت ۱۳۹۵
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|