آرشیا صحافی
هر پنجشنبه، طعم سینما را در پرده سینما بچشید!
با طعم سینما، سینما را از دریچه ای تازه ببینید!
نقد و بررسی فیلمهای مهم تاریخ سینما در طعم سینما
نابودگر۲: روز داوری
Terminator 2: Judgment Day
کارگردان: جیمز کامرون
فیلمنامه: جیمز کامرون، ویلیام ویشلر
بازیگران: آرنولد شوارزینگر، لیندا همیلتون، رابرت پاتریک
موسیقی متن: براد فیدل
مدیر فیلمبرداری: آدام گرینبرگ
تدوین: کنراد بوف، مارک گلدبلت، ریچارد ا. هریس
تهیه کننده: جیمز کامرون
کمپانی تهیه: کارولکو پیکچرز
پخش از: تری استار پیکچرز
تاریخ نخستین نمایش: ۱ جولای ۱۹۹۱
مدت زمان فیلم: ۱۳۷ دقیقه
هزینه تولید فیلم: ۱۰۲ میلیون دلار
فروش فیلم: ۵۲۰ میلیون دلار
محصول: ایالات متحده آمریکا
زبان فیلم: انگلیسی
رنگی
طعم سینما- شماره ۱۹۴- نابودگر۲: روز داوری (Terminator 2: Judgment Day)
از آنجایی که مفهوم تکنولوژی یا همان فناوری بسیار گسترده است و احتیاج به تشریح، تبیین، و تحلیل فراوان دارد، در مورد فیلم نابودگر۲ گرچه نمی توان صرفاً در مورد تکنولوژی سخن گفت، اما می توان تکنولوژی را عامل مهمی در موفقیت فراوان و غیر قابل انکار این فیلم دانست.
تکنولوژی در اندازه ای که ما امروز از آن تلقی داریم اساساً و_البته از نظر من _ در دوران مدرن و بعد آن شروع شد و قوت گرفت و به تدریج به صورت ابزار قدرتمدی برای سینما درآمد (در اینجا منظور از تکنولوژی، تکنولوژی ارتقا یافته است).
تکنولوژی پیشرفته موفق شد این قدرت را به سینما اعطا کند تا کند تا در اندازه ای بسیار گسترده کارکرد هنری، تجاری، و رسانه ای خود را ارتقا بخشد. فناوری یا همان تکنولوژی با مدرنیته پیوند خورد و پیشرفت های جالب و مهیجی را در عرصه ی سینما به معرض ظهور گذاشت. سینمای تکنولوژیک بر خلاف آثار کلاسیک که از نظر نگارنده تا اواسط یا شاید هم اواخر دهه ی ۷۰ میلادی امتداد داشته است، توانسته جذابیتی را به وجود بیاورد که هم مخاطب عام و هم مخاطب خاص را مجذوب خود کند. سینمای تکنولوژیک تأثیر دوچندانی بر روی مخاطب خود می گذارد. منظور از تأثیر صرفاً صحنه های اکشن بی هویت یا خشونت کاذب نیست و خلق موقعیت هایی است که با استفاده از تکنولوژی می تواند تأثیری بر روی ناخودآگاه (حس) و شهود بیننده و مخاطبین عام و خاص بگذارد و موضوع فیلم، و سکانس ها را برای هر مخاطبی باور پذیر سازد و امکان تغییر در تخیل را در فرد افزایش دهد.
این نکته نیز قابل ذکر است که تکنولوژی از فرهنگ هم نشأت میگیرد و فعالیتی انسانی است که از دانش و مهندسی می آید و در سینما، روی تکنیک و جلوه های ویژه تأکید خاص و مفرطی دارد.
*****
بینش خلاقیت حقیقی نسبت به شخصیت
پرتو خرد: شخصیت پردازی یکی از نکات مهمی است که در نابود گر۲ قابل بررسی است. شخصیت ها در نابودگر۲ همگی پر از تضاد اند و پر از منطق. به گونه ای که آن چنان برای مخاطب باور پذیر می شود که به سادگی و سهولت با آنان همذات پنداری می کند. ولی نکته ی اصلی پاشنه آشیل شخصیت ها و تضاد های آنان است.
