جلیل سامان
اختصاصی سایت پرده سینما- فسمت دوم
تحلیل نما به نمای فصل افتتاحیه فیلم پرندگان آلفرد هیچکاک
چرا هیچکاک مغازه پرنده فروشی در در طبقه دوم فروشگاه انتخاب کرده است؟
چرا پرنده فروش پیرزن است و یک دختر جوان، یک مرد جوان، یا یک پیرمرد نیست؟
چگونه هیچکاک با ظرافت تمام علت حمله پرندگان را در نخستین گفتگوهای فیلم مطرح می کند؟
چگونه هیچکاک با ایجاز تمام موقعیت و شخصیت و مضمون اصلی فیلمش را معرفی می کند؟
چگونه هیچکاک در سراسر فیلم اش از الگوهای مشابه تصویری برای انتقال یک مفهوم واحد بهره می گیرد؟ و...
برگردیم به روایت: او نام پرنده را اشتباه گفته. و می رود که دسته ای پرنده دیگر را نشان دهد. و از آنجا که هیچکاک قصد دارد همچنان توجه را به حالت ملانی متمرکز نگه دارد، دوربین با ملانی حرکت می کند. و رفتن او انگار نوعی فرار از تله ای است که حسابی در آن گیر کرده. ما با او همذات پنداری می کنیم. او پرنده ها را نمی شناسد. ورود میچ در همان نما و تبدیل آن به نمایی دو نفره مخمصه را تنگ تر می کند.
ملانی: اوه بله ما اونا رو به این اسم هم صدا می کنیم.
ملانی: بفرمائید مرغ عشق
میچ: اونا که قناری اند!
میچ:این باعث نمی شه حس بدی داشته باشید؟
ملانی: چه چیزی باعث بشه که حس...؟
میچ:اینکه این موجودات بیچاره و بی گناه رو اینجوری تو قفس اندخته اید؟
ملانی: خب نمی تونیم همینطوری ولشون کنیم دور تا دور مغازه پرواز کنند.
میچ:البته که نمی شه.
در اینجا باز میچ سئوالی مضمونی می پرسد: «ناراحت نمی شید اونا رو تو قفس حبس می کنید؟»
میچ: برای اینکه اونا رو در قفسای جدا از هم نگه نمی دارید دلیل پرنده شناختی وجود داره؟
ملانی : مطمئنا. این کار از گونه ها محافظت می کنه.
میچ: بله خب این خیلی مهمه به خصوص در طول فصل جفت گیری.
ملانی: واقعا زمان خطرناکیه.
میچ: اونا الان جفت گیری می کنند؟
ملانی: بعضی هاشون.
میچ: چه جوری؟ می تونید بگید؟
ملانی بار دیگر برای فرار از سئوالات بی امان میچ از او دور می شود. و بالاخره در انتهای نما روبروی یکدیگر قرار می گیرند. و میچ او را به مبارزه دعوت می کند. الگوی تدوینی باز هم عوض می شود. نیمرخ هر دو. این نما بر رودر رویی آن دو تأکید بیشتری می کند. عوض شدن جای میچ با ملانی موقعیت را واژگون کرده. گذشته از آن برای پرهیز از نزدیک شدن نگاه این دو به لنز که موجب ایجاد صمیمیت می شود، در تمام طول گفتگوی این دو از زوایای معکوس درونی استفاده نشده. به عبارتی به ماندن در بیرون و نزدیک به کنش میان آن دو اکتفا نموده. استفاده از نماهای معکوس درونی در گفتگو می تواند به نوعی نمای نقطه نظر تبدیل شود که این مستلزم همذات پنداری بیشتر مخاطب با شخصیت یا شخصیت ها با یکدیگر است.
ملانی: خب به زبون آوردنش یه خورده خجالت آوره.
میچ: بله می فهمم خب مرغ عشق چی؟
ملانی: مطمئنید که به جاش قناری نمی خواید؟ ما این هفته یه سری قناری های خیلی خوب برامون اومده.
میچ: باشه.خیلی خوب. می شه ببینمشون لطفا؟
بالاخره وقتی ملانی می خواهد پرنده را بیرون بیاورد از دست اش رها می شود. وافتضاح او تکمیل می شود. (نمای باز برای بازشناسی دوباره موقعیت قرار گرفتن اشخاص ضروری است.)
نما به گونه ای طراحی شده که وقتی کلاه روی پرنده قرار می گیرد حرکت تعقیبی دوربین تمام می شود و ما پرنده داخل ظرف را نمی بینیم و بازیگر طوری دست اش را داخل کلاه می برد که مشخص نشود تنها یک پرنده مصنوعی زیر کلاه است. اجرای آن با پرنده زنده کار آسانی نبود.
در نمای 54 خط فرضی عوض می شود نگاه آنها هنگام نشستن پرنده روی میز به سمت راست خودشان بود (نمای 51) اما حالا نگاه به سمت چپ خودشان است. از لحاظ فنی کار مشکلی نبوده نمای قبل از لحاظ جهت خنثی بود.
