پرده سینما

بهاریه نوروز ۱۳۹۶- هامون و بلشویست های محکوم به بهار

سیدهادی جلالی









 

 

روزهای پایانی سی و پنجمین جشنواره ی فیلم فجر است. چند روزی می شود که اوضاع روحی مساعدی برای روال عادی زندگی ندارم. با آن آشنا تماس می گیرم اما در برج میلاد است. با صدایی نامفهوم برای روز دیگری قرار گذاشتیم. روز موعود، ما بودیم و پیاده روهای انقلاب و حرفای مردانه. سنگین بودم. جوری که بیش از هر برهه ای به سکوت احتیاج بود. حس هامون را داشتم. چرا که در همه ی این سال ها از تمام آدم های اطراف ام حساس تر و تنهاتر بودم. سمت تقویم های آویخته رو که برمی گردانم، لحظاتی در پستوی خاطره هست که در دورترین نقطه از دیگران ام. آشفته اما عمیق. لحظه های گسیختگی از قیود بشری ابتدای سیر در ساحت شناخت و تعالی است.

با آن حرف هایی که زده بودیم الگویی که مهرجویی با هامون ارائه داده بود، به راستی که ما بودیم. شوقی برای روئیدن و به انتهای خویش رسیدن. حمید هامون ما بودیم. از هر زاویه ی قابل فهمی که نگاه کنی جوری اجتماع گریزی تکان دهنده ای وجود دارد که هر جایی را برای بودن و هر کسی را برای ماندن دلچسب نمی یابم. قریب به دو ساعت باهم بودیم. خداحافظی که کردیم به لطف آن دو بلیط جشنواره ای که داده بود به سینما سپیده رفتم برای دیدن ترومای سرخ. فیلمی با روایتی خسته کننده و کشدار. هر چند که تمام مدت حضورم در سینما به حرفایی که زده بودیم مشغول بودم. آخر از چیزهایی حرف زده بودیم که مردانه ی مردانه بودند. حس دوری می کردم از هرچیز و هر کسی. حمید هامون ما بودیم. سنگین بودم هنوز. جوری که غربت را بیش از آن تاب نیاوردم. آفتاب که زد جمع کردم و دل دادم به راهی که مرا سوی مادرم می بُرد؛ که سکوت اش عمق هزار توی آرزوهایم است و رستگاری کودکیم، گم در آن.

چند هفته گذشته اما هنوز عطر آن حرفها هست. حالا کم مانده ایم به بهار. باران که می زند جارِ گنجشک ها در حیاط کوچک خانه مان مرا به اندام همیشه سبز مالیخولیای کودکانه ها می کشاند. اینگونه آشفته، بیشتر بوی نمناک حیاطِ دلتنگی خانه مان را دوست دارم؛ چرا که راه به گشودگی اندیشه دارد. حالا که کم مانده ایم به بهار پشت پنجره ی انتظار با دست های پر خواهش به جستجوی تقدیر خویش برخاسته ام. به دنبال چیزی که امسال محول الاحوال مقدر دانسته است.

 

سیدهادی جلالی

 

 نوروز ۱۳۹۶

در همین رابطه بهاریه های نوروز ۱۳۹۶ نویسندگان سایت پرده سینما را بخوانید:

 

من، پرنده و قطارکنار مدرسه مان- محمد جعفری

رویای کوچک من- آذر مهرابی

شکلات تلخ- فهیمه غنی نژاد

از بهاران خبرم نيست- سعید توجهی

دورانی که می توانستیم آن نیک تر زیستن را جشن بگیریم- کاوه قادری

هامون و بلشویست های محکوم به بهار- هادی جلالی

این خط را بگیر و برو و آن سنبل را بو بکش...- نغمه رضایی

در شهر پرهیاهو نفسش بند آمد- جواد طوسی

فانوس دریایی سبز- امید فاضلی

دو+یک= دو  -غلامعباس فاضلی


 تاريخ ارسال: 1395/12/30
کلید واژه‌ها:

نظرات خوانندگان
>>>یاسمن:

قشنگه.. اونقد که نشه غریبه موندن رو هم بیش از این تاب آورد

12+0-

سه‌شنبه 1 فروردين




فرم ارسال نظرات خوانندگان

نام (ضروري):
نظر شما (ضروري):
كد امنيتي (ضروري) :
كد امنيتي تركيبي از حروف كوچك انگليسي است. توجه داشته باشيد كه كد امنيتي به كوچك و بزرگ بودن حروف حساس است.