پاشنه آشیل دو ماشین : با توجه به تصور و تصویر ذهنی ای که مخاطب از قسمت نخست فیلم نابودگر داشته است، درک و فهم نابودگر ۲ برایش بسیار آسان و البته مهیج است. نابودگر مثبت (آرنولد ) شخصیتی پر از تضاد دارد و در همان ابتدای امر در مدیوم کلوزآپ وی را مشاهده می کنیم که به کافه وارد می شود و با خشونت بی حد و حصرش بلایی بر سر افراد آن کافه _که اغلب کابوی می نمایند _ می آورد که نظیر ندارد، به این سبب که او برای نابودی طراحی شده است و در چند دیالوگ به این واقعیت اذعان می کند. او چیزی از رحم و مروت نمی داند و مأموریتی دارد که آن "حمایت از رهبر باقی مانده انسان ها، جان کانر است" او قابلیت درک این را ندارد که انسان ها برای یکدیگر ارزش قائل اند، حرمت نفس از اهمیت والایی برخوردار است و کشتن عمل تقبیح شده ای است. او حق دارد! او یک نیمه ماشین _ نیمه انسان است که قدرت یادگیری دارد و می تواند به تکامل برسد.
در سوی دیگر اما هیولایی به تمام معنا حضور دارد که نام اش رعب و وحشت بر دل قاطبه ی مخاطبین می اندازد و حس تنفر را ایجاد می کند. رعب و وحشتی که احتیاج به بینش ندارد چراکه بینش یک «بدمن» در بطن قصه چیده شده است. «تی هزار» موجودی است که که علاوه بر ویژگی ها و مشخصه هایی که نابودگر مثبت قصه (آرنولد) دارد، ویژگی های منحصر به فرد دیگری نیز دارد که او را حتی از سایر ماشینها متمایز می سازد. فارغ از اینکبی ترحم است، یک هدف بیشتر ندارد و آن نابودی "جان کانر" است. جدای از این موضوع می تواند هر کاری را که نابودگر مثبت قصه انجام می دهد، انجام دهد و علاوه بر آن خود را به شکل فردی دیگر _در صورت تماس با آن _ در می آورد و توانمندی و پتانسیل این را دارد که تبدیل به مواد فلزی نظیر چاقو و امثال این ها شود. خب، همین امور بیانگر "بینش و خلاقیت سازنده نسبت به آفرینش یک شخصیت است و تا اواخر هم پاشنه ی آشیل «تی هزار» را برای ما روشن نمی سازد و این خود می تواند نکته ای مثبت در شیوه ی روایت باشد تا مطلع باشیم که شخصیت مثبت نابود شدنی است و باید صبر کنیم تا در روایت مشاهده کنیم که «تی هزار» چگونه نابود می شود و چگونه از بین می رود. از نظرم این صبر یا انتظار معقول و منطقی است.
پایه و بنیاد پردازش شخصیت
تحول طلبی، تحول خواهی: این نقطه از فیلم، زمانی است که رابطه ی مناسب میان «جان کانر» و نابودگر شکل می گیرد. و می توان این امر را به وضوح دید که نابودگر پتانسیل و توانمدی بالقوه ای در "یادگیری" و "تحول" دارد. به گونه ای که به معنای واقعی کلمه می تواند تغییر کند و این یعنی گذار از نقطه "آ" به "ب".
به این صحنه دقت کنید: «جان کانر» اصرار می کند «باید مادرم را از تیمارستان (یا بیمارستان) نجات دهیم». نابودگر پاسخ می دهد «منفی است، اولویت مأموریت ما نیست!» وقتی با پرخاشگری کلامی و فیزیکی «جان» مواجه می شود، از دستور او مبنی بر اینکه: «رهایم کن!» پیروی می کند و جان با حیرت می پرسد: «هر کاری بگویم انجام می دهی؟» و نتیجه مثبت بود و نابودگر در درگیری با آن دو نفر ثابت کرد که می تواند انسان را نکشد و از بین نبرد و در صحنه ای که به جان قول می دهد، کاملاً برای مخاطب محرز؛ مسلم و قطعی و مبرهن می شود که این شخصیت قابلیت تغییر را دارد. ولی به هر حال او یک ماشین است و تغییرش در همان محدوده ی نیمه ماشین _ نیمه انسان قابل بررسی و رویت است. برای مثال به جای آنکه نگهبان بیمارستان را نابود کند به پاهایش شلیک می نماید و می گوید سالم(!) است.
به جرأت می توان ادعا کرد که تحول خواهی را در قهرمان اصلی قصه و شخصیت مرکزی داستان می شود لمس کرد.