ملانی:اونجاست.
خانم گرونر: عالی بود.
درنمای بعد یک پرنده زنده در دست میچ قرار می گیرد. او به سمت قفس می رود آن را سرجایش می گذارد و صحنه را به اوج می رساند.
«برگشت توی قفس مجلل اش ملانی دنیلز.» میچ او را می شناسد.
(استفاده از نمای درشت برای نشان دادن تعجب ملانی)
ملانی:چی گفتید؟
میچ: فقط یه کاری کردم با هم بی حساب بشیم خانم دنیلز.
ملانی: شما اسم من رو از کجا می دونید؟
میچ: یه پرنده کوچولو بهم گفت. روز خوش خانم دنیلز. مادام.
ملانی: هی یه دقیقه صبر کن. من تو رو نمی شناسم.
میچ:امّا من تو رو می شناسم!
ملانی:از کجا؟
میچ: ما همدیگه رو تو دادگاه دیدیم.
هیچکاک در گفتگوی بعدی الگوی تدوین را عوض می کند نمای داخلی از ملانی و نمای آور شولدر از هر دو. این باعث می شود تا بیننده به گونه ای فعال تر وارد ماجرا شود چند قاعده کلی وجود دارد بازیگری که در نمای بسته تر دیده می شود شخصیت اصلی صحنه است. قاعده دیگر این است که بازیگری که چشم هایش با وضوح بیشتری دیده می شود قابلیت همذات پنداری بیشتری دارد در نمای آور شولدر چشم مرد از محور دوربین فاصله بیشتری دارد و در نمای تک نفره ملانی چشم او به محور دوربین نزدیکتر است. به این ترتیب به حس بیگانگی مرد در این صحنه بیشتر تأکید می شود.از طرف دیگر هر بار که نمایی از ملانی دیده می شود ما(بیننده) جای بازیگر مرد قرار می گیریم و احتمالا موقتا جای او بازی می کنیم وقتی به نمای آور شولدر بر می گردیم می توانیم احساس و پیش بینی خود را مورد ارزیابی قرار بدهیم. و احتمالا از پیش بینی خود ارضا شویم بیننده به همین ترتیب کیفیت بازی بازیگر را ارزیابی می کند و وقتی تمام پیش بینی هایش در مورد شخصیتی غلط از آب در می آید عصبانی می شود غافلگیر می شود، شخصیت را روان پریش و خاص می بیند و یا وقتی با بقیه دلالت های او از داستان مطابقت ندارد بازی او را غیر واقعی توصیف می کند.
ملانی: ما هیچوقت همدیگر را توی دادگاه یا هیچ جای دیگه ای ندیدیم.
میچ: درسته. بذارید یه جور دیگه بگم. من شما رو توی دادگاه دیدم.
ملانی: کی؟
میچ: یادتون نمی یاد که به خاطر یه شوخی بی مزه باعث شده و دید شیشه یه پنجره بشکنه؟
ملانی: من اون پنجره رو نشکستم.
میچ: بله شوخی کوچیکی که کردید این کار رو کرد.
میچ: .قاضی باید شما رو می انداخت زندان.
ملانی: تو کی هستی؟ پلیسی؟
میچ: من فقط به قانون احترام می ذارم و به کسایی هم که شوخی های بی مزه می کنند علاقه ای ندارم.
ملانی: شما اسم اون بازی هاتون برای خرید مرغ عشق رو چی می ذارید؟
میچ: من واقعا می خواستم مرغ عشق بخرم.
ملانی: شما می دونستید که من اینجا کار نمی کنم ولی عمدا...
میچ: وقتی اومدم تو شما رو شناختم.
میچ: .فکر کردم شاید دوست داشته باشید بدونید طرف دیگه شوخی بودن چه جوریه. در این مورد چی فکر می کنید؟
ملانی: فکر می کنم شما یه آدم رذل اید.
میچ: آره هستم. روز خوش خانم دنیلز. مادام.
ملانی: و از این خوشحالم که مرغ عشقی که می خواستید گیرتون نیومد.
میچ: یه چیز دیگه می گیرم. تو دادگاه می بینمتون.
جلیل سامان
توجه: استفاده از مقالات سایت پرده سینما در دیگر پایگاه های اینترنی (وبلاگ ها و وب سایت ها) ممنوع است. علاقمندان به انتشار مقالات سایت پرده سینما در دیگر پایگاه های اینترنتی، صرفاً مجاز هستند بدون انتشار مستقیم مقالات، به آن لینک بدهند.
ادامه دارد
در همین رابطه بخوانید
شگردهای کارگردانی آلفرد هیچکاک در فیلم پرندگان -بخش اول
شگردهای کارگردانی آلفرد هیچکاک در فیلم پرندگان- بخش پایانی
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|