شوخ طبعی و بذله گویی موقت و تغییری مداوم : اگر به سکانس هایی که بعد از نجات «سارا کانر» اتفاق می افتد توجه نماییم، مشاهده می کنیم که «جان» سعی دارد زبان ماشینی و سنتی و خشک (انعطاف ناپذیر) نابودگر را از وی بگیرد و زبان عامیانه ی مردم خود را به وی بیاموزد. جالب آنجاست که این بار هم نابودگر توانایی خودش در تغییر را نشان می دهد و این امر صرفاً برای پیروی از دستورات «جان» نیست، بلکه نوعی تحول طلبی دلپذیر و پر طراوت است که یک ماشین نشان داده است و بهتر از هر انسانی قابلیت آن را دارد. جملاتی نظیر «بعداً بیا» یا «قامتت را جانم» و ... این ها همه مبین بذله گویی هایی موقت است که در نابودگر نهادینه می شود و تغییری مداوم را تا پایان اثر به ما نشان می دهد. هر چند مکانیزم یادگیری در نابودگر وجود دارد اما قبل از به کارگیری این مکانیزم، باز هم او تغییر می کند.
خشونتی بی پایان، و به دور از انزجار: وقتی سخن از اکشن و صحنه های مهیج به میان می آید، خود به خود پای خشونت و پرخاشگری هم وسط کشیده می شود. اما همیشه تأکید داشته ام که خشونت نباید کاذب و دروغین باشد؛ این گزاره به این مفهوم است که خشونت در ذات خود برای مدیوم ابژکتیو (عینی) تأثیر گذار است و یکی از ارکان و مؤلفه های اصلی هیجان است ولی اگر خشونت تبدیل به محرکی آزار دهنده برای مخاطب شود، دیگر خشونت معمولی ای نیست و مشمئزکننده است و تا حدی سادیستیک. و در واقع سازنده ی آن خشونت و پرخاشگری سعی دارد از طریق ایجاد خشونتی دروغین، طرفی ببندد تا ضعف های دیگر کارهایش را بپوشاند.خوشبختانه در نابودگر ۲ مطلقا چنین اتفاقی نمی افتد و همه چیز با منطقی درست پیش می رود؛ چه زمانی که دو نابودگر یکدیگر را خرد می کنند و چه زمانی که از اسلحه استفاده می کنند. و این عمل آن ها موجب انزجار مخاطب نمیشود.
فهم و درک عاری از احساس، حس و تصورات و گفتار «سارا کانر»؛ این بار «جان» و نابودگر
ماجرایی مهیج؛ شاکله ی منطقی، واقعیت و مرز معنا: ماجرا های مهیج در نابودگر ۲ کم نیستند و آنقدر مهیج اند که یک مخاطب ساده ی سینما که از اصول و قواعد مشخص و متعین کارگردانی و فیلمنامه نویسی و تدوین و ..... بی اطلاع است به راحتی با آن ارتباط برقرار می کند و به سبب باور پذیری قصه، پایه و شاکله ی منطقی اثر را در عین بی نظمی درک میکند و معنای دقیق کنش های شخصیت ها را می فهمد. نکته ی مهم به اعتقاد من اینجاست که «سارا کانر» در نریشن هایی پرمعنا به ریزه کاری ها و جزئیات اشاره هایی می کند که معناهایی را برای مخاطب می گشاید و معنا و مفهوم انسانیت و عواطف انسانی را به تصویر می کشد.
زمانی که «سارا کانر» در حال روایت است، نمایی دونفره از جان و نابودگر را می بینم. «سارا کانر» حقیقت را در گفتار متن به زبان می آورد؛ چرا که نابودگر بهترین پدر دنیا برای جان است، او جان را کتک نمی زند، ترک اش نمی کند، برای نجات و حمایت از او جان خود را فدا می کند و غیره. به راستی به جملاتی اشاره دارد که فهم و درک هر انسان عادی ای (در عمل) از آن عاجز است و احساسات و عواطف بشری را به رخ می کشد و این عواطف در جوامع آفت زده ی امروزی کمیاب شده است. به علاوه تک تک این صحنه ها حس و شهود می آفریند _که با احساس متفاوت است _ و بر ناخود آگاه مخاطب اثر می گذارد. معتقدم روابط انسانی بسیار پیچیده است. البته نه به آن حالت افراطی ای که در فیلم های شرقی و گاه (تأکید می کنم گاهی) در فیلمهای ایرانی می بینیم و سازندگان این فیلم ها، با تفسیر هایشان آن ها را توجیه می کنند.
روابط انسانی مفاهیم انسانی به بار می آورند که اگر در سینما که مدیومی عینی است به نمایش گذاشته نشود، آن مفهومِ انتزاعی و ذهنی مطلقاً برای مخاطب باور پذیر نخواهد بود. و این علتی است که نابودگر ۲ در ایجاد احساس، حس و شهود موفق است.
کنایه هایی کوچک اما عمیق
جنگ سرد تمام نشدنی: با اینکه نابودگر ۲ در سال ۱۹۹۱ به نمایش در آمد در سکانسی درون ماشین در نمای مدیوم کلوزآپ جان می پرسد: «خب، اسکای نت وقتی خودمختار شود چه می کند؟» نابودگر پاسخ می دهد «سلاح های هسته ای را به سمت شوروی (روسیه ی امروزی) پرتاب می کند» و جان می گوید «مگر الان متحد ما نیستند؟ چرا حمله می کند؟» نابودگر پاسخ می دهد «چون می داند واکنش روسیه منجر به جنگ می شود و دشمنان اش را در اینجا از بین می برد»
این دیالوگ های غریب ممکن است برای مخاطب امروز سینما مبهم به نظر برسد، اما کسانی که تاریخ را می دانند متوجه اند هنوز جنگ میان دو قطب اصلی جهان، یعنی شرق و غرب تمامی نشده و این دو همچنان با یکدیگر درگیرند و عملکرد «اسکای نت» حین خود مختاری، خون به پا می کند. این بخش از فیلم، خود اهمیت ویژه ای برای تکنولوژی فراهم می کند. به راستی که جنگ های هسته ای جهان را از هم می پاشاند و آدمی به دنبال جلوگیری از این آتشفشان در حال جوش و خروش است و ترس از جنگ های هسته ای.
قضاوت هایی از آینده که هستی را تحلیل می کند: زمانی که «سارا کانر» با خشونتی بی حد و حصر و با شدت و حدت به دایسون حمله ور می شود و کنترل خود را از دست می دهد تا وی را بکشد. دست نگه می دارد و بعد از مکثی کوتاه و گذرا، صحنه قطع می شود به سیگار کشیدن «سارا کانر». دایسون می گوید «مرا به خاطر کارهایی که هنوز انجام نداده ام قضاوت می کنید؟ این درست است؟» «سارا کانر» پاسخ می دهد افرادی مثل تو بمب هیدروژنی را می سازند و سلاح های خطرناک طراحی می کنند.
این تحلیلی است که از قضاوت های «سارا کانر» راه می گیرد و مخاطب را به فکر فرو می برد که واقعا چقدر از این دانش و تکنولوژی و فناوری های مختلف می توان در جهان استفاده ی موثر برد؟ مخصوصاً سلاح های کشتار جمعی! این سوال برای همگان پیش می آید که اینها واقعا دانشمند اند یا اساساً برای منافع خود و کشورشان این سلاح های کشتار جمعی را تولید می کنند؟ اینها جملگی کنایه هایی کوچک اما عمیق است که نیاز به تامل فراوان دارد.
کارگردانی و سینمای تکنولوژیک
کارگردانی و جزییات: عده به غلط تصور می کنند که کارگردانی صرفاً استفاده از دوربین و هدایت بازیگر است. کامرون با وجود ضعف هایی که فیلم اش در لوکیشنی عظیم دارد، این اثر را بسیار دقیق کارگردانی کرده است. اندازه بسیاری از نما ها نظیر کشته شدن نابودگر و گرفتن هلی شات [۱] و هدایت درست بازیگران با بازی های خوبشان نشان از کارگردانی خوب وی دارد. ولی یک کارگردان ابتدا تجربه می کند و باید فرایند تولید و نوشتن یک فیلمنامه را بداند و بعد به مواردی که ذکر شد توجه کند و از نظرم استعداد یک کارگردان کافی نیست و متغیر های متعددی نظیر سلیقه، دانش و سواد و تجربه هم در موفقیت این اثر دخیل است.
به هر حال کامرون با تکنولوژی کارش سخت تر شده است و نه آسان تر! تکنولوژی سواد و آگاهی بیشتری نیاز دارد و بیشتر تکنیک و جلوه های ویژه ی این فیلم قوت آن را تشکیل می دهد. اگر نگاهی اجمالی به موضع کامرون در این اثر داشته باشیم، او از تکنولوژی بهره ی کامل می برد، ولی در نهایت به شکلی غیر رسمی اعلام می کند که علیه تکنولوژی است! برای تبیین و تحلیل این سخن می توان به درونمایه اثر اشاره داشت که در آن تکنولوژی موجب نابودی بشر می شود و روزی علیه بشر دست به قیام می زند و سازنده، نابودگر که یک روبات است و تراشه ها را در پایان فیلم اش نابود می سازد. و این خود مبیّن آن است که کامرون دیدگاهی ضد تکنولوژی دارد.
نبرد میان نور و ظلمت، سخن پایانی
روباتی که از همه انسان تر بود: در سکانسهای پایانی نابودگر ۲، می بینیم که نابودگر، «تی هزار» را با استفاده از یک مکانیسم خاص _یخ زدگی _ از بین می برد و متوجه می شود که فلز مایع یا همان جیوه بازگشت پذیراست. پس در این نقطه فیلمساز باید پاشنه ی آشیل «تی هزار» را نیز برای مخاطب به نمایش می گذاشت و آن را دراماتیزه می کرد. و این کار را به درستی به سرانجام رساند. به هر تقدیر نابودگر مثبت قصه از میان رفت اما با ترفندی جالب در شیوه ی روایت و قصه ،بازگشت و نیرویی ذخیره را به همراه داشت. در لحظه ای حیاتی و با وجود قدرت اندکش نسبت به «تی هزار» در نمایی آهسته باز می گردد و «تی هزار» را از بین می برد و مأموریتش به پایان می رسد. به اعتقادم او روباتی بود از اکثر انسان ها، انسان تر که جان خود را فدا کرد تا انسان یا همان «جان کانر» جانشین انسان، باقی بماند. بلی! او همه ی تلاش اش را کرد تا انسانیت، با همه ابعادش که دوستی، شفقت، عشق و... را شامل می شود از روی این کره ی خاکی محو نشود. آیا این همان نبرد نور و ظلمت نیست؟ آیا این همان نبرد میان خیر و شر نیست؟
حال وقت آن رسیده است که نابودگر خود را نابود کند و دستور «جان» هم نمی تواند مانع این کار شود ؛ چرا که ماموریت اش تمام شده است و باید تراشه ی پایانی هم نابود شود. به آرامی به پایین و مواد مذاب نزدیک می شود و انگشت خود را به علامت موفق باشید نشان می دهد و با موسیقی ای فوق العاده مهیج و جذاب و البته تهدید کننده که حس و شهود صحنه را دوچندان می کند و هیجان و رعب و اضطراب می آفریند، نابود می شود و همین ها را در نریشن پایانی، همچون نریشن نخست از «سارا کانر» می شنویم. او این بار معنای گریه کردن و اشک ریختن انسان ها را متوجه می شود و مخاطب را متنبه می سازد. و این نابود شدن نابودگر، با آن موسیقی پر کشش مهیج، به اعتقادم عین سینماست! اینجاست که می توان به اهمیت موسیقی در ایجاد حس و تأثیرش بر ناخودآگاه مخاطب به گونه ای که بر حافظه ی لحظه ای مخاطب اثر بگذارد پی برد و در سالیان متمادی در ذهن مخاطب باقی می ماند. آفرین بر "برد فیدل" و "کامرون". بد نیست که یکبار هم "طعم سینما" را با سینمای "تکنولوژیک" بچشیم!
آرشیا صحافی
پانوشت
۱. هلی شات: به مجموعه نماهای هوایی با اسم بین المللی هلی شات گفته میشود. به نمایه های تصویری که از ارتفاع گرفته میشود اطلاق میگردد. یعنی بسته به نیاز کاربر یا کارفرما از سطح تا ارتفاع مورد نیاز یا فقط در ارتفاع، عکس یا فیلم مورد نظر گرفته شود. که نوع کار می تواند عکسبرداری هوایی یا شات های هوایی شامل فیلمبرداری و تصویربرداری هوایی باشد.
برای مطالعه دیگر فیلم هایی که در «طعم سینما» معرفی و بررسی شده اند اینجا را کلیک کنید
انتشار مقالات سایت "پرده سینما" در سایر پایگاه های اینترنتی ممنوع است. |